شناسه خبر : 36466 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

روزگار سخت اقتصاد خوب

چرا باید کتاب جدید بنرجی و دوفلو را خواند؟

روزگار سخت اقتصاد خوب
 
 
فریده اسکندری

اقتصاد خوب برای روزگار سخت نوشته آبهیجیت بنرجی و استر دوفلو است که در سال ۲۰۱۹ منتشر و اندکی بعد خبر اعطای جایزه نوبل به آنان شنیده شد. این کتاب ۹ فصل دارد که به ترتیب عبارت‌اند از: علم اقتصاد را دوباره بزرگ بسازیم، گریختن از دهان کوسه؛ درد و رنج‌های تجارت؛ دوست‌داشتنی‌ها، خواسته‌ها و نیازها؛ پایان رشد؟؛ در وضعیتی دشوار؛ پیانوی خودنواز؛ دولت مشروع؛ و پرداخت نقدی و مراقبت. در نهایت نیز یک نتیجه‌گیری با عنوان «اقتصاد خوب و بد چیست» پایان‌بخش کتاب است.

ویژگی اصلی این کتاب پرداختن به مباحث متنوع و پرسش‌های مهمی است که در اقتصاد امروز جهان به چشم می‌خورد. علاوه بر این، کتاب حاضر در بسیاری از موارد با تکیه بر پژوهش‌های جدید و کارهای میدانی انجام‌شده در حوزه RCT (آزمایش‌های کنترل‌شده تصادفی)، ما را به تفکری جدید در خصوص مسائل اصلی اقتصاد فرامی‌خواند.

فصل اول «اقتصاد خوب در روزگار سخت» در مورد اهمیت علم اقتصاد، تحولات اخیر و تفکر اقتصاددانان است، فصل دوم به موضوع مهاجرت، روندهای آن و سوگیری‌هایی که در جامعه میزبان نسبت به پذیرش و استقبال از مهاجران وجود دارد، می‌پردازد و موضوع فصل سوم نیز مسائلی است که بر اثر تجارت خارجی ایجاد می‌شود. دغدغه مطرح‌شده در فصل چهارم کتاب، ترجیحات، سلایق و انتخاب‌های آدمیان است و فصل پنجم به بررسی رشد اقتصادی، چندوچون آن و اینکه آیا دستیابی به رشد هنوز هم میسر است یا خیر، می‌پردازد. در فصل ششم نویسندگان به بحث تغییرات اقلیمی و آب و هوایی توجه کرده‌اند که این روزها به شدت مورد توجه قرار دارد. فصل هفتم موضوع خودکاری تولید، رشد روباتیک و آثار آنها بر اقتصاد را بررسی می‌کند و موضوع فصل هشتم سیاستگذاری مناسب دولتی برای جامعه است. فصل هشتم نیز به برنامه‌های حمایتی و پرداخت‌های نقدی اختصاص یافته است و این موضوع را از جنبه‌های مختلف مورد واکاوی قرار می‌دهد. اقتصاد خوب در روزگار سخت، با ترجمه جعفر خیرخواهان و امیر شاملویی را انتشارات سازمان برنامه و بودجه کشور منتشر کرده است.

در فصل اول وضعیت فعلی جهان از نظر اقتصادی و سیاسی مورد بررسی قرار می‌گیرد و به تنگ‌تر شدن دامنه گفت‌وگو بین دیدگاه‌ها و احزاب مختلف در دنیا اشاره می‌شود. همچنین، به مقایسه میزان اعتماد عموم مردم به صاحبان تخصص‌های گوناگون ازجمله اقتصاددانان و نظریات اقتصادی بحث می‌شود، به‌خصوص اینکه چرا در مواردی مانند مساله برگزیت، مردم انگلستان به سخنان اقتصاددانان گوش ندادند و برعکس عمل کردند. این موضوع در مواردی همچون مساله مهاجرت و مخالفت‌های پیرامون آن نیز تکرار می‌شود. در این فصل سعی بر آن است تا اقتصاددانان بتوانند رویکردی را در پیش بگیرند که بیشتر با مردم گفت‌وگو کنند و در دنیایی پیچیده و احتمالاً به دور از واقعیات غرق نشوند. در واقع، در این فصل مقدماتی از اینکه اقتصاد خوب چیست، صحبت می‌شود.

