تاریخ انتشار:
نگاهی متفاوت به انتخابات آمریکا در گفتوگو با کامران مویددادخواه
ایالات متحده به کدام سو میرود؟
اظهارات جنجالی نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، بهویژه دو شانس اصلی یعنی ترامپ و کلینتون، دورنماهای اقتصادی و سیاسی مختلفی را برای وضعیت آتی آمریکا در دنیا بر جای خواهد گذاشت، از تاثیر بر روابط تجاری این کشور با سایر کشورها گرفته، تا سیاستهایش در قبال مهاجران. مسائل داخلی ایالات متحده نیز در این میان بیتاثیر نبوده است. تعدیل نرخهای مالیات، مبارزه با بیکاری، اجرای سیاستهای رفاهی و بودجه دفاعی مواردی هستند که نامزدهای یادشده مواضع متفاوتی در قبال آنها اتخاذ کردهاند.
اظهارات جنجالی نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، بهویژه دو شانس اصلی یعنی ترامپ و کلینتون، دورنماهای اقتصادی و سیاسی مختلفی را برای وضعیت آتی آمریکا در دنیا بر جای خواهد گذاشت، از تاثیر بر روابط تجاری این کشور با سایر کشورها گرفته، تا سیاستهایش در قبال مهاجران. مسائل داخلی ایالات متحده نیز در این میان بیتاثیر نبوده است. تعدیل نرخهای مالیات، مبارزه با بیکاری، اجرای سیاستهای رفاهی و بودجه دفاعی مواردی هستند که نامزدهای یادشده مواضع متفاوتی در قبال آنها اتخاذ کردهاند. به منظور بررسی دقیقتر این موارد با دکتر کامران مویددادخواه، دانشیار اقتصاد دانشگاه نورث ایسترن آمریکا همصحبت شدهایم. ماحصل این گفتوگو که در آن نکات قابل تاملی مطرح شده، پیش روی شماست.
برای شروع بهطور کلی بفرمایید بختهای اصلی انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در چه فضایی برنامههای خود را پیش میبرند؟
برای پاسخ به این سوال لازم است به مواردی کلی اشاره داشته باشم تا تصویر بهتری از شرایط فعلی داشته باشیم. در حال حاضر در آمریکا احساسی وجود دارد مبنی بر اینکه وضع آنگونه که باید باشد نیست و شرایط میتواند بهتر از اینها باشد و به خصوص دورهای از تغییر و تحولات را نیز تجربه میکنیم. در کنار اینها یکسری مسائل و دغدغهها نیز برای مردم آمریکا وجود دارد، برای مثال مساله توزیع درآمد که طبق آمار از 1968 به این سمت، نابرابرتر شده است. مساله امکانات زندگی به خصوص برای جوانان به شدت مطرح است. عدهای معتقدند یک میزان مشخص از بهرهمندی برای همگان باید وجود داشته باشد. یا مساله دیگری که در شرایط کنونی قابل توجه است، این است که در دوران آقای اوباما هفت هزار میلیارد دلار بر بدهیهای دولت آمریکا افزوده شده است و حالا سوال اصلی این است که چه کسی و چه موقع بناست این بدهی را پس بدهد؟ بنابراین تعجبآور نیست که در چنین وضعیتی، کسانی اگر حرفهای به ظاهر جذابی بزنند که جزو دستگاه و سیستم معمول نیست، به مقدار زیادی توجه مردم را به خود جلب کنند. این تا حدی موفقیت آقایان ترامپ و سندرز را تبیین میکند. در مورد خانم کلینتون هم باید
گفت از یک طرف شهرت زیادی دارد، شوهر ایشان هم از محبوبیت خاصی برخوردار بود، از طرف دیگر عدهای هم تصور میکنند که زمان آن فرارسیده تا آمریکا نخستین رئیسجمهور زن را تجربه کند. البته به نظر میرسد برخی از خانمهای جوان با کلینتون چندان موافق نیستند. اما در مورد جمهوریخواهان باید گفت، آنها به میزان زیادی غافلگیر شدند، یعنی حتی خودشان هم تصور نمیکردند شخصی مانند ترامپ بیاید و حرفهای اینچنینی بزند و از قضا کارش هم بگیرد. همچنین آنها تصور هم نمیکردند که در طرف دیگر نیز شخصی مانند برنی سندرز بیاید و حرفهای سوسیالیستی بزند و محبوبیت کسب کند. از این نظر حالت عجیبی پیش آمده است، یعنی حتی بسیاری از کسانی که در دستگاه جمهوریخواهان هستند هم بهویژه افراد مهمشان مانند خانواده بوش علاقه چندانی به ترامپ ندارند.
