شناسه خبر : 26761 لینک کوتاه

دیکتاتور عاقل

چگونه کره شمالی از مرحله تقابل نظامی به مذاکره رسید؟

سه‌شنبه 19 دی‌ماه 96 اولین دور از مذاکرات دو کره -پس از دو سال وقفه- شروع شد. در این مذاکرات اعلام شد که کره شمالی سرانجام تیم ورزشی خود را عازم بازی‌های المپیک زمستانی در سئول می‌کند. این بازی‌ها از 9 فوریه 2018 برابر با 20 بهمن‌ماه 1396 آغاز شد. از دسامبر 2015 این اولین باری بود که دو کره وارد مذاکرات رودررو می‌شدند. دستگاه تبلیغاتی کره شمالی در بوق و کرنا کرده بود که تمایل کره شمالی به مذاکره ناشی از فشارهای تحریمی نیست.

محمدحسین باقی/ مترجم کتاب «کره شمالی: دولتی در اسارت توهم» 

در مخیله کسی نمی‌گنجید که روزی «کیم جونگ اون»، رهبر کره شمالی، وارد فاز صلح شود و از مرز دو کره بگذرد. کسی باور نمی‌کرد که رهبران دو کره با یکدیگر دست دهند، عکس یادگاری بگیرند، سخنان وحدت‌بخش بر زبان آورند و با یکدیگر ناهار سرو کنند. اما این اتفاق افتاد. روز جمعه 7 اردیبهشت‌ماه 97 نقطه عطفی تاریخی در روابط دو کره بود آنگاه که رهبران دو کشور به شکلی نمادین با عبور از مرز وارد خاک دیگری شده و یکدیگر را در آغوش کشیدند. روستای «پانمونجوم»، که محل این دیدار تاریخی بود، بی‌تردید این اتفاق را در دل خود ثبت خواهد کرد. اما سوال مهم این است که چه شد کره شمالی به یکباره تغییر جهت داد و روی ریل دیپلماسی صلح‌آمیز قرار گرفت؟ مگر نه اینکه تا همین چند هفته پیش امکان یک اقدام نظامی قریب‌الوقوع بود؟ چه شد که «اون» ناگهان تغییر جهت داد؟

از ششمین آزمایش هسته‌ای تا دیدار محرمانه پمپئو

همه‌چیز از شهریورماه 96 آغاز شد یعنی زمانی که کره شمالی ششمین آزمایش هسته‌ای خود را انجام داد. در آن زمان تنش‌های لفظی میان کره شمالی و آمریکا به بالاترین حد خود رسیده بود؛ نیروهای ارتش آمریکا مستقر در منطقه (کره جنوبی و گوام) به حالت آماده‌باش درآمده بودند؛ مانورهای نظامی سئول‌-واشنگتن و صف‌آرایی نظامی مشترک آنها علیه کره شمالی شدت گرفته بود و پروازهای شناسایی از سوی آمریکا به صورت مداوم انجام می‌گرفت. بسیاری پیش‌بینی می‌کردند که به زودی «ممکن» است عملیات نظامی «جراحی‌گونه» علیه اهدافی در کره شمالی آغاز شود. در مقابل، کره شمالی تهدید کرده بود که در صورت هرگونه حمله‌ای از سوی آمریکا، پاسخی قاطع خواهد داد و ایالاتی همچون نیویورک، شیکاگو، واشنگتن، تگزاس و... را هدف حمله هسته‌ای قرار خواهد داد. جهان می‌رفت که وارد یک بن‌بست هسته‌ای شود. در این زمان، بسیاری از کارشناسان روابط آمریکا با کره شمالیِ هسته‌ای را با روابط آمریکا-شوروی در دوران جنگ سرد مقایسه می‌کردند. بخش‌هایی از این مقایسه بیان می‌کرد که شوروی دارای «خویشتنداری هسته‌ای» است اما کره شمالی فاقد این عناصر است. شوروی و آمریکا دارای قدرت «تخریب حتمی متقابل» بودند اما این مساله در کره شمالی مصداق ندارد. اجماع کارشناسان این است که پتانسیل اقتصادی منطقه شبه‌جزیره کره و منطقه پاسیفیک یکی از دلایل مهمی بود که مانع کاربرد رویکرد نظامی در منطقه بود.

به هر روی، پس از ششمین آزمایش هسته‌ای کره شمالی بود که این کشور اعلام کرد به باشگاه کشورهای هسته‌ای راه یافته است. پس از آن، آمریکا پیشگام تحریم کره شمالی شد. در شهریورماه 96 شورای امنیت به اتفاق آرا به قطعنامه پیشنهادی آمریکا مبنی بر تحریم‌های بیشتر و جدیدتر کره شمالی رای داد. ایالات‌متحده ابتدا یک قطعنامه مقدماتی ارائه داد که خواستار ممنوعیت کامل صادرات نفت به کره شمالی و مسدود کردن دارایی «اون»، رهبر کره شمالی، حزب کارگران و دولت کره شمالی شده بود. اما بعد، آمریکا قطعنامه دیگری را به بحث گذاشت که محاصره کامل نفتی، مسدود کردن دارایی‌ها و ممنوعیت برای سفر کیم را شامل می‌شد و زبان خود در خصوص کارگران خارجی و مسائل دیگر را «اندکی» نرم‌تر کرد (قطعنامه مقدماتی خواستار اخراج فوری کارگران کره شمالی از کشورهای میزبان شده بود اما قطعنامه جدید مهلتی چندماهه به کشورهای پذیرنده برای اخراج آنها داده بود). احتمالاً ترس از فروپاشی کره شمالی بود که باعث شد لحن قطعنامه دوم اندکی نرم‌تر شود. این بسته تحریمی را «شدیدترین و فلج‌کننده‌ترین» تحریم آمریکا علیه کره شمالی نامیده‌اند. نیکی هیلی، سفیر آمریکا در سازمان ملل در آن زمان گفت: «اینها سخت‌ترین اقداماتی بودند که بر کره شمالی وضع شده‌اند. این به ما شانس بهتری برای متوقف کردن توانایی رژیم برای تامین مالی برنامه هسته‌ای‌اش را می‌دهد.» چین و روسیه اگرچه در گام اول بدبینی خود نسبت به این تحریم‌ها را اعلام کردند اما اندکی بعد اعلام کردند که از این قطعنامه حمایت می‌کنند. هدف این قطعنامه دستیابی به شش هدف اصلی بود: محدودیت واردات نفتی کره شمالی، ممنوعیت صادرات منسوجات، پایان دادن به حضور کارگران کره‌ای در کشورهای خارجی، مقابله با قاچاق، متوقف ساختن سرمایه‌گذاری‌های مشترک با کشورهای دیگر و تحریم نهادهای دولتی کره شمالی. این قطعنامه جدید ۳۰ درصد از کل واردات نفتی کره را کاهش داد و همچنین موجب کاهش ۵۵درصدی فرآورده‌های نفتی صادرشده به کره شد. در سال ۲۰۱۶، کره شمالی از فروش منسوجات ۷۶۰ میلیون دلار درآمد به دست آورد و باعث شد این صنعت در کره شمالی به مهم‌ترین بخش درآمدی تبدیل شود. این صنعت تاکنون مورد تحریم‌های سازمان ملل قرار نگرفته بود. همچنین از قِبَل کارگران خارجی نیز کره شمالی سالانه ۵۰۰ میلیون دلار عایدی دارد. این دو بخش در قطعنامه جدید تحریم شدند.

این تحریم‌ها اثر خود را گذاشت. کره شمالی دنبال فرصتی بود تا از اصطکاک با آمریکا و متحدانش بکاهد. بازی‌های المپیک زمستانی در سئول بهانه لازم را به رهبران پیونگ یانگ داد. سه‌شنبه 19 دی‌ماه 96 اولین دور از مذاکرات دو کره -پس از دو سال وقفه- شروع شد. در این مذاکرات اعلام شد که کره شمالی سرانجام تیم ورزشی خود را عازم بازی‌های المپیک زمستانی در سئول کند. این بازی‌ها از 9 فوریه 2018 برابر با 20 بهمن‌ماه 1396 آغاز شد. از دسامبر 2015 این اولین باری بود که دو کره وارد مذاکرات رودررو می‌شدند. دستگاه تبلیغاتی کره شمالی در بوق و کرنا کرده بود که تمایل کره شمالی به مذاکره ناشی از فشارهای تحریمی نیست. 

به دنبال آن، روزنامه «رودونگ سینمون»، روزنامه حزب حاکم کره شمالی، اعلام کرد ادعای ترامپ مبنی بر اینکه فشارها موفقیت‌آمیز بوده و موجب شده کره شمالی در سال اول ریاست‌جمهوری او به پای مذاکرات بازگردد «سفسطه‌ای مضحک» است. اما همه می‌دانستند که تحریم‌های فلج‌کننده شریان‌های تنفسی و گلوگاه‌های اقتصادی کره شمالی را بند آورده است. همراهی چین با غرب هم مزید بر علت بود زیرا پکن حاضر نبود در بیخ گوش خود شاهد حضور قدرتی مسلح به سلاح هسته‌ای باشد. چینی‌ها بدشان نمی‌آمد که کره شمالی از سوی قدرتی دیگر غیر از خودشان گوشمالی داده شود تا گوش شنوایی برای شنیدن پندهای برادر بزرگ‌تر داشته باشد. 

ترس از فروپاشی و شورش‌های احتمالی داخلی هم دلیل دیگری بود که تلنگری بر غفلت رهبران کره شمالی زد و آنها را به پای میز مذاکره کشاند.

با این حال، دیپلماسی المپیکی کارگر افتاد. رهبر کره شمالی با اعزام خواهر خود «کیم یو جونگ» به سئول و ارسال پیام به «مون جائه- این»، رئیس‌جمهور کره جنوبی، اولین گام برای ارتباط با کره جنوبی را برداشت. 

به دنبال آن، مهره‌های دومینو یکی پس از دیگری فروریخت. اندکی بعد خط تماس اضطراری میان دو کشور فعال شد. سپس مقام‌های آمریکایی اعلام کردند که «کانال نیویورک» فعال شده است. معنای این عبارت این بود که «جورف یون»، مذاکره‌کننده آمریکایی با کره شمالی، در تماس مستقیم با دیپلمات‌های کره شمالی در دفتر سازمان ملل بوده است آن هم در زمانی که میان رهبران دو کشور توهین‌های کلامی جریان داشت و ترس از درگیری نظامی طنین‌انداز بود و سایه سنگین خود را بر سر شبه‌جزیره گسترانده بود. پس از آن هیاتی از کره جنوبی برای مذاکرات دیپلماتیک وارد سرزمین‌های شمالی شدند. «چونگ ایو یونگ»، رئیس امنیت ملی کره جنوبی و «سو هون»، رئیس اطلاعات این کشور در میان افرادی بودند که به کره شمالی سفر کردند. پس از این دیدار سیگنال‌های صلح از کره شمالی به گوش رسید. «کیم جونگ اون»، رهبر کره شمالی، در اقدامی نادر که بوی خلع‌سلاح هسته‌ای از آن به مشام می‌رسید، به هیات اعزامی کره جنوبی گفت که مایل به آغاز مذاکره با ایالات متحده و کنار گذاشتن تسلیحات هسته‌ای خود است.

ظاهراً در این مذاکرات پیامی نیز برای ترامپ ارسال شد. این دو مقام کره جنوبی سپس عازم واشنگتن شدند تا کاخ سفید را در جریان مذاکرات بگذارند. این اولین‌باری بود که رهبر کره شمالی از زمان به قدرت رسیدن در سال 2011 با مقام‌هایی از کره جنوبی به صورت چهره به چهره دیدار می‌کرد. همچنین اولین‌بار بود که هیات کره جنوبی در ساختمان مهم حزب کارگران کره شمالی پا می‌گذاشت. به دنبال این دیدارها بود که دو کره سیگنال‌های صلح‌آمیز به دنیا مخابره می‌کردند و رسانه‌های کره جنوبی حملات خود را به همسایه شمالی متوقف کردند. 

برخی مطرح می‌کردند که وحدت المپیکی شاید سرآغاز وحدت سرزمینی باشد. اما گام نهایی برای صلح زمانی برداشته شد که مایک پمپئو، مدیر سابق سیا و وزیر خارجه فعلی آمریکا در کسوت مدیر سیا به کره شمالی سفر کرد تا برای دیدار «اون- ترامپ» مقدمه‌سازی کند. در این سفر که البته هیچ برنامه‌ای برای دیدار با «اون» وجود نداشت، پمپئو دیداری غیرمنتظره هم با رهبر کره شمالی انجام داد. تا پیش از آغاز مذاکرات کره شمالی و آمریکا، مقام‌های آمریکایی بیشتر به کره جنوبی اتکا داشتند اما از وقتی مذاکرات مستقیم میان واشنگتن-پیونگ یانگ برقرار شده آمریکایی‌ها مستقیماً و بدون هیچ واسطه‌ای با طرف مقابل مذاکره می‌کنند.

در هر حال، فشار اقتصادی باعث شد کره شمالی در مسیر دیپلماسی قرار گیرد. اجماع کارشناسان این است که «اون» به تاسی از پدرانش استراتژی دو خطی یا سیاست «پیشرفت موازی» (دستیابی به تسلیحات هسته‌ای در کنار رشد اقتصادی) را در پیش گرفته بود. اما تسلیحاتی که در قاموس رهبر کره شمالی «شمشیر ارزشمند عدالت»، «بازدارنده قدرتمندی که محافظ کشور» و «بقای مردم» توصیف می‌شد اکنون کنار گذاشته می‌شود. ظاهراً رهبر و نخبگان کره شمالی از «ایدئولوژی» و «بمب» به «اقتصاد» گذار کردند و سلاح را فدای اقتصاد کردند تا پیکر بی‌رمق اقتصاد این کشور جانی تازه بگیرد و خونی تازه در شریان اقتصاد کشور جاری شود.

اقتصاد، پاشنه آشیل کره شمالی

تجارت- فردا- کره شمالی: دولتی در اسارت توهم ترجمه: محمدحسین باقی  انتشارات سرایی

شواهد نشان می‌دهد که کره شمالی در زمینه اقتصاد (البته در شرایط فعلی) چشم به استراتژی اقتصادی چین دارد. کره شمالی به دنبال ایجاد «مناطق ویژه اقتصادی» و «مناطق ویژه گردشگری» است. اما با کدام پول؟ بی‌تردید اقتصاد پاشنه آشیل کره شمالی و هر کشور دیگری است. در هر حال، برخی می‌گویند استارت کره شمالی برای برقراری چنین مناطقی به منزله این بود که این کشور می‌خواهد از فاز نظامی به اقتصادی گذار کند. به این ترتیