تاریخ انتشار:
نخبگان اروپایی وارد بازی مرگ و زندگی شدهاند
مرگ در پاریس
پل میسون روزنامهنگار و خبرنگار ۵۶ساله اهل بریتانیاست. او مدتی دبیر بخش فرهنگی و دیجیتال Channel ۴ News و پس از آن دبیر اقتصادی آن بود.
پل میسون روزنامهنگار و خبرنگار 56ساله اهل بریتانیاست. او مدتی دبیر بخش فرهنگی و دیجیتال Channel 4 News و پس از آن دبیر اقتصادی آن بود. میسون در فوریه 2016 اعلام کرد Channel 4 News را ترک میکند تا به عنوان خبرنگار آزاد فعالیت کند و به دور از ملاحظات رسانههای بریتانیا درباره بیطرفی سیاسی، بهتر بتواند مسائل جنبش چپ اروپا را پوشش دهد. او چند کتاب هم تالیف کرده و مدرس میهمان دانشگاه ولورهمپتون است. جدیدترین کتاب پل میسون «پساسرمایهداری: راهنمایی به آینده ما» نام دارد که در سال 2015 منتشر شد.
یکی از تحلیلگران بلومبرگ، در یادداشت خود این جمله را به نقل از هولگر اشمیدینگ آورده است: «خبر خوبی برای اروپاست.» اگر به شما بگویم که اشمیدینگ اقتصاددان ارشد یک بانک سرمایهگذاری آلمانی است که تمامقد از سیاستهای ریاضتی منطقه یورو حمایت کرده است، شاید حدس بزنید این خبر خوب چیست. بله، فرانسوا فیون (مارگارت تاچر فرانسه) در انتخابات سال آتی ریاستجمهوری رقیب مارین لوپن (بنیتو موسولینی فرانسه) شده است. برای بانکهای سرمایهگذاری چه خبری از این بهتر که همه رایدهندگان غیرفاشیست - چه چپگرا، چه راستگرا و چه اعتدالی- مجبور میشوند به سیاستمداری رای بدهند که میخواهد باقیماندههای دولت رفاه را از بین ببرد، فضا را برای اخراج کارگران آمادهتر کند و ساعات کاری در روز را افزایش دهد؟
برنبرگ (Berenberg) - یک بانک خصوصی آلمانی - که یادداشت هولگر را منتشر کرده، نتوانست خوشحالی خود را از پیروزی فیون در انتخابات مقدماتی پنهان کند. هولگر اشمیدینگ، اقتصاددان ارشد این بانک مینویسد: «خوشبختانه، فرصتهای سال 2017 میتواند بیشتر از ریسکهایش باشد.» چنین «فرصتی» همان دولت فیون است که در نبود یک اپوزیسیون سوسیالیست نیرومند، اقدامات اقتصادی «پیشبرنده رشد» را - یعنی سرکوب مزدها، افزایش ساعات کاری، کاهش خدمات رفاهی و تقویت افرادی که 40 میلیارد یورو در بانکهای خصوصی دارایی دارند- اجرا کند. با این حال، این نشانی از یک محاسبه سیاسی اشتباه از سوی نخبگان سیاسی اروپاست.
رئیس کمیسیون اروپا، ژان کلود یونکر، روز یکشنبه به یک روزنامه اتریشی گفت که فدرالیکردن اروپا لحظهای متوقف نخواهد شد؛ از جانب بروکسل هیچ برنامهریزی برای خروج اقتصادهای رکودزده از اتحادیه صورت نگرفته است.
این یکشنبه معلوم میشود که بازی «یا همه یا هیچ» اعتدالیهای اروپا چه نتیجهای میدهد. در اتریش، جایی که سیاستمدار پوپولیست و راست افراطی، نوربرت هوفر، در انتخابات پُست تشریفاتی ریاستجمهوری شانه به شانه نامزد حزب سبز پیش رفت، چپگرایان و اعتدالیها با آشفتگی میکوشند رایدهندگان کارگر وفادار به احزابشان را بسیج کنند. این اقدام ممکن است به شکست بینجامد.
پیشبینی میشود در همین روز، در ایتالیا دولت چپ معتدل شاهد شکست در رفراندومی باشد که هدفش افزایش قدرت قوای اجرایی بر قوه مقننه است. اگر متئو رنتسی، نخستوزیر ایتالیا، کنارهگیری کند و بازارها فروبپاشند، و اروپا یک برنامه نجات بانکی تحمیل کند که پساندازهای مردم عادی را هدف گرفته، آنگاه تا کریسمس ممکن است هم یک بحران بانکی داخلی و هم یک بحران در منطقه یورو را شاهد باشید.
برای تکمیل این الگو از حماقت خودخواسته، صندوق بینالمللی پول، به نقل از منابع دولتی یونان، این هفته را برای اعمال فشارهای بیشتر بر یونان برای اجرای کاهش بیش از پیش هزینههای عمومی انتخاب کرده است، امری که بر دردهای ناشی از فروپاشیِ اجباریِ نظام بانکی این کشور میافزاید. صندوق بینالمللی پول در واشنگتن که مثل کمیسیون اروپا و بانک مرکزی اروپا از حملات نئونازیها به اردوگاه پناهجویان در جزایر یونانی غافل است، تنها به مقررات و ترازنامهها توجه میکند.
خلاصه، اینطور که به نظر میرسد، نخبگان اعتدالی اروپا مرگ خود را به بازی گرفتهاند. اگر فرهنگ اروپایی را خوب بشناسید، این امکان وحشتناک چندان دور از ذهن نیست.
توماس مان، در رُمان «مرگ در ونیز» که در سال 1912 منتشر شد، تمایل فرهنگ جهانوطن اروپایی به مرگ خویش را از مجرای اختلال عشق وسواسی یک پیرمرد بیمار نشان میدهد (در این نوع اختلال فرد فکر میکند عاشق یک نفر است و به هیچ وجه نمیتواند شکست در این عشق را بپذیرد). شخصیت اصلی داستان به نام آشنباخ وارد یک هتل بینالمللی در ونیزِ طاعونزده میشود تا آرزوی مرگ خود را تحقق بخشد. مان که این داستان را دو سال پیش از سرآغاز فروپاشیِ جهانوطنی اروپایی (یعنی دو سال پیش از آغاز جنگ جهانی اول) مینوشت، بیش از همه در جریان وقوع این ماجرا بود.
در این رمان، مقامات شهر وجود طاعون را انکار و با چنین کاری شرایط گسترش آن را فراهم میکردند. «مرگ در ونیز» که اغلب به عنوان قصهای درباره عشق و فقدان خوانده میشود، در واقع راجع به آن چیزی است که مان نامش را خودتخریبگری «روح اروپایی» میخواند. صحنهها و محیطهایی که مان در این رُمان و رمانهای دیگرش از آنها استفاده میکند - هتل لیدو و آسایشگاه سوئیس - بر شکنندگی فرهنگی فراملیتی اروپا در زمانه ظهورش تاکید دارد.
برای مان، جهان چندفرهنگی لابی هتل - که در آن لهستانیها فرانسوی صحبت میکنند، ایتالیاییها پاریسی لباس میپوشند و نوازندگان گلچینی از اپراهای مجار مینوازند - یک توهم شکننده است. هر وقت یک بخش از این جهان فرو بریزد، همه چیز از هم میپاشد.
امروز خصلت چندفرهنگی اروپا به اندازه «عصر زیبا» (دورهای از تاریخ اروپا، از 1871 تا 1914) شکننده نیست. آزادیهای شینگن، دست کم برای سفیدپوستها، همچنان وجود دارند. برنامه اراسموس - پروژه نقل و انتقال دانشجویان در اتحادیه اروپا - زندگی بیش از سه میلیون دانشجو را به هم پیوند داده است. در کنار برنامه سنگین و ثروتمند «شهر فرهنگ»، جوانان اروپا دستاوردهای واقعی داشتهاند: در صحنه هنرهای برلین، در جشنوارههای بزرگ موسیقی مثل جشنواره بنیکاسیم در اسپانیا، و در زندگی شبانه بلگراد. اما حتی همین فرهنگ مردمی جهانیشدن هم اگر محکم در هم کوبیده شود، فرو میریزد، زیرا تنها میتواند در فضایی خارج از سیاست رسمی وجود داشته باشد. در کافیشاپها و سواحل متعارف اروپایی، مدارا و تساهل از آنجایی وجود دارد که در این محیطها افراد کاری به ملیت و دین یکدیگر ندارند. فرض تلویحی اما نیرومند در میان جوانان این است که سیاست تماماً بیهوده و بیاهمیت است. حالا، سیاست و ملیت دوباره در حال ورود به اروپاست و پیش از هر چیز ناتوانی و هراس به بار آوردهاند. وقتی از جوانانی که در ماه سپتامبر در شهر فررا در شمال ایتالیا ملاقات کردم، پرسیدم که
چگونه با این موج جدید بیگانههراسی روبهرو میشوند، بسیاری از جنبش genuine clandestion سخن گفتند - یک جنبش بازگشت به زمین که طرفدار قطع ارتباط با اقتصاد رسمی به عنوان یک راهبرد بقا در برابر سیاستهای ریاضتی است.
«دیگر تمام شد. ناممکن است. راستگراها پیروز شدهاند.» این پاسخی است که همهجا از جوانان میشنوید، مخصوصاً وقتی با فعالان اجتماعی و سیاسی حرف نمیزنید و پای صحبت بچههای شهرهای کوچک بنشینید که سالهای سومین دهه زندگیشان را در اتاق اضافی خانه مادربزرگ تلف میکنند.
پس رقابت فیون و لوپن «خبری خوب برای اروپا» نیست؛ وعدههای ژان کلود یونکر به قمار کردن بر سر اشتباهاتی که ما را به این روز کشانده هم همینطور؛ و همچنین اصرار صندوق بینالمللی پول بر اینکه یونان باید دستاوردهای دموکراتیک و اجتماعیاش را ویران کند؛ و نیز تصمیم متئو رنتسی درباره نظام بانکی ایتالیا.
این دیگر یک طبقه نخبه فراملیتی و با اعتماد به نفس نیست؛ طبقهای که بنابر توصیف مشهور ساموئل هانتینگتون از حکومتهای ملی، این حکومتها «پسماندههایی از گذشتهاند که تنها کارکرد مفیدشان تسهیل عملکردها و فعالیتهای جهانی نخبگان است». حالا این نخبگان دوباره در برابر یک جنبش بینالمللی راست افراطی - دونالد ترامپ، نایجل فاراژ (رهبر حزب استقلال بریتانیا) و دمودستگاه رسانهای Breitbart - قرار گرفتهاند که اتحادشان، همزمان با فروپاشی اتحاد طرفداران جهانیشدن، تقویت میشود.
میتوانیم این روند را متوقف کنیم، اما تنها در صورتی که گرایش بیپایان به سیاستهای ریاضتی، خصوصیسازی، افزایش ساعات کار، کاهش مزدها و ربودن از آینده نسل جوان را رد کنیم، این امر ممکن است. به همین دلیل است که چپ میانهرو، در این مدت زمان کوتاه، باید دنبال کسی بگردد که از فیون برای مردم فرانسه مناسبتر باشد.
دیدگاه تان را بنویسید