خط تولید ناآرامی
نااطمینانی سیاسی چگونه بر تنشهای فردی و اجتماعی دامن میزند؟
کرونا، تحریم، فساد، تورم، گرانی، کمبود، واکسن، دارو، آینده، برجام، بایدن، انتخابات، روحانی ... و این روزها مرغ! هر کدام از این واژهها به تنهایی کافی است تا در ذهنمان به سرعت به یک بحث داغ و سمی تبدیل شود. سمی که هورمونهای استرس را به رگهایمان میفرستد و خواب شب و آرامش روز را از زندگیمان میگیرد.
سیاست تاثیرات متعددی بر روح و روان شهروندان و سلامت روانی آنها دارد؛ به ویژه در شرایطی که کشور در جنگ نابرابر با کروناست، اغلب سازوکارهای آرامکننده جامعه به دلیل محدودیتها و قرنطینه از بین رفتهاند و از همه بدتر، خط تولید نارضایتی دولت، با جدیت تمام در حال فعالیت است. کافی است نگاهی به رفتارهای مردم بیندازید تا دریابید جنگهای روانی تا چه اندازه شدت گرفته و جامعه با چه سطح بیسابقهای از عصبانیت و ناآرامی دست به گریبان است. در میانه این بحران، افراد زیادی وقت خود را با مشاهده تلویزیون و خواندن اخبار و بالا و پایین رفتن در شبکههای اجتماعی میگذرانند. این پلتفرمها هم پیوسته در حال انتشار مطالب حساس سیاسی هستند که خود ماشه پاسخهای هیجانی را در مصرفکنندگان اخبار میکِشد. در پایان روز همه ما به آدمهای خسته و مضطربی تبدیل شدهایم که در هراس از آنچه بر سرمان آمده و ناامید از آنچه در پیشروست میخواهیم اندکی بیاساییم. این آغاز چالشی دیگر است؛ خواب و آرام هم از جامعه پرتنش پریشان میگریزد.
آیا شما هم اخیراً بیش از حد معمول تحت فشار سیاست و وضعیت کشور قرار گرفتهاید؟ آیا بیش از گذشته نگران مسیری هستید که کشور طی میکند؟ آیا احساس میکنید این نگرانی به وضعیت عاطفی و حتی سلامت جسمی شما صدمه میزند؟ اگر نگرانی از سیاست و خرابکاریهای پیوسته سیاستمداران، و هراس از آینده خواب را از چشمتان ربوده باید بگوییم تنها نیستید؛ به باشگاه افسردگان سیاسی خوش آمدید! نه فقط در ایران، که در بسیاری کشورهای جهان مردم از دست سیاست و سیاستمداران خواب راحت ندارند. پژوهشهای متعددی که در برخی کشورها انجام شده، دستکم بخشی از این فرضیه را اثبات میکند. اما پیش از آنکه بدانیم سیاست چگونه روح و روانمان را به بازی گرفته بد نیست با استرس سیاسی و عوامل موثر بر آن بیشتر آشنا شویم.
افسردگی سیاسی
افسردگی سیاسی (political depression) واژهای است که به طور روزافزون برای تعریف پدیدههایی نظیر احساس شدید درماندگی، اندوه و ناراحتی در افراد به کار میرود؛ احساساتی که ناشی از وقوع رویدادهای ناخوشایند اجتماعی و سیاسی در اطراف ماست. افسردگی سیاسی بیش از همه در میان نسل هزاره مشاهده میشود؛ کسانی که در حال شکلدهی به درک خود از سیاست و در برخی موارد وفاداری به آن هستند. این پدیده با افزایش اضطراب، خستگی، بیخوابی و حتی فشارخون همراه است و بر زندگی روزمره فرد، کار و موقعیت اجتماعی او اثر میگذارد.
احتمالاً تا به حال نمیدانستید که «افسردگی ناشی از سیاست» یک بیماری بالینی است که از منظر روانشناسی در ذیل اختلالات خلقی قرار میگیرد. علائم این بیماری شامل خلق و خوی افسرده یا تحریکپذیر در بیشتر روزها همراه با افکار و احساسات غمانگیر و احساس پوچی یا ناامیدی است. گفتوگوی درونی منفی با خود، درباره گذشته، حال و آینده هم از دیگر علائم این اختلال است که میتواند باعث ایجاد یا تداوم افسردگی سیاسی شود. در نهایت، تجمیع این علائم سبب ناآرامی فرد میشود و اختلال قابل توجهی در فعالیتهای اجتماعی، شغلی یا سایر زمینههای عملکردی او ایجاد میکند.
تعریف بُعد سیاسی این نوع افسردگی البته آسان نیست. فشارهای سیاسی میتواند حالت افسردگی را که از قبل وجود داشته فعال کند، یا باعث تحریک یا تشدید آن شود. ضمن آنکه میتواند ابعاد جدیدی را به افسردگی فرد بیفزاید، مثل از دست دادن قدرت تفکر و احساس عدم کنترل بر سرنوشت خویش. شاید تصور کنید فقط مباحثات سیاسی است که میتواند این حد از افسردگی و ناآرامی را در افراد ایجاد کند. اما باید بگوییم از دست دادن امید به بهبود و اعتماد به سیاستها و سیاستمداران هم عامل مهم ایجاد این وضعیت روحی است. در یک جامعه ناامید، این تصور که کار، تحصیلات، خلاقیت و پشتکار اهمیتی ندارد و امکانات و فرصتهای فرد سقفی بسیار کوتاه دارد به افسردگی سیاسی میانجامد یا بر آن دامن میزند. این ناامیدی در میان اقشار و گروههایی که به لحاظ تاریخی همواره در حاشیه ماندهاند و نادیده گرفته شدهاند بیتردید شدیدتر است: فقرا، زنان، اقلیتهای قومی یا مذهبی و آنها که نسل اندر نسل پاییننشینان نردبان اجتماعی اقتصادی بودهاند!
افسردگی سیاسی در افراد سالمندی که عمر خود را صرف ساختن دنیایی کردهاند که به نظر میرسد حالا فرو ریخته، میتواند حتی تبدیل به مالیخولیا شود. جوانترها بیشتر دچار اضطراب و خشم میشوند، احساس فریب یا خیانت میکنند، تمایلی به مشارکت اجتماعی و سیاسی ندارند و از شروع هر کاری که با نظام باورهای موجود همخوانی داشته باشد گریزان میشوند. این افسردگی حتی میتواند بحرانی عمیق در «معنای زندگی» ایجاد کند، چراکه فرد خود را از ریل باورهای اساسی رایج در جامعه خارج میبیند.
نااطمینانی سیاسی و سلامت روان
بیش از دو سال است که 52 درصد از رایدهندگان در همهپرسی خروج انگلیس از اتحادیه اروپا، تصمیم به ترک اتحادیه گرفتند و پس از آن موجی از نااطمینانی این کشور را فراگرفت. این رویدادی بود که بنا به شواهد، سلامت روان بسیاری از مردم این کشور را به خطر انداخت. مطالعات اولیه (تا پاییز سال 2017) نشان داد رفاه ذهنی انگلیسیها به ویژه در افرادی که نگرشی بسیار منفی نسبت به اروپا داشتند، به شدت کاهش پیدا کرده است. کمی بعد مطالعه دیگری نشان داد عدم اطمینان ناشی از همهپرسی برگزیت با افزایش میزان تجویز داروهای ضدافسردگی در این کشور همراه شده است. با نگاهی گستردهتر به جامعه و مقایسه این یافتهها با شرایط نااطمینانی ناشی از خروج آمریکا از برجام و نامشخص بودن آینده توافق ایران و آمریکا به راحتی میتوان دریافت هرگونه تغییر سیاسی تا چه اندازه میتواند به جامعه آسیب وارد کند و هر تصمیم سیاسی فراتر از عواقب مالی، اقتصادی و اجتماعی با چه پیامدهایی بر روان جامعه همراه است. مهمتر آنکه تغییر سیاستها باید با چه ترفندها و تمهیداتی همراه باشد که کمترین آسیب را به سلامت روان جامعه وارد کند.
به همین دلیل است که روانشناسان معتقدند در دورههای نااطمینانی سیاسی، دسترسی مردم به خدمات حمایتی سلامت روان باید افزایش یابد. با این حال سیاستمداران هنگام تصمیمگیری به ندرت به سلامت و رفاه جامعه میاندیشند و مصالح و منافع دیگری را در نظر میگیرند.