در فصل دوم که به موضوع مهاجرت پرداخته می‌شود، به هراس بسیاری از مردم کشورهای ثروتمند از مهاجرت و ورود جمعیت مهاجر، بیکاری احتمالی که ساکنان کشور مقصد گمان می‌کنند با ورود مهاجران در پی خواهد آمد و اینکه آیا تفاوت و شکاف دستمزدها در جوامع توضیح‌دهنده خوبی است که چرا مردم کشورهای در حال توسعه دست به مهاجرت می‌زنند یا خیر، پاسخ می‌دهد. برای رسیدن به پاسخ این پرسش‌ها عمدتاً از روش RCT استفاده شده است.

موضوع مورد بحث در فصل سوم کتاب، مسائل و مصائب ناشی از تجارت است. واقعیت این است که تجارت برندگان و بازندگانی بر جای می‌گذارد. به عقیده نویسندگان، اقتصاددانان بیشتر در مورد منافع تجارت سخن می‌گویند و مشکلات و رنج‌های ناشی از آن، به‌خصوص برای بخشی از مردم که به واسطه آن زیان خالص می‌بینند، چندان مورد توجه قرار نمی‌گیرد. اینجا نیز یکی از آن مواردی است که مردم یا بخشی از آنها، با نظر اقتصاددانان موافق نیستند. روایت‌ها و داستان‌های مختلفی از کشورهای گوناگون برای عمق‌بخشی بیشتر به بحث مطرح و در نهایت به جنگ‌های تجاری اشاره شده است. در بخش نتیجه‌گیری این فصل هشدار داده می‌شود که نباید نسبت به سرنوشت بازندگان از تجارت بی‌تفاوت بود چون عوارض و عواقب آن به شکل گسترش فقر و بیکاری و نابرابری، ناهنجاری‌های اجتماعی و ظهور پوپولیسم و به قدرت رسیدن افرادی مانند ترامپ خواهد بود.88-1

فصل چهارم با بحث در مورد گسترش پوپولیسم در جهان آغاز می‌شود و با موضوع ترجیحات ادامه پیدا می‌کند. واکاوی مفهوم ترجیحات که از مفاهیم بنیادین اقتصاد است و نگاه دقیق به آن، موضوع محوری این فصل است. پس از طرح پرسش‌هایی در این خصوص، موضوع اقدامات و کنش‌های دسته‌جمعی مورد بحث قرار می‌گیرد و کتاب به موضوع کنش‌های مردم و دولت و تقابل آنان نیز اشاره‌هایی می‌کند. موضوع تبعیض نژادی و جنسیتی و تبعیض‌های آماری نیز در همین فصل مورد توجه قرار می‌گیرد. در این فصل به گفت‌وگوی افراد جامعه با یکدیگر و لزوم حفظ معنای دموکراسی اهمیت داده شده است.

در فصل پنجم یکی از مهم‌ترین موضوعات و دغدغه‌های علم اقتصاد که هنوز هم محل بحث و جدل است، یعنی رشد اقتصادی مطرح می‌شود. پرسش‌هایی از قبیل اینکه چگونه می‌توان به رشد اقتصادی بیشتری دست یافت و اصولاً آیا ما به دورانی رسیده‌ایم که رشد پایان یافته است و دیگر خبری از رشدهای با نرخ‌های بالا نخواهد بود یا خیر، از مهم‌ترین مسائل اقتصاد و نیز مورد بحث در این فصل هستند. این فصل با مطرح کردن نظریاتی از قبیل مدل رشد سولو و همگرایی در نرخ رشد کشورها ادامه پیدا می‌کند و به موضوعاتی از قبیل «شهرهای پیمانی»، تخریب خلاق و کاهش مالیات در کشورها و اثر آنها بر رشد اقتصادی نیز می‌پردازد. در نهایت نیز توصیه‌هایی در مورد افزایش رفاه دارد و نویسندگان معتقدند با وجود تمام مباحثی که تاکنون در مورد رشد اقتصادی مطرح شده است، هنوز هم سازوکارهای مربوط به رشد اقتصادی گیج‌کننده هستند. با این حال می‌توان کارهایی انجام داد تا از اتلاف منابع جلوگیری کرد و حتی اگر این کار به رشد بیشتر منجر نشود، بر رفاه شهروندان تاثیرگذار خواهد بود.

در فصل ششم بنرجی و دوفلو به هزینه‌های تغییر اقلیم برای زمین می‌پردازند. تعداد افرادی که به دلیل بالا آمدن سطح آب دریاها و تبدیل زمین‌های قابل کشت به صحرا مستقیماً تحت تاثیر قرار می‌گیرند، در دو سناریوی افزایش 5 /1 درجه یا 2 درجه سانتی‌گرادی دمای کره زمین کاملاً متفاوت خواهد بود. بزرگ‌ترین سهم انتشار معادل دی‌اکسید کربن یا در کشورهای ثروتمند ایجاد می‌شود یا برای تولید کالاها و خدماتی که مردم کشورهای ثروتمند مصرف می‌کنند، خلق می‌شود. با این حال بزرگ‌ترین سهم هزینه‌ای آن را کشورهای فقیر تجربه کرده و خواهند کرد. روی آوردن به خودروهای برقی، ساخت ساختمان‌هایی با انتشار کربن صفر و راه‌اندازی قطارهای بیشتر همگی کمک‌هایی به تولید کمتر گازهای گلخانه‌ای محسوب می‌شود، اما مهم‌ترین مساله این است که با وجود بهبودهای فناورانه و حتی در صورت امکان به‌طور کامل کنار گذاشتن زغال‌سنگ، اگر حرکتی به سوی مصرف پایدارتر صورت نگیرد، هر گونه رشد اقتصادی در آینده اثر مستقیم بزرگی بر تغییر اقلیم خواهد گذاشت. 10 درصد از جمعیت جهان (بیشترین آلوده‌کنندگان) در حدود 50 درصد از انتشار دی‌اکسیدکربن نقش دارند، در حالی که 50 درصدی که کمترین آلوده‌کنندگی را دارند تنها اندکی بیش از 10 درصد در آن نقش دارند. در هند بین سال‌های 1957 تا 2000، به‌طور متوسط سالانه پنج روز دمای میانگین روزانه به بالاتر از 35 درجه سانتی‌گراد رسید. پیش‌بینی می‌شود بدون سیاست اقلیمی جهانی، تا پایان قرن حاضر تعداد چنین روزهایی به عدد 75 برسد. ساکنان عادی ایالات متحده فقط 26 روز از سال چنین شرایطی را تجربه خواهند کرد. مشکل اینجاست که کشورهای فقیرتر به خط استوا نزدیک‌تر هستند و به معنای آن است که مشکلات واقعی در آنجا بروز خواهند کرد. اثر هوای داغ فقط بر بهره‌وری نیروی کار در بخش کشاورزی محدود نمی‌شود. هنگامی که هوا گرم می‌شود همه افراد بهره‌وری کمتری دارند، به ویژه اگر مجبور باشند بیرون کار کنند.

در فصل هفتم، به پیچیدگی روزافزون روبات‌ها و پیشرفت هوش مصنوعی اشاره شده و نگرانی‌های زیادی را که به دلیل خیزش روباتیک در بازار کار و نابرابری ایجاد می‌شود مورد بررسی قرار می‌دهد. تخریب خلاق و از میان رفتن مشاغل به وسیله فناوری‌های نوین موجب می‌شود مشاغل زیادی از میان بروند و سهم تولید ناخالص داخلی پرداختی به نیروی کار کاهش می‌یابد. گمان می‌رود با دیجیتالی شدن اقتصادها شاهد این باشیم که کارگران با مهارت معمولی به نوعی زائد شوند. حتی گمانه‌زنی‌هایی وجود دارد که هوش مصنوعی میخ آخر را بر تابوت کارگران ساده در مشاغل معمولی خواهد زد. انقلاب هوش مصنوعی آماده می‌شود تا به طیف گسترده‌ای از مشاغل و افراد آسیب بزند. بر اساس یافته‌های این کتاب، حسابداران، کارکنان وام رهنی، مشاوران مدیریت، برنامه‌ریزان مالی، دستیاران وکلا و روزنامه‌نگاران ورزشی هم‌اکنون نیز با شکلی از هوش مصنوعی رقابت می‌کنند یا اگر این‌گونه نباشد، به زودی این کار را خواهند کرد. گزارشی از موسسه مکنزی بر اساس وظایف انجام‌شده نتیجه می‌گیرد که 45 درصد از مشاغل ایالات متحده در خطر خودکار شدن قرار دارند و سازمان همکاری‌های اقتصادی و توسعه نیز برآورد می‌کند که 46 درصد از کارگران کشورهای عضو این سازمان در مشاغلی کار می‌کنند که از نظر جایگزینی با روبات یا ایجاد تحولی اساسی با خطر بالایی روبه‌رو هستند. البته، آنچه محاسبه بالا از آن غفلت کرده این است که وقتی برخی وظایف خودکارسازی می‌شود و نیاز به انسان‌ها کاهش می‌یابد، این افراد می‌توانند در جاهای دیگری مشغول کار شوند که البته مستلزم انعطاف‌پذیری اقتصاد و دادن آموزش‌های ضروری به افراد است.

