هرزهنگاریِ نداری1
در باب بدهبستان سیاستمدار با جامعه فقیر و نمایش انسانیت
عنوان این یادداشت به صرافت و دقت انتخاب شده. وقتی مفهومی از اقلیم سیاست با مفهومی دیگر در جهان اقتصاد یکجا میآیند، ذهن ناخودآگاه معطوف به علمِ کمابیش مغفولماندهای در فضای روزنامهنگاری و دانشگاهیِ ایران میشود که همانا اقتصاد سیاسی است. در ادامه، از واژه «نمایش» استفاده شده که از ارکان مقوم روزگار یا جهان پسامدرنِ حال حاضر است. پس میتوان اینطور گفت که جستار پیشرو به این خواهد پرداخت که در جهان پسامدرنِ کنونی، اقتصاد سیاسی فقر چگونه خود را عیان کرده و بروز و ظهور دارد و دگردیسیهای آن کداماند. لحظات یا دقایقی را تصور کنید که سیاستمداری -یا آنطور که در ادبیات سیاسی ایران مرسوم است، «مسوولی»- برای سفر یا ماموریتی اداری به شهر یا استانی محروم رفته و در این اثنی با جماعتی از انسانهای فقیرِ پابرهنه دیدار کرده و احیاناً به رسم هدیه به آنها تحفه یا پیشکشی میدهد. دوربینها هم برای شکار این لحظات استثناییِ تاریخی حی و حاضرند. میتوان این رخداد را چونان اپیزودی از درامی اجتماعی در نظر آورده و از دریچه اقتصاد سیاسی به تحلیل و نقد آن همت گمارد. در مرحله نخستِ تحلیل، چنین برشی در جهان سیاست و اقتصاد یک کشور، دال بر حضور جماعت کثیری از مردمان فقیر است؛ به آن تعداد و تا آن اندازه فقیر که نگاه خیره2 سیاستمدار را به خود جلب کرده و فقرا را به اُبژهای برای آن رخدادی بدل کرده که در ذهن سیاستمدار است. فقرِ دامنگستر را اگر بخواهم به زبان دقیقتری در علم اقتصاد برگردان کنم معنایش میشود کاهش سطح رفاه عمومی. آن نگاه خیره که پیشتر ذکرش به میان آمد در بطن خویش، حاوی رابطهای نابرابر است میان صاحبمنصبی در موضع قدرت، و جماعت تهیدستان، مفلوکان و ندارها در جایگاهی که انفعال و دست و پابستگی از سر و رویشان میبارد. این رخداد، و رخدادهای مشابه -فرض کنید زمانی که سیاستمدار معروف برای نامنویسی در انتخاباتی مهم به مکانی مشخص میرود یا ملاقاتی مردمی دارد و خیل عظیمی از تودهها را از پی خویش یا کاروان خویش به دنبال میکِشد- همگی عرصهای برای مبادله انحصاری و نابرابر قدرت هستند که خود در تصمیمگیریهای اقتصادی نقشی بس مهم دارد: انحصار قدرت که به انحصار ثروت میانجامد. حال ببینیم در اثنای رخداد، در واقع چه رخ میدهد. توزیع هدیهای نقدی یا جنسی، فرض بگیرید خوراک گرم یا بستهای متشکل از چندین قلم کالای حیاتیِ ارزانقیمت یا در شرایطی که مسوول دستش به دهنش برسد و بر منافع شخصیِ خویش بخواهد نمایشی پرزرقوبرقتر تدارک ببیند، گرانقیمت. تزریق پولی که در شرایط کمبود عرضه، بر میزان تقاضا افزوده و مسبب افزایش قیمتی خواهد شد که در وهله نخست و از سویی همان انسانهای بیچیزِ محروم را در منگنه میگذارد؛ باعث خواهد شد تا جنسی بیکیفیت در بازاری که عدم رقابت، مشخصه اصلیاش است، با قیمتی گزاف عرضه شود؛ کالایی که ضروری بوده و خریدش از سرِ استیصال و ناچاری است.
این چیستیِ غمبارِ رابطهای نابرابر است هم در ساحت اقتصاد (با افزایش تورم) و هم سیاست (نگاه خیره سیاستمدار و انفعال و بیچارگی جماعت پیرامونش). پیگیری نوعی سیاست توزیعیِ عوامفریبانه در شرایطی که بخش تولید، زمینگیر شده و آنها که در بهشت انحصار پرسه میزنند، متفرعنانه و متظاهرانه، تنها به تولید، تظاهر میکنند؛ به چیزی دامن زده که به تأسی از تورشتن وبلن (Thorstein Veblen)، جامعهشناس و اقتصاددانِ آمریکایی و مبدع مفهوم «مصرف تظاهری»، میتوان، تولید تظاهریاش نامید. تا اینجا رخداد را بیشتر از حیث محتوا، موشکافی کردیم؛ لیکن از حیث صورت یا فُرمی که به خود گرفته یا همان طریقه نمایشِ محتوا، نیز قابل بحث است.
امروزه، پوپولیسم هرچه بیشتر بر دایره نفوذ خود افزوده و پابرجایتر شده. نوعی ساختار سیاسی که خودش را در قالب سازوکارها و نهادهای سیاسی بالنسبه باثبات و بادوام بازتولید میکند و هر دم بر طول عمر خویش میافزاید؛ چیزی و پدیدهای که پوپولیسم نهادینهشده
(institutionalized populism) نامش نهادهاند. با فرمولها و کلیدواژگانی همچون «مشارکت»، «توانمندسازی» و «مردمیبودن»، که همگیشان را میتوان ذیل مفهوم ناروشن، مبهم و چندپهلوی «مردم»، دستهبندی کرد. سامانی که بر فریب متکی بوده و در هر لحظه از زمان، «امر سیاسی» را چونان چیزی دسترسیپذیر در منظر و مرئای همگان قرار میدهد. توده ناآگاهی که در حال لِهشدن زیر فشار تورمی است، حال دچار «توهم» مشارکت نیز شده تا شاید قدری از رنجی که سوءتغذیه و عدم دریافت کالاهای اساسی بر او وارد میکند فارغ شود. سامانهای جاافتاده و امتحانپسداده که از سوی مارکوس متس
(Markus Metz) و گئورگ زتسلن (Georg Seeßlen)، دو روزنامهنگار آلمانی، و به عاریه از جامعهشناسان مکتب فرانکفورت، «صنعت تحمیق» (Die Fabrikation der stupidität) نام گرفته. مراد این دو از تحمیق، نوعی بلاهت یا کودنی است که در بطن یک بدهبستان یا رابطه اجتماعی شکل گرفته و میتوان آن را از این حیث، نوعی آنتیتزِ «ذهن» یا آگاهی از دیدگاه جامعهشناسی شهیر مکتب شیکاگو، جرج هربرت مید، نامید؛ چه، ذهن از دیدگاه مید ساختاری فکورانه است که در دل یک بدهبستان اجتماعی شکل میگیرد و بس.
آن دو روزنامهنگار اضافه میکنند که برای «حماقت» خصلت نمایشی آن تعیینکننده است، یعنی اینکه «حماقت» به تماشاچی نیازمند است. افزون بر این، «حماقت» همچون سرمایه، پدیدهای «رشدیابنده» است. بنابراین بحث اصلی بر سر حالتی شخصی نیست، بلکه بر سر «حماقت» چونان یک «تنظیمگر نظام اجتماعی» است. حماقت نوعی ضدسرمایه اجتماعی است و شوربختانه هرچقدر بیشتر استفاده شود بر کمیتش افزوده میشود و همین چرخه معیوب سبب میشود تا پوپولیستِ اپیزود و داستان ما، به صرافتِ نهادینه کردن عوامفریبیاش افتاده و امسال به نسبت دیسال، بر میزان و زرقوبرق هدایا یا کیفیت نمایش انسانیتش که ره به تحکیم حامیپروری (Patrimonialism) میبرد بیفزاید. «نمایش»، در عنوان جستار، از جمله سرشتنماهای پوپولیسم نهادینهشده پسامدرن است. این اصطلاح و در این جستار، نسبتهایی دارد با آنچه فیلسوف کرهایتبار آلمانی، بیونگ چول هان(Byung-Chul Han) از آن تحت عنوان «شفافیت» یاد میکند که در نظر او به گونهای «توتالیتاریسم دیجیتالی» ره برده است.
جامعهای که در عطش عریان کردن و سلب عمق هرمنوتیک از همهچیز میسوزد؛ همهچیز را یکدست و فاقد معنا یا هرزهنگارانه (pornographic) میکند حتی فقر و نداریِ جماعتی را که گرداگرد سیاستمدار توزیعکننده حلقه زده، آنها که در میان همه واقعیات دورتادورشان، گرسنگی و رنج، برایشان از منتهادرجه واقعبودگی (facticity) برخوردار است لیکن در چنبره تحمیق برآمده از نمایش، حس گرسنگی را به تعویق میاندازند. انبوههای به تمامی گرسنه که دچار ستمی مضاعفاند. فقرِ آنها باید با تمامی جزئیات به نمایش درآمده تا انسانیت سیاستمدار را به تمامی در لنز دوربین و دریچه چشم مخاطبان ثبت کند. در جهان عوامفریبانه مسوول بخشنده، هیچ فاصله، شرم، مرزبندی و دیدناپذیری، برتابیده و تحمل نمیشود؛ او دست خود را بر گردن انسان فقیرِ مطیعِ شفاف، حلقه زده و با او سلفی میگیرد. فقر این یکی با بخشندگیِ آن یکی، منطبق شده، و به گفته هان، نوعی «ارزش نمایشگاهی» میآفریند که بیش از آنکه ماحصل تولید و مصرف باشد، ثمره «تولید توجه» است. البته، انحصارگران و کاسبانی که بر گیشه فروش این نمایش تسلط دارند همچون عوامل پشت دوربین در فرآیند تولید یک فیلم، در کمیناند، کار خودشان را میکنند و از تورم ایجادشده لذت میبرند. هماکنون بسیاری از مردمان فقیر و روبهفقر رونده، در نوعی «نمایشگاه فقر» بهسر میبرند که متکی است بر بدننمایی فقر و چشمچرانی سیاستمدار و همین وضعیت است که هرزهنگاریِ نداری نامیدمش.
در این نمایش هرزهنگارانه از فقر آنچه بیش از همه چیز قربانی میشود، نه بدن گوشتین -که پیشاپیش در اثر سوءتغذیه فروپاشیده- بلکه عاملیت زیستی نوپدید (emergent) آدمی است که منزلگاه کرامت اوست: سیاستمدار، به این ترتیب فقیری بیآبرو به بار میآورد که حتی فقرش را نیز از او دزدیدهاند.
پینوشتها:
1- عنوان نوشته را از نقد فیلمی به قلم آقای روزبه جورکش وام گرفتهام. در آن یادداشت از ترکیب پورنوگرافی فلاکت استفاده شده بود.
2- The Gaze، این واژه در ادبیات پسااستعمار، به معنای ادراک و رفتار تحقیرآمیزِ استعمارگران نسبت به ملل مستعمره است. طرز رفتار و شیوه برخوردی که مستعمرهنشین را در دل سرزمین خویش به غریبه بدل میکرده.