ماهیگیری از آب گلآلود
فرانسه با بهکارگیری رویکردهای تخریبی علیه ایران به دنبال چیست؟
در تحلیل و بررسی رابطه فرانسه با کشورهای عربی حاشیه جنوبی خلیجفارس و مشخصاً عربستان سعودی، دلایل، زمینهها و انگیزههای گوناگونی -بهطور خاص برای امانوئل مکرون و بهطور عام برای فرانسه- میتواند وجود داشته باشد. اما پیش از شکافتنِ بیشتر این بحث، بهتر است آنچه در پایان بهعنوان جمعبندی گفته خواهد شد، در ابتدا مطرح شود. پیشنهاد عربستان سعودی برای حضور در هر نوع مذاکرهای در باب برجام، پیشنهادی خام و غیرعملی است چراکه شبیه به این است که ایران نیز متقابلاً بخواهد در مذاکرات عربستان با کشورهای غربی مثلاً در حوزه خریدهای تسلیحات متعارف و غیرمتعارف عربستان از آنها یا در مذاکرات احتمالی عربستان با انصارالله یمن، مشارکت و حضور داشته باشد. طبیعی است که در برخی حوزهها ازجمله در مورد ترتیبات همکاریهای سیاسی، اقتصادی و امنیتی منطقه، حضور همه کشورها و ذینفعان در گفتوگوهای اینچنینی بسیار مفید و خالی از ایراد است. اما طرح مسالهای مبنی بر اینکه عربستان بخواهد در مذاکرات بین ایران و غرب یا 1+5 حضور پیدا کند، ناشی از عدم شناخت دقیق از منطقه و مخصوصاً ظرفیتهای تاثیرگذاری ایران است. عربستان از سالهای گذشته حتی در دوره مذاکرات برجام، مساله شرکت در این مذاکرات را با تیم باراک اوباما نیز مطرح کرده بود که نه طرفهای آمریکایی و نه ایران با چنین مسالهای موافقت نکردند چراکه حضور این کشور در چنین مذاکراتی فاقد هرگونه دلیل منطقی و سیاسی است.
بهطور دقیقتر میتوان گفت که عربستان سعودی یک سیاست تخریبی را در پیش گرفته است و قدرت تخریبی این کشور، بیش از توان سازندگی آن است و از امور مالی و ذخیره ارزی کلانی که در اختیار دارد در راستای تحقق اهداف سیاسی و امنیتی خود استفاده میکند. این کشور، غالباً رویکرد مثبت و سازندهای به مسائل ندارد؛ در نتیجه، ورود آن به یک مجموعه، نویدبخش حصول نتایج سازنده نیز نخواهد بود. ضمن اینکه ایران و عربستان به خودی خود با یکدیگر دچار چالش و مشکلات متعدد هستند. بر همین مبنا، وارد کردن این عنصر در مذاکرات، که مشکلات اساسی با ایران دارد، تنها منجر به پیچیدهتر شدن مسائل خواهد شد نه حل کردن آنها. بنابراین چنین مسالهای فاقد کارایی و قدرت عملیاتی شدن است.
اما انگیزه و اهداف فرانسه از طرح چنین موضوعی در درجه نخست، بیشتر مبتنی بر جاهطلبیهای امانوئل مکرون رئیسجمهور فرانسه است که میخواهد نقش بیشتری در تحولات آتی منطقه ایفا کند. او قصد دارد رد سیاستهای فرانسه در کشورهای عربی و از جمله مستعمرههای سابق را احیا کرده و قدرت نفوذ خود در منطقه را افزایش دهد و جای پای فرانسه را نه لزوماً با اهداف و دستاوردهای سیاسی بلکه بیشتر اقتصادی مستحکمتر کند. دومین عامل، مبتنی بر منافع اقتصادی و تجاری و مخصوصاً فروش تسلیحات است که حمایت از عربستان میتواند منافع قابل توجهی را برای این کشور حاصل کند. دلیل سوم، ناشی از احتمال نزدیک شدن دولت بایدن به ایران است و فرانسه احساس میکند که در اثر این رخداد، اروپا و فرانسه ممکن است از این قافله عقب بمانند. از اینرو ترکیب این چند عنصر اساسی با یکدیگر، فرانسه را به نوعی دچار دستپاچگی کرده است تا با ارائه یک پیشنهاد غیرعملی، دستاوردهای مطلوبی برای خود تامین کند. اگر قرار باشد ایران و عربستان، چالشهای خود را بهطور تدریجی حل کنند، روشهایی مانند ابتکار اخیر فرانسه، نهتنها مانع حل این چالشها خواهد شد، بلکه روابط بین دو کشور را پیچیدهتر میکند. ایران و عربستان (اگر ارادهای نزد طرف سعودی برای حل مشکلات وجود داشته باشد) ابتدا باید به صورت دوجانبه مسائل بین خود را مطرح و حل کنند و بعد از آن، به سراغ اختلافات منطقهای و بینالمللی گام بردارند. این روند آغاز نخواهد شد مگر آنکه سعودیها از حمایتهای خارجی در برهم زدن توازن ژئوپولتیک منطقه به ضرر ایران، مایوس شوند. یکی از دلایل و زمینههای خارجی وضعیت بغرنج سیاست خارجی عربستان سعودی که این کشور را نیز آسیبپذیر کرده، حمایت صددرصدی ترامپ از آنها با هدف «دوشیدن» آنها بود! حمایتی که آنها را به چاه ویل یمن یا رویارویی با قطر و سیاستهای خاورمیانهای ایران انداخت و روشن شد که تنها فقط چند روز پس از پایان ریاستجمهوری ترامپ، چگونه سعودیها به دنبال باز کردن وزنههای سنگین از پای سیاست خارجی خود، عادیسازی روابط با قطر را در پیش گرفتند تا هم اصلاحات و گشایشهای اجتماعی داخلی عربستان معنا پیدا کند و هم از این طریق بتوانند روابط راهبردی خود با آمریکا را اگر نه افزایش، حداقل حفظ کنند. اما عربستان سعودی مشکلات ساختاری فراوانی همچون زیست سیاسی بر روی چندین «گسل» از جمله بحران جانشینی، مطالبات انباشتهشده زنان، جوانان، اقلیتهای مذهبی، درگیری درونخاندانی و... دارد. از آنجا که محمد بنسلمان برای تثبیت قدرت خود نیاز به حمایت صددرصدی آمریکا و بایدن دارد، حالا که تیم بایدن دیگر چک سفیدامضای ترامپ را به سعودیها نخواهد داد، در تلاش است از ظرفیتهای اروپایی و از جمله فرانسه برای توازنبخشی قدرت منطقهای خود با ایران استفاده کند. این در حالی است که اگر اروپا بخواهد برای تامین نظرات سیاسیاش در برجام بر ایران فشار وارد آورد، ایران از اروپا دور خواهد شد و این مساله نیز یک زمینه در تقابل سیاستهای ایران و عربستان به زمینههای دیگر خواهد افزود.
مساله شایان توجه دیگر، به توازن جدید جهانی در دوره ریاستجمهوری جو بایدن در حوزه خاورمیانه و مشخصاً ایران بازمیگردد. یعنی در دوره جدید برای اینکه آمریکا بتواند از مزایای برجام استفاده کند -برخلاف ترامپ که خود را از این مزایا بیبهره و آمریکا را منزوی کرد- بایدن برای به هم زدن این معادله «دو طرف ضرر» برای آمریکا، به دنبال بازگشت به برجام است که این مساله یک «جابهجایی» کلی را در پی خواهد داشت؛ یعنی از این به بعد، آمریکا به حفظ برجام علاقهمند خواهد شد و اروپاییها نیز به تعبیر خودشان قصد خواهند داشت که دامنه برجام را گستردهتر کنند که در شرایط کنونی، چنین مسالهای برای ایران عملی نخواهد بود و ایران نفعی از این روند نخواهد برد. تا زمانی که برجام برای ایران نفعی نداشته باشد، قطعاً به افزوده شدن موارد دیگر نهتنها رضایت نخواهد داد، بلکه خود برجام نیز در آستانه ریسک فروپاشی قرار خواهد گرفت. البته باید توجه داشت که پیشنهاد فرانسه برای حضور عربستان در مذاکرات برجام را نمیتوان یک موضع اروپایی و مورد حمایت آلمان به عنوان دیگر عنصر مهم اتحادیه اروپا یا حتی انگلیس دانست. این رویکرد، مستقل از خط کلی اتحادیه اروپا در قبال ایران در دوره بایدن است. سیاست اتحادیه اروپا در این دوره بهطور کلی در راستای اعمال فشار بیشتر بر ایران در آینده است. اروپاییها کم و بیش دارای موضع مشترکی هستند اگرچه در موارد جزئیتر ممکن است اختلاف نظرهایی بین آنها وجود داشته باشد اما در قبال ایران، رویه مشخص و نسبتاً یکپارچه و واحدی خواهند داشت.
ایران پس از حرکت در مسیر مذاکرات هستهای، برجام را با این رویکرد پذیرفت که این توافق در نهایت نفعی برای اقتصاد کشور، رفاه مردم و توسعه اقتصادی ایران داشته باشد و اگرچه در مقاطعی، بهرههای لازم از برجام برده شد اما ما نیز اشتباهاتی در این مسیر داشتهایم و نتوانستیم از برخی فرصتها به خوبی استفاده کنیم. در مجموع، برجام زمانی در حقیقت «برجام» است که مردم ایران بتوانند از مزایای آن بهرهمند شوند. مکانیسم اجرایی بازگشت به این توافق را متخصصان امر باید طراحی کنند اما طبیعتاً وقتی آمریکا از یک توافق خارج شده و یک قرارداد بینالمللی را زیر پا گذاشته است باید نشان دهد که میخواهد به توافق برگردد و صرفاً اعلام لفظیِ چنین مسالهای کفایت نمیکند. برداشته شدن تحریمها و احیای برجام میتواند زمینه را برای صحبت در امور دیگر هم فراهم کند. هنوز برای قطع امید کردن از برجام بسیار زود است و ایران باید در این توافق باقی بماند و با طرف آمریکایی به تفاهمهای مناسبی دست یابد. قضاوت زودهنگام در مورد دولت جو بایدن امر نادرستی است و نباید توقع داشت که مسائل و چالشهای عمیق بین دو کشور، ظرف یک تا دو ماه حلوفصل شود بلکه لازم است منتظرِ پیموده شدن روندهای دیپلماتیک ماند. باید در نظر داشت که بین ایران و آمریکا یک «گفتمان امنیتی» حاکم است که این گفتمان باید به یک «گفتمان سیاسی» تبدیل شود. تا زمانی که یک گفتمان سیاسی غالب، بین دو کشور شکل نگیرد و «ظرفیت منطقهای» ایران و «ظرفیت بینالمللی» آمریکا به هم نزدیک نشود، این چالشها ادامه پیدا خواهد کرد.