فصل هشتم کتاب به بررسی سیاستگذاری دولت و مداخلات دولتی می‌پردازد. در این فصل بر نحوه به دست آوردن مشروعیت دولت تاکید می‌شود و مباحث مهمی در حیطه مالیات و تامین مالی دولت‌ها با استفاده از مالیات‌ستانی مطرح می‌کند. شاید شک‌گرایی بنیادین پیرامون اقدامات دولت، بزرگ‌ترین محدودیت در زمینه کمک به نیازمندترین افراد باشد. این فصل سعی می‌کند به این پرسش که چرا مردم به دولت و کمک‌های آن مشکوک‌اند، پاسخی درخور بدهد.

از مهم‌ترین موارد مطرح‌شده در فصل نهم و آخرین فصل کتاب، موضوع طراحی برنامه‌های اجتماعی با توجه به مشکلات و پیچیدگی‌ها و زوایایی است که این برنامه‌ها دارند. تعارض میان دو دیدگاه در خصوص کمک به فقرا در این فصل مورد توجه قرار گرفته است و به عقیده نویسندگان، تنش میان دادن پول نقد و مراقبت کردن از افراد، باید یکی از دغدغه‌های محوری در طراحی سیاستگذاری اجتماعی باشد. در یک سوی این دیدگاه‌ها، افرادی قرار می‌گیرند که باور دارند بهترین کاری که می‌توان برای افرادی که فرصت شکوفایی استعدادهای خود را در اقتصاد بازار پیدا نکردند، انجام داد آن است که مقداری پول نقد به آنان بدهیم و بگذریم و بگذاریم راه خویش را در جهان پیدا کنند. در سمت مقابل این دیدگاه، کسانی قرار دارند که اعتقاد کمی به توانایی فقرا برای مراقبت از خود دارند و در نتیجه یا آنان را با سرنوشتشان ترک می‌گویند یا شدیداً در زندگی آنها مداخله می‌کنند، انتخاب‌هایشان را محدود و کسانی را که با این موضوع کنار نمی‌آیند تنبیه می‌کنند. در واقع موضوع اساسی عزت‌نفسی است که برای افراد در نظر گرفته می‌شود.

یک دیدگاه طوری عمل می‌کند که گویی عزت‌نفس ذی‌نفعان برنامه‌های عمومی مهم محسوب نمی‌شود، طرف دیگر یا اهمیت نمی‌دهد یا باور دارد از میان رفتن عزت‌نفس، بهایی است که فقرا در صورتی که خواهان کمک عمومی باشند باید بپردازند. با این حال، محترم شمرده شدن موضوعی است که باید در حمایت از مداخلات اجتماعی و به‌خصوص در میان نیازمندان مورد توجه قرار گیرد. جالب اینجاست که این موضوع می‌تواند دلیلی برای شکست برخی سیاستگذاری‌هایی که عزت‌نفس فقرا را در نظر نمی‌گیرند، محسوب شود. در فصل 9 یکی از مهم‌ترین موارد مطرح‌شده مربوط به ایده «درآمد پایه همگانی» است. بسیاری از اقتصاددانان با نگرش عدم مداخله‌ای که درآمدهای همگانی پایه دارند، موافق هستند. بسیاری از آنان این فرهنگ را پذیرفته‌اند که بر اساس آن افراد بهتر از بقیه می‌دانند چه چیز برایشان خوب است و دلیلی وجود ندارد که یک دیوانسالار دولتی این موضوع را بهتر از آنان بداند. برای آنان بدیهی است که دادن پول نقد به دریافت‌کنندگان خدمات رفاهی کار درستی است؛ و شخص بهتر می‌داند با آن چه کار کند. اگر خریدن غذا معقول باشد، غذا خواهد خرید؛ اما اگر لباس مفیدتر باشد، او باید حق تصمیم‌گیری داشته باشد. در ایالات متحده، برنامه‌هایی چون اسنپ (کوپن دریافت سبد کالاهای اساسی) که تنها می‌تواند صرف مواد غذایی شود، بیش از حد گسترش یافته است. به علاوه، توزیع پول به عنوان پاداش در ازای نوعی «رفتار خوب» در قالب برنامه‌های پرداخت نقدی مشروط، مانند برنامه پروگرسا / آپورتونیدادس / پروسپرا در مکزیک و بسیاری از تقلیدگران آن، صرفاً موجب می‌شود افراد را بدون هیچ دلیلی مجبور سازیم تا از هفت‌خوان رستم رد شوند. اگر واقعاً رفتاری خوب باشد، افراد در هر حال انجامش می‌دهند و اگر مخالف آن باشند به احتمال زیاد، محق‌تر از دولت هستند که آن کار را نکنند.

یکی دیگر از مسائل مهم مورد بحث در این کتاب و خصوصاً در این فصل، پایش و هدف‌گیری افرادی است که قرار است هدف برنامه‌های اجتماعی قرار گیرند و وضع زندگی آنان بهتر شود. همچنین بحث هزینه این پایش و هدف‌گیری نیز به میان می‌آید. نویسندگان این کتاب فکر می‌کنند جذابیت واقعی یک برنامه این نیز هست که همگانی بوده و تلاشی برای هدف‌گیری و پایش مردم نکند. اغلب برنامه‌های اجتماعی با غربالگری پیچیده و قواعد نظارتی همراه هستند تا اطمینان حاصل کنند که منافع چنین برنامه‌هایی به افراد مستحق می‌رسد. اطمینان یافتن از برآورده شدن شرایط آموزش کودکان و گرفتن معاینه‌های سلامت از آنان ارزان نیست: در مکزیک هزینه انتقال ۱۰۰ پزو به یک خانوار مستحق حدود ۱۰ پزو خرج برمی‌دارد. البته ۳۴ درصد از این ۱۰ پزو صرف هزینه شناسایی ذی‌نفعان می‌شود و ۲۵ درصد دیگر برای اطمینان از تطبیق با شرایط دریافت پرداخت انتقالی نقدی مشروط به‌کار گرفته می‌شود. زیاد بودن قواعد همچنین موجب دشوارتر شدن ثبت‌نام می‌شود و در نتیجه احتمالاً پذیرش ذی‌نفعان مورد نظر بسیار کمتر از حالت عمومی بودن خواهد بود.

یکی دیگر از مسائلی که در خصوص هدف‌گیری و دادن پول نقد یا مراقبت از افراد فقیر وجود دارد، این است که گاهی فقرا خود را به عنوان افراد مستحق کمک وارد چنین برنامه‌هایی نمی‌کنند. در واقع، بسیاری از افراد در برابر پذیرفتن اینکه خودشان یا دیگران آنقدر فقیر هستند که مستحق کمک باشند، مقاومت می‌کنند. افزون بر این، هنگامی که معیارهایی برای جدا کردن بخشی از افراد به عنوان مستحق و در نظر گرفتن بخش دیگری به عنوان غیرمستحق می‌گذاریم، نوعی دید منفی در افرادی که خود را مستحق می‌دانند و مشمول این برنامه‌های حمایت اجتماعی نمی‌شوند به وجود می‌آید. این بی‌اعتمادی و دلسردی پیامدهای خوشایندی به همراه ندارد.

علاوه بر این موارد، نویسندگان با ارائه مثال‌هایی به انتقاد از برنامه‌های پرداخت مشروط نیز پرداخته‌اند. از جمله آنان به مثالی اشاره می‌کنند که یک خانواده مراکشی به دلیل ترس از جریمه شدن، از ثبت‌نام در طرحی برای آموزش منصرف شده بود و مزایای آن را هم دریافت نمی‌کرد، زیرا می‌ترسید در صورتی که نتواند شرط‌ها را به انجام برساند با جریمه ناشی از دریافت مزایا روبه‌رو شود. این فصل همچنین به برنامه درآمد پایه همگانی و مشکلات آن و ریشه‌های مخالفت با آن نیز پرداخته و بار مالی ناشی از یک برنامه همگانی برای کمک را نیز مورد اشاره قرار می‌دهد.

در این نوشته کوتاه تلاش شد مروری بر فصول مختلف کتاب با موضوعات متنوع و مطالب چالشی مطرح‌شده در آنها داشته باشیم. بدیهی است خواننده کنجکاو و علاقه‌مند با دقت و تعمق در هر فصل کتاب که نویسندگان با احاطه مثال‌زدنی به هر مساله خاص شرح و بسط داده‌اند درکی مناسب از مهم‌ترین مسائل اقتصادی در این روزگار سخت پیدا خواهد کرد.

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها