اشتباهی بنیادین
کار، یکی از مهمترین نهادهای اجتماعی است. کار، مهمترین ساز و کاری است که توان خرج کردن از آن ناشی میشود.
کار، یکی از مهمترین نهادهای اجتماعی است. کار، مهمترین ساز و کاری است که توان خرج کردن از آن ناشی میشود. کار به افراد معنا، ساختار و هویت میدهد. با این وجود در مقایسه با گذشته، کار سخاوتمندی و قطعیت کمتری دارد و مزایای کمتری فراهم میکند. از سال 2000، رشد اقتصادی در جهان ثروتمند نتوانسته است افزایش مناسبی در دستمزد کارگران به وجود آورد. اکنون تهدید بزرگتری در برابر کار وجود دارد: این احتمال که فناوریهای نوین از یادگیری ماشینی گرفته تا اتومبیلهای بدون راننده به اشتغال آسیب بزنند. این نگرانیها باعث شد توجهها به یک نظر قدیمی معطوف شود: «درآمد پایه فراگیر». این یک پرداخت دولتی بدون شرط است که به تمام شهروندان و به عنوان مکمل یا جایگزینی برای دستمزد صورت میگیرد. فنلاند و هلند در حال آزمودن برنامههایی هستند که در آن برخی شهروندان ماهانه هزار یورو دریافت میکنند. از دیدگاه ایدئولوژیک افراد زیادی از اعضای اتحادیههای کارگری تا آزادیخواهان طرفداران این نظر هستند. این نظریه روزی محقق خواهد شد اما هنوز آن روز فرا نرسیده است. درآمد پایه پاسخی به یک مشکل است که هنوز جدی نشده است. نگرانیها در مورد اینکه
پیشرفتهای فناوری به معنای پایان اشتغال هستند، هنوز گمراهکنندهاند. هنگامی که مشاغل زراعتی از بین رفتند، کار در کارخانه آغاز شد. اضطراب و نگرانی امروز درباره روباتها و هوش مصنوعی میتواند بخشی از خط طولانی این نگرانیها باشد. به عنوان مثال این نظر که در دو دهه آینده 74 درصد از مشاغل امروزی خودکار خواهند شد، بسیار ناراحتکننده به نظر میرسد. ممکن است روزی فرا رسد که در آن دستگاهها در بسیاری از مشاغل جای کارگران را بگیرند. اما این دلیل نمیشود که برای اجرای برنامه درآمد پایه عجله داشته باشیم. اما اگر نیاز به درآمد پایه اثبات نشده باشد، هزینهها قطعی هستند. ماهیت فراگیر آن باعث میشود شهروندان دستمزد را به عنوان یک حق اساسی تلقی کنند. با این وجود فراگیر بودن میتواند همچنین بدان معنا باشد که این سیاست هزینههای گزافی خواهد داشت. اقتصاد ثروتمندی همانند آمریکا در صورتی میتواند سالانه 10 هزار دلار به عنوان درآمد پایه به شهروندان خود بپردازد که سهم مالیات آن از تولید ناخالص داخلی به اندازه آلمان باشد (35 درصد به جای 26 درصد کنونی) و کلیه برنامههای رفاهی از جمله تامین اجتماعی و مستمریها، به غیر از
مراقبتهای بهداشتی را با پرداخت درآمد پایه جایگزین کند. چنین تحول بزرگی در اندازه دولت همه را نگران خواهد کرد. حتی اگر مالیاتها به طور کارآمد اعمال شوند، افزایش آنها بر داراییهای غیرمنقول مانند زمین، تاثیرات غیرقابل اجتنابی بر رشد و خلق ثروت خواهد داشت. با این وجود، درآمدی معادل 10 هزار دلار به شدت اندک است. بسیاری از مردم فقیرتر میشوند و همانند کسانی که اکنون به مستمریهای دولتی وابستهاند وضعیت بدتری نسبت به زمان حال خود پیدا خواهند کرد. همزمان میلیاردرها پول بیشتری از دولت دریافت خواهند کرد. درآمد پایه فراگیر میتواند شرطی بودنی را که دولتهای نوین رفاه بر پایه آن بنا شده بودند، ویران سازد. در جریان اجرای آزمایشی برنامهای شبیه درآمد پایه در مانیتوبا در کانادا اکثر افراد دست از کار نکشیدند. اما با گذشت زمان لکه ننگ بیکاری از بین میرود و بخش بزرگی از جمعیت به بیکاری و گوشهنشینی روی میآورند. تنشها میان افرادی که کار میکنند و مالیات میپردازند و آنهایی که ترجیح میدهند از نیروی کار خارج شوند، نظام رایج را تضعیف میکند و تحت برنامه درآمد پایه دولت رفاه از هم پاشیده میشود. سرانجام اینکه برنامه
درآمد ثابت وجود مرزهای باز برای کشورها را تقریباً غیرممکن میسازد. حق دریافت درآمد دولتهای کشورهای جهان ثروتمند را تشویق میکند تا درهای کشور را روی مهاجران ببندند یا شهروندانی درجهدو داشته باشند که از دسترسی به حمایتهای دولتی محروم هستند.
سوالات بزرگ
اشتباه نکنید: دولتهای رفاه نوین مزایای قابل توجهی دارند. مزایای از کارافتادگی برای بسیاری از افراد یک نمونه نامطلوب از درآمد ثابت است که برای تامین زندگی افراد به کار میرود که دیگر نمیتوانند به اندازه کافی کار کنند تا درآمد داشته باشند. اما دولتها بهتر است به جای آنکه وعده دهند در صورت بروز یک انقلاب فناوری و از بین رفتن مشاغل (امری که هنوز اتفاق نیفتاده است) دست به اصلاحاتی بنیادی در رفاه جامعه میزنند هماکنون از ابزارهایی که در اختیار دارند، بهترین استفاده را به عمل آورند. اصلاحات بازار کار از جمله حذف مجوزهای حرفهای میتواند به رشد اشتغال کمک کند. یارانههای سخاوتمند مالیاتی مانند اعتباراتی برای مالیات بر درآمد میتواند افراد را از فقر خارج سازد. سرمایهگذاریهای عمومی درازمدت در زیرساختارها تقاضا را تشدید میکند. حذف محدودیتهای برنامهریزی میتواند در بخش ساخت و ساز اشتغال بیشتری ایجاد و در مکانهای دارای اقتصاد مستحکم خانههایی را برای کارگران فراهم کند. درآمد پایه فراگیر میتواند در جهانی با فراز و فرود فناوری منطقی باشد اما قبل از آنکه دولتها
برای جهانی بدون کار برنامهریزی کنند، باید کاری کنند که نظام کنونی بهتر کار کند.
منبع: اکونومیست
دیدگاه تان را بنویسید