جلوههای نابرابری مادران
مادران چگونه گرفتار نابرابری شدند؟
در دنیای مشاغل حریص، برابری جنسیتی برای خانوادهها یک کالای لوکس گرانقیمت است. این جمله را میتوان عصاره کتاب جدید کلودیا گلدین دانست که با عنوان «شغل و خانواده: یک قرن حرکت زنان به سمت برابری» روانه بازار نشر شده است. خانم گلدین اقتصاددان 76ساله آمریکایی، اولین زنی است که استاد دائم دانشگاه هاروارد شد. وی بیش از 50 سال از عمر حرفهای خود را صرف بررسی و پژوهش درباره بازار کار و نابرابریهای موجود در آن کرده است. در آخرین کتابش که در 5 اکتبر سال 2022 انتشارات دانشگاه پرینستون وارد بازار کرد، خانم گلدین موضوعی را بررسی میکند که بر بسیاری از ما تاثیر میگذارد: «تفاوتهای گسترده و شدید در دستمزدها پس از بچهدار شدن چگونه و چرا رخ میدهد؟» گلدین توضیح میدهد چگونه موفقیت در محیط کار در دنیای امروز مستلزم ساعات کاری بیشتر، آمادگی برای حاضر شدن بر سر کار حتی در ساعات غیرکاری و زمان حضور در خانه یا به عبارتی در دسترس بودن شبانهروزی، تخصیص اوقات فراغت و استراحت به انجام کار بیشتر و... است. شرایطی که تنها افرادی میتوانند با آن منطبق شوند که بچه ندارند یا وظیفه نگهداری بچهها را به شخص دیگری سپردهاند. کارهای به تعبیر گلدین «حریص» امروزه، اگرچه برای زنان هم، مانند مردان در دسترس هستند اما با وظایف مراقبتی که بهطور عرفی و سنتی از زنان در خانواده انتظار میرود، ناسازگارند. به باور نویسنده کتاب دلیل اصلی اینکه همچنان و با وجود همه تلاشهای انجامشده زنان با مدرک دانشگاهی همچنان بسیار کمتر از مردان درآمد دارند همین موضوع است. این تفاوت بهخصوص در بخشهای کاری مانند حقوق، بورس و بانکداری که نیاز به در دسترس بودن دائمی و شبانهروزی دارد، بیشتر است. در واقع گلدین این نظریه را که موضوع تفاوت دستمزدها به تبعیض جنسیتی یا بدتر بودن زنان در چانهزنی برای دستمزد برمیگردد و با آموزش مشکل حل خواهد شد رد میکند. به استدلال وی موضوع درباره یک سیستم است؛ سیستم حاکم بر بازار نیروی کار به ساعات بیشتر کار دستمزدی نامتناسب پرداخت میکند. اگر و تا وقتی این سیستم تغییر نکند، هیچ کارگاه یا سمیناری که به افراد آموزش دهد جنسیتگرا نباشند یا در مذاکره بهتر باشند صرفاً اتلاف وقت و منابع است. کتاب، پر از دادههایی است که به گروههای مختلف زنان تحصیلکرده در قرن بیستم میلادی میپردازد. گلدین اگرچه نشان میدهد هنوز راه زیاد و شاید سختی تا برابری مانده است اما در عین حال دستاوردهای اجتماعی یک قرن گذشته را نیز ارج مینهد. یک قرن پیش، زنان باید بین داشتن شغل و خانواده یک انتخاب سخت انجام میدادند و زنانی که کار کردن را انتخاب میکردند اغلب ازدواج نمیکردند و بچهدار نمیشدند، در حالی که امروزه میتوانند در صورت تمایل هر دو را داشته باشند حتی اگر برای تلاشهای خود دستمزد کمتری دریافت کنند. خانم گلدین زنان را در مسیر حدوداً صدساله تلاش برای دستیابی به برابری در محیط کار و پرداخت، به پنج گروه تقسیم میکند:
1- زنانی که بین سالهای 1900 تا 1920 (برای درک بیشتر زمانی بین سالهای 1280 تا 1300 شمسی) از دانشگاه فارغالتحصیل شدند و براساس عرف آن زمان از آنها انتظار میرفت بین حضور در اجتماع از طریق اشتغال و داشتن خانواده یکی را انتخاب کنند. یکسوم از زنان فارغالتحصیل دانشگاه در این دوران هرگز ازدواج نکردند و نیمی از آنها هرگز فرزند (و فرزندخوانده) نداشتند. در این گروه اکثریت مطلق زنانی که ازدواج کردند هیچگاه بهطور حرفهای وارد بازار کار نشدند.
2- فارغالتحصیلان بیش از دو دهه بعدی یعنی بین سالهای 1920 تا 1945 میلادی، معمولاً ابتدا وارد بازار کار میشدند و سپس ازدواج میکردند. سن ازدواج در این گروه بالا بود اما در نهایت اکثریت آنها ازدواج کردند و عمدتاً بعد از ازدواج از بازار کار خارج شدند. البته به گفته گلدین در این موضوع دلایلی مانند شروع رکود بزرگ و جنگ جهانی و تصویب قوانینی مبنی بر منع بهکارگیری زنان متاهل در بعضی مشاغل هم نقش داشته است و تصمیمی فقط به دلیل عرف یا نیاز خانواده نبوده است.
3- زنان گروه سوم بین سالهای 1946 تا 1965 از دانشگاه فارغالتحصیل شدند. این گروه در زمان تغییرات جمعیتی دوران پس از جنگ جهانی وارد اجتماع شدند. تمایل جامعه در این دوران ازدواجی در سنین پایینتر با تعداد بچههای بیشتر بود. به همین دلیل اکثریت این زنان ابتدا ازدواج کردند و پس از آن وارد دانشگاه و بازار کار شدند. بسیاری از آنان پس از بچهدار شدن کار را برای رسیدگی به کودکان خود ترک کردند اما اکثریت همین عده هم با بزرگتر شدن فرزندان به بازار کار برگشتند. این البته تا حد زیادی به مدد تغییر قوانین، چه قوانین مربوط به اشتغال و چه طلاق بود. منع اشتغال زنان یا زنان متاهل در بسیاری بخشها برداشته شد و زنان نیز میتوانستند در صورت تمایل به ازدواج خود پایان دهند. به همین دلیل اگرچه 90 درصد فارغالتحصیلان در این دوره ازدواج کردند و همه آنها هم بچه داشتند، اما نرخ طلاق نیز در میان آنان به شدت افزایش داشت و از متوسط 12 درصد در دورههای قبل به حدود 30 درصد رسید.
4- گروه چهارمی که گلدین بررسی میکند از اواسط دهه 1960 تا اواخر دهه 1970 از دانشگاه فارغالتحصیل شدند. به نظر میرسد این گروه از زنان از تجربه پیشینیان خود به خوبی استفاده کردند. آمار بالای طلاق مادران آنها، بهخصوص پس از اینکه سالها برای بزرگ کردن بچهها در خانه مانده و مهارت لازم برای حضور در بازار کار را از دست داده بودند به زنان گروه چهارم در سنین کودکی نشان داد ازدواج دیگر یک وضعیت دائمی نیست که بتوان با تکیه بر آن برای بقیه عمر برنامهریزی کرد و مهارتهای قابل عرضه در محیط کار نهتنها برای خود آنها که برای معیشت کودکانشان پس از طلاق احتمالی بسیار لازم است. زنان گروه چهار برخلاف دورههای قبلی خود داشتن شغل دائم را از زمان دبیرستان به عنوان هدف خود تعیین کردند و در نتیجه کالج و پس از آن دانشگاه و رشته و مدرک خود را متناسب با این هدف انتخاب کردند. این گروه اگرچه به بسیاری از اهداف خود در زمینه شغلی رسید و آگاهانه و به عنوان یک انتخاب و البته به کمک روشهای در آن زمان نوین کنترل بارداری تشکیل خانواده را تا زمان رسیدن به ثبات شغلی مورد نظر خود به تعویق انداخت اما نسبت به گروه قبل از خود نرخ ازدواج پایینتر و طلاق بالاتری داشت. حدود 30 درصد از زنانی که در این دوره زمانی از دانشگاه فارغالتحصیل شدند اصلاً بچهدار نشدند و نزدیک به 40 درصد آنان قبل از بیستمین سالگرد ازدواجشان طلاق گرفتند.
5- آخرین گروهی که گلدین در کتابش بررسی میکند، فارغالتحصیلان سال 1980 به بعد هستند که به عقیده وی این دوره از نظر شباهت رفتاری هنوز ادامه دارد. زنان در این گروه از تجربه گروه چهار یاد گرفتند که به تاخیر انداختن احتمال وقوع را هم بسیار کم میکند. در نتیجه آنها همزمان به دنبال شغل و خانواده بودهاند و البته توانستهاند بهرغم همچنان به تاخیر انداختن ازدواج و فرزندآوری با هدف پیشرفت شغلی، نرخ باروری بسیار بالاتری نسبت به گروه قبل از خود داشته باشند که بیشتر به دلیل روشهای کمکی برای بارداری همچون آیویاف است. در واقع زنان گروه پنج اولین گروه زنان در تاریخ بودند که به جای روشهای جلوگیری از بارداری از روشهای کمکی برای بارداری استفاده کردند.
خانم گلدین استدلال میکند اگرچه قوانین و عرف اجتماع بخش عمدهای از نابرابری در اجتماع میان زنان و مردان را از بین برده است، اما سیستم بازار کار باعث ایجاد نابرابری بیشتر در داخل خانوادهها شده است. گلدین اعتقاد دارد در دنیای فعلی برابری واقعی برای زوجهایی که هر دو شاغل هستند بسیار دور از دسترس است. به باور وی در سیستمی که موفقیت شغلی نیاز به زمان بسیار بیشتر از عرف ساعت کاری سنتی دارد، دیگر بحث برابری زن و مرد در خانواده به همکاری دو جنسیت مربوط نیست. در دنیای امروز اگر زن و مردی تصمیم بگیرند وظایف داخل خانواده را تقسیم کنند در نهایت با ضرر مالی بسیار بالایی روبهرو خواهند شد. کارفرمایان دستمزد بسیار بیشتری به کارکنانی که 24ساعته در دسترس هستند و میتوانند بدون مشکل آخر هفتهها کار کنند میپردازند چرا که این عده در زمینه شغلی خود بسیار حرفهای شده و ارزش افزوده بسیار بالاتر ایجاد کرده و متناسب با آن دریافتی بسیار بیشتری هم دارند (البته گلدین اعتقاد دارد همچنان و بهرغم همه این موارد دستمزد پرداختی بابت ساعت کار بیشتر نامتناسب است). این وضعیت باعث میشود اگر هر کدام از زوجها تصمیم بگیرند در منزل مشارکت برابر داشته باشند و در نتیجه نتوانند ساعات طولانی کار داشته یا آخر هفتهها کار کنند، با زیان مالی بالایی روبهرو شوند و در نتیجه باعث شده نابرابری از سطح اجتماع به خانواده منتقل شود. در واقع به عقیده گلدین اگرچه بهطور سنتی و عرفی وظیفه نگهداری از کودکان و کارهای منزل برعهده زنان فرض میشود اما در حال حاضر و بیاینکه این مشکل را رفع کرده باشیم با مشکل جدیدی هم روبهرو شدهایم: حتی زوجهایی که میخواهند به صورت برابر این وظایف سنتی را برعهده بگیرند به دلیل سیستم حاکم بر بازار کار، نمیتوانند. آنها باید بین ازدواج برابر و ازدواج با پول بیشتر، یکی را انتخاب کنند.
گلدین همچنین به بررسی مشکلاتی که همهگیری کرونا با تعطیلی مهدکودکها و مدارس برای اشتغال زنان به وجود آورد میپردازد. زمانی که کودکان در خانواده میگذراندند به شدت افزایش یافت و بیشتر این زمان را زنان باید پشتیبانی میکردند. اما در عین حال این وضعیت باعث شد تا همه به اهمیت وجود سیستم مکفی مراقبت از کودکان در خارج از منزل برای اقتصاد پی ببرند که همین موضوع به گفته گلدین میتواند گامی به جلو باشد و حتی باعث شود کاهش هزینههای مراقبت از کودکان با تبدیل مدارس دولتی به تماموقت رخ دهد و در نتیجه زنان بتوانند ساعات بیشتری را در محیط کار صرف کنند. علاوه بر این فرهنگ کار از خانه که در دوران همهگیری شروع شد در صورت ادامه میتواند به تعادل در بازار کار بسیار کمک کند اما هنوز زمان لازم است تا بدانیم آیا این یک سال و اندی تغییر فرهنگهای سازمانی و حضور در محل کار، باعث ایجاد تغییرات دائمی در فرهنگ مشاغل شده است یا خیر. گلدین همچنین اعتقاد دارد اکثر پیشرفتهای قرن گذشته در زمینه حقوق زنان در بازار کار (که آمار و بررسی آن بیش از نیمی از کتاب را به خود اختصاص میدهد) اتفاقاً نه به خاطر رفتار دولتها و حکومتها و نه حتی تغییر عرف اجتماع بوده است. بلکه پیشرفتهای تکنولوژیک بیشترین نقش مثبت را در این پیشرفت داشتهاند و این روند با پیشرفتهای تکنولوژی بیشتر، حتی در زمینههایی که اکنون برای ما قابل تصور نیست (همانطور که داروهای جلوگیری از بارداری زمانی قابل تصور نبود) میتواند همچنان ادامه داشته باشد. البته گلدین هرگز نقش هنجارهای مردسالارانه در ایجاد و تداوم این وضعیت را انکار نمیکند و حتی به بسیاری از آنان بهطور مفصل میپردازد. به عنوان مثال در دهه 1960 یکی از پرطرفدارترین این هنجارها این بود که زنانی که بچهدار میشوند باید و وظیفه دارند در خانه بمانند و بچههایی که مادران آنها تماموقت در خانه نیستند از نظر روحی «زجر میکشند و در آینده دچار مشکل میشوند». اما وی همچنان میگوید تنها راه واقعاً موثر مبارزه با این تصورات مخرب و اصلاح آنها این است که به کمک تکنولوژی راههای بیشتری برای سرپیچی و عدم تبعیت از این هنجارها در اختیار زنان باشد. وقتی افراد بیشتری بتوانند از این هنجارها سرپیچی کنند واقعیتهای رخداده، مثلاً عدم بروز مشکل برای فرزندان مادران شاغل، خود این تصورات موهوم را تصحیح خواهد کرد.
کتاب گلدین بسیار زنده و جذاب نوشته شده است. مثالهای بسیاری از زندگی زنانی واقعی از نسلهای مختلف مورد بررسی که پیشتر شرح داده شد در کتاب ارائه میشود و علاوه بر آن شواهد آماری کاملی هم در همه زمینههای مورد بررسی در کتاب وجود دارد که این موضوع میتواند خواندن آن را به تفریحی جذاب و در عین حال آموزنده تبدیل کند.