مریخ همینجاست
امنیتی کردن بازار، چه بر سر اقتصاد میآورد؟
در 29 سپتامبر 1793 و طی انقلاب فرانسه، قانون «جنرال ماگزیمم» در این کشور وضع شد. به موجب این قانون، قیمتها نمیتوانستند از حدی که دولت تعیین کرده بودند بالاتر بروند و اگر فروشندگان از این قانون تخطی میکردند با مجازاتهای سخت روبهرو میشدند. هدف از وضع چنین قانونی، اطمینان حاصل کردن از عرضه کافی غذا به پایتخت بود. تاجران باید قیمت کالاها را طبق نرخی که دولت مصوب کرده بود جلوی چشم مشتریان میزدند و مقامات دولتی نیز به طور منظم آنان را مورد بازرسی قرار میدادند. همچنین طبق قانون «جنرال ماگزیمم» مصرفکنندگانی که تخلفات را به ماموران گزارش میدادند، از سوی دولت مورد حفاظت حقوقی قرار میگرفتند. نتیجه این بود که بسیاری از تولیدکنندگان غذا سطح تولیدشان را پایین آوردند. بسیاری نیز ترجیح میدادند به جای فروختن محصولاتشان به قیمتی که دولت تعیین کرده، آن را در انبار نگه دارند چراکه قیمت فروش به نرخ دولتی از هزینه تولید کمتر بود. همزمانی این اتفاقات با جنگ فرانسه با اتریش، پروس (آلمان سابق)، بریتانیا و اسپانیا، منجر به کمیاب شدن بیشتر غذا و قحطی شد. پاسخ کمیته امنیت عمومی فرانسه به این کمیابی و قحطی، فرستادن سربازان به مزارع، دستگیری کشاورزان و مصادره محصولات آنها بود. این کار به طور موقت کمیابی را تا حدی پوشش داد اما در ادامه حتی باعث کمیابتر شدن و شدت گرفتن قحطی شد. البته این اولین و آخرینباری نبود که امنیتی کردن بازار با شکست روبهرو میشد. یکی از اولین نمونهها را میتوان در روم باستان یافت. در قرن سوم پس از میلاد، امپراتوری روم که بعد از پایان جنگهای داخلی رومیها و به دست آگوستوس تاسیس شد، تحت فرانروایی دیوکلتیان از تورم مزمن رنج میبرد. سرعت گرفتن رشد قیمتها باعث شد یکی از اولین تلاشها برای مبارزه با تورم از طریق کنترل قیمتها آغاز شود. تورم در پایان قرن سوم میلادی (امپراتوری دیوکلتیان) به ابرتورم تبدیل شده بود. کاهش ارزش پرشتاب پول رومیها در قرن سوم میلادی عمدتاً به خاطر افزایش هزینههای دولت، به ویژه هزینههای نظامی بود که از دو چیز نشات میگرفت: از یک طرف انقلاب کشاورزی در قبایل آلمان که باعث شد ظرفیت نظامی آنها افزایش یابد و برای روم یک خطر محسوب شوند و از طرف دیگر، شکلگیری یک ابرقدرت پارسی در مرزهای شرقی روم. حول و حوش سال 230 میلادی، ساسانیان به یک ابرقدرت نظامی تبدیل شده بودند و این برای امپراتوری روم یک خطر جدی به حساب میآمد.
بنابراین رومیها برای تامین مخارج نظامی خود، روز به روز ارزش پول خود را کاهش میدادند (از طریق کاهش مقدار فلزات گرانبها در ساخت پولی که منتشر میکردند). دیوکلتیان در سال 301 برای مقابله با تورم، قانونی را وضع کرد. این قانون بسیار ساده بود: برای بیشتر از هزار کالا و خدمت همچون غذا، لباس، دستمزد هفتگی کارگر یا حملونقل از طریق دریا قیمت تعیین شد و هر کس این قیمتها را نقض میکرد، محکوم به مرگ بود. متعاقباً اخبار زیادی هم از اینکه تجار بعد از وضع این قانون از فروش کالاهایشان صرفنظر کردند به گوش میرسید.
از زمین تا مریخ
اگر سیاستگذارانی که میگویند قواعد علم اقتصاد فقط برای مریخ کار میکند، در دوران کودکیشان به جای خالهبازی، دولتبازی میکردند، همه چیز خیلی فرق میکرد. آیا شما تابهحال دولتبازی کردهاید؟ دولتبازی یعنی اینکه بیایید و خودتان را جای آقای دولت بگذارید و مثلاً ببینید در مواجهه با مشکلاتی مثل افزایش روزانه قیمتها و کمیابی چه میکردید. فرض کنید آقا / خانم دولت هستید و به شما خبر میدهند که در بازار شیر کمیاب شده و کمیابی آن باعث شده قیمت آن بالا برود. شما هم به عنوان آقا / خانم دولتی که خوش ندارد اعتراضات مردم را نسبت به افزایش قیمت شیر و کمیابی آن ببیند، هر طور که هست قصد دارید قیمت شیر را پایین نگه دارید و کمبود آن را جبران کنید. چه کار خواهید کرد؟ دو راه دارید. راه اول این است که همه چیز را تقصیر فروشنده شیر و خریدار آن بیندازید و راه دوم این است که برگردید و ببینید چه کردید که بازار شیر به این وضعیت افتاده است. هر کدام از راهها را که انتخاب کنید هدف شما مقابله با افزایش قیمت شیر و کمیابی آن است. اگر نظرتان این باشد که علم اقتصاد برای مریخ است راه اول را بر خواهید گزید. در نتیجه به رفقا خواهید گفت برایتان تریبون تدارک ببینند و پشت دوربین خواهید رفت. احتمالاً خواهید گفت: «مردم عزیز، چند وقتی است که به دلیل طمع تولیدکنندگان، توزیعکنندگان و فروشندگان شیر، عرضه آن کم شده ولی ما نخواهیم گذاشت چنین وضعیتی ادامه پیدا کند و با تمام کسانی که جلوی مصرف شیر مردم را گرفتهاند مقابله خواهیم کرد. امیدواریم که به زودی با متخلفان مقابله شود و سلاطین شیر به سزای اعمالشان برسند. از شما خواهشمندیم تا زمانی که با دغلکاران و طمعکاران در بازار این نوشیدنی مقوی مقابله میشود، فقط به اندازه نیاز خود شیر خریداری کرده و از انبار کردن آن در یخچالهای خود پرهیز کنید.»
بعد از اینکه چنین نطق پرشوری را کردید، آن دسته از رفقایتان را که در کارهای امنیتی کاردرست هستند فراخواهید خواند تا دنبال سلاطین شیر بگردند. ولی تا آن زمان نیاز دارید که برای شیر قیمت تعیین کنید و نگذارید هیچکسی بیشتر از آن قیمت، شیر بفروشد. همچنین میتوانید شیر را سهمیهبندی کنید که کسی نتواند بیشتر از آن مقدار که شما تعیین کردهاید، شیر مصرف کند. از طرفی از آنجا که میتوانید هرچقدر بخواهید پول چاپ کنید، میتوانید به آن دسته از تولیدکنندگانی که مورد اعتمادتان هستند یارانه تولید شیر بدهید و به این طریق میزان عرضه را بالا ببرید. پیش خودتان هم فکر خواهید کرد که به این طریق مشت محکمی به دهان سلاطین شیر زدهاید و وای به حالشان اگر روزی آنها را پیدا کنید! اما نتیجه چه خواهد بود؟
از آنجا که قواعد علم اقتصاد را برای مریخ میدانید، نتیجهای که انتظار دارید رخ دهد این است که از یک طرف، مردم به خاطر اینکه شما را دوست دارند و حرفتان را گوش میکنند مصرف شیرشان را کم کنند و از طرف دیگر بعد از اینکه تعدادی از فروشندگان شیر به سختی تنبیه شدند دیگر هیچکس جرات نکند بیشتر از قیمتی که تعیین کردهاید شیر بفروشد. همچنین تولیدکنندگانی که به آنها یارانه تولید شیر دادهاید، نیاز بازار را برطرف کنند و از طریق سهمیهبندی هوشمندتان به هر کس به اندازه نیازش شیر برسد. نهایتاً نیز سلاطین شیر پیدا شوند و آنچنان که لیاقت دارند با آنها برخورد شود تا هیچکس دیگر جرات نکند سلطان شیر شود. با این حال به این خاطر که قواعد علم اقتصاد توجهی به این ندارند که شما در موردشان چه فکری میکنید، زمین را برایتان مریخ خواهند کرد و نتیجه کاملاً برعکس چیزی خواهد بود که فکر میکنید.
بعد از سخنرانیتان مردم هر چه شیر در فروشگاههاست را با هر قیمتی که فروشنده بفروشد خریداری خواهند کرد؛ چرا که عقل حکم میکند به جای اعتماد به شما و چسبیدن به نسیه، نقد را بچسبند. همچنین بعد از اینکه برای شیر قیمت تعیین کردید، بازار سیاه آن تشکیل خواهد شد. وقتی هم خریدار آن و هم فروشنده آن در قیمتهای بالاتر وجود دارد، مطمئن باشید که نخواهید توانست جلوی تشکیل این بازار سیاه را بگیرید. بخشی از مامورانی که برای مقابله با فروش شیر به قیمت بالاتر از آنچه تعیین کردهاید در سطح شهر گشت میزنند نیز حاضر خواهند بود چند پاکت شیر دریافت کنند و چشمشان را به روی تخطی از قوانین شما ببندند. تولیدکنندگان مورد اعتمادتان که یارانه شیر دریافت کردهاند نیز خوب میدانند چطور از موقعیت استفاده کنند. یا هزینه تولید را بالا خواهند برد و درخواست یارانه بیشتری خواهند کرد، یا به دلایل مختلف سطح تولید را کاهش خواهند داد، یا بخش قابل توجهی از شیر تولیدیشان را به واسطههایی که قادر هستند آن را قاچاق کنند خواهند فروخت. اما این انتهای داستان نیست. زمانی که برای شیر قیمت تعیین کردید، بخش قابل توجهی از تولیدکنندگان خردهپای شیر که نمیتوانند آن را به قیمت بازار بفروشند، از تولید آن دست خواهند کشید چراکه دیگر تولید و فروش شیر یک کسبوکار زیانده خواهد بود. همچنین ریسک تولید و فروش شیر نیز بهشدت بالا خواهد رفت چراکه هر لحظه ممکن است قانون جدیدی برای آن وضع کنید یا ممکن است به راحتی یک فرد را به تخلف از قوانین محکوم کنید.
البته که میتوانید به قواعد علم اقتصاد به چشم یکسری قواعد مریخی نگاه نکنید و راه دوم را برای جلوگیری از افزایش قیمت شیر و حل مشکل کمیابی برگزینید. بنابراین باید به عقب برگردید و ببینید چه شده که چنین شرایطی در بازار شیر به وجود آمده است. اول از همه باید قبول کنید که اگر قرار بود شیر سلطان داشته باشد، همیشه و در همه کشورها داشت. پس اگر وضعیتی به وجود آمده که خیال میکنید عدهای خیال سلطانی به سرشان زده باید بدانید که شما یک جای کار را اشتباه کردهاید. اگر نقدینگی آنقدر رشد کرده که منجر به افزایش قیمتها شده، باید در ابتدا افزایش قیمت شیر را هم مانند افزایش قیمت سایر کالاها بپذیرید و سپس برای جلوگیری از افزایش بیشتر قیمت، سیاست مالی و پولیتان و هر چیزی را که باعث رشد بیش از حد نقدینگی میشود، اصلاح کنید. اما کاری که هرگز نباید انجام دهید، سعی برای کنترل قیمتها چه از طریق یارانه دادن به تولیدکنندگان نورچشمی و چه از طریق امنیتی کردن بازار است. چراکه نتیجه هر دو فقط گسترش فساد در بازار شیر است و نهتنها نخواهید توانست جلوی رشد قیمت را بگیرید، بلکه تولیدکنندگانی را که یارانه دریافت نمیکنند نیز از میدان به در خواهید کرد. اگر هم با نگاه کردن به گذشته دیدید که نقدینگی رشد بیش از حد نداشته و سیاست مالی و پولیتان نیاز به اصلاح ندارد و فقط قیمت شیر در حال رشد است و فقط شیر است که هر روز کمیابتر میشود، باید دستتان را از روی گلوی تولیدکنندگان بردارید: یا احتمالاً باید پایتان را از کفش تولیدکنندگان شیر بیرون بکشید و آن را به دست بخش خصوصی بسپارید، یا یارانه دادن به تولیدکنندگان نورچشمی را قطع کنید تا تولید آن برای دیگران هم بصرفد، یا مشکلاتی را که سر راه تجارت خارجیتان وجود دارد، برطرف کنید، یا دستتان را از روی گلوی صاحبان کسبوکارهایی که در زنجیره تولید شیر قرار دارند بردارید. البته که برای انجام چنین کارهایی ابتدا باید به خودتان و همه بگویید که تا الان اشتباه کردهاید.
نظریه اقتصاد خرد
دستهای از سازمانهای حمایت از مصرفکننده، مستقیماً اقدام به قیمتگذاری دستوری و سهمیهبندی کالاها و خدمات میکنند و در نتیجه برای مقابله با کسانی که این قوانین را نقض میکنند، فضای بازار امنیتی خواهد شد. اما قبل از اینکه امنیتی کردن بازار اشتباه باشد، قیمتگذاری دستوری و سهمیهبندی اشتباه است. در اینجا سعی کردهایم با استفاده از نظریه اقتصاد خرد بگوییم چرا علم اقتصاد مخالف سیاستهای کنترل قیمت، جیرهبندی و سهمیهبندی است و چرا دولت باید پای خود را از کفش اقتصاد بیرون بکشد. در بسیاری از کشورها و اغلب کشورهای صنعتی، بازارها به ندرت از دخالت دولت مصون هستند. به علاوه از طریق اعمال مالیاتها و بخششهای مالی، دولتها اغلب به طرق گوناگون بر بازارها نظارت دارند (حتی بازارهای رقابتی). در اینجا میخواهیم ببینیم علم اقتصاد در مورد آثار دخالت متعارف دولت یعنی نظارت بر قیمتها چه میگوید.
نمودار 1 آثار نظارت بر قیمتها را در شرایطی که P0 و Q0 به ترتیب قیمت و مقدار تعادلی هستند نشان میدهد (مقدار و قیمتی که اگر دولت در بازار دخالت نکند وجود خواهد داشت). با این حال فرض کنید که دولت تشخیص دهد قیمت P0 بسیار زیاد است و طی دستوری حداکثر قیمت مجاز را که در نمودار 1 با Pmax نشان داده شده است معین کند. نتیجه چنین دستوری چیست؟
واضح است که با این سطح قیمت تولیدکنندگان (به ویژه واحدها با هزینه بالا) کمتر تولید خواهند کرد و عرضه به سطح Q1 میرسد. از طرف دیگر مصرفکنندگان با این قیمت تقاضای بیشتری دارند و میزان آن Q2 است. به این ترتیب تقاضا بیشتر از عرضه است و کمبود به وجود میآید که به آن مازاد تقاضا گفته میشود و مقدارش برابر با اختلاف Q1 و Q2 است. بعضی اوقات مازاد تقاضا میتواند خود را به شکل صف نشان دهد. تجربه صف خودروها برای خرید بنزین در زمستان 1974 و تابستان 1979 در ایالات متحده نمونهای از مازاد تقاضا را نشان میدهد (در هر دو مورد، صف بنزین در نتیجه نظارت دولت بر قیمتها بود زیرا دولت با آنکه قیمتهای جهانی نفت بالا رفته بود، مانع از افزایش قیمت نفت و بنزین تولید داخلی شد).
گاهی اوقات مازاد تقاضا به شکل کاهش سهمیه و جیرهبندی عرضه خود را نشان میدهد. همانطور که نظارت بر قیمت گاز طبیعی در ایالات متحده در دهه 1970 سبب کمبود گاز شد و مصرفکنندگان صنعتی مجبور به بستن کارخانههای خود شدند. سرانجام گاهی اوقات این مازاد به بازارهای دیگر نیز سرایت میکند و سبب افزایش تصنعی تقاضا میشود. برای نمونه نظارت بر قیمت گاز طبیعی خریداران بالقوه آن را وادار ساخت تا از نفت به جای گاز استفاده کنند.
نظارت بر قیمتها تاثیر متفاوتی بر مردم دارد. بهطوری که به سود بعضی از آنها تمام میشود در حالی که دیگران متضرر میشوند. همانطور که در نمودار 1 ملاحظه میکنید تولیدکنندگان متضررشده، گاه صنعت را رها میکنند و گروهی از مصرفکنندگان که کالا را به قیمت کمتری خریداری میکنند بهرهمند میشوند. اما گروهی که سهمیه دریافت نمیکنند یا اینکه نتوانستهاند کالایی خریداری کنند زیان میبینند. قیمت نظارتشده گاز طبیعی در 1975 حدود یک دلار برای هر هزار فوتمکعب بود. اگر این قیمت را در تابع عرضه نمودار 1 قرار دهیم مقدار عرضه برابر Q1 خواهد بود که طبق دادهها و مطالعات اقتصادسنجی مربوطه، عددی معادل 18 تریلیون فوتمکعب است. از طرفی با توجه به قیمت یک دلار برای هر هزار فوتمکعب، تقاضا برابر با Q2 در نمودار 1 است که طبق دادههای سال 1975 و مطالعات اقتصادسنجی عددی معادل 25 تریلیون فوتمکعب است. بنابراین دخالت دولت ایالات متحده در بازار گاز طبیعی و کاهش قیمت دو دلار به یک دلار (به ازای هر هزار فوتمکعب) در سال 1975 باعث شد که معادل هفت تریلیون فوتمکعب اضافه تقاضا در این بازار ایجاد شود که به شکل محروم شدن بعضی از مصرفکنندگان متجلی شد. نظارت بر قیمت جزئی مهم از سیاستهای انرژی ایالات متحده طی سالهای دهه 1960 و دهه 1970 بود و این سیاست تا تکامل تدریجی بازارهای گاز طبیعی در سالهای دهه 1980 ادامه یافت.