تاریخ انتشار:
چرا باید هیاترئیسه مجلس را جدی گرفت؟
فراتر از عارف یا لاریجانی
انتخاب رئیس مجلس جدید صرفاً انتخاب یک مدیر برای جلسات مجلس نیست بلکه تعیین فرکانس و تونالیته صدایی است که قرار است مجلس را در نظام نمایندگی کند. حتی میشود گفت جنبه نمادین انتخاب رئیس مجلس بر جنبه اجرایی و ساختاری آن غلبه پیدا کرده است.
ریاست مجلس مقام مهمی است. بخشی از این اهمیت به دلیل وظایف قانونی است که رئیس مجلس بر عهده دارد. طبق آییننامه داخلی مجلس علاوه بر اداره جلسات، مسوولیت مدیریت کلیه امور اداری، مالی، استخدامی و سازمانی مجلس و نیز امضا و ابلاغ کلیه قوانین و مقررات مصوبه مجلس هم بر عهده او است. همچنین رئیس مجلس در شوراهای بسیار مهمی نظیر شورای عالی امنیت ملی، شورای عالی انقلاب فرهنگی و شورای عالی فضای مجازی هم به عنوان شخصیت حقوقی حضور دارد. اما آنچه رئیس مجلس را مهمتر میکند نقش غیررسمی او در ساختار قدرت است. رئیس مجلس خواهناخواه نماینده کلیت مجلس در معادلات قدرت است. شاید تعبیر Speaker به معنای سخنگو که در زبان انگلیسی برای رئیس پارلمان به کار میبرند از این جهت تعبیر دقیقتری باشد. رئیس مجلس در اصل رئیس نمایندگان نیست بلکه صدای آنها در مراکز قدرت است. به همین دلیل طبیعی است که او صدای رساتری نسبت به دیگر مقاماتی دارد که منصب آنها غیرانتخابی است. تجربه این سالها هم نشان داده روسای مجالس شورای اسلامی ادوار مختلف همیشه افرادی بودهاند که توان چانهزنی و بدهبستان داشتهاند زیرا این منصب به آنها چنین قدرتی داده است.
با این وصف طبیعی است که انتخاب رئیس مجلس جدید صرفاً انتخاب یک مدیر برای جلسات مجلس نیست بلکه تعیین فرکانس و تونالیته صدایی است که قرار است مجلس را در نظام نمایندگی کند. حتی میشود گفت جنبه نمادین انتخاب رئیس مجلس بر جنبه اجرایی و ساختاری آن غلبه پیدا کرده است.
از سوی دیگر به این موضوع باید از نظر سیاسی هم نگریست. فرآیند انتخابات مجلس اگر چه از نظر اجرایی به پایان رسیده اما از نظر سیاسی هنوز انتخابات تمام نشده است. به عبارت دیگر هنوز مشخص نیست مجلسی که از دل این انتخابات بیرون آمده چه ترکیب سیاسیای خواهد داشت. اصلاحطلبان که در بسیاری حوزهها نامزد اختصاصی تایید صلاحیتشده نداشتند ناچار به سراغ نامزدهای گمنام یا افراد اصولگرای میانهرو رفتند. بخشی از نزدیکان دولت (مثلاً اعضای حزب اعتدال و توسعه) هم عملاً در طیف اصولگرایان طبقهبندی میشوند و سهم آنها از فهرست منتسب به اصلاحطلبان (لیست امید) را نمیتوان در سبد اصلاحطلبان قرار داد. خلاصه اینکه هر کسی را که در فهرست مورد تایید اصلاحطلبان قرار داشت الزاماً نمیتوان اصلاحطلب دانست. البته برخی از این افراد ممکن است به دلیل حمایت قبلی اصلاحطلبان از آنها یا تحلیلی که از موازنه قدرت دارند به سمت اصلاحطلبان بچرخند. از سوی دیگر تعدادی هم هستند که به عنوان مستقل وارد مجلس میشوند. این افراد عموماً از شهرستانهای کوچک هستند و شرایط و دستهبندیها و نسبتهای محلی باعث شده اینها وارد مجلس شوند. این افراد هم وقتی وارد
مجلس میشوند تازه جهتگیریهای سیاسیشان شکل میگیرد و عموماً هم در نهایت به سمت قدرت غالب میچرخند.
