شناسه خبر : 36909 لینک کوتاه

جایگاه بریتانیا در جهان

ایده «بریتانیای جهانی» نیازمند پیوند با اروپاست

جایگاه بریتانیا در جهان

ترجمه: نسیم بنایی- دوره گذار به پایان رسیده و حالا بریتانیا به طور کامل از اتحادیه اروپا خارج شده است. هر دو طرف در روز 24 دسامبر به یک توافق تجاری دست پیدا کردند و دیگر از آشوبِ بزرگ‌ترِ بی‌توافقی در امان می‌مانند. البته این یک توافق حداقلی است و نزدیک به خطوطی است که چند ماه پیش اعلام شده بودند. این توافق به شکل عظیمی خدمات را نادیده گرفته و به نوعی آغاز یک کشمکش بی‌پایان است و به اصرار بریتانیا، سیاست خارجی و مسائل دفاعی هم نادیده گرفته شده‌اند. بریتانیا که نگاهش به آن سوی دریاها و یک حامی غریبه در قاره‌ای دیگر است، حالا با پرسشی بسیار جدی روبه‌رو شده است: حالا باید چه نقشی در جهان بازی کند؟ این پرسشی است که چند قرن این کشور را به خود مشغول کرده است و طی دهه‌های اخیر فکر بریتانیا معمولاً درگیر نوستالژی امپراتوری و موقعیت ابرقدرتیِ ازدست‌رفته‌اش بوده است. عضویت در کلوپ اروپا نوعی پاسخ به این پرسش ارائه می‌کرد. بریتانیا، به قول تونی بلر، می‌توانست «پلی» باشد بین آمریکا و اروپا که هم توان تاثیرگذاری در واشنگتن دارد، هم بروکسل. حالا باید به فکر نقشی جدید باشد. یک امکان برای بریتانیایی‌ها این است که جایگاه از‌بین‌رفته کشور خود را بپذیرند و تمرکز را بر مسائل داخلی کشور خود بگذراند و تبدیل به یک دانمارک بزرگ شوند؛ کشور محترمی در شمال اروپا که هیچ‌گونه تظاهر ابرقدرتی ندارد. همین‌طور هم شد و در ماه سپتامبر 38 درصد از مردم بریتانیا در یک نظرسنجی اعلام کردند که این کشور باید «دست از ادای قدرتی مهم در جهان بودن بردارد»؛ تنها 28 درصد با این نظر مخالف بودند. بریتانیایی‌ها نباید واقعاً مزایای ناشی از اثرگذاری خود را همیشگی بدانند. به نفع آنهاست که سعی کنند دنیا را به سمتی متمایل کنند که به نفع بریتانیاست؛ چه در مسائل مربوط به تجارت باشد، چه تغییرات اقلیمی یا دموکراسی. دولت محافظه‌کار بریتانیا دم از «بریتانیای جهانی» می‌زند و نظر به اهدافی بسیار فراتر از اروپا دارد. با این‌ حال بیش از چهار سال پس از رفراندوم این ایده تقریباً در حد همان شعار مانده است. فقط کافی است شاهد جدی نگرفتن یک «بررسی یکپارچه» درباره مسائل مربوط به سیاست خارجی، امنیت، دفاع و توسعه در گزارش پاییز 2020 باشیم. حالا قرار است در ماه‌های ابتدایی 2021 این مسائل مطرح شوند.

واقعاً حیف است. همان‌طور که می‌دانید بریتانیای جهانی مزایای زیادی با خود به همراه دارد. عضویت در ناتو، G7، G20، کشورهای مشترک‌المنافع، کرسی همیشگی در شورای امنیت سازمان ملل و چیزهایی از این دست همگی باعث می‌شوند توان تاثیرگذاری افزایش پیدا کند. بریتانیا دارای سلاح هسته‌ای و ارتشی قدرتمند است و پس از آمریکا بزرگ‌ترین بودجه دفاعی را در ناتو به خود اختصاص می‌دهد. جدای از اینها قدرت نرم بریتانیا هم زیاد است که خود را در هیبت کمک‌های خارجی گسترده و دانشمندان توانایش که در توسعه واکسن و شناخت روش درمان کووید 19 بسیار پیشرفت کردند، نشان می‌دهد. ریاست G7 در سال 2021 با بریتانیاست و این کشور میزبان نشست کاپ 26 درباره تغییرات اقلیمی است که هر دو این موارد می‌توانند فرصت خوبی برای درخشش بریتانیا باشند.

بریتانیا بیرون از اتحادیه اروپا هم می‌تواند قدرتی پرتحرک‌تر باشد. این کشور می‌تواند خارج از توافقی که با 27 کشور این اتحادیه صورت گرفته است، با سرعت بیشتری وارد عمل شود و برای مثال دولت خودکامه بلاروس را تحریم کند یا با قاطعیت بیشتری واکسن کووید‌19 را مورد تایید قرار دهد. این کشور تا اینجای کار با دستیابی به توافق تجاری با کشورهایی از ژاپن گرفته تا ترکیه پاسخی روشن به بسیاری از منتقدان شکاک خود داده است. این قدرت همچنین می‌تواند از توان چانه‌زنی خود برای اهداف خیر، مثلاً جمع کردن 9 میلیارد دلار برای گَوی، اتحاد جهانی واکسن، استفاده کند. این کشور می‌تواند با گروه کشورهای هم‌فکر خود به منافعش برسد. وزیران و دیپلمات‌های بریتانیا بدون دوره‌های بی‌پایان جلسات با نمایندگان اروپا، وقت بیشتری برای کنشی فراتر از مرزهای اروپا دارند، که شامل حضور در منطقه «هندو-پاسیفیک» می‌شود؛ یعنی منطقه‌ای که هر روز به اهمیتش در مسائلی از تجارت گرفته تا امنیت افزوده می‌شود.

با این‌حال، اگر بریتانیای جهانی قرار است این اهداف را دنبال کند، بوریس جانسون و افرادی که پس از او می‌آیند باید با بعضی از مشکلات جدی روبه‌رو شوند. در بلند‌مدت، توان رهبری بریتانیا در جهان وابستگی زیادی به موفقیتش در خاک خود دارد، یعنی مانند دوره تاچر و بلر بتواند بارهای بزرگ‌تری از توان خود در سطح جهان بردارد. این مساله حالا دشوارتر شده است و دلیل آن تنها این نیست که مدیریت کووید 19 در بریتانیا به اعتبار این کشور آسیب زده است. یکی از دلایل اقتصاد است: عملکرد اخیر بریتانیا ضعیف بوده است و برگزیت هم رشد اقتصادی این کشور را بیشتر دچار افت می‌کند. دلیل دیگر سیاسی است: ناخرسندی از برگزیت باعث شده است باز هم نوای استقلال اسکاتلند و اتحاد ایرلندها به گوش برسد. اگر بریتانیا در خانه در حال فروپاشی باشد، کسی در جهان جدی‌اش نخواهد گرفت. بریتانیا نیازمند توسعه فرهنگ سیاسی برای اتخاذ تصمیمات دشوار و ایستادگی پشت آنهاست. این مساله با توجه به اضافه‌کاری‌های اخیر این کشور اهمیت پیدا کرده است. ایجاد یک فهرست بلندبالا از «کارهایی که باید کرد» بسیار ساده و تصمیم گرفتن درباره «کارهایی که نباید کرد» بسیار دشوار است.

خطرات مربوط به حضور گسترده در همه‌جا کاملاً واضح است. فرستادن یک ناو هواپیمابر به آسیا شاید قدرت‌نمایی خوبی به نظر برسد، اما وقتی تهدیدهای محتمل‌تر به بریتانیا به این کشور نزدیک‌تر هستند، خیلی هم عاقلانه به نظر نمی‌رسد. فرانسه در متمرکز کردن توان دیپلماتیک خود در جایی که می‌تواند بهترین عملکرد را داشته باشد، مثلاً منطقه ساحل صحرای آفریقا، عملکرد بهتری دارد. دفتر امور خارجه بریتانیا که اخیراً با وزارت توسعه بین‌الملل ادغام شده است، می‌تواند بخشی از قدرت خود را به شکلی تخصیص دهد که بتواند در جایی که برای بریتانیا مهم و تاثیرگذار است، اثربخش‌تر باشد. تیم کاپ 26، که یک اولویت است، در کنار نیرویی که فرانسه برای توافق پاریس در کاپ 21 خرج کرد بسیار نحیف است، مخصوصاً که در این دوره بایدن با هیات دولت جدید آمریکا وارد کنفرانس می‌شود.

علائمی از توانایی دولت برای اتخاذ تصمیم‌های دشوار وجود دارند. یکی از این تصمیم‌های دردناک که اخیراً گرفته شد، کاهش کمک‌های خارجی از 7 /0 درصد تولید ناخالص داخلی به 5 /0 درصد بود. تصمیم دیگر مربوط به برنامه‌ریزی برای افزایش بودجه دفاعی با تمرکز بر تقویت زمینه‌هایی چون دفاع سایبری و قدرت دریایی، در مقیاسی متناسب با سطح جهان بود. در مورد چین هم دو گروه وجود دارند. عده‌ای که تجارت را اولویت می‌دانند و عده‌ای که رابطه با آمریکا و مساله امنیت را. تا اینجای کار که با سنگین‌تر شدن گفت‌وگو پیرامون مسائل نظامی، گویا گروه دوم موفق‌تر عمل کرده‌اند و تا اینجای کار شرکت هوآوی، غول چینی، اجازه ورود به شبکه 5G بریتانیا را نگرفته است و در کنار آن بریتانیا برخوردی قاطع با چین بر سر مساله هنگ‌کنگ انجام داده است. این مساله هم منطقی به نظر می‌رسد.

 

باز هم مساله اروپا

مشکل اصلی اروپاست. ترزا مِی، نخست‌وزیر سابق بریتانیا، به دنبال «شراکتی بلندپروازانه» با اتحادیه اروپا در زمینه سیاست‌های خارجی و امنیتی بود. جانسون اما ترجیح می‌دهد از طریق ناتو، پیوندهای دوجانبه و گروه «ای 3» با آلمان و فرانسه کار کند که همگی بسیار خوب، اما محدود هستند. تاریخ به ما می‌گوید که بریتانیا باز هم در نهایت به سمت اروپا کشیده می‌شود. منافع مشترک و نیاز به یکپارچه کردن توان، به ما می‌گویند که باید بین آنها شراکتی پدید بیاید. شاید برای مدافعان برگزیت عجیب به نظر بیاید، اما این عضو سابق اتحادیه اروپا هرچه زودتر دست از سر نابینایی نسبت به اروپا بردارد، شانس بیشتری برای رسیدن به بریتانیایی جهانی پدید خواهد آمد.

منبع : اکونومیست

دراین پرونده بخوانید ...