استرس؛ هزینه تعارض سیاسی
آنگونه که مطالعات روانشناسی نشان میدهد تعارض (درگیری) یکی از مهمترین دلایل استرس است که در زندگی با آن روبهرو میشویم. خواه تعارض با همکاران، خانواده، آشنایان، دوستان یا حتی افرادی که در کوچه و خیابان با آنها روبهرو میشویم و حتی به درستی آنها را نمیشناسیم. تعارض بیش از سایر استرسها به رفاه ذهنی ما آسیب وارد میکند. این پدیده نهتنها سبب میشود احساس کنیم حمایت کمی از جامعه دریافت میکنیم و به خاطرمان میآورد مشکلاتی وجود دارد که باید حل شوند، بلکه میتواند «نیاز به تعلق» ما را نیز تحریک کند و باعث شود احساس امنیت در جمع را از دست بدهیم. احتمالاً سلسهمراتب نیازهای مزلو را به خاطر دارید و به خوبی میدانید احساس تعلق و نیاز به امنیت تا چه اندازه در این هرم اهمیت دارد.
در این میان، تعارضهای سیاسی نیز میتوانند به شدت استرسزا باشند زیرا دیدگاههای سیاسی اختلاف نظرهای زیادی ایجاد میکنند و وقتی این اختلافات نه فقط در خانواده و محل کار، که بین جامعه و حکمرانان رخ میدهد به شدت میتواند اوضاع را متشنج کند. بسیاری از افراد دوست ندارند که با مخالفت موافقت کنند! اما به شدت مایلند افراد مخالف را متقاعد کنند که نظرات آنها نادرست است. و این میتواند به ویژه در بحثهای سیاسی نتیجه معکوس بدهد. کمی فراتر برویم؛ همه ما این روزها در شبکههای اجتماعی و گروههای مجازی غرق در بحث و گفتوگوییم. دشوار نیست که دریابیم شرکت در این بحثها به ویژه هنگامی که مشکلات سیاسی بالا میگیرد، و مباحثات دوقطبی میشود تا چه اندازه میتواند تنشزا باشد. علاوه بر این، تغییرات زیادی در کشور اتفاق میافتد که به ویژه برای کسانی که نگران هدایت امور هستند استرس بیشتری به همراه دارد. اگر از اهالی اندیشه هستید، محقق و پژوهشگرید، مدرس و معلم هستید یا روزنامهنگارید احتمالاً این شکل استرس را با گوشت و خونتان حسکردهاید. تلختر آنکه گاهی ادامه این بحثها میتواند به نتایج تفرقهانگیزی منجر شود که علاوه بر سلامت روانی افراد، همبستگی اجتماعی را نیز در معرض خطر قرار میدهد.
نکته دیگر اینکه نااطمینانی سیاسی هم میتواند استرس ایجاد کند و چالشزا شود. صرف نظر از اینکه باورهای سیاسی هر فرد چیست، هنگام انتخابات به کدام جناح رای میدهد یا از کدام سیاست خارجی حمایت میکند باز هم فضای بیثبات و نااطمینانی سیاسی مولد استرس و اضطراب است.
مطالعاتی که پس از انتخابات اخیر ریاست جمهوری آمریکا انجام گرفت نشان داد بسیاری از آمریکاییها - و به احتمال زیاد مردم سراسر جهان- استرس و اضطراب شدیدی را همراه با جابهجایی قدرت سیاسی در این کشور متحمل شدند. این استرسها اما هنوز پایان نیافته چراکه نه فقط آمریکاییها که مردم دیگر کشورها همچنان نگرانند کشورشان و جهان پس از این جابهجایی، در چه مسیری حرکت خواهد کرد.
رنج نابرابری
در پی رکودهای اقتصادی جهانی و افزایش نرخ بیماریهای روحی و نارضایتی، این ایده که فراتر از عوامل فردی، عوامل اجتماعی تعیینکنندهای بر سلامت روان افراد تاثیر میگذارند شدت گرفته است. به همین دلیل برخی کارشناسان معتقدند میزان پریشانی و ناآرامی ذهنی افراد در جامعه بیش از آنکه از منظر آسیبشناسی فردی درک شود باید به عنوان پاسخی به محرومیت نسبی و بیعدالتی اجتماعی شناخته شود. و اینجاست که پای اقتصاد به میان میآید.
«اقتصاد زبان مادری سیاست عمومی و زبان زندگی روزمره مردم و ذهنیتی است که جامعه را شکل میدهد.» این گفته کیت راورث اقتصاددان برجسته آکسفورد در کتاب معروفش، «اقتصاد دوناتی» است. شواهد رو به رشدی وجود دارد که نشان میدهد افزایش نابرابری اقتصادی رابطه مستقیمی با سلامت روانی افراد در جامعه دارد. تجربه آسیبهای اقتصادی از جمله بیکاری، درآمد اندک، فقر، بدهی و نداشتن مسکن مناسب به طور پیوسته سلامت روانی افراد را تضعیف میکند. در سطح اکولوژیکی، رابطه معناداری بین نابرابری درآمدی بالاتر و میزان بروز اسکیزوفرنی مشاهده شده است. در سطح جامعه، وضعیت اقتصادی و اجتماعی پایین با کاهش ایمنی در محلهها وکاهش فعالیت بدنی شهروندان همراه است و در نتیجه سلامت روان شهروندان را به خطر میاندازد. به علاوه رابطه معناداری بین تجربه محرومیتهای اقتصادی و اجتماعی و افزایش ریسک خودکشی مشاهده شده است. علاوه بر این همه، شواهدی وجود دارد که نشان میدهد میزان سرمایه اجتماعی، کارایی اجتماع و اعتماد میانفردی و اجتماعی هم با پیامدهای روانشناختی مانند نرخ افسردگی، خودکشی و رفتارهای درونگرایانه (اضطراب، انزوا و بیقراری) در ارتباطند.
مطالعات همچنین نشان دادهاند که مشکلات روانی به ویژه در گروههای حاشیهنشین جامعه که انزوای اجتماعی تبعیض یا تروما را تجربه کردهاند برجستهتر است. بیشک رابطه بین نابرابری اقتصادی-اجتماعی از نظر درآمد، اشتغال و محیط اطراف با نتایج ضعیف بهداشت روانی قابل انکار نیست. مهمتر آنکه در اغلب موارد منشأ این نابرابریها حکمرانی ضعیف و سیاستگذاریهای نادرست همراه با حمایت اجتماعی اندک است.
تجربه استرس سیاسی در آمریکا
نظرسنجی انجمن روانشناسی آمریکا (APA) در سال 2016 نشان داد که از هر سه نفر آمریکایی، دو نفر میگویند آینده کشور منبع مهمی از استرس برای آنهاست و 57 درصد معتقدند تحت تاثیر جو سیاسی کشور قرار دارند. در مقایسه با مطالعات قبلی میزان استرس ناشی از سیاست در میان مردم افزایش چشمگیری پیدا کرده و تعداد قابل توجهی که در واقع اکثریت جامعه آمریکا بودند در این زمینه احساس ناآرامی میکردند.
در سال 2019 سه سال پس از این مطالعه، کوین اسمیت دانشمند علوم سیاسی دانشگاه نبراسکا در مقالهای نوشت: به نظر میرسد توجه و مشارکت در سیاست، عواقب بسیار منفی برای آمریکاییان دارد. او و همکارانش تصمیم گرفتند دریابند که سیاست چگونه بر سلامت روان آمریکاییها تاثیر میگذارد. نتایج پژوهش این تیم که در سپتامبر سال 2019 منتشر شد نشان داد تقریباً 40 درصد از پاسخدهندگان معتقدند که سیاست عامل اصلی استرس در زندگی آنهاست. حدود 20 درصد نیز گفتند که به دلیل سیاست بیخواب شدهاند یا احساس خستگی شدید و افسردگی میکنند. 10 تا 30 درصد از پاسخدهندگان نیز گزارش کردند که سیاست با ایجاد خشم، ناامیدی، احساس نفرت یا گناه، آسیب عاطفی جدی به آنان وارد کرده یا باعث شده حرفهایی بزنند که بعداً از آن پشیمان شدهاند.20 درصد از شرکتکنندگان در این نظرسنجی میگفتند سیاست به دوستیهای آنها لطمه زده و 16 درصد معتقد بودند سیاست باعث شده زندگی خانوادگیشان کمتر دلچسب و خوشایند باشد!
یافتههای این مطالعه با سایر پژوهشهایی که به بررسی استرس در آمریکا پرداخت، مطابقت داشت. نظرسنجی اسمیت همچنین نشان داد پاسخدهندگانی که پیامدهای منفی بیشتری را از سیاست گزارش کردند جوانتر، بیکار، لیبرالتر و متعصبتر بودند، در مورد سیاست بیشتر بحث میکردند و نرخ مشارکت سیاسی در میان آنان بالاتر بود. تحلیلگران مینویسند این مطالعه نشان میدهد که درگیری سیاسی «هزینه عاطفی» دارد و این به نوبه خود میتواند بر سیاست تاثیر بگذارد. در یک دموکراسی، مشارکت مردم در سیاست اهمیت زیادی دارد و دلسردکننده خواهد بود اگر مردم از گفتمان سیاسی روز چنان تحت فشار و تاثیر منفی قرار بگیرند که از سیاست گریزان شوند.
سلامت روان؛ کالای عمومی، نیاز فردی
توصیههای سازمانها و مجامع بینالمللی به دولتها برای حفاظت و حمایت از سلامت روانی و آرامش ذهنی شهروندان خود سندی است که نشان میدهد سلامت روانی کالایی عمومی است که باید در اولویت سیاستگذاری دولتمردان قرار گیرد. در کنار آن، روانشناسان نیز راهکارهایی برای حفظ آرامش روانی در دوران بیثباتی سیاسی، نااطمینانی اقتصادی و آشفتگی اجتماعی به افراد ارائه میدهند تا در سطح فردی از روح و روان خود مراقبت کنند. در سال 2014 سازمان بهداشت جهانی گزارشی ارائه کرد که در آن عوامل اجتماعی-سیاسی موثر بر سلامت روان در سطح بینالمللی برجسته شده بود. در اروپا، «اقدام مشترک برای سلامت روانی» به تصویب رسیده است که برمبنای آن از سلامت روانی شهروندان در تمامی سیاستها از جمله ارتقای اشتغال و رفاه پشتیبانی میشود. اقدامات دیگری مانند تنظیم بازار کار، مرخصی پارهوقت برای بیماری، سرمایهگذاری در حمایت اجتماعی و سیاستهای حمایتی اشتغال نیز در میان این سیاستها قرار دارند.
در کنار این همه، حتی هنگامی که نمیتوانیم برای تغییر تفکر یا عملکرد صاحبان قدرت کار چندانی انجام دهیم روشهایی وجود دارد که دستکم استرس خود را به حداقل برسانیم. انجمن روانشناسان آمریکا برخی از این مکانیسمهای آرامشبخش را به شهروندان توصیه کرده است:
در جریان اخبار باشید اما محدودیتهایی برای خبرخوانی قائل شوید. در نظر داشته باشید که چقدر خبر میخوانید و اطلاعات چگونه بر شما تاثیر میگذارد. اگر ذهنتان دائم درگیر مسائل و رویدادهای ملی است و این امر در زندگی روزمره و آرامش شما تداخل ایجاد میکند، زنگ هشداری است که نشان میدهد باید مصرف اخبار را کاهش دهید و مشارکت در بحثهای شبکههای اجتماعی را محدود کنید. در طول این وقفههای دیجیتال، وقت بگذارید تا روی چیزهای لذتبخش مانند سرگرمی، ورزش یا گذراندن وقت با خانواده و دوستان خود تمرکز کنید.
اشتراکاتی با دیگران پیدا کنید. ما هر روز با افرادی در ارتباط هستیم که عقاید آنها با نظرات ما متفاوت است. اگر موضوع اختلافات سیاسی به وجود آمد از بحثهای داغ اجتناب کنید و سعی کنید نقاط مشترک را در دیدگاههای مختلف خود بیابید. در شنیدن عقاید مخالف رها و آزاد باشید و سعی کنید احساس دیگران را درک کنید. وقتی تفکر خود را اینگونه تنظیم کنید تحمل یا درک افراد با دیدگاههای مختلف آسان میشود.
روشهای مناسبی برای مشارکت در جامعه پیدا کنید. مسائلی که برایتان مهم هستند و سازمانهای مرتبط با آنها را بیابید. با این مراکز تماس بگیرید و ببینید چگونه میتوانید با آنها همکاری کنید. برداشتن گامهای فعال برای رفع نگرانیها میتواند احساس استرس را کاهش دهد.
به دنبال آرامش باشید. سازمانهای معنوی و دیگر نهادهای اجتماعی در دورههای پرتنش میتوانند از لحاظ روحی و روانی حامیان خوبی باشند. درگیر شدن در فعالیتهای تسکیندهنده مانند مراقبه، ریلکس کردن و ذهنآگاهی میتوانند به برقراری ارتباط با لحظه حال و رسیدن به آرامش کمک کنند.
مراقب خودتان باشید. از آنجا که استرس میتواند بر سلامت کلی شما تاثیر جسمی و روحی بگذارد فعالیتهایی را پیدا کنید که به شارژ مجدد و کاهش استرستان کمک میکند. برای ورزش، گوشدادن به موسیقی یا وقت گذراندن با اعضای خانواده و دوستان وقت بگذارید.