به هر حال فعلاً نمیتوان از توزیع سیاسی مجلس بعد مطمئن بود. اما شواهد نشان میدهد احتمالاً ترکیب مجلس به سه دسته تقریباً مساوی (هر دسته حدود ۱۰۰ نفر) از اصلاحطلبان و اصولگرایان و افراد فاقد موضع سیاسی روشن تفکیک و هر یک از دو دسته اول که بتواند از دسته سوم یارگیری بهتری داشته باشند فراکسیون اکثریت مجلس آتی خواهند بود. شخصاً گمان میکنم اصولگرایان از این حیث موفقتر عمل کرده و فراکسیون اکثریت مجلس آتی اصولگرا خواهد بود و طبعاً رئیس مجلس آتی احتمالاً علی لاریجانی خواهد شد. اگر این پیشبینی را مبنا قرار دهیم آنگاه سه سیاست زیر را باید به عنوان نتیجه منطقی آن دنبال کرد:
۱- نباید روی اسب بازنده شرطبندی کرد. وقتی شواهد نشان میدهد عارف رای کمتری دارد طبعاً بهتر است این کمتر بودن رای را آشکار نکرد. تصور کنید عارف و لاریجانی هر دو کاندیدا شوند و نهایتاً لاریجانی رای بیاورد. در این صورت فرآیند سیاسی انتخابات مجلس با شکست اصلاحطلبان خاتمه خواهد یافت و بخش عمده تاثیر نمادین و روحیهبخش انتخابات اخیر در بدنه جامعه خنثی خواهد شد.
۲- هیاترئیسه را باید جدی گرفت. مجلس را هیاترئیسه متشکل از ۱۲ نفر عضو اداره میکند نه رئیس به تنهایی. اصلاحطلبان باید انرژی خود را بر چانهزنی و امتیازگیری برای هیاترئیسه متمرکز کنند. اگر اصلاحطلبان بپذیرند که با لاریجانی رقابت نکنند احتمالاً طرف مقابل آماده است صندلی نواب رئیس را به اصلاحطلبان دهد. محمدرضا عارف و غلامرضا تاجگردون (و به احتمال کمتر مسعود پزشکیان) میتوانند نواب رئیس مجلس باشند. با توجه به حضور ۱۸ (یا ۱۷؟) نماینده زن در مجلس که هیچ کدام هم اصولگرا نیستند حضور یک نماینده زن در هیاترئیسه امر بعیدی نیست. سهیلا جلودارزاده که سابقه چنین مسوولیتی در مجلس ششم را هم داشته به نظر کار دشواری برای ورود به هیاترئیسه ندارد. حضور افرادی نظیر الیاس حضرتی و علیرضا محجوب هم در هیاترئیسه بعید به نظر نمیرسد. اصلاحطلبان اگر بتوانند سهم مناسبی از هیاترئیسه داشته باشند واگذاری صندلی ریاست به لاریجانی را نباید باخت تلقی کنند.
