تجویز روشهای نامناسب
باور غلط در هزینه بهداشت و تحصیل
یکی از مزایای کهنسالی آن است که این گروه حق دارند داستانهای کسالتآوری را از قیمت اجناس در گذشته نقل کنند. روزگاری بلیت سینما فقط پنج پوند و یک لیوان بزرگ نوشیدنی ربع پنی قیمت داشت. البته جوانان باهوش میدانند چگونه اثر این داستانها را خنثی کنند.
یکی از مزایای کهنسالی آن است که این گروه حق دارند داستانهای کسالتآوری را از قیمت اجناس در گذشته نقل کنند. روزگاری بلیت سینما فقط پنج پوند و یک لیوان بزرگ نوشیدنی ربع پنی قیمت داشت. البته جوانان باهوش میدانند چگونه اثر این داستانها را خنثی کنند. اگر قیمتها با نرخ تورم سازگار و تعدیل شوند آنگاه همهچیز امروز ارزانتر از گذشته میشود. از سال 1950 تاکنون قیمت واقعی وسایل نقلیه جدید نصف شده و بهای پوشاک نو 75 و وسایل منزل تا 90 درصد کاهش یافته هرچند کیفیت آنها بهتر شده است. کاهش قیمتها دههها بهبود در فناوری و بهرهوری را انعکاس میدهد. اما تاثیر این دو عامل در کل اقتصاد دیده نمیشود. اتومبیلها ارزانتر شدهاند اما هزینه نگهداری آنها بالا رفته است. هزینه تحصیل و بهداشت از سال 1950 تاکنون پنج برابر شده است. اگرچه رازی پشت این افزایش هزینه وجود ندارد اما در مورد آن سوءتعبیرهایی ایجاد شده است که عواقب اقتصادی جدی به بار میآورد.
تعداد توضیحات مربوط به چرایی افزایش سریع و زیاد اینگونه خدمات با تعداد سیاستمداران برابری میکند. اما آنگونه که یک تحلیل تازه منتشرشده بیان میکند بسیاری از بحثهای عادی نمیتوانند افزایش یکنواخت و درازمدت این قیمت را در مقایسه با دیگر بخشهای اقتصاد توضیح دهند. اریک هلاند (Eric Helland) و الکس تبرک (Alex Tabarrok) دو اندیشمند دانشگاهی در مقاله «چرا قیمتها آنقدر بالاست؟» مینویسند که بهبود کیفیت آنقدر زیاد نبود که عاملی برای افزایش شدید قیمتها تلقی شود. افزایش هزینههای اجرایی نیز مقصر نیست. در آمریکا سهم هزینههای اجرایی از کل هزینه تحصیل دههها ثابت مانده است. در کشورهای ثروتمند رشد هزینهکردهای بهداشت بسیار سریعتر از رشد تولید ناخالص داخلی بود هرچند ساختار نظامهای مراقبتهای بهداشتی این کشورها با یکدیگر تفاوت زیادی دارد.
نویسندگان مقاله میگویند عامل اصلی در این رویداد افزایش هزینه کارگر یعنی معلمان و پزشکان است. این امر منطق بیماری هزینه بامول (Baumol) را نشان میدهد که به نام ویلیام بامول اولین فردی که این پدیده را توصیف کرد معرفی میشود. طبق این منطق بهرهوری در بخشهای مختلف با سرعتهای مختلف رشد میکند. به عنوان مثال در مقایسه با گذشته اکنون تولید یک خودرو به کارگران کمتری نیاز دارد. در حالی که قبلاً هزاران کارگر در کارخانهها مشغول بودند اکنون مهندسانی با حقوق بالا بر کارخانههای پر از روبات نظارت دارند. اما برای تدریس در مدرسهای پر از دانشآموز به همان تعداد معلم نیاز است که در گذشته بود. اقتصاددانان قبول دارند که دستمزد کارگران باید همراستا با بهرهوری آنها بالا رود اما رشد دستمزد واقعی در صنایع دارای بهرهوری بالا و پایین یکسان بوده است. بامول میگوید دلیل این امر آن است که معلمان و مهندسان در یک بازار کار با یکدیگر رقابت میکنند. هرچه دستمزد مهندسان خودروسازی بالاتر برود دانشآموزان بیشتری به جای معلم شدن وارد رشته مهندسی میشوند مگر اینکه دستمزد معلمان نیز بالا رود. بنابراین هزینه تحصیل بالا میرود چون لازم است دستمزد بیشتری به معلمان داده شود تا ظرفیت خالی این شغل تکمیل شود. سایر عوامل نیز مهم هستند و میتوانند به عنوان مثال، توضیح دهند که چرا آمریکاییها در مقایسه با اروپاییان پول بیشتری را برای بهداشت و تحصیلات عالی خرج میکنند. اما در کل کشورها هیچکدام از این عوامل به اندازه بیماری هزینه تاثیرگذار نیستند.
کتاب اول بامول در این موضوع که با همکاری ویلیام بوئن (Bowen) به نگارش درآمد در سال 1965 انتشار یافت. با این حال تحلیلهایی از قبیل آنچه آقایان هلاند و تبرک انجام دادند تازه هستند چراکه در حلقههای سیاستگذاری به تاثیرات بیماری هزینه کمتر توجه میشود. به عنوان مثال، تقریباً در تمام جهان افزایش یکنواخت هزینههای تحصیل و مراقبت بهداشتی را پدیدهای منفی در اقتصاد میدانند و آن را نکوهش میکنند هرچند که عامل پیدایش این پدیده یعنی رشد بهرهوری در صورت توزیع عادلانه امری مثبت و بدون تردید سودمند است. اگر بیماری هزینه عامل پیدایش قیمتهای بالاتر باشد نباید آن را به معنای کاهش توان مالی دانست چراکه این امر نشاندهنده ظرفیت بالاتر بهرهوری در نقطهای دیگر از اقتصاد خواهد بود. نویسندگان برای شرح موضوع از یک مثال استفاده میکنند. هرچه دستمزد یک فرد بالاتر رود هزینه انجام اموری غیر از کار برایش بیشتر میشود زیرا هر ساعت فعالیت در خارج از محیط کار (مثلاً باغبانی) به معنای چشمپوشی از درآمد خواهد بود اما در این حالت نمیتوان گفت که توانایی مالی برای پرداخت هزینه باغبانی کمتر شده است. همچنین لزوماً نیازی نیست که قیمتهای بالا اصلاح شوند. بسیاری از راهحلهای پیشنهادی برای رشد خوب هستند اما کمکی به حل مشکل بیماری هزینه نمیکنند. تقویت عرضه نیروی کار با تسهیل و افزایش مهاجرت میتواند هم در بخشهای دارای بهرهوری بالا و هم در بخشهای دارای بهرهوری اندک هزینهها را سرکوب کند. اما قیمت تحصیل دانشگاهی در مقایسه با قیمت یک خودرو سواری اشک انسان را درمیآورد. افزایش رشد بهرهوری در تحصیل -مثلاً از طریق بهبود آموزش آنلاین- میتواند به کاهش هزینه تحصیل به ازای هر دانشآموز کمک کند اما از آنجا که یک معلم میتواند همزمان به تعداد بیشتری از دانشآموزان درس دهد دستمزد دریافتی او بیشتر خواهد شد. در این حالت برخی داوطلبان پزشکی از تحصیل در این رشته منصرف میشوند و مشکل بیماری هزینه در بخش بهداشت تشدید میشود. افزایش بهرهوری در مراقبتهای پزشکی میتواند بیماری هزینه را به بخشهایی مانند دندانپزشکی، مراقبت از کودکان یا دامپزشکی سوق دهد.
تنها راهحل واقعی برای بیماری هزینه کاهش رشد بهرهوری در کل اقتصاد است که ممکن است در آینده نزدیک اتفاق بیفتد. پیشرفت فناوری اشتغال را به بخشهایی میکشاند که بیشتر در برابر رشد بهرهوری مقاومت میکنند. در نهایت تقریباً همه افراد مشاغلی خواهند داشت که ارزشمند اما ناکارآمد هستند. مشاغلی از قبیل موسیقیدان کنسرتها یا سازندگان هنرمند پنیر یا اعضای گروهی که کالاهای تجملی را برای خانوارهای ثروتمند میسازند. اگر هیچ بخش دارای بهرهوری بالا وجود نداشته باشد که اینگونه افراد را به سمت خود بکشاند آنگاه مشکل بیماری هزینه از بین خواهد رفت.
نفرینی بدتر از بیماری
این احتمالات تهدید واقعی بیماری رامول را آشکار میسازند: جریان کار به سمت صنایع دارای بهرهوری کمتر غیرقابل اجتناب است و تهدید واقعی به شمار نمیرود بلکه تهدید واقعی در آن است که منافع حاصل از افزایش بهرهوری به طور عادلانه توزیع نمیشوند. وقتی بنگاهها در بخشهای اقتصادی دارای بهرهوری بالا کارگران پرمهارت را جذب میکنند دستمزد کارکنان مشابه در دیگر بخشهای اقتصاد (مثلاً پزشکان) بالا میرود. این رویداد نابرابری را تشدید میکند چراکه کارگران کمدرآمد باید برای خدمات ضروری مانند مراقبتهای پزشکی هزینه بیشتری بپردازند. با وجود اینکه رشد بهرهوری که عامل بیماری هزینه است میتوانند شرایط همگان را بهبود بخشد دولتها اغلب در اخذ مالیات از برندگان و جبران ضرر بازندگان کوتاهی میکنند. سیاستمدارانی که اثر بامول را درک نمیکنند گاهی اوقات برای هزینههای بهداشت و تحصیل سقف میگذارند. تعجبی ندارد که از آنجا که این سیاستمداران دچار سوءتشخیص میشوند درمان تجویزی آنها نیز فقط بیماری را بدتر میکند.
منبع: اکونومیست