عشق خریدنی نیست
تاثیر اقتصاد بر انتخابات
«اقتصاد احمق» شعار یکی از استراتژیستهای بیل کلینتون در کارزار انتخابات ریاستجمهوری سال 1992 بود. این شعار چکیدهای از یک فلسفه رایج آن روزگار به شمار میرفت که بیان میکرد: یک اقتصاد قدرتمند به سیاستمداران موجود کمک میکند و اقتصاد ضعیف به چالشگران. وقتی در سال 1992 آقای کلینتون جایگزین جرج بوش شد دستمزدهای واقعی راکد بودند.
«اقتصاد احمق» شعار یکی از استراتژیستهای بیل کلینتون در کارزار انتخابات ریاستجمهوری سال 1992 بود. این شعار چکیدهای از یک فلسفه رایج آن روزگار به شمار میرفت که بیان میکرد: یک اقتصاد قدرتمند به سیاستمداران موجود کمک میکند و اقتصاد ضعیف به چالشگران. وقتی در سال 1992 آقای کلینتون جایگزین جرج بوش شد دستمزدهای واقعی راکد بودند. نرخ بیکاری درست چند ماه قبل از رایگیری به اوج رسید و بدیهی بود که آقای بوش نتواند برای بار دوم انتخاب شود. از آن زمان به بعد بیش از دو هزار مطالعه و تحقیق در مورد «رای اقتصادی» انجام گرفت که در آن احساسات رایدهندگان یک عامل مهم سیاسی در نظر گرفته میشود. تحلیلی که لاری بارتلز (Larry Bartels) از دانشگاه وندربیلت (Vanderbilt) در کل کشور انجام داد و در آن سالهای 2007 تا 2011 را بررسی کرد حاکی از آن بود که هر واحد درصد افزایش رشد تولید ناخالص داخلی در یک سال قبل از انتخابات سهم حزب حاکم از آرا را یک درصد افزایش میدهد.
اما سیاست تغییر کرده است. امروز داغترین مناظرهها به مسائلی از هویت و باز بودن فرهنگی تا مهاجرت یا تجارت آزاد، دیدگاهها نسبت به سقط جنین یا موضوعات فراجنسیتی میپردازند. آیا اقتصاد اهمیت خود را در میان رایدهندگان از دست داده است؟ اغلب اینگونه به نظر میرسد. به عنوان مثال، تحلیل نشریه اکونومیست در اوایل امسال نشان داد که در آمریکا رابطه همبستگی بین اعتماد مصرفکننده و پذیرش عمومی رئیسجمهور گسسته شده است. نشانههایی از این روند را میتوان در سایر کشورهای ثروتمند نیز مشاهده کرد. بوریس جانسون نخستوزیر محافظهکار بریتانیا تلاش کرد انتخابات عمومی 12 دسامبر را به یک موضوع هویتی تبدیل کند. او به سراغ آن دسته از رایدهندگان برگزیت رفت که مایلاند کنترل را از دستان یک طبقه حاکم در دوردستها بازپس بگیرند. خبرنگار اکونومیست در دادلی نورث که یک حوزه انتخابیه کوچک در منطقه میدلندز
(Midlands) است در کمال تعجب میدید که محافظهکاران اطمینان دارند کرسیهای پارلمان را از حزب مخالف کارگر خواهند گرفت. در یک منطقه فقیرنشین و حامی خروج بریتانیا از اتحادیه، رایدهندگان از آقای جانسون حمایت میکردند چون او وعده داده بود که برگزیت را به سرانجام برساند. هیچکس در مورد رکود اخیر در کشور حرفی بر زبان نمیآورد. اما جایگاه اقتصاد هنوز به شکلهای دیگر اهمیت فوقالعاده خود را حفظ کرده است. آیا اگر نرخ بیکاری آمریکا از چهار به (مثلاً) 20 درصد میرسید باز هم نرخ مقبولیت رئیسجمهور دونالد ترامپ در سطح بالا باقی میماند؟ اما قواعد ساده و بدیهی گذشته در مورد چرخه تجارت و الگوهای کسبوکار با گفتمانهای جدید جایگزین میشوند. این بدان معناست که فراز و فرودهای تولید ناخالص داخلی یا دستمزدها کمتر از گذشته در انتخابات تاثیر دارند. در مقابل، آن دسته از عوامل اقتصادی که به مردم حس هویت میدهند اهمیت بیشتری پیدا کردهاند. این پدیده را میتوان علت پیدایش عوامگرایی در بسیاری از مناطق دانست. دو موضوع اهمیت ویژهای دارند. اول، حس عدم امنیتی که به همراه جهانیسازی میآید و دوم، ناامیدی ناشی از اوجگیری شدید هزینه مسکن. رشد سریع تجارت جهانی در دهههای 1990 و 2000 مزایای اقتصادی گستردهای به همراه آورد اما همزمان آن دسته از رایدهندگان را ناراحت کرد که اکنون خواهان کندی روند تغییرات هستند. پژوهشگران دانشگاه بوکونی (Bocconi) در میلان نتایج انتخابات را در 15 کشور اروپایی مطالعه میکنند. آنها متوجه شدند در مناطقی که بیشتر در معرض رقابت با چین قرار میگیرند احتمال بالاتری هست که احزاب ملیگرا رای بیاورند. روباتها نیز یکی دیگر از عوامل ناراحتی مردم هستند. محققان دانشگاه آکسفورد در مقالهای که سال 2018 انتشار یافت بر اضطراب ناشی از تحولات فناوری در آمریکا تمرکز کردند. نویسندگان مقاله سهم نیروی کار را در صنایعی که بیشترین خودکارسازی (اتوماسیون) را داشتند محاسبه کردند. حتی پس از لحاظ دامنهای از عوامل (از جمله سطح تحصیل و قرار گرفتن در معرض واردات چینی)، مناطقی که بیشترین تاثیر را از روباتها گرفته بودند بیشتر به دونالد ترامپ رای دادند. مقاله با استدلالهای زیادی که فقط یک اقتصاددان از آنها سر درمیآورد بیان میکند که اگر رشد خودکارسازی در سالهای قبل از انتخابات 2016 سرعت کمتری داشت آنگاه ایالتهای میشیگان، پنسیلوانیا و ویسکانسین به هیلاری کلینتون رای میدادند. همزمان، مجموعهای از پژوهشهای جدید توجهات را به عواقب سیاسی بازار مسکن جلب کرد. خانه معمولاً بزرگترین سرمایهگذاری افراد است بنابراین تغییر ارزش آن میتواند بر رضایت از وضع موجود تاثیر بگذارد. صاحبان مسکن در مناطقی که بازار املاک پویایی دارند بیشتر از همتایان خود در مناطق دارای بازار راکد احساس ثروتمند بودن دارند. علاوه بر این بازار مسکن بر درک افراد از آزادی شخصی تاثیر میگذارد. افرادی که در مناطقی با مسکن ارزان زندگی میکنند احساس میکنند در تله گرفتارند چون توانایی مالی آن را ندارند که به محیطی بهتر و پویاتر بروند. اینگونه تاثیرات در سالهای اخیر قویتر شدهاند چراکه در بسیاری از کشورهای توسعهیافته شکاف میان بهای مسکن در مناطق ثروتمند و فقیر گستردگی بیشتری پیدا کرده است. بن آنسل (Ben Ansell) از دانشگاه آکسفورد و دیوید ادلر (David Adler) از موسسه دانشگاهی اروپا دادههای مربوط به همهپرسی برگزیت در سال 2016 و انتخابات ریاستجمهوری فرانسه در سال پس از آن را تحلیل کردند. پس از کنترل عواملی مانند جمعیت و دستمزد، آنها متوجه شدند در مناطقی که بهای مسکن بر مبنای اسمی سه برابر شده بود میزان رای افراد طرفدار ماندن در اتحادیه 16 درصد بالاتر از مناطقی بود که بهای مسکن در آن تغییری نداشت. به طریق مشابه، در مناطقی از فرانسه که بهای مسکن رشد بیشتری داشت امانوئل مکرون بیشتر از رقیب چپگرایش مارین لوپن رای آورد. در تحقیقات دیگر آقای آنسل و همکارانش به این نتیجه رسیدند که در مناطقی که بهای مسکن رو به کاهش است مردم بیشتر از پوپولیستهایی مانند حزب خلق دانمارک، حزب فنلاندیها و دموکراتهای سوئد پشتیبانی میکنند. به عبارت ساده یک صاحب خانه در خیابان مجلل به احتمال زیاد از نامزدهای هسته قدرتمدار (Establishment) حمایت میکند.
حس جابهجایی زمین
رابطه مستقیم قدیمی بین چرخه اقتصادی و انتخابات ممکن است بازگردد. اما نتیجه اصلی پژوهشهای جدید میگوید پشتیبانی از پوپولیسم به یکی از ویژگیهای ریشهدار در اقتصادهای غربی تبدیل شده است. درک مردم از تهدیدهای مربوط به واردات ارزان یا روباتها یا گرفتاری در تله مسکن ارزان را نمیتوان یکشبه تغییر داد. لازم است دولتها روشهایی برای جبران خسارت بازندگان تحولات اقتصادی بیابند و مسکن را توانپذیرتر سازند. در مقایسه با گذشته، مردم کمتر به تاثیرات آنی اقتصاد بر جیبهایشان اهمیت میدهند. اما آنها بیش از هر زمان دیگری نگراناند که اقتصاد چگونه هویت، حس امنیت و آزادی آنها را شکل میدهد.
منبع: اکونومیست