۳- ائتلاف باید کرد. واقعیت آن است که اگرچه برخی اصولگرایان در لیست مورد تایید اصلاحطلبان حضور داشتند اما نباید تصور کرد که آنها تغییر مشی و منش داده و اصلاحطلب شدهاند. مثلاً کسی مانند کاظم جلالی هیچگاه از دایره اصولگرایی خارج نخواهد شد. در ایام انتخابات به دلایلی که همه میدانیم این افراد و اصلاحطلبان وارد یک ائتلاف مقطعی شدند. یعنی به تعبیری حکایت یک بستر و دو رویا مطرح بود. حال اگر فرض کنیم رای لاریجانی برای ریاست بیشتر است اصلاحطلبان باید تلاش کنند آن ائتلاف را تداوم دهند. کار مجلس تازه آغاز شده است. تعیین ترکیب کمیسیونها و هیاترئیسه هر کمیسیون یا انتصاب نمایندگان مجلس در نهادهای کلیدی نظیر هیات نظارت بر مطبوعات، شورای پول و اعتبار، شورای نظارت بر صدا و سیما و… از موضوعاتی است که به زودی نمایندگان درگیرش خواهند شد. همچنین در تصویب و بررسی طرحها و لوایح دو فراکسیون مجلس با هم سر و کار خواهند داشت. ائتلاف یک تاکتیک سیاسی مفید است که میتواند ضمن حفظ تمایزهای دو طرف به آنها امکان همکاری دهد. اتفاقات سالهای اخیر به اصولگرایان میانهرو که فعلاً حول لاریجانی در مجلس جمع شدهاند (و در مجلس قبل در
فراکسیون رهروان ولایت جمع شده بودند) نشان داده است که میتوانند با اصلاحطلبان ائتلاف کنند و این برای خود آنها هم بهتر است. از سوی دیگر اصلاحطلبانی که هنوز به محافل قدرت راهی دارند هم میدانند که به تنهایی فعلاً وزن چانهزنی آنها اندک است. ائتلاف روش خوبی است که دو جریان سیاسی مستقل را در کنار هم قرار میدهد بدون آنکه هویت سیاسی آنها انکار شود. برای چنین ائتلافی لازم است هر دو جریان فراکسیونهای مستقل خود را داشته باشند اما در تصمیمگیریهای کلیدی مکانیسمی برای رسیدن به تصمیم واحد داشته باشند. انتخاب هیاترئیسه مجلس نخستین گام چنین ائتلافی است. هر سه اقدام بالا به شرطی مناسب است که اصلاحطلبان از اکثریت پایدار خود مطمئن نباشند یعنی مثلاً وضعیتی شبیه شورای شهر فعلی تهران داشته باشند. ولی اگر اصلاحطلبان یقین دارند که اکثریت با آنهاست بهتر است از ریاست عارف حمایت کنند.
به هر حال جنبه نمادین این اقدام و اعتماد به نفسی که به حامیان میدهد و از آن مهمتر قطعی کردن پیروزی سیاسی در انتخابات اخیر تبعات مهم این اقدام هستند. البته شاید عدهای معتقد باشند این کار باعث میشود لاریجانی به دامن تندروها بیفتد. به نظر نمیرسد مشی سیاسی لاریجانی این روزها خیلی به انتخاب خودش و در دست خودش باشد. اصولگرایان او را حتی در فهرست انتخاباتی خود قرار ندادند. به همین دلیل نباید در قدرت مانور لاریجانی اغراق کرد. برخی هم میگویند لاریجانی توان چانهزنی بهتری نسبت به عارف دارد و بهتر میتواند لابی کند. این حرف درستی است اما سوال این است که او این توان خود را چقدر در اختیار اصلاحطلبان قرار خواهد داد؟ عارف شاید نفوذ کمتری داشته باشد اما همه این نفوذ در اختیار اصلاحطلبان است اما لاریجانی سابقهاش نشان داده که تضاد روشی و منشی با اصلاحطلبان دارد. به هر حال از ترس مرگ نباید خودکشی کرد اینکه عارف نفوذ کمتری دارد دلیل نمیشود که شرایط برای افزایش نفوذ او فراهم نشود. بخشی از توان لاریجانی محصول سالها نشستن بر کرسی ریاست مجلس است و اگر دکتر عارف هم همین موقعیت را داشته باشد محتمل است که توان چانهزنی
او ارتقا یابد.
در نهایت موضوع کلیدی این است که اصلاحطلبان اگر از برنده شدن خود در این رقابت اطمینان قطعی ندارند اساساً نباید وارد این تقابل شوند. آنها تنها در صورتی باید وارد رقابت با لاریجانی شوند که از داشتن یک اکثریت پایدار یعنی حداقل ۱۳۰ نماینده متعهد و تشکیلاتی در مجلس یقین داشته باشند (که بعید است چنین وضعیتی داشته باشند) در غیر این صورت و حتی اگر در اکثریت خود تردید دارند باید وارد ائتلاف با لاریجانی شده و در صحن با او رقابت نکنند.
دیدگاه تان را بنویسید