از «جاذبه غرب» تا «منفعت شرق»
تحلیل جاذبه شرق و غرب برای ایران از نگاه عبدالرضا فرجیراد
امیدی به عادی شدن روابط ایران و غرب ندارد و مبتنی بر این نگاه تاکید دارد که نباید فرصت ارتباط با شرق را نیز از دست داد چراکه شاید تجربه انعقاد یک قرارداد همکاری کلان با کشوری مهم مانند چین و پیامدهای سازنده ارتباط با جهان بتواند برای ساختار سیاستگذاری کشور به شکل یک مشوق عمل کرده و زمینه را برای بهبود روابط با غرب و مشخصاً ایالات متحده و اروپا فراهم کند. عبدالرضا فرجیراد، استاد ژئوپولیتیک و کارشناس مسائل بینالملل در تشریح موضع جناحهای سیاسی داخلی در ایران نسبت به شعار نه شرقی، نه غربی تاکید دارد با هر نوع رویکرد به این دیدگاه، باید در نظر داشت که غلبه همکاری با یک قطب در عرصه بینالملل میتواند به ضرر منافع ملی ایرانیان باشد چراکه این روند میتواند هر کشوری را در دام بیندازد و آینده ایران را با خطرات جدی مواجه کند.
♦♦♦
ایران درحالی که اقدام به امضای قرارداد همکاری بلندمدت با چین کرده است، «ظاهراً» خود را مدافع برقراری ارتباط و عادیسازی روابط با آمریکا نشان نمیدهد. آیا تلاش ایران برای نزدیک شدن بیشتر به شرق، واقعی است یا احتمالاً صرفاً یک «بازی» یا از سر «اجبار» است؟
پس از تسخیر سفارت آمریکا در ایران و قطع رابطه با این کشور، مسوولان ایرانی در شرایط خاصی قرار گرفتند و تمایل جدی نشان دادند که با آمریکا رابطه خاصی به جز برخی مواقع ضروری مثلاً برای حلوفصل برخی مشکلات و مسائل میان طرفین، نداشته باشند. این راهبرد در طول چهار دهه گذشته ادامه داشته است و در سالهای اخیر حتی پس از این که دو کشور به ناچار در مورد برجام مذاکراتی را ترتیب دادند و توافقی پس از دو سال گفتوگو به دست آمد تغییر محسوس نکرد. پس از آن نیز هیچگونه تمایلی نهتنها در رابطه با حل مشکلات اساسی بین دو طرف وجود نداشته بلکه این تمایل به نحوی کمتر نیز شده است. بنابراین، هیچ چشمانداز روشنی وجود ندارد که نشان بدهد ایران در آینده با ایالات متحده روابطی عادی را رقم بزند یا روابط سیاسی جدیدی برقرار کند. نکته بعد آن که با توجه به این روند میتوان پاسخ به این پرسش را ارائه کرد که رابطه با شرق و مشخصاً چین، یک راهبرد جدی برای مقامات ایرانی است. این تصمیم با قدرت در سطوح کلان کشور گرفته شده است که بیشتر فعالیتها با همکاری شرق و مشخصاً در درجه اول با چین و در برخی حوزهها نیز با روسیه انجام شود. اگرچه امکانات روسیه برای ایران بسیار محدود است و بیشتر در قالب امکانات دفاعی خلاصه میشود و در موارد دیگر، اگرچه حوزههایی برای همکاری وجود دارد اما به ندرت حائز اهمیت است و از ارزش بالایی در مقایسه با امکانات سایر کشورها برخوردار نیست. خود روسها نیز تمایل چندانی برای یافتن راهکار خاص در حوزههای قابل همکاری نشان نمیدهند تا مثلاً در حوزهای مانند تجارت، اجناس مورد نیاز خود را از ایران تامین کنند و از کالاهای تولیدی با کیفیت مناسب در ایران استفاده کنند. روسیه نیاز خود را اغلب از ترکیه، شرق اروپا و... تامین میکند. اگرچه نیمنگاهی به ایران نیز دارد ولی مسائل کیفی و استاندارد کالاهای تولیدی در این حوزه نیز قابل توجه است. همکاری ایران با روسیه بیشتر در حوزه همکاریهای دفاعی است و رقم آن نیز هیچگاه بیش از دو میلیارد دلار در سالهای اخیر نبوده است. در مورد چین اما هم در حوزههای دفاعی و هم در حیطه تجاری و بهرهمندی از کالاها و محصولات خرد و جزئی، تنوع بسیار زیادی حتی در سطح جهان وجود دارد و به همین دلیل، کلیه کشورهای جهان علاقهمند هستند ارتباط خود را با چین افزایش دهند. با توجه به این تنوع در چین و همچنین همسویی سیاسی با این کشور در صحنه جهانی و مشابهتهایی که در سیاست خارجی دو کشور مثلاً در مقابل آمریکا و تا حدی در برابر اروپا وجود دارد، احساس میشود که ایران به شکل مناسبتری میتواند با چین همکاری کند. برای ایران، مخالفت با آمریکا زمینه را برای همکاری با یک قدرت دیگر همچون چین الزامی کرده است تا از این گذرگاه امورات کشور رفع و رجوع شود که از بین چین و روسیه، اولویت به چین داده شده است. همانطور که پیشتر تاکید کردم، پس از رخدادهای مربوط به تسخیر سفارت، جنگ ایران و عراق و... آمریکاییها در ابتدا با اینکه در جنگ اعلام بیطرفی کردند اما برای جلوگیری از پیروز شدن ایران، کمی به سمت عراق تمایل پیدا کردند. سیاست آمریکا در آن زمان، این بود که اگر ایران پیروز جنگ شود، توازن منطقه بر هم خواهد خورد و صدور انقلاب به شکل آسانتری صورت خواهد گرفت. پس از آن، رخدادهایی مانند اصابت موشک به هواپیمای مسافربری ایران، حمایت از منافقین، اعمال تحریمهای داماتو در دوره کلینتون علیه ایران، مخالفت با برنامه هستهای و تهدیدهای همهجانبه با طرحِ قرار داشتن همه گزینهها بر روی میز و... تا رسیدن به دوره اوباما که تواضعی نسبی در مقایسه با دیگر روسای جمهور آمریکا داشت زمینهها برای آغاز مذاکرات فراهم شد که نتیجه آن توافقی با نام برجام بود که به دست ترامپ از دست رفت و اوج اختلافات ایران و آمریکا در این دوره پس از تسخیر سفارت آمریکا در آغاز انقلاب به وجود آمد. نتیجه این تنشها آغاز جنگ اقتصادی بود که آثار عمیق اقتصادی بر ایران گذاشت و میلیونها انسان زیر خط فقر قرار گرفتند و نمیتوان از این واقعیت چشمپوشی کرد. این جنگ اقتصادی را به راحتی نمیتوان جبران کرد و انسانهایی که در معیشت خود در مضیقه قرار گرفتند و کماکان در این وضعیت قرار دارند به راحتی نمیتوانند به وضعیت مناسبتری بازگردند. این رخدادهای تاریخی که به طور پیوسته یکی پس از دیگری به دنبال یکدیگر رخ داده است، روابط دو کشور را تیره کرده است و مبتنی بر آنها، مقامات ارشد ایران آمادگی و اطمینان لازم برای بهبود روابط را ندارند. طرف مقابل نیز همین مساله را مطرح میکند و معتقد است اطمینان کافی از ایران وجود ندارد. با این حال دولت جدید آمریکا نشان داده است که احتمالاً قصد دارد همان سیاستهای مشابه دوره باراک اوباما را در پیش بگیرد که رفتارهای آنها تا اینجا، در همان قالب به نظر میرسد. بازگشت به برجام و حل مساله هستهای که اخیراً نیز از سوی «رابرت مالی» نماینده ویژه آمریکا در امور ایران، اعلام شد که «تمامی تحریمهای وضعشده پس از برجام علیه ایران باید برداشته شود» را باید قابل توجه دانست چراکه تاکنون هیچ مقام آمریکایی دیگری این حرف را به زبان نیاورده بود. مقامات اسرائیل نیز از موضع این مقام ارشد آمریکایی انتقاد کردهاند و اگر این اتفاق رخ دهد ممکن است ایران و آمریکا بتوانند در حوزه مسائل منطقهای نیز با یکدیگر گفتوگو کنند.
اگر به طور فرضی، تنشهای موجود را در نظر نگیریم، در یک فضای عادی و بدون تنش در عرصه بینالملل، ایران، رابطه با کدام یک از دو قطب شرق یا غرب را بیشتر ترجیح میدهد و دلایل این ترجیحات چیست؟
توافق 25ساله اخیر بین ایران و چین و به طور کلی، رابطه با چین را میتوان مثبت ارزیابی کرد؛ اگر قرار باشد مسوولان ایرانی در مقابل سایر کشورها از جمله آمریکا نیز همین روند را در پیش بگیرند. شواهد نشان میدهد در یک بازه زمانی متوسط چندساله یا چند دهساله، این آمادگی برای ایران وجود ندارد که با آمریکا نیز همین روند را طی کند ولی اگر این همکاریها با هر دو قطب صورت بگیرد، اتفاق بسیار خوبی است اما بعید است که چنین اتفاقی رخ دهد و ایران روابط خود را با غرب یعنی آمریکا و اروپا نیز توسعه دهد. توافق ایران و چین توافق خوبی است چراکه کشور ما 40 سال است تحت تحریمهای بسیار شدیدی قرار دارد و اگرچه این تحریمها با هزینههای گزاف دور زده شدهاند اما به هر حال مانع توسعه ایران بودهاند. در واقع، توسعه کشور در یک قالب مناسب، منظم و بههمپیوسته شکل نگرفته است. مثلاً ما در حوزه هستهای توسعه یافتهایم اما در حوزه خطآهن در مقایسه با همسایگانی مانند ترکیه و پاکستان، پیشرفت قابل توجهی حاصل نشده است. ایران کشور پهناوری است و در عین حال در این وضعیت، سیستم وضعیت حملونقل هوایی، زیرساختها و امکانات بسیار ضعیفی در کشور وجود دارد. علاوه بر آن، سیستم راهآهن سراسری نیز از قدرت کافی بهرهمند نشده است و از طرف دیگر، فناوریهای جدید مانند سیستم قطارهای سریعالسیر نیز در ایران اصلاً وارد نشده است. بر همین اساس باید تاکید کرد توسعه باید به شکلی منسجم پیگیری شود و نمیتوان صرفاً در تکحوزهها به پیشرفت رسید اما در برخی مسائل ضروری مانند آبشیرینکنها که امروزه دنیا به خوبی از آنها بهره میبرد و کشورهای جنوب خلیج فارس نیز از آنها به خوبی و وفور استفاده میکنند، فعالیت خاصی نداشته باشیم. در حوزه فناوریهای مربوط به حوزه کشاورزی نیز وضعیت به همین شکل است و هنوز شنیده میشود که حدود 80 درصد از منابع آبی در این حوزه به دلیل ضعف زیرساختها هدر میرود. در کشوری خشک مانند ایران اگر از تکنولوژیهای شاخص استفاده شود طبیعتاً رشد و توسعه افزایش خواهد یافت و محصولات و کالاهای باکیفیتتری تولید خواهد شد که تاثیر چشمگیری در صادرات کشور خواهد داشت. اگرچه در برخی حوزهها پیشرفتهای خوبی صورت گرفته اما کماکان دچار عقبماندگی هستیم. در جنوب کشور و از خرمشهر در جنوب غرب تا گوادر در منتهیالیه جنوب شرق ایران هیچ توسعه و پیشرفتی دیده نمیشود در حالی که در جنوب خلیج فارس به لحاظ توسعه شهری پیشرفتهایی در سطح جهانی محقق شده است و این کشورها راه دراز و مهمی را پیمودهاند. عدم توسعه، عدم سرمایهگذاری خارجی، نبود اطمینان در سرمایهگذاری و... همگی موجب شده است که 2500 کیلومتر مرز آبی در جنوب ایران که آبوهوای بسیار مناسبتری نسبت به جنوب خلیج فارس نیز دارد از توسعه بیبهره بماند. ایران جزو معدود کشورهای جهان است که توسعه را از «مرکز» آغاز کرده است درحالی که غالباً کشورها توسعه خود را از سواحل آغاز میکنند چراکه سودآوری بیشتر و ارزش افزوده بهتری به دنبال دارد. این توسعه رفتهرفته از سمت ساحل به سوی خشکیها و قسمتهای مرکزی کشیده میشود که در ایران چنین اتفاقی رخ نداده و به بسیاری از عقبماندگیها منجر شده است. در مقایسه با کشورهای پیرامون ایران میتوان گفت لازم است بر اساس برخی توافقها مانند همین توافق 25ساله با چین که توسعه شهری، کشاورزی، صنعت و فناوری، توسعه مناطق نفتی و... نیز در آن لحاظ شده است تحولاتی صورت بگیرد.
از سوی دیگر، باید توجه داشت که در زمینههای دفاعی نیز در کشور مشکلاتی وجود دارد و با این که در زمینه موشکی، دستاوردهای ارزشمندی محقق شده اما لازم است در حوزههای مهم دیگر همچون حوزه دفاع هوایی و هواپیمایی، دریایی، تانک و توپ و ماشینآلات جنگی و.. نیز به همان نسبت پیشرفتهایی داشته باشیم. مثلاً ایران توانسته است کمکهایی را در سیستمهای موشکی از کره شمالی که تحریم بوده است دریافت کند و توان خود را افزایش دهد اما کره شمالی، مثلاً قادر به ساخت تانکهای پیشرفته نیست، بنابراین نمیتواند در سایر حوزههای نظامی کمکی به کشور ما بکند. بنابراین لازم است در زمینههای گوناگون، با کشورهای متعدد همکاری و از امکانات آنها استفاده شود. این روند در سایر حوزهها و فناوریهای جدید، در حوزه کشاورزی، صنعتی و حتی حوزههای پیشرفتهتر نیز صادق است. مثلاً هندوستان سالانه صد میلیارد دلار نرمافزار صادر میکند و مهندسانی که از دانشگاهها فارغالتحصیل میشوند، نرمافزارهای فراوانی با قیمتهای مناسب تولید میکنند که حدود 60 درصد آن به آمریکا و بخش قابل توجه دیگر آن نیز به اروپا صادر میشود. ایران باید با کشورهایی که در این زمینهها دارای پیشرفت فناورانه هستند قرارداد همکاری داشته باشد و در نگارش این توافقنامهها نیز دقت کافی داشته باشد تا بتواند در زمینههای گستردهای، خود را تقویت کند. همانطور که پیشتر اشاره شد، روسیه قادر نخواهد بود نیازهای جامع ایران را برآورده کند و بر همین اساس، همکاری با چین توجیهپذیرتر است. توافق با چین، توافق مناسبی است و باید قراردادهای دیگر نیز از دل آن بیرون بیاید. اگر قرار است با غرب نیز همکاریهایی صورت بگیرد میتوان با آغاز همکاریهایی در حوزه نفت، گاز و... زمینه این توافقات را نیز فراهم آورد.
سهم ایران و غرب (یا مشخصاً ایالات متحده) در ناتوانی از برقراری ارتباط با یکدیگر به چه میزان است؟ چرا آمریکا تا این حد، زمینه را برای ارتباط متقابل سخت میکند و چرا ایران تا این میزان، از غرب دوری میکند؟ آیا «جهتگیریهای دفعی» در قبال غرب که از آغاز وقوع انقلاب اسلامی، مسیر حکمرانی ایران را شکل داده است، در این مساله کماکان اثرگذار است؟
اگرچه آمریکای دونالد ترامپ توافق را از بین برد اما ایالات متحده در دوره جدیدی قرار گرفته که متاثر از آن، آمادگی بازگشت به برجام را اعلام کرده است. آنها معتقد بودند که وضعیت ژئوپولیتیک منطقه تغییر کرده و بهتر است بازگشت آمریکا همراه با مذاکراتی با ایران باشد که در آن در مورد مسائل منطقهای نیز گفتوگوهایی صورت بگیرد. یعنی برجام به عنوان مبنا قرار بگیرد و آمریکا به توافق بازگردد اما در مورد عراق، یمن، سوریه، لبنان، مساله اسرائیل و فلسطین، کشورهای حوزه خلیج فارس و... نیز صحبتهایی مطرح شود. اما طرف ایرانی آمادگی برای طرح این مسائل را ندارد و پافشاری میکند که آمریکا باید به توافقی که در آن حضور داشته بازگردد. آمریکاییها در این مسیر، توپ را در مسیر ایران انداختند تا بتوانند دستاوردی را حاصل کنند اما مقاومت ایران و همچنین بازگشت غنیسازی و فعالیت سانتریفیوژهای ایران شرایط را دگرگون کرد و الان به نظر میرسد پس از جدیتر شدن توافق ایران و چین، رفتار آمریکا نیز کمی تغییر کرده است. اصرار اولیه آمریکا مبنی بر اعتمادسازی ایران و انجام تعهدات از سوی ایران، رنگ باخت و به نظر میرسد فعالیت واسطههای بین دو کشور آغاز شده است و همزمان هر دو کشور در حال بازگشت به تعهدات خود هستند. در دو هفته اخیر، دیگر بحث تکمله یا ضمیمه به برجام نیز مطرح نشده است و باید دید که در روزهای آتی، شرایط چگونه پیش خواهد رفت. روند تحولات اخیر نشان میدهد آمریکاییها باتوجه به گرفتاریهای داخلی و همچنین راهبردی اعلامی آنها یعنی «دیپلماسی» بهجای «جنگ» که اولویت اصلی آنهاست و دائماً آن را نیز تکرار میکنند، احتمالاً فضا به سمت بهبود بخشیدن پیش خواهد رفت.
شعار «نه شرقی، نه غربی» در ذهنیت ایرانیان رفتهرفته دچار دگرگونی و دستخوش بازاندیشی جمعی شده است؛ چرا و به چه دلایلی، افکار عمومی و جامعه ایران، بر خلاف تبلیغات و سیاستهای رسمی، غالباً به رابطه با غرب تمایل بیشتری نشان میدهد؟
در این رابطه شاید بتوان به دو نظر غالب اشاره کرد. جناحی که آن را اصولگرا مینامند عمدتاً معتقد است که شعار و سیاست «نه شرقی، نه غربی» عمدتاً مربوط به دوران جنگ سرد و وجود کشورهای کمونیستی بوده است. آنها باور دارند که منظور از این شعار، دوری جستن از احزاب و حکومتهای کمونیستی بوده است اما الان چین و روسیه یک اقتصاد آزاد دارند و همزمان تبلیغ کمونیستی نیز ندارند و ضمناً آمریکا نیز سالها با ایران دشمنی کرده و ایران را آزار داده است. بر همین اساس، آنها باور دارند باید با این دو کشور (چین و روسیه) همکاری کرد تا امورات ایران جلو برود و در این مسیر اگر اروپا نیز با ایران همراه شود و اختلال در روابط فیمابین پدیدار نشود میتوان با آنها نیز مشارکت و همکاری کرد. گروه دیگری نیز در کشور وجود دارد که معتقد است ادامه روند کنونی بیشتر متمایل به همکاری با چین و روسیه است. آنها بر این باورند که در این مسیر اگر همکاری با غرب یعنی اروپا و آمریکا کاملاً کنار گذاشته شود، به شعار «نه شرقی، نه غربی» خدشه وارد میشود و غلبه همکاری با یک قطب میتواند به ضرر منافع ملی باشد چرا که این روند میتواند ایران را در دام شرق بیندازد و آینده کشور را با خطر مواجه کند.
آیا قرارداد در درازمدت، ایران را از همکاری با غرب دورتر خواهد کرد یا میتوان آن را مشوقی برای حکومت در راستای ارتباط با سایرین تلقی کرد؟
باید منتظر ماند و دید که فضایی که آمریکا و اروپا در برابر ما باز خواهند کرد به چه شکل پیش خواهد رفت و در نهایت اگر آمریکا به برجام بازگردد و ایران نیز همکاری خود را با غرب سرعت بدهد، شاید بتواند در این مسیر از تجربه همکاری بلندمدت با چین نیز بهره ببرد و همکاری با کشورهای اروپایی درجه یک که تفاهم اقتصادی بیشتری با آنها از گذشته داشتهایم مانند آلمان، فرانسه، کشورهای جنوب اروپا و حتی ترکیه که ظرفیتهای قابل توجهی برای همکاری با ایران دارد میتواند موجب ایجاد آرامشی شود که در آینده دورتر، بتوان گفتوگوهایی را با آمریکا نیز صورت داد تا تعادلی بین شرق و غرب به وجود بیاوریم. باید توجه کرد که چنین روندی نیاز به زمانی طولانی دارد و به این زودی، قابل تحقق به نظر نمیرسد.