شناسه خبر : 14563 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

استیلای آمریکا به چالش کشیده می‌شود

سیاست قدرت‌های بزرگ

یک قاره میان میدان‌های جنگ خونبار سوریه و صخره‌ها و تپه‌های زیرآبی دریای چین جنوبی فاصله انداخته است. این دو مکان به روش‌های متفاوت شاهد بزرگ‌ترین تغییر در روابط قدرت‌های بزرگ از زمان سقوط شوری سابق هستند.

ترجمه: الهام شیرمحمدی

یک قاره میان میدان‌های جنگ خونبار سوریه و صخره‌ها و تپه‌های زیرآبی دریای چین جنوبی فاصله انداخته است. این دو مکان به روش‌های متفاوت شاهد بزرگ‌ترین تغییر در روابط قدرت‌های بزرگ از زمان سقوط شوری سابق هستند.
در سوریه، برای نخستین بار از زمان جنگ سرد، روسیه نیروهای خود را که در خارج از کشور هستند فراخوانده تا یک شورش را فرونشانند و از رژیم سوریه حمایت کنند. در آب‌های میان ویتنام و فیلیپین، آمریکا با اعمال حق خود برای کشتیرانی در محدوده 12‌مایلی که هر کشوری آن را در کنترل خود دارد به زودی اعلام خواهد کرد که ادعای چین را نسبت به مالکیت مجموعه‌ای از برون‌زدها و ریف‌ها به رسمیت نمی‌شناسد.
در 25 سال گذشته آمریکا آشکارا بر سیاست قدرت‌های بزرگ تسلط داشته است و جهان هر چه بیشتر در کشمکش فرو می‌رود. بازی جدید روسیه و چین که در سوریه و دریای چین جنوبی آغاز می‌شود نمایی از کشمکش پیش‌رو است.

حقایق در میان مردم عادی
مانند همیشه، این کشمکش تا حدی بر سر قدرت ناپرورده است. ولادیمیر پوتین در امور سوریه دخالت کرده است تا افراط‌گرایی را سرکوب و موضع خود را در داخل کشور تقویت کند. اما او همچنین می‌خواهد نشان دهد که روسیه بر خلاف آمریکا برای انجام کارها در خاورمیانه قابل اعتماد است و مثلاً با بودن یک گزینه به جای آمریکا برای عراق، دوستانی برای خود پیدا کند. حتی اگر همه مانند جان مک کالین سناتور آمریکایی بر این فرض باشند که روسیه تنها «یک پمپ بنزین در نقاب یک کشور» است، اما آقای پوتین تمایل دارد اثبات کند روسیه دارای عزم راسخ و نیز نیروهای ضربت و موشک‌های کروز است.
این کشمکش بر سر حقانیت نیز هست. آقای پوتین می‌خواهد اداره نظم بین‌المللی به وسیله آمریکا را بی‌اعتبار کند. آمریکا استدلال می‌کند نقض حقوق بشر در جنگ داخلی سوریه سبب سلب صلاحیت بشار اسد از قدرت می‌شود. آقای پوتین می‌خواهد حقوق بشر را کم‌اهمیت جلوه دهد، حقوقی که او آن را به عنوان مجوز دخالت غرب در کشورهای خودمختار می‌بیند- مثلاً اگر ناچار به اعمال سرکوب وحشیانه در خود روسیه باشد.
نمایش قدرت و حقانیت دیگر در دریای چین جنوبی که راه اصلی بیشتر تجارت جهانی دریایی است، وجود ندارد. بسیاری از جزیره‌ها، ریف‌ها و سواحل شنی در معرض ادعای مالکیت هستند. با وجود این چین اصرار می‌ورزد که ادعای آنها درست است، و این ادعا را با استفاده کردن از آنجا به عنوان محل دفن زباله و استقرار باند موقت فرودگاه و پادگان‌ها تحمیل می‌کند.
این تا حدی دفاع از قدرت دریایی به سرعت در حال رشد است: چین در حال ساخت جزیره است زیرا می‌تواند. اشغال آنها با استراتژی تسلط بر دریاها تا مناطقی فراتر از ساحل خود متناسب است. 20 سال پیش ناوهای جنگی آمریکا با مصونیت به آن مناطق رفتند؛ امروزه آنها خود را در آب‌های تحت خشونت می‌بینند. اما یک اصل نیز وجود دارد. برای آمریکا اهمیتی ندارد که مالک این جزایر کیست، بلکه اصرار دارد چین باید ادعای خود را از طریق مذاکره یا داوری بین‌المللی پیش ببرد. چین تاکید می‌کند در منطقه خود، برای مجادله بر سر این جزایر همانند دیگر مشاجرات، هم‌اکنون قوانینی وضع می‌کند.
هیچ‌کس تعجب نمی‌کند که برتری آمریکا دارد به چالش کشیده می‌شود. بعد از فروپاشی شوروی استیلای جهانی و مطلقه ایالات‌متحده گاهی عادی به نظر می‌رسید. در حقیقت، دلیل رسیدن برتری آمریکا به آن سطح این بود که روسیه دچار سرگیجه شده بود و چین هنوز در حال بیرون آمدن از هرج و مرج و تاراج‌هایی بود که تا قرن 21 آنقدر چین را ضعیف کرده بود. حتی امروزه نیز آمریکا تنها کشوری است که قادر به اعمال قدرت در سراسر جهان است (همان‌طور که اخیراً استدلال کرده‌ایم، نفوذ آن بر نظام مالی هنوز هم در حال رشد است).
با وجود این جای نگرانی نیست. اعمال دوباره قدرت به وسیله روسیه مشکل‌ساز می‌شود. این امر قبلاً سبب الحاق کِریمه و هجوم به شرق اوکراین شده است، که هر دو اینها نقض قانون بین‌الملل است که آقای پوتین می‌گوید دارد آن را در سوریه اعمال می‌کند. اقتصاد ضعیف روسیه و مهاجرت تعدادی از بهترین افراد آن سبب راحتی خیال باراک اوباما رئیس‌جمهور آمریکاست. اما یک ابرقدرت دارای سلاح هسته‌ای در حال سقوط آسیب زیادی به بار می‌آورد.
روابط میان چین و آمریکا اهمیت بیشتری دارد و حتی مدیریت آن دشوارتر است و در روابط آنها هنوز هم ناگزیر رقابت و بی‌اعتمادی وجود دارد. از آنجا که هر معامله این خطر را در پی دارد که چه کسی صاحب اختیار است، بنابراین دشمنی هیچ‌گاه از بین نمی‌رود.
سیاست خارجی آمریکا تاکنون نتوانسته با این جهان در حال کشمکش سازگار شود. این سیاست برای سه رئیس‌جمهور پیشین عمدتاً شامل صادر کردن ارزش‌های آمریکایی بوده است، اگرچه برای کشورهای دریافت‌کننده، این امر گاهی حالت تحمیل به خود گرفته است. ایده این بود که کشورها ناگزیر به سمت دموکراسی، بازارها و حقوق بشر می‌روند. افراد خوش‌بین تصور می‌کردند حتی چین در آن جهت حرکت می‌کند.

هنوز هم ارزش‌اش را دارد
این مفهوم ابتدا در عراق و افغانستان و هم‌اکنون در بخش گسترده‌تری از خاورمیانه در حال تخریب شدن است. آزادی سبب ایجاد ثبات نشده است. دموکراسی هنوز ریشه‌دار نشده است. به نظر می‌رسد آقای اوباما به این نتیجه رسیده است که آمریکا باید عقب‌نشینی کند. او در لیبی اوضاع را از پشت کنترل می‌کند و در سوریه کنار ایستاده است. در نتیجه، ابتکار عمل را در خاورمیانه برای نخستین بار از دهه 70 میلادی به دست روسیه داده است.
تمام آنهایی که هنوز هم دموکراسی و بازارها را مسیر رسیدن به صلح و شکوفایی می‌بینند (از جمله دست‌اندرکاران این مجله) امیدوارند آمریکا اشتیاق بیشتری به کنترل اوضاع پیدا کند. تمایل آقای اوباما به اینکه دیگر کشورها باید مسوولیت نظام قانون بین‌الملل و حقوق بشر را همه بر عهده بگیرند تنها زمانی موثر است که این کشور دستور کار را تنظیم کند و ابتکار عمل را به دست گیرد، همان‌طور که در مورد برنامه هسته‌ای ایران چنین کرد. بازی جدید شامل دیپلماسی دشوار و اِعمال گهگاهی سنجیده قدرت خواهد بود.
آمریکا هنوز هم منابعی دارد که دیگر قدرت‌ها فاقد آنها هستند. از همه مهم‌تر شبکه متحدانش از جمله ناتو است. در حالی که آقای اوباما گاهی طوری رفتار می‌کند که گویی متحدانش موقتی هستند، آنها به زیربنایی محکم نیاز دارند. قدرت نظامی آمریکا بی‌نظیر است، اما سیاست‌های سبیل چرب‌کنی و میانبرهای خودکاری که کنگره دارد آن را محدود نگه می‌دارد. اینها از بزرگ‌ترین موانع در رهبری آمریکا سرچشمه می‌گیرند: یعنی سیاست‌های غیرکاربردی در واشنگتن. این نه‌تنها یک تبلیغ ضعیف برای دموکراسی است؛ بلکه سد راه منافع آمریکا می‌شود. در این بازی جدید، دموکراسی چیزی است که آمریکا و جهان به سختی از پس تحقق آن برمی‌آیند.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها