افسانههای سازنده
چگونه باورهای نادرست درباره نژادپرستی اقتصاد را شکست داد؟
این طبیعت انسان است که برای درک دنیا داستان میگوید. اما این داستانها چقدر اهمیت دارند؟ در برخی حوزهها، این داستانها اهمیت چندانی ندارند. ممکن است تصمیم بگیرید باور کنید که دنیا مسطح است. به احتمال بسیار زیاد باور به این داستان هیچ تفاوتی در زندگی روزمره شما یا زندگی دیگران ایجاد نخواهد کرد: بسیار بعید است بخواهید صحت این باور را با قایقسواری در اقیانوس امتحان کنید. اشتباه کردن در این مورد پیامدهای منفی کمی دارد. اما حوزههایی هم هستند که در آنها داستانها اهمیت زیادی دارند. اعتقاد یا ناباوری به کارایی واکسنها میتواند نهتنها بر سلامت خود ما، بلکه بر سلامت همه کسانی که با آنها در تماس هستیم نیز تاثیر بگذارد. باور به اینکه میتوانیم به طور مداوم سهام برنده را انتخاب کنیم، میتواند باعث شود دائماً پساندازهای زندگیمان را از دست بدهیم. در این عرصهها، باورهای ما میتوانند به طور چشمگیری بر نتایج زندگی ما و دیگران نقش داشته باشند. اقتصاد نیز یکی از حوزههایی است که در آن داستانها اهمیت بسیاری دارند اگرچه اثرات آنها بهراحتی اثرات باور به واکسن قابل مشاهده برای عموم نباشد. کتاب جدید جف فورر درباره این داستانها در دنیای اقتصاد است: «افسانهای که ما را ساخت: چگونه باورهای نادرست درباره نژادپرستی و شایستهسالاری اقتصاد ما را شکست داد و چگونه آن را برطرف کنیم». داستان از این قرار است که چگونه اقتصاد ما عمیقاً از طریق سیستمی از باورها شکل گرفته است که به عقیده نویسنده بهشدت نادرست است. آنها عقایدی هستند که بسیاری از اقتصاددانان و مردم عادی برای مدت طولانی به آن پایبند بودهاند. باورهایی که هنوز هم بسیاری به آن باور و عقیده دارند. فورر که دانشآموخته اقتصاد در دانشگاه پرینستون و هاروارد است، سالهای متمادی در سمتهای بالای مدیریتی در بانک مرکزی و دولت ایالاتمتحده مشغول به کار بوده است و در حال حاضر نیز معاون اجرایی و مشاور ارشد سیاستگذاری در بانک فدرالرزرو بوستون است. کتاب دارای دو بخش است؛ یک بخش مشکلات اقتصاد و نحوه تفکر ما را در مورد آن بیان میکند و بخش دوم راهحلهای ممکن برای مشکلات طرحشده را ارائه میدهد. این کتاب شامل مثالهایی متعدد درباره زندگی واقعی شخصی بسیاری از افرادی است که در تلاش برای تامین هزینههای زندگی هستند و فورر تلاش میکند با این مثالها به درک نکات طرحشده کمک کند. فورر مجموعه باورها و داستانهایی را که اقتصاد بر پایه آن بنا شده اسطوره مینامد، زیرا این باورها بسیار قدیمی هستند و به عنوان یک آرزو، عمیقاً جذاب به نظر میرسند و علاوه بر این ریشههای آن به طور جداییناپذیری با شیوه حکومتی معمول در جهان ما درهمتنیده است. در سادهترین شکل آن، عنصر کلیدی اسطوره مورد بحث فورر این است: موفقیت نصیب کسانی میشود که سخت کار میکنند و شکست نصیب کسانی میشود که این کار را نمیکنند. داستان ساده تلاش فردی تنها بخشی از یک روایت کاملتر است که به دنبال توضیح رفتار افراد، مشاغل و دولتهاست. به طور خلاصه، اگر افراد فرصت انجام تلاش را نداشته باشند، میتوان نتیجه گرفت باور به اثربخشی تلاش فردی یک عقیده حداقل ناقص است. و هیچ فردی سخت کار نخواهد کرد مگر اینکه پاداش انجام این کار عادلانه تلقی شود. بنابراین قطعات تکمیلی روایت تلاش فردی شامل این باور است که ما در سرزمین فرصتها زندگی میکنیم و این سرزمین موعود شایستهسالاری است که در آن تلاشهای فردی به طور مناسب پاداش میگیرد. از منظر سیاست -و این بسیار مهم است، زیرا روایت موفقیت را به کار سخت مرتبط میکند-، به فقرا با بیاعتمادی و بدگمانی نگریسته میشود: چه اشتباهی کردند که اینقدر فقیر شدند؟ چرا بیشتر کار نکردهاند؟ چقدر فرصتها را هدر دادهاند؟ آیا میتوان به اثربخشی و فایده ارائه کمکهای دولتی به آنها اعتماد کرد؟
اسطوره دیگر به نظر نویسنده داستانهایی است که درباره تاریخ نژادی گفته میشود. برخی به این روایت معتقدند که کشورهای توسعهیافته یک ملت پسانژادپرست هستند، نژادپرستی سیستمی و نهادی دیگر در این کشورها وجود نداشته، یا دیگر بر زندگی و نتیجه تلاشهای رنگینپوستان تاثیر نمیگذارد. هنوز هم چنین است که بخشهای بسیاری از تاریخ ملتها (طبیعتاً کتاب تاکید بیشتری بر ایالاتمتحده دارد) -از نسلکشی و آوارگی مردم بومی، تا وعدههای شکستخورده برای جبران مشکلات ایجادشده برای سیاهان در پی جنگ داخلی- به دانشآموزان آموزش داده نمیشود. در ترکیب با سایر عناصر اسطوره، بهویژه این تصور که تلاش فردی باعث موفقیت میشود، از این روایتها برای رد یا نادیده گرفتن دلیل کمبودهای نسبی در درآمد، ثروت و اشتغال در میان خانوادههای رنگینپوست استفاده شده است. افسانه از این نتیجهگیری حمایت میکند که رنگینپوستان به دلیل اینکه به اندازه همتایان سفیدپوست خود سخت کار نکردهاند، یا به این دلیل که پسانداز و تصمیمات سرمایهگذاری ضعیفی اتخاذ کردهاند، یا به این دلیل که به جای کار از برنامههای حمایتی دولت بهره بردهاند، به موفقیت کمتری دست مییابند. به طور خلاصه، آنها شایسته نتایجی هستند که دریافت میکنند.
هدف این کتاب این است که آن داستانها را تجزیه و تحلیل کند، آسیب عظیمی را که آنها وارد کردهاند نشان دهد، و راه را به سوی روایت همهگیرتر و سخاوتمندانهتر باز کند که به ارائه فرصت گستردهای برای موفقیت همه کمک میکند. به گفته فورر این اسطورهها، سیستمی ایجاد کرده است که نتایج ضعیف برای تلاش میلیونها نفر را با یک دلیل کلیشهای واحد توجیه میکند: فقدان تلاش فردی. وقتی برای میلیونها نفر بهجامانده بهانه میآوریم، شواهدی از افسانه را در عمل میبینیم. آنها کارگرانی با مهارت کمتر، کمتر آموزشدیده، کمانگیزه و با بهرهوری پایین هستند. اسطوره اصرار دارد که این درست است. سادهترین تئوریهای اقتصادی بلافاصله به این بهانهها برای نتایج ضعیف اشاره میکنند.
فورر استدلال میکند، دیدگاهی که این اسطوره به جهان و انسانها ایجاد میکند آسیبزاست. این بیاحترامی به میلیونها نفر انسان ناموفق در کشورهای مختلف توسعهیافته بهخصوص ایالاتمتحده است. این عده که سهم نامتناسبی از آنها را رنگینپوستان تشکیل میدهند علاوه بر اینکه از دستیابی به موفقیت منع شدهاند، مقصر نیز جلوه داده میشوند. هر بار که یک خبر یا مستندی را میبینیم یا میشنویم که در آن شعار «شما میتوانید هر کاری بخواهید انجام دهید- تنها کاری که باید انجام دهید این است که رویاهای بزرگ داشته باشید و سخت کار کنید» را تبلیغ میکند، این اسطوره یک بار دیگر سر زشت خود را بالا میبرد. همه جا هست. جدا از پاسخهای احساسی که ممکن است القا کنند، بیایید ببینیم چرا این منطقیسازی نتایج به وضوح اشتباه در سطح ملی اهمیت زیادی دارد؟ به گفته فورر ابتدا، به این دلیل که به شهروندان عادی اجازه میدهند تا وجود نابرابریهای فاحش را توجیه کنند، نه اینکه علیه آنها اعتراض کنند. این افسانه، توجهها را از حقایق مهمی که توضیحات بدیل و واقعی را برای نتایج ارائه میدهند منحرف میکند. حقیقت این ادعا که «همه انسانها برابر آفریده شدهاند» ممکن است در واقع بدیهی باشد. اما آیا پس از تولد، همه افراد فرصت مساوی برای موفقیت دارند؟ پاسخ آشکارا منفی است. آیا سرمایهداری بازار آزاد با اختلاف درآمد و ثروت رقابت خواهد کرد؟ تاکنون این کار را نکرده است و برای این کار ساخته نشده است. افسانه باعث ایجاد رضایت در مورد نتایج واقعاً وحشتناک اقتصادی میشود، که ایجاد اراده سیاسی برای رسیدگی به آنها را دشوارتر میکند. به ما گفته میشود: «این دقیقاً راهی است که سرمایهداری از طریق آن کار میکند» یا «برخی برای موفقیت ساخته نشدهاند».
دلیل دومی که باعث میشود توجیهات نابرابری اهمیت داشته باشند این است که آنها به طور سیستماتیک برای طراحی، ساخت و اصلاح سیستم ما استفاده شدهاند تا همچنان به جمع کردن پول و قدرت برای کسانی که در حال حاضر در حال انجام آن هستند ادامه دهد و از دسترسی دیگران به آن جلوگیری کند. در شکلدهی مجموعهای از سیاستها، برنامهها و نهادهای عمومی -سیاستهای مالیاتی، شبکه ایمنی، اتحادیههای کارگری، و به طور انتقادی، مجموعهای از سیاستهایی که برای ایجاد ثروت برای خانوادههای سفیدپوست طراحی شدهاند- از افسانه برای جلوگیری از دسترسی میلیونها نفر استفاده شده است. در همان زمان که موفقیت را برای ثروتمندترین افراد و سفیدپوستان تضمین میکند، دسترسی به این امکانات را برای بخشهای دیگر اجتماع دشوار و دشوارتر میکند. به باور فورر و همانطور که در کتاب بیان میکند، دلایل نابرابری نتایج، نه در تفاوت در تلاشهای فردی، بلکه در ساختارهای اقتصادی است که ما برای دستیابی به فرصتها و موفقیتها طراحی کردهایم، و بهویژه در تاثیرات پایدار بردهداری و سایر اشکال نژادپرستی نهادی در ایالاتمتحده است. تصمیمات تجاری و دولتی که اسطوره آنها را توجیه میکند، راههای افزایش درآمد را برای بسیاری متوقف کرده، دسترسی آنها به مراقبتهای بهداشتی و سایر مزایای مرتبط با کار را محدود کرده، تحرک رو به بالا در شرکتها را کاهش داده و صدای کارگران را در تعیین شرایط استخدامشان خاموش کرده است.
اما همانقدر که بخش توضیح و تشریح اسطورهها و داستانهایی که اقتصاد غرب و بهویژه ایالاتمتحده بر روی آن بنا شده جالب و هیجانانگیز و خواندنی نوشته شده است، بخش مربوط به راهحلها تا حدودی ناامیدکننده است. تمام هدف بخش اسطوره این است که توضیح دهد چگونه اقتصاد آنطور که عموماً تصور میشود کار نمیکند. به همین دلیل است که مشاهده اینکه راهحلهای فورر عمدتاً سیاستهای تکراری مالیاتی و انتقالی لیبرال متعارف هستند، ناامیدکننده است. بسیاری از اینها سیاستهای بسیار مفید و قدیمی هستند، مانند آموزش در دوران کودکی و افزایش حمایت از کالجهای اجتماعی. در طول زمان نشان داده شده است که بازده هزینه در هر دو دسته بسیار زیاد است، بنابراین هر کسی که اصلاً با این پژوهش آشناست باید از آن حمایت کند. اما پس از مطالعه همه روشهایی که اقتصاد را در طول زمان به گفته نویسنده وارد مسیر اشتباهی کرده است، ممکن است انتظار داشته باشیم که چند سیاست متمرکز بر معکوس کردن این تقلب نهادینهشده به وسیله اسطوره را هم از طرف نویسنده شاهد باشیم، اما این اتفاقی است که در این کتاب رخ نمیدهد. تقریباً تمام سیاستهای پیشنهادی، سیاستهای متعارفی هستند که پیش از این هم بارها در مورد آن بحث شده است؛ به عنوان مثال، یک مالیات متوسط بر مبادلات مالی به کاهش ضایعات عظیم در سیستم مالی کمک زیادی میکند. همچنین بسیاری از درآمدهای بسیار بالا در این بخش را کاهش میدهد و مستقیماً نابرابری را کم میکند و منابع را برای استفادههای مولدتر آزاد میکند.
اما سیاستهای نسبتاً جدید پیشنهادی هم وجود دارد که نویسنده درباره آنها صحبتی نکرده است. به عنوان مثال دولتها میتوانند حمایتهای کوتاهتر و ضعیفتری از حق ثبت اختراع و کپیرایت داشته باشند، که میزان جریان انتقال درآمد به افرادی خاص را که از این انحصارهای اعطایی دولت سود میبرند کاهش میدهد. سخاوت در اعطای این انحصارها، حتی زمانی که دولت هزینه بسیاری از تحقیقات را پرداخت کرده است، ثروتهای انحصاری بزرگ بسیاری را به بار آورده است. به عنوان یک مثال برجسته اخیر، پس از پرداخت نزدیک به یک میلیارد دلار به مدرنا برای توسعه واکسن کووید، دولت ایالاتمتحده به شرکت اجازه داد که کنترل توزیع آن را حفظ کند. در نتیجه، قیمت سهام آن افزایش یافت و تا تابستان 2021 پنج میلیاردر به واسطه مدرنا و در واقع با پول انحصاری دولتی ایجاد شد. در اینجا نیز، میتوانیم با تغییر ساختار سیستم ثبت اختراع خود، هم ضایعات و هم نابرابری را بهشدت کاهش دهیم. وقتی بخش عمدهای از کتاب به این موضوع اختصاص دارد که چگونه اقتصاد را به نفع افراد مرفه در مقابل اقلیتها و فقرا ساختهایم، هنگامی که او سپس به راههایی برای رفع این وضعیت میپردازد، به نظر منطقی میرسد که انتظار چیزی بیش از سیاستهای استاندارد مالیاتی و نقل و انتقالاتی را داشته باشیم که ساختار اساسی را دستنخورده باقی گذاشته و صرفاً نتایج را اندکی تغییر میدهند. البته به عنوان یک موضوع عملی، فورر بهخوبی از موانع سیاسی برای دستیابی به نوع درآمدی که برای برنامه کامل خود مورد نیاز است آگاه است و شاید بخشی از محدودیتی که وی در بخش راهحلهای پیشنهادی به خود اعمال کرده است ناشی از آگاهی به همین موانع باشد.