البته کسانی هم هستند که در حال حاضر شانسی برای سندرز قائل نیستند، اما انتظار دارند در آینده نزدیک با توجه به آنچه مطالبه جوانان آمریکایی است، عقاید شخصی مثل سندرز به شدت طرفدار پیدا کند.
البته کسانی هم هستند که در حال حاضر شانسی برای سندرز قائل نیستند، اما انتظار دارند در آینده نزدیک با توجه به آنچه مطالبه جوانان آمریکایی است، عقاید شخصی مثل سندرز به شدت طرفدار پیدا کند.
مسائل کنونی اقتصاد آمریکا، تا چه حد در جهتدهی به برنامههای نامزدها برای انتخابات موثر خواهد بود؟
مسلماً بیتاثیر نخواهد بود اجازه دهید در تکمیل پاسخ سوال اول، دو نکته دیگر را نیز یادآوری کنم. اول از همه اینکه، بسیاری از جوانان به وضوح احساس میکنند که مخارج زندگی به شدت زیاد شده است. به عنوان مثال تحصیل در دانشگاه هزینه بسیار سنگینی دارد، نکته دیگر اینکه بسیاری از کارگران احساس امنیت شغلی پایینی دارند و احتمال میدهند شغلشان به خارج از آمریکا برونسپاری شود. برای مثال اکنون کارگران شرکت Verizon در اعتصاب هستند، البته ظاهراً علت اصلی اعتصاب حقوق و مزایای کارگران است، اما نگرانی شدید آنها درباره امنیت شغلیشان در آینده است. در کنار اینها، باید این نکته را هم یادآور شوم که رشد اقتصادی در آمریکا کمی کاهش پیدا کرده است. اگر آمارهای اقتصادی هزاره جدید را نگاه کنیم، میبینیم که در حد فاصل دو رکود اقتصادی دوران آقای بوش رشد تولید ناخالص داخلی آمریکا بهطور متوسط 8 /2 درصد بود در حالی که پس از رکود اخیر تا به امروز رشد حدود 1 /2 درصد بوده است. قطعاً اینها همگی در نوع واکنش مردم به حرفهای نامزدها موثر است. البته برخی برآنند که این روندی است بسیار بلندمدت. در کتابی با نام «افزایش و افول رشد اقتصادی آمریکا» که
اخیراً منتشر شده است، نویسنده اینگونه استدلال میکند که طی یک قرن از 1870 تا 1970 اختراعات مهمی مانند برق، اتومبیل، تلفن، و... تولید و زندگانی را دچار تغییرهای قابل ملاحظه کرده و سطح زندگی و رفاه را افزایشی باورنکردنی دادند. اما از 1970 به بعد اختراعات و ابداعات طوری نبودهاند که چنان تاثیری بگذارند. البته این دیدگاه رابرت گوردن نویسنده کتاب است و بسیاری این نظر را درست نمیدانند.
دونالد ترامپ بهطور مشخص چه برنامههایی را در نظر دارد و این برنامهها تا چه حد بر آینده اقتصادی آمریکا تاثیرگذار خواهد بود؟
هر سه نفر از یک طرف معتقدند آمریکا باید وضعیت دفاعی قابل قبولی داشته باشد و از طرف دیگر میگویند، مخارج بیرویهای در حال خرج شدن است. در واقع حرفشان این است که وضعیت دفاعی خوب یک ضرورت است اما باید جلوی ریخت و پاشها گرفته شود، اما مساله اصلی این است که آیا اینها از عهده این کار برخواهند آمد یا خیر.
با ذکر مقدمات فوق حالا میتوان دید که آقای ترامپ چه میگوید. در حال حاضر بالاترین نرخ مالیات در آمریکا 6 /39 درصد است و ترامپ قصد دارد این نرخ را به 25 درصد پایین آورد. همچنین درصدد است تا مالیات بر ارث را هم ملغی کند. در ضمن مالیات کارهای تولیدی و بازرگانی را هم میخواهد کاهش دهد. درکل میتوان میگفت سیاست او در زمینه مالیاتها، کاهش همه آنهاست. این کار سبب میشود تا چرخه تولید در آمریکا رونق بگیرد البته از طرفی هم این امر باعث ایجاد یک کسری بودجه بالا خواهد شد. در همین زمینه ترامپ معتقد است، بسیاری از هزینههایی که اکنون در بخش نظامی انجام میشود ضروری نیست و برخی موشکها و هواپیماهایی که ساخته میشود تنها برای ایجاد شغل است. چنان که برنی سندرز با ایجاد کارخانه تولید تجهیزات نظامی در ایالت خود (ورمونت) موافق است. یا مثلاً ریخت و پاشهای فراوانی از نظر هزینهای صورت میگیرد که به هیچوجه ضروری نیستند. او میگوید احتمالاً در صورتی که جلوی اینگونه امور گرفته شود، کسری بودجهای که در بالا از آن صحبت شد، کمتر خواهد بود. افزون بر این او میگوید بخشی از هزینه دفاعی آمریکا برای حمایت و دفاع از کشورهای دیگر است.
پس این کشورها باید بخشی از این هزینه را بر عهده گیرند. البته باید این نکته را هم بیفزاییم که آقای ترامپ برخی گفتههای خود را تغییر داده است. برای مثال ایشان میگفت مالیات کسی افزایش نخواهد یافت. اما چند روز پیش گفت در قانون نهایی مالیات نرخ مالیات افراد پردرآمد افزایش مییابد. همینطور مدتها با افزایش حداقل دستمزد مخالف بود ولی بعد گفت آن را افزایش میدهد. وقتی به او گفتند که چطور حرف خود را تغییر دادهای پاسخ داد که من انعطاف دارم.
اظهارنظرهای جنجالی ترامپ در مورد مراودات تجاری با دیگر کشورها را تا چه حد باید جدی گرفت؟
مساله دیگری که ترامپ از آن صحبت کرده است، روابط تجاری بینالمللی است. البته بسیاری از اظهارنظرهای او در این باره، کلی و مبهم است. برای مثال او به شدت با پیمان ترانس پاسیفیک مخالف است و میگفت این پیمان به نفع چینیهاست. واقعیت این است که چین در این پیمان نیست. در واقع این پیمان به زیان چین است. همچنین تجارت با چین، مکزیک یا ژاپن را خلاف منافع آمریکا میداند و معتقد است آنها در مراودات تجاری کلاه بر سر آمریکا میگذارند. اگر به اعداد و ارقام نگاه کنیم، مازاد روابط تجاری ژاپن با آمریکا در سال 2015 رقمی معادل 84 میلیارد دلار است. همین عدد برای چین حدود 367 میلیارد دلار است. ترامپ به این ارقام استناد میکند و میگوید، این کشورها از آمریکا منتفع میشوند و باید جلوی این انتفاع گرفته شود. در مورد مکزیک هم دو نکته را ذکر میکند: یکی بحث مهاجرت بیرویه مکزیکیها به آمریکاست که ترامپ به شدت مصر است تا مانعی بر سر راه این مهاجرت ایجاد شود، دیگری اینکه شرکتهای آمریکایی سرمایهگذاریهای زیادی را در مکزیک انجام دادهاند که اگر در آمریکا انجام شود کار برای آمریکاییها ایجاد میشود. بنابراین باید جلوی این قبیل امور گرفته
شود. جالب اینجاست که اطرافیان ترامپ به او یادآور شدند که شرکت خودش نیز در مکزیک سرمایهگذاری کرده است. این حرفها بعضیشان خوب هستند ولی بعضی دیگر چندان موجه به نظر نمیرسند. اولاً توجه داشته باشید که اگر کسری بودجه آمریکا افزایش پیدا کند، تراز تجاری این کشور نیز با کسری بیشتری روبهرو میشود چرا که این دو مورد باهم ارتباط دارند. دوم زدن این حرف که میخواهیم جلوی مخارج بیرویه را بگیریم آسان است، اما انجامش به همین سادگی نیست. مثلاً ترامپ میگوید، هزینههای نظامی آمریکا به شدت بالاست، اگر راهحل این باشد که کارخانه تولید تجهیزات نظامی را در یک ایالت تعطیل کنیم، به تبع آن هزاران نفر نیز بیکار خواهند شد. مورد دیگری که ترامپ به آن اشاره میکند، کاهش مقررات است که البته این حرف، حرف درستی است. مثلاً برخی از قوانین آمریکا تا هزار صفحه است. شما اگر یک داستان هزارصفحهای را مطالعه کنید، به سختی به خاطر خواهید آورد که کدام شخصیتها چه کاری انجام دادند، حال چطور میتوان انتظار داشت که یک قانون هزارصفحهای خوانده شده و مهمتر از آن به درستی فهمیده شود.
برای مثال خود من هم معتقدم باید قانونی وضع شود با این مضمون که قوانین آمریکا نباید بیش از 50 صفحه و به زبانی باشند که افراد درسخوانده بتوانند معنای آن را دریابند. فکر کنم بسیاری از آمریکاییها با این ایده موافقاند. چون زمانی در جلسهای که شاید صد نفر یا بیشتر حضور داشتند و من سخنرانی میکردم، این حرف را زدم، و حاضران ابراز احساسات کردند. بنابراین برخی حرفهای آقای ترامپ هم حرفهای درستی است اما اجرایی کردن آنها دشوار است.
تحلیل اقتصادی مردم از صحبتهای ترامپ چیست؟ تا چه حد در مورد برنامههای اعلامشده از سوی ترامپ کنجکاو هستند؟
اولاً در حال حاضر به نظر میرسد، یک حالت دوگانگی در قبال ترامپ در بین مردم وجود دارد، بعضیها حتی حاضر به شنیدن اسم او هم نیستند اما برخی دیگر باور دارند اگر یک نفر بخواهد اوضاع را سر و سامان بدهد احتمالاً همین ترامپ است. ضمن اینکه در این مرحله که هنوز کاندیداهای نهایی برای رقابت پایانی مشخص نیستند، مردم چندان خود را درگیر چگونگی به انجام رساندن این وعدهها نمیکنند. آنچه من میتوانم بگویم این است که ترامپ در مورد تجارت خارجی بهطور کلی اشتباه میکند، در واقع نفع آمریکا و هر کشور دیگری در بهره بردن از روابط گسترده تجاری با سایر کشورهاست. و این قبیل حرفها که جلوی فلان چیز را میگیریم، بر فلان چیز تعرفه وضع میکنیم و دور فلان جا دیوار میکشیم، حرفهای نادرستی است. به نظرمی رسد آنچه اکنون باید در آمریکا اجرا شود، این است که مقررات کاهش یابد، مالیاتها کم شوند، که این امر به نوبه خود سبب تحریک سرمایهگذاری خواهد شد. در مورد چین هم هرچند که این کشور با دستکاری نرخ ارز، تجارت آمریکا را با مشکلاتی مواجه میکند، اما راهحلش قطع روابط تجاری آمریکا با این کشور نیست، بلکه باید مسالمتآمیز و با گفتوگو این مساله را
حل کرد. در غیر این صورت توسل به راههایی مانند وضع تعرفههای بالا و جلوگیری از ورود کالای چینی به آمریکا چیزی جز افزایش قاچاق و مسائل مرتبط با آن را در پی نخواهد داشت.
اگر اجازه دهید به سراغ هیلاری کلینتون برویم. برنامههای او چگونه اقتصاد آمریکا را متاثر خواهد کرد؟
در سوی دیگر این رقابت خانم هیلاری کلینتون قرار دارد. در زمینه مالیات او قصد دارد مالیات قشر کمدرآمد را به همین میزان فعلی نگه دارد اما در عوض مالیات ثروتمندان را افزایش دهد، از جمله نرخ مالیات کسانی را که بیش از پنج میلیون دلار ثروت دارند به بیش از 43 درصد برساند. کار دیگری که خانم کلینتون در نظر دارد انجام دهد، اجرای سیاستهای رفاهی بهویژه برای طبقات کمدرآمد جامعه آمریکاست که البته این امر میتواند برای همین قشر نیز مسالهساز شود. یک مساله که در اینجا باید به آن اشاره شود این است که از زمانی که دادههای مدون و رسمی در مورد توزیع درآمد در آمریکا موجود است، یعنی سال 1947، تا سال 1968 توزیع درآمد در آمریکا متعادلتر شده است. بسیاری از برنامههای رفاهی آمریکا در دهه ۱۹۶۰ آغاز شدند و بسیاری نیز که از قبل وجود داشتند گسترش یافتند. طی سالهای پس از آن تا به امروز، توزیع درآمد بدتر و بدتر شده است. یکی دیگر از کارهایی که خانم کلینتون در نظر دارد انجام دهد، وضع مقررات بیشتر است که به نظر میرسد این امر در نهایت به نفع کسانی که ثروت بیشتری دارند تمام خواهد شد، چرا که استفاده بیشتری از مقررات خواهند کرد. البته
همزمان با این مساله، در نظر دارد برخی معافیتهای مالیاتی را بهخصوص برای ثروتمندان کاهش دهد که از این نظر سیاست بدی به نظر نمیآید. همچنین کلینتون قصد دارد مالیات بر ارث را به همان صورتی که در سال 2009 قرار داشت بازگرداند. یک مورد دیگر هم اینکه، خانم کلینتون مردم را به سالهای دهه 90 میلادی یعنی زمانی که شوهر ایشان رئیسجمهور بود، ارجاع میدهد. در سالهای 1998 تا 2001 دولت آقای کلینتون البته با کمک جمهوریخواهان، بودجه کل آمریکا نهتنها کسری نداشت بلکه اضافی نیز داشت.
در مورد برنی سندرز چطور؟
برنی سندرز همانطور که در ابتدا هم اشاره کردم، غالباً حرفهایی سوسیالیستی میزند و معتقد به مداخله بیشتر دولت است تا بدین ترتیب پول بیشتری برای مسائل رفاهی صرف شود. او البته اظهاراتی هم در مورد وضعیت دفاعی و بودجه نظامی آمریکا دارد. توجه کنید که هر سه نفر از یک طرف معتقدند آمریکا باید وضعیت دفاعی قابل قبولی داشته باشد و از طرف دیگر میگویند، مخارج بیرویهای در حال خرج شدن است. در همین زمینه میتوان به آمار هزینه نظامی در برخی کشورها مراجعه کرد. برای مثال این رقم برای آمریکا 573 میلیارد دلار است. این در حالی است که کل هزینه نظامی چین 156 و روسیه 40 میلیارد دلار است. البته این ارقام چندان با یکدیگر قابل مقایسه نیستند. چون که اولاً درستی ارقام بودجه نظامی چین و روسیه چندان معلوم نیست و نمیتوان به آنها اعتماد کرد. ثانیاً وضع زندگی یک افسر آمریکایی بسیار بهتر از یک افسر چینی یا روسی است. در واقع حرف هر سهشان این است که وضعیت دفاعی خوب یک ضرورت است اما باید جلوی ریخت و پاشها گرفته شود، اما مساله اصلی این است که آیا اینها از عهده این کار برخواهند آمد یا خیر. جالب اینکه آقای سندرز که خودش چنین حرفهایی
میزند، از ایجاد کارخانه تجهیزات نظامی در ایالتی که سناتور آنجاست حمایت میکرد.
آیا چنین برنامههای اقتصادی، میتواند آینده اقتصادی دلار آمریکا در روابط تجاری را به خطر بیندازد؟
اگر واقعاً بازرگانی خارجی بخواهد به صورتی که ترامپ اعتقاد دارد، محدود شود، حداقل چند اتفاق بایستی رخ دهد. یا باید کالاهایی که تا امروز وارد میشدهاند، در داخل تولید شوند یا دلار ارزشش را از دست بدهد و به دنبال آن کالاهای خارجی گرانتر شوند. راه سوم هم این است که تعرفههای گمرکی وضع شود که همان مساله معروف جنگ تعرفهها رخ خواهد داد و کشورها درهایشان را به روی یکدیگر خواهند بست. البته این قبیل شعارها در گذشته هم گهگاه شنیده میشد. در واقع زمانی برخی آمریکاییها انزواطلب بودند و میخواستند خودشان باشند و خودشان. اما باید به این واقعیت توجه داشت که آمریکا مرکز پولی و مالی دنیاست. و به همین دلیل از نظر بنده بایستی اندکی کسری تجاری داشته باشد. دلیل این امر آن است که اقتصاد دنیا هرروز در حال پیشرفت است و همانطور که میدانیم پول بینالمللی در دنیا دلار آمریکاست و این بدین معنی است که آمریکا ناچار است پول بیشتری در اختیار دنیا بگذارد. در صورتی که آمریکا تمام پولش را خودش مصرف بکند، بقیه دنیا در چارچوب پولی و مالی کنونی چگونه میتوانند نقدینگی لازم را داشته باشند؟ مثال بارز این امر مشکلاتی است که برای کشور
خودمان به دلیل محرومیت بهرهگیری از دلار در معاملات رخ داد. در مجموع نظر بنده این است که بهجای صحبت از محدود کردن تجارت خارجی باید به فکر گسترش آن بود. همزمان با کاهش مالیاتها و نیز مقررات امکان رونق تولید در آمریکا وجود دارد. حتی در گذشته هم صحبتهایی در مورد امکان هجوم شغلها به مکزیک وجود داشته است، در حالی که آنچه امروز شاهد آن هستیم مهاجرت مکزیکیها به آمریکا برای کاریابی است و برای مشاغل آمریکایی چنین اتفاقی نیفتاده است. البته دغدغههای دیگری نیز از جمله قاچاق مواد مخدر و وقوع جنایت در آمریکا وجود دارد. به نظر میرسد دلیل اصلی این امر، ممنوعیت مبادله مواد مخدر باشد، که در صورت آزاد شدن آن، بسیاری از این مسائل نیز حل خواهند شد.
به عنوان آخرین سوال، طرفداران نامزدها به جز مسائل اقتصادی و نظامی به چه مسائل دیگری ممکن است توجه نشان دهند؟
دغدغههای بسیاری از جمهوریخواهان در زمینه دو مساله بنیادی است: یکی دفاع و امنیت کشور و دیگری آزادی و رشد اقتصادی، سایر مسائل از جمله روابط شخصی در درجه بعدی اهمیت قرار میگیرند. اما یک دسته مذهبی و محافظهکار در بین جمهوریخواهان وجود دارند که به اینگونه مسائل به شدت اهمیت میدهند. در بین نامزدهای جمهوریخواهان، آقای تد کروز به شدت در مورد این مسائل صحبت میکرد که البته از رقابتها کنارهگیری کرد. در حال حاضر دونفری که شانس اصلی رقابت به نظر میرسند یعنی آقای ترامپ و خانم کلینتون، دو دیدگاه جداگانه ولی نه متضاد دارند. ترامپ وارد این مقولهها نشده است و آنها را خارج از مسائل اصلی دانسته است. ولی کلینتون به شدت موافق آزادیهای فردی در نحوه زندگانی فردی است. شاید سوال شما را بتوان اینگونه پاسخ داد که حالا که کاندیداها چنین دغدغههایی ندارند، احتمالاً رای آن بخش از جمهوریخواهان را از دست خواهند داد. در مورد اینکه این محافظهکاران چه کسری از کل رایدهندگان را تشکیل میدهند نمیتوان تخمین دقیقی داشت هرچند که بعید نیست تعدادی از آنها با خود بگویند حالا که این نامزد، صحبتی از مسائل مورد علاقه ما به میان نمیآورد،
ما هم علاقهای به رای دادن نداریم. این افراد احتمالاً روز رایگیری در خانههایشان خواهند ماند.
در پایان اجازه میخواهم این نکته را بگویم که نقطه قدرت مردمسالاری در شخصیت کاندیداها یا رئیسجمهورها نیست. شاهکار مردمسالاری این است که اگر اشتباهی رخ داد، آن در چشم مردم است و مردم خواستار تغییر و تصحیح میشوند و کشور به مسیر درست بازمیگردد. به بیانی دیگر این فرآیند تصمیمگیری و عملکرد است که موجب رونق و پیشرفت اقتصادی و قدرتمندی کشور است.
دیدگاه تان را بنویسید