شناسه خبر : 9142 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

چگونه شرکت‌های نوپا جایگزین غول‌های قدیمی می‌شوند

سقوط امپراتوری‌ها

اعلان تعجب‌برانگیز استیو بالمر مبنی بر انصراف از مدیریت ارشد اجرایی مایکروسافت باعثبه وجود آمدن اظهار نظرهای گسترده‌ای شد.

علیرضا پناهی
منبع: نیویورک تایمز
اعلان تعجب‌برانگیز استیو بالمر مبنی بر انصراف از مدیریت ارشد اجرایی مایکروسافت باعث به وجود آمدن اظهار نظرهای گسترده‌ای شد. من نه عشق تکنولوژی هستم و نه استاد رشته مدیریت که بتوانم چیز زیادی به این نظرات اضافه کنم ولی کم و بیش از اقتصاد چیزهایی می‌دانم و همین‌طور مطالعات تاریخی زیادی هم داشته‌ام. این تصمیم بالمر مرا مجبور کرد درباره اثرات برون شبکه‌ای و ابن خلدون بیندیشم؛ و فکر کردن درباره این موضوعات، می‌تواند این اطمینان را به ما بدهد که ما درس‌های درستی از این تحول خاص سازمانی بگیریم. ابتدا در مورد اثرات جانبی شبکه: دوره صنعت کامپیوتر در حدود سال2000 را در نظر بگیرید، زمانی که قیمت سهام مایکروسافت به بالاترین سطح خود رسید و این شرکت یک شرکت غالب در بازار به نظر می‌رسید. تی‌شرتی را به یاد بیاورید که روی آن نوشته شده بود بیل گیتس به عنوان یک بورگ (قسمتی از ذهن کنجکاوگر از «پیشتازان فضا»). با این اسطوره «مقاومت بیهوده است. برای تحلیل رفتن آماده باش». زمانی را به یاد بیاورید که مایکروسافت در مرکز توجهات درباره فشارهای ضداعتماد بود. مساله عجیب این بود که به نظر می‌رسید کسی تولیدات مایکروسافت را دوست ندارد. به هر حال، کامپیوتر‌های اپل بهتر از PCهایی بود که از سیستم عامل ویندوز استفاده می‌کردند. امروزه هم بسیاری از کامپیوترهای رومیزی و لپ‌تاپ‌ها از ویندوز استفاده می‌کنند. چرا؟ جواب این است، همه از ویندوز استفاده می‌کنند به این خاطر که همه از ویندوز استفاده می‌کنند. اگر شما یک کامپیوتر با سیستم عامل ویندوز داشتید و کمک می‌خواستید، می‌توانید از شخصی که در اتاق کناری شما حضور دارد بپرسید، یا از افراد در طبقات پایین و شانس بالایی دارید که به جواب‌تان برسید. نرم‌افزارها برای کارکرد بر روی PC‌ها طراحی شده‌اند و ابزارهای پیرامونی برای کار با PC‌ها طراحی شده‌اند. این اثرات جانبی شبکه در حال کار است که مایکروسافت را به یک انحصارگر تبدیل کرده است. داستان اینکه این تلاش‌ها چگونه افزایش یافت بسیار طولانی است، اما فکر نمی‌کنم بی‌انصافی باشد که بگوییم اپل بر این باور بوده که خریداران عادی هم کیفیت برتر تولیداتش را به اندازه کارکنان خود اپل ستایش می‌کنند. پس قیمت‌های اولیه را به وجود آورد و در همان موقع به این مساله پی برد که چگونه خریداران لوازم ارزان‌تر را با وجود اینکه خیلی هم خوب نبودند ولی باز کارشان را راه می‌انداخت انتخاب می‌کردند و وارد قلمرو مایکروسافت می‌شدند. حالا هر کدام از آن گونه تصمیمات گواهی بر صداقت اپل است، که بر این مساله تاکید داشت که هر کاری را که ویندوز انجام می‌دهد اپل بهترش را انجام می‌دهد و تنها افراد احمق PC می‌خرند. ممکن است آنها درست گفته باشند. ولی این مساله اهمیتی ندارد چرا که افراد احمق زیادی وجود دارد که شامل من هم می‌شود؛ و ویندوز همچنان قلمرو کامپیوتر‌های شخصی را در اختیار دارد. مشکل مایکروسافت با آمدن دستگاه‌های جدیدی که اهمیت‌شان درک نشده بود به وجود آمد. آقای بالمر در سال 2007 اعلام کرد که iPhone هیچ شانسی برای در اختیار گرفتن بخش مهمی از بازار ندارد. مایکروسافت چگونه می‌توانست تا این اندازه کور باشد؟ اینجاست که ابن خلدون وارد می‌شود. ابن خلدون فیلسوف قرن چهاردهمی مسلمان بود که چیزی را که ما امروزه علوم اجتماعی می‌نامیم ابداع کرد. یکی از دیدگاه‌های وی که از تاریخ سرزمین آبا و اجدادی‌اش در شمال آفریقا نشات گرفته بر این مبناست که سلسله‌ها و حکومت‌ها فراز و نشیب مشخصی دارند. به اعتقاد او مردمان بادیه‌نشین شجاعت و انسجام اجتماعی بیشتری در قیاس با مردمان متمدن و شهر‌نشین دارند و هراز چند گاه به سرزمینی حمله برده و حاکمان آنجا را که فاسد و خودخواه شده‌اند از بین می‌برند. آنها سپس، تمدن جدیدی در این سرزمین‌ها بر‌پا می‌کنند که با گذشت زمان خودشان هم فاسد و ستمگر شده و توسط گروه دیگری با همین روال برکنار خواهند شد و این سرزمین دوباره توسط بربرها اداره خواهد شد. البته من فکر نمی‌کنم این داستان کاملاً در مورد مایکروسافت صدق کند چرا که مایکروسافت شرکتی است که عملکرد خوبی با سیستم عامل انحصاری‌اش داشته که اکنون تمرکزش را از دست داده است، در حالی که اپل - پس از این همه سال هنوز سرگردان است - از فرصت پیش آمده آگاه شده است؛ و در نتیجه بربرهای بیابانگرد هجوم آوردند. گاهی اوقات این بربرهای مهاجم از سوی جناح‌های داخلی که به دنبال تغییرات ریشه‌ای هستند به خانه دعوت می‌شوند. این می‌تواند چیزی باشد که در یاهو در حال رخ دادن است. شاید مریسا مایر مثل یک رئیس قبیله خشمگین به نظر نرسد اما نقشی که در حال حاضر در بازار شرکت‌های فناوری بازی می‌کند دقیقاً همین است. به هر حال جالب اینجاست که جایگاه اپل در تجهیزات موبایل شباهت زیادی با جایگاه سابق مایکروسافت در بازار سیستم عامل‌ها دارد. درست است که اپل تولیدات باکیفیتی دارد ولی آنها برتری کمتری نسبت به رقبا دارند، در حالی که با قیمت‌های ممتاز premium prices به فروش می‌رسند. پس چرا مردم آنها را می‌خرند؟ اثرات برون‌شبکه‌ای: بسیاری از مردم ازiwhatever استفاده می‌کنند، برنامه‌های بیشتری برای iOS نسبت به سیستم عامل‌های دیگر وجود دارد. بنابراین اپل به گزینه‌ای آسان و امن برای کاربران تبدیل می‌شود. رئیس جدید را ببینید، انگار رئیس قبلی را دیده‌اید. آیا در اینجا با یک مشکل سیاستگذاری مواجه هستیم؟ بگذارید حداقل یک گزینه منفی را مطرح کنم: هرچند مایکروسافت نتوانست دنیا را کاملاً فتح کند اما آن نگرانی‌های ضد‌انحصار هم خیلی نابجا نبوده‌اند. مایکروسافت یک انحصارگر بوده و توانسته رانت‌های انحصاری بسیاری برای خود دست و پا کند و نوآوری را در خود تثبیت کند. تخریب خلاقانه به این معناست که انحصار نمی‌تواند تا ابد دوام آورد. اما این بدان معنی نیست که انحصارگران در طول حیات‌شان بی‌خطر هستند. این تا دیروز برای مایکروسافت صدق می‌کرد و ممکن است فردا برای اپل، گوگل، یا حتی آنهایی که هنوز از راه نرسیده‌اند صدق کند.
منبع: نیویورک تایمز

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها