قندوز بین نیروهای امنیتی افغانستان و طالبان دست به دست میشود
آزادی و اسارت
زمانی که گروه طالبان در سپتامبر سال ۱۹۹۶ در افغانستان دولت تشکیل داد و عملاً حاکمیت این کشور را با معرفی قندهار به عنوان پایتخت و تغییر نام افغانستان به امارات اسلامی افغانستان در دست گرفت، مردم جهان آشنایی اندکی با این گروه داشتند.
زمانی که گروه طالبان در سپتامبر سال 1996 در افغانستان دولت تشکیل داد و عملاً حاکمیت این کشور را با معرفی قندهار به عنوان پایتخت و تغییر نام افغانستان به امارات اسلامی افغانستان در دست گرفت، مردم جهان آشنایی اندکی با این گروه داشتند. اگرچه کمتر زمانی بوده است که افغانستان، یک دولت مرکزی واحد که کنترل موثر تمام کشور را در دست داشته باشد به خود دیده باشد. وجود قبایل مختلفی که اختلافات شدیدی با هم دارند و هر قبیله در منطقهای اکثریت را در اختیار دارد، باعث میشود تا دولت مرکزی در واقع کنترلکننده این گروهها باشد. طالبان در بازه زمانی سالهای 1996 تا 2001 بر افغانستان حاکم بود. حتی در سال 1998 که بهترین وضعیت را تجربه کرد، کنترل 90 درصد از خاک افغانستان را در اختیار داشته است. از نظر مردم جهان و حتی منطقه، طالبان نیز مانند گروههای تندرو دیگری بود که هر چند سال یک بار، از افغانستان یا پاکستان سربلند کرده، برای مدتی خودی نشان داده و سپس اندکاندک و بدون خبر محو میشد. رهبران جهان یا حداقل آن دسته از رهبران جهان که خود در ایجاد و به قدرت رسیدن این گروه نقشی نداشتند نیز طالبان را بخشی از سرنوشت محتوم خاورمیانه
میدانستند که تا وقتی ضرر و زیانش محدود به همان منطقه و مردمش باشد، نیازی به رسیدگی ندارد. این وضعیت آنقدر غالب بود که حتی وقتی در اوایل سال 2001 میلادی، احمدشاه مسعود، وزیر دفاع دولت برهانالدین ربانی که توسط طالبان از قدرت برکنار شد و چند تن دیگر از رهبران قبایل افغان با حضور در پارلمان اروپا، خواستار کمکهای بینالمللی به کشورشان شدند تا بتوانند قدرت طالبان را که به گفته آنان «قرائتی اشتباه از اسلام را عرضه میکند» محدود کنند، عده زیادی آنها را جدی نگرفتند. همانطور که وقتی شاه مسعود در مورد حمله بزرگی به ایالات متحده توسط طالبان، خبری که به گفته وی جاسوسهایش از آن اطمینان داشتند، به جامعه بینالملل هشدار داد، باز هم کسی مساله را جدی نگرفت. در آن زمان احمدشاه مسعود و دیگر رهبران افغانستان عقیده داشتند بدون حمایت پاکستان و بنلادن و القاعده، توان نظامی طالبان حتی برای یک سال هم پایدار نخواهد ماند. در نهم سپتامبر همان سال، مسعود در یک اقدام انتحاری توسط دو الجزیرهای فرانسهزبان که خود را خبرنگار معرفی کرده بودند کشته شد و تنها دو روز بعد نیز برجهای تجارت جهانی در نیویورک آمریکا فروریخت. هشدار احمدشاه
مسعود نهتنها واقعی بود، که این حمله آنقدر بزرگ بود که تاریخ ایالات متحده و حتی جهان، به دو مقطع قبل و بعد از آن تقسیم شده است.
از این به بعد بود که جهان، با نام طالبان آشنا شد، هرچند که قبل از آن دخالت این گروه در حمله به سازمان تجارت جهانی مشخص شده بود و سازمان ملل به همین دلیل در جستوجوی بنلادن، رهبر گروه بود. در اواخر سال 2001 ایالات متحده به همراه متحدانش، حمله به افغانستان را آغاز کردند و تقاضای آنان تحویل اسامه بنلادن به آمریکا بود؛ خواستهای که طبیعتاً مورد پذیرش قرار نگرفت. در هفت اکتبر سال 2001، حمله به افغانستان آغاز شد و در هفته اول دسامبر، طالبان دیگر در این کشور بر سر قدرت نبود. در نهایت، با حمله ایالات متحده دوران حکومت پنجساله این گروه به پایان رسید.
قندوز، شهری که این روزها اخبار زیادی از آن به گوش میرسد، آخرین سنگر طالبان بعد از حمله ایالات متحده بود که با از دست دادن آن عملاً افغانستان به طور کامل به کنترل نیروهای ائتلاف و افغان درآمد. این شهر سیصد و چند هزارنفری در شمال افغانستان، این روزها دوباره و باز هم به دلیل حضور طالبان در آن، به صدر اخبار جهان رسیده است. قندوز در واقع هم مرکز ایالتی به همین نام در شمال افغانستان است و هم به این دلیل که پنجمین شهر بزرگ افغانستان محسوب میشود، عملاً مرکز ایالتهای شمال و شمال شرقی کشور است و البته مهمتر از آن، تا حد زیادی مرکز قدرت طالبان تا قبل از حمله آمریکا محسوب میشد. شاید به همین دلیل باشد که تصرف قندوز توسط طالبان، به نوعی بازگشت طالبان تعبیر شد. قندوز آخرین شهر مهمی بود که طالبان آن را در سال 2001 از دست داد و حالا میتوان تصرف دوباره آن را به این معنا تعبیر کرد که آنها قصد دارند راه رفته را بازگردند و از قندوز احیاناً به کابل برسند. البته این تنها عاملی نیست که دولت مرکزی افغانستان و ایالات متحده و کشورهای همسایه را نگران کرده است. وضعیت این روزهای قندوز شباهت زیادی به وضعیتی دارد که شهر موصل در
عراق، در حدود دو سال پیش تجربه کرد. تا قبل از ورود داعش به موصل، نظامیان دولتی در این شهر اطمینان کاملی به توان خود برای حفظ امنیت شهر داشتند. اما این توان تنها چند ساعت پس از ورود داعش، به صورت فرار دستهجمعی فرماندهان نظامی خود را نشان داد. در ابتدا تصور میشد داعش نتواند برای مدتی طولانی حتی در حد چند هفته هم، کنترل کامل موصل را در اختیار داشته باشد، اما حالا نزدیک به دو سال است داعش نهتنها موصل را در اختیار دارد و در آن جشن سالگرد اشغال برگزار میکند و فیلم تبلیغاتی میسازد، که توانسته اندک اندک با پایگاه قرار دادن این شهر، سیطره خود بر مناطق اطراف را هم گسترش دهد. این کاملاً برنامهای است که طالبان ادعا کردهاند برای قندوز در سر دارند. آنها قصد دارند بعد از تحکیم سلطه خود بر شهر و در اختیار گرفتن کامل آن، از این شهر کلیدی به عنوان مرکزی برای شروع دوباره فعالیتهای خود استفاده کنند و همین شباهت قندوز و موصل است که وضعیت را خطرناکتر و حیاتیتر هم کرده است. علاوه بر اینکه
نزدیکی قندوز به مرز تاجیکستان، میتواند این شهر را به پایگاه مهمی برای فعالیت در این کشور هم تبدیل کند. تصرف قندوز، اگرچه ظاهراً غافلگیرانه و با هجوم سهجانبه طالبان به شهر اتفاق افتاد اما دولت مرکزی افغانستان حتی نمیتواند ادعای غافلگیری داشته باشد. عبدالله عبدالله حتی میپذیرد که انتظار این حرکت را داشته است. ماهها بود که مردم و نیروهای دولتی حاضر در شهر در مورد تحرکات طالبان در شهر و اطراف آن و تهدیدی که از این ناحیه متوجه بود، خبر داده بودند و حتی خود طالبان نیز هجومهای پراکندهای به مناطق حاشیهای شهر داشتهاند و در نتیجه دولت مرکزی و کابل انتظار حمله را داشته است. اما اینکه چرا بهرغم این اطلاع، باز هم طالبان توانسته قصد خود مبنی بر حمله غافلگیرانه را عملی کند، سوالی است که عبداللهعبدالله به آن پاسخی نمیدهد. همین اطلاع دولت از وضعیت شهر و ایالت قندوز، بالا رفتن پرچم طالبان در شهر و سلفی گرفتن اعضای گروه در خیابانها را ترسناکتر نیز میکند. خصوصاً برای مردمی که تنها 14 سال قبل، تحت حکومت طالبان زندگی کردن را تجربه کردهاند و در حال حاضر حدود یک هفته است برای کار هم از خانههای خود خارج نمیشوند.
شنیدهها حکایت از بسته بودن مغازهها و نبود عبور و مرور مردم عادی در خیابانها دارد، غذا و نیازهای اولیه مردم حداقل از روز 28 سپتامبر که طالبان وارد شهر شد، به قندوز نرسیده و مردم حتی به منابع موجود در مغازهها هم دسترسی ندارند و البته نیروهای دولتی هم که در روزهای اخیر توانستهاند به صورتی ناپایدار کنترل بخشهایی از شهر را در دست بگیرند، توان یا انگیزهای برای کمکرسانی به مردم ندارند. البته فعلاً، بحث در حد رسیدن طالبان به کابل و حتی خارج شدن آنها از قندوز نیست. احتمالاً حتی طالبان نتوانند قندوز را نیز برای مدتی طولانی در تصرف خود نگه دارند، اگرچه هنوز هم بر سر آن در حال جنگند و حتی توانستهاند نیروهای دولتی را که با حمله هوایی ایالات متحده هم حمایت میشوند مجدداً از بخشهایی از شهر بیرون برانند و حتی شنیدهها حاکی از آن است که در صبح روز ششم اکتبر، یعنی بیش از یک هفته بعد از ورود طالبان به شهر، باز هم حملهای غافلگیرانه به نیروهای دولتی مستقر در شهر رخ داده و نیروهای طالبان توانستهاند در مدتی کوتاه به میدان مرکزی شهر رسیده، پرچم دولت مرکزی را پایین بکشند، اگرچه سریعاً آن منطقه را ترک گفتهاند ولی به هر
حال به هیچ وجه نمیتوان گفت نیروهای دولتی کنترلی حتی ناکامل بر شهر قندوز دارند. مشابه این وضعیت در استان فاریاب افغانستان، یکی دیگر از استانهای شمالی این کشور در حال وقوع است و طالبان از عصر روز یکشنبه تا ظهر دوشنبه 5 اکتبر به مرکز این ایالت حمله کردهاند. این بار نیز ورود طالبان به شهر همزمان از سه طرف اتفاق افتاده و از تانک و سایر سلاحهای سنگین برای این موضوع استفاده شده است هر چند تا قبل از ظهر روز دوشنبه نیروهای طالبان شروع به خروج از شهر کرده و حالا در 20 کیلومتری میمنه مستقر هستند. مقامات تعداد حملهکنندگان را حدود دو هزار نفر تخمین میزنند، رقمی که باز هم به نظر رسانههای بینالمللی، احتمالاً بسیار بیشتر از واقعیت است. به نظر میرسد طالبان سعی دارند با حمله به نقاط مختلف کشور، نیروهای پلیس را به طور مرتب مشغول نگه دارند تا بتوانند اندکاندک تسلط خود را در منطقه گسترش دهند.
اما نکته مهمتر، این است که در واقع چیزی که در قندوز اتفاق افتاده است، هماوردی دو گروه است که یکی رهبرش و دیگری بزرگترین حامیاش را از دست داده است. فعلاً به نظر میرسد طالبان نشان داده با وجود مرگ ملا عمر، همچنان انسجام و مهمتر از آن روش کاری- اعتقادی خود را حفظ کرده است اما دولت مرکزی کابل در نهایت هم، مجبور شد دوباره، از حمایت نظامی متحدی استفاده کند که قرار است تا پایان سال و بعد از 14 سال اشغال که بخش اعظمی از آن به ادعای حکومت افغانستان و نظامیان آمریکایی به آموزش نیروهای افغان برای تامین امنیت کشورشان گذشت، تقریباً کشور را به خود افغانها تحویل دهد. اگر قندوز را سنجه آموزشهایی که افغانها دریافت کردهاند تصور کنیم، به نظر میرسد نمره آنها مردودی کامل باشد. حتی وارد شدن طالبان به قندوز، بزرگترین کودتای سیاسی، نظامی و تبلیغاتی علیه دولت مرکزی افغانستان، در مقطع زمانی بسیار حساسی بود، اینکه حالا و بعد از آنکه عبدالله عبدالله در سخنانی در آخر ماه سپتامبر با اطمینان کامل اعلام کرد تا حداکثر دو روز کنترل شهر کاملاً در دست دولت خواهد بود، هنوز نهتنها درگیری در شهر ادامه دارد که حتی نیروهای طالبان
میتوانند با غلبه بر نیروهای دولتی در مناطقی، شهر را مرتب دست به دست کنند، پیام مهمی هم برای دولت مرکزی افغانستان و هم برای دولتهای کشورهای همسایه و جهان دارد.
این وضعیت، اداره و به نتیجه رساندن گفتوگوهای صلح با طالبان را، که دولت مرکزی به آن سخت دلخوش کرده بود، حتی بیشتر از قبل ناممکن کرده است. به قول یکی از تحلیلگران مسائل افغانستان، داشتن طالبانی که اعتمادبهنفس جنگیدن در میدان را دارد و حتی سعی میکند برنده شود، برای گفتوگوهای صلح، اصلاً خوب نیست! حتی اگر دولت مرکزی افغانستان، بتواند طالبان را کلاً و بهسرعت از قندوز بیرون کند باز هم این گروه پیروزی بزرگی به دست آورده است، چه برسد به حالا که تا همین الان هم جنگ بیشتر از آنی به طول انجامیده که بتوان حتی در صورت پیروزی دولت، آن را عکسالعملی قاطع خواند. البته دولت مرکزی افغانستان در این زمینه بسیار واقعبین است. دولت از ابتدا بزرگترین منتقد سیاست خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان بوده و حالا مخالفت خود را علنیتر هم بیان میکند، البته اوباما نیز اعلام کرده وقایع قندوز و احتمالاً سایر شهرهای اطراف آن، توسط کاخ سفید در حال بررسی است و نتایج میتواند بر زمانبندی خروج از افغانستان بسیار موثر باشد.
اما چرا دفاع از یکی از شهرهای مهم و استراتژیک کشور، در مقطعی چنین حساس تا بدین حد ضعیف بوده است؟ از سال 2010، ایالات متحده گروههای نظامی متشکل از افغانها با نام پلیس محلی افغان (ALP) در مناطق مختلف افغانستان ایجاد کرد. هدف از این اقدام، تجربه ایجاد نیروی نظامی و پلیس محلی بود که به دولت مرکزی وفادار بوده و بتواند نظم و امنیت را در مناطق مختلف برقرار کند تا بعد از خروج نیروهای آمریکایی نظامیان افغان، خود به تنهایی بتوانند امنیت کشورشان را حفظ کنند. عملاً اتفاقی که افتاده اما، هیچ ربطی ولو اندک، به این اهداف از پیش اعلامشده ندارد. این گروهها عملاً فاسد، بدون سازماندهی، سوءاستفادهگر و از نظر نظامی بیتاثیر و ناکارآمد هستند. این گروهها هرچند همیشه از نظر سلاح و تجهیزات نظامی بهتر از گروههای طالبان هستند اما در درگیری با گروههای طالبان، تلفاتی سه تا شش برابر متوسط معمول گروههای امنیتی در جهان دارند. این تازه قسمت خوب ماجراست، در بخشهای نهچندان اندکی از کشور، مردم عادی همانطور که از طالبان میترسند، از این گروههای نظامی پلیسی وفادار به دولت نیز وحشت دارند، شهرت آنان به بیقانونی و بیرحمی باعث شده
شهرتی نه در حفظ و برقراری امنیت، که در از بین بردن آن داشته باشند. گزارشهای خبرنگاران از قندوز هم نشان میدهد گروههای ALP مستقر در این شهر، به بیرحمی شهره بودهاند. این وضعیت اما، محدود به گروههای ALP نیست. دولت مرکزی در ماه می و بعد از اطلاع از تهدیدهای موجود علیه قندوز، اقدام به سربازگیری برای دفاع از این شهر از بین نظامیان و جنگجویان کرد. اخبار منتشرشده نشان میدهد این عده نهتنها کارآمدی کمتری از ALP ها دارند که خشنتر و فاسدتر هم هستند. اما چرا دولت مرکزی، بهرغم همه این موضوعات، وجود این گروهها را تحمل میکند و حتی سعی نمیکند نظم و قانون را بر روش کار آنها حاکم کند؟ به یک دلیل بسیار ساده: حکومت مرکزی در افغانستان بسیار بسیار ضعیف است. ارتش ملی افغانستان و پلیس ملی این کشور، کلاً بسیار ناکارآمد است. وضعیت به شدتی است که نه نیروهای آمریکایی و نه مقامات افغان، حتی نمیدانند چند سرباز و چه تعداد نیروی پلیس در این کشور وجود دارد، توان کنترل آنها و جلوگیری از سوءاستفاده از مقام و موقعیت که دیگر فعلاً شبیه آرزویی دستنیافتنی است. رهبران سیاسی به شدت درگیر اختلافات قومی و قبیلهای هستند که همیشه در
افغانستان وجود داشته است. به همه این مشکلات، کم بودن تعداد نظامیان دولتی در میدانهای نبرد را هم میتوانید اضافه کنید. در زمان تصرف قندوز، به گفته عبداللهعبدالله، تنها هزار نیروی نظامی در شهر حضور داشتهاند که طبیعتاً نتوانستهاند در مقابل تعداد سه هزار نفر نیروی طالبان، کاری از پیش ببرند. البته در این مورد نیز آمار به طرز عجیبی ضد و نقیض است، در حالی که دولت مرکزی از تعداد حدود سه هزار نفر نیروی طالب در حمله به شهر صحبت میکند، بعضی خبرگزاریهای غربی اظهار میدارند طالبان تنها با 300 تا 400 نفر توانسته قندوز را تصرف کند. البته هر کدام از این ارقام که درست باشد، نمیتوان کتمان کرد که طالبان نیز در این زمینه بسیار خوب عمل کرده است، همزمان با تصرف قندوز، گشتهای بازرسی در سراسر این ایالت برقرار کرده و تمام جادههای اصلی ایالت قندوز را تحت کنترل گرفته است و همین راه رسیدن نیروهای کمکی به منطقه را سختتر هم کرده است.
سازمان ملل تخمین میزند تا قبل از آغاز ماه اکتبر بر اثر درگیریها در قندوز حداقل صد نفر کشته شدهاند اما تخمین تعداد دقیق عملاً غیرممکن است، از طرفی به دلیل درگیریها چه اجساد و چه زخمیها در خانهها حبس شدهاند و امکان دسترسی به آنها وجود ندارد، همین علاوه بر اینکه باعث خواهد شد نرسیدن امکانات پزشکی به مجروحان باعث مرگ آنها شود، بیماریهای مختلف به دلیل فساد اجساد را نیز افزایش خواهد داد که خود میتواند باعث افزایش میزان مرگ و میر شود. علاوه بر این، حتی نیروهای کمکی که از پایتخت به طرف قندوز حرکت کرده بودند تا در دستههای کوچکتر و از راههای فرعی خود را به شهر برسانند در ایالت همسایه قندوز، باقلان، محاصره شده و مورد حمله طالبان قرار گرفتهاند. به نظر میرسد، نیروهای طالبان، بهرغم همه آنچه در این 14 سال از سر گذراندهاند، همچنان بسیار سازمانیافتهتر و موثرتر از نیروهای افغان تحت تعلیم نظامیان آمریکایی عمل میکنند. علاوه بر این، اقدام اخیر طالبان نشانهای از وحدت موجود بین نیروهای آن، تحت حاکمیت رهبر جدید است. وقتی تنها چند ماه پیش معلوم شد طالبان برای بیش از دو سال، مرگ ملا عمر رهبر خود را مخفی کرده
است، گمانهزنیها در مورد آینده این گروه قوت گرفت. بنا به اخبار منتشره، ملا عمر در آوریل سال 2013 در بیمارستانی در کراچی و بنا به علل طبیعی فوت کرده است. خانواده وی و بزرگان طالبان از این موضوع خبر داشته و در پنهان کردن این خبر از بدنه گروه و افکار عمومی جهان همکاری کردهاند و هدف، حفظ ثبات در آستانه خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان بوده است. پسر بزرگ ملا عمر، صریحاً شایعهسازی در مورد علت غیرمعمول مرگ پدرش را تکذیب کرد و اعلام کرد بنا به اطلاعاتی که پزشکان در اختیار وی قرار دادند، پدرش از هپاتیت C رنج میبرده و به همین علت نیز جان خود را از دست داده است. بعد از معلوم شدن این موضوع اکثر کارشناسان، اعتقاد داشتند طالبان در این وضعیت نخواهد توانست یکپارچگی خود را حفظ کند و به گروههای کوچکتری با عقاید و روشهای کاری متفاوت که رهبری هر کدام را یک نفر عهدهدار خواهد بود، تجزیه میشود. طبیعتاً این اتفاق، در صورت وقوع از توان نظامی و اجرایی طالبان تا حد زیادی میکاست. علاوه بر اختلافات عقیدتی، وجود گزینههای متفاوت برای رهبری نیز این احتمال را تقویت میکرد که طالبان به چند گروه متفاوت تقسیم شود. عمده این
گزینهها، برادر و پسر ملا عمر رهبر سابق گروه و همچنین ملا اختر محمد منصور، معاون ملا عمر بودند. اما با فاصلهای اندک (مرگ ملا عمر تنها در 31 جولای 2015 رسماً تایید شد) در نیمه اول ماه سپتامبر، این گروه در بیانیهای اعلام کرد ملا محمد یعقوب، پسر بزرگ ملا عمر و ملا عبدالمنان آخوند، برادر ملا عمر، در مراسمی با ملا اختر محمد منصور، رهبر جدید گروه که برای سالهای طولانی معاون و دست راست ملا عمر محسوب میشد، بیعت کردند. خبر مربوط به این بیعت تنها دو روز بعد از آن منتشر شد که ملا یعقوب در نوار صوتی که منتشر کرد، مدعی جانشینی پدرش در طالبان شد. رهبر طالبان در شورای رهبری این گروه انتخاب میشود و به نظر میرسد انتخاب ملا منصور در آن گروه، باعث شده تا پسر و برادر ملا عمر نیز به این تصمیم احترام گذاشته و با وی بیعت کنند. حتی ملا یعقوب در سخنانی بعد از انتشار خبر مربوط به انتخاب ملا منصور توسط شورای رهبری تاکید کرد اگر مرگ وی باعث حفظ یکپارچگی طالبان میشود وی بدون هیچ مشکلی، خودکشی خواهد کرد یا جانش را در یک حمله انتحاری فدا خواهد کرد. به نظر میرسد حمله به قندوز که در کمتر از دو هفته از اعلام رسمی جانشینی ملا منصور
اتفاق افتاد، علاوه بر همه اهداف دیگر، نمایشی از وحدت و یکپارچگی گروهی باشد که رهبری جدید را آن هم پس از اختلافات داخلی، تجربه میکند و متاسفانه قندوز از هر نظر پیروزی بزرگی برای طالبان بوده است. در حالی که 28 سپتامبر، طالبان عملاً وارد قندوز شد و کنترل آن را در دست گرفت، و طبق سخنان عبدالله عبدلله دولت تا قبل از دوم اکتبر، باید شهر را در اختیار میگرفت، تنها در روز چهارم اکتبر، یعنی بیش از یک هفته بعد از ورود طالبان به قندوز، دولت اعلام کرد توانسته کنترل بخشهایی از شهر را در دست داشته باشد. پیروزی اندک و دیرهنگام که البته ناپایدار هم بود و تنها با یک روز فاصله نیروهای طالبان اعلام کردند توانستهاند بخشهایی از شهر را از نیروهای دولتی باز پس بگیرند. بنا به اظهارات شاهدان عینی، نیروهای دولتی که حالا تعداد آنها در منطقه به حدود هفت هزار نفر رسیده است، برخلاف نیروهای طالبان از فقدان رهبری رنج میبرند. علاوه بر این، اقدام نیروهای طالبان در پنهان شدن در خانههای مردم عادی، کار را برای نیروهای افغان سختتر هم کرده است. برای جلوگیری از افزایش تلفات غیرنظامیان، نیروهای دولتی جستوجوی خانه به خانه انجام داده و همین
پیشروی آنها را بسیار کند کرده است. نیروهای طالبان علاوه بر ورود به خانه ساکنان عادی شهر، به آنان اجازه خروج ندادهاند. تعدادی از ساکنان البته در حال فرار از شهر به هر شیوهای که امکان دارد، هستند. مردم عادی ساکن افغانستان، هنوز خاطرههای روشنی از دوران حکمرانی این گروه بر کشور دارند. اجبار مردان به بلند کردن ریش، ممنوعیت خروج زنان از خانه بدون مرد محرم (حتی مواردی از مرگ بر اثر گرسنگی یا نبود حداقل امکانات بهداشتی در میان زنان افغان در آن سالها مشاهده شد، تنها چون این زنان مردی نداشتند تا مایحتاج اولیه زندگی را برایشان مهیا کند و خود نیز حق خروج از خانه را نداشتند) و صدها مورد محدودیت دیگر، خاطراتی است که طبیعتاً مردم نمیخواهند تکرار شود. از اینرو، فرار از هر منطقهای که طالبان کنترل آن را در دست میگیرند امری عادی تلقی میشود. خصوصاً نهادهای حمایت از زنان و کودکان، اولین نهادهایی هستند که با مشاهده خطر، پرسنل و افراد تحت حمایت خود را منتقل میکنند. از روز سهشنبه 29 سپتامبر و تنها یک روز بعد از ورود طالبان به شهر، انجمن حمایت از حقوق زنان که سرپناه برای زنان تحت خشونت و فرزندانشان و در مواردی برای
بچههای یتیم تهیه میکند، شروع به تخلیه کارمندان و مددجویانش از شهر کرد. در روز اول اکتبر رئیس WAW (انجمن زنان افغان برای حمایت از زنان)، اعلام کرد پنج زن و چهار کودکی که تحت حمایت این نهاد در قندوز قرار داشتند صبح روز سهشنبه به ایالت همسایه منتقل شده و از آنجا با هواپیما به کابل رسیدهاند. وی البته همچنین اظهار داشت 15 نفر از همکاران این نهاد در قندوز ماندهاند و منتظر انتقال هستند و وی ارتباط تلفنی با آنها را نیز از دست داده است. مسوول این نهاد حمایتی اعلام کرد اگرچه تمام اسناد مربوط به همکاران این نهاد در قندوز سوزانده شده اما وی اطلاع دارد افراد طالبان، به دلایل عقیدتی، فعالانه به دنبال همکاران این نهاد در شهر هستند و این به معنای خطر مرگ برای آنان و اعضای خانوادهشان خواهد بود. این نهاد که در خطرناکترین کشور جهان برای زنان فعالیت میکند، 11 پناهگاه برای زنان و چهار پناهگاه برای کودکان در سراسر کشور دارد. افغانستان، حتی در شرایط عادی نیز، کشوری امن برای زنان محسوب نمیشود. در حالی که نهادهای حقوق بشر خبر از افزایش خشونت علیه زنان در سالهای اخیر در افغانستان میدهند، نه اعمال خشونت، که نهادهای حمایت
از زنان هستند که از سوی گروههای تندرو مورد حمله قرار میگیرند. به عقیده آنها این نهادها ارزشهای دینی و سنتی جامعه افغانستان را هدف گرفتهاند؛ ارزشهایی که اظهار میدارد اختلافات خانواده باید در داخل آن و به وسیله خود اعضا حل شود. این نحوه حل اختلاف البته اگر به کشته شدن، آزار دیدن، شکنجه شدن زنان و کودکان هم منتهی شود، موضوع چندان مهمی نیست. به عقیده آنان نهادهای حمایت از حقوق زنان، تنها به زنان و دختران این جسارت را میدهد که از خانههای خود فرار کنند. شاید به دلیل همین حمایت نسبی افکار عمومی مردم عادی افغانستان از روش برخورد طالبان با زنان است که نهادهای حمایت از حقوق زنان، حتی در زمان حضور موثر آمریکاییان در کشور نیز، حمایت مالی و غیرمالی چندانی از طرف دولت دریافت نمیکردند و حالا هم حتی با وجود اطلاعاتی که نشان میدهد نیروهای طالبان حاضر در قندوز، حداقل در روزهای اول اشغال و قبل از درگیری شدید با دولت، از روی فهرستی که در اختیار داشتند خانه به خانه به دنبال فعالان حقوق زنان بودهاند، هیچ کمکی برای تخلیه و خروج آنان از شهر نمیکند.
در واقع دولت مرکزی افغانستان و حتی نیروهای بینالمللی و آمریکایی حاضر در محل، به دلیل کمک نرساندن به غیرنظامیان و فراهم نکردن مسیری امن برای خروج آنان از شهر حتی بعد از حضور فیزیکی نظامیان دولتی در شهر، مورد انتقاد گروههای داخل کشور قرار دارد که اعتقاد دارند آنچه دولت مرکزی افغانستان این روزها درگیر آن است نه حفظ امنیت و تمامیت ارضی کشور، که فقط و فقط جنگ قدرت است. جنگی که بسیاری پیشبینی میکردند خروج نیروهای خارجی از کشور، آن را شعلهور کند. طبیعتاً در جنگ قدرت کماهمیتترین موضوع، غیرنظامیانی است که جان، عضوی از بدن یا اعضای خانواده خود را از دست میدهند. این وضعیت حتی گریبانگیر نهادهای کمکرسانی بینالمللی هم شده است تا جایی که بعد از حمله هوایی به بیمارستانی که پزشکان بدون مرز در آن مشغول امدادرسانی بودند، این نهاد تمامی اعضای خود را از منطقه خارج کرده است، تعداد محدودی از آنها داوطلبانه به بیمارستانهای اطراف قندوز برای کمک رفتهاند و بقیه به کابل منتقل شدهاند. در حالی که دولت ایالات متحده در روز دوم اکتبر به دولت روسیه در مورد کشته شدن غیرنظامیان در بمبارانهای سوریه هشدار داده بود، صبح روز سوم
اکتبر، نظامیان آمریکایی بیمارستانی در قندوز را که از سوی پزشکان بدون مرز اداره میشد، بمباران کردند. سازمان پزشکان بدون مرز که خواستار تحقیقات بیطرفانه بینالمللی در مورد این حمله شده است ادعا میکند بهرغم آنکه به سرعت در مورد وضعیت هم به نیروهای افغان و هم نیروهای آمریکایی اطلاعرسانی شده و حتی مقامات آمریکایی در واشنگتن در جریان قرار گرفتهاند، بمباران برای یک ساعت در بیمارستان مملو از بیمار و کادر خدمات درمانی ادامه داشته و حداقل باعث کشته شدن 10 نفر از پزشکان و نیروهای خدماتی این سازمان و بیش از 10 نفر از مجروحان شده و تعداد زیادی نیز جراحات جدی دارند. البته آمار کشتهشدگان از 19 تا بیش از 150 نفر متفاوت است. این بمباران در ابتدا تعیین مختصات اشتباه از طرف نیروهای آمریکایی و افغان عنوان شد، ادعایی که با برخورد تند مسوولان سازمان روبهرو شد و آنها اعلام کردند فعالیت این بیمارستان مدتهای طولانی برقرار بوده و مختصات دقیق آنچه برای حضور در محل و چه مختصات جیپیاس در اختیار نیروهای بینالمللی و افغان قرار داشته است و در واقع این مختصات قبلاً برای دسترسی به محل از سوی نظامیان استفاده هم شده است و امکان
اشتباه در فرستادن آدرس وجود ندارد. حالا و پس از آنکه این نهاد نشان داد قصد جدی برای پیگیری وضعیت را دارد ماجرا هر روز ابعاد تازهتری پیدا میکند. در حالی که در ابتدا نیروهای آمریکایی ادعا میکردند خود نیروهای آمریکایی حاضر در محل خبر از حضور طالبان در مختصات بیمارستان داده و تقاضای پشتیبانی هوایی کرده بودند حالا اظهار میدارند بمباران به درخواست نیروهای افغان صورت گرفته که خبر از زیر آتش طالبان قرار گرفتن دادهاند و مختصات بیمارستان را برای دریافت پشتیبانی هوایی اعلام کردهاند. ادعایی که همزمان هم تایید و هم تکذیب شد. مسوولان دولتی افغانستان در ابتدا این ادعا را رد کردند اما تنها اندک زمانی بعد وزیر دفاع اعلام کرد طالبان وارد بیمارستان شده و از آن به عنوان سپر استفاده کردهاند. ادعایی که سازمان پزشکان بدون مرز آن را به شدت تکذیب کرده و اعلام کرده است در زمان شروع حمله، فعالیت عادی در بیمارستان جریان داشته و حتی هیچ اخطاری برای تخلیه محل یا تایید حضور طالبان در محل به بیمارستان ارسال نشده است.
سازمان پزشکان بدون مرز این اقدام نظامیان آمریکایی را طبق قوانین بینالمللی جنایت جنگی دانسته و خواستار تحقیقات بینالمللی برای روشن شدن چرایی اتفاق افتادن آن و محاکمه مقصران کرده است. دلیل هرچه باشد، نشان میدهد این غیرنظامیان هستند که تلفات اصلی هر جنگی محسوب میشوند و حتی تبعات پس از جنگ را تحمل میکنند. افزایش تعداد کشور در کشورهای خاورمیانه نیز، چه داعش در عراق باشد و چه طالبان در پاکستان، تنها برای مردم عادی منطقه ایجاد مشکل میکند که باید بحرانهای بعدی را تحمل کنند.
دیدگاه تان را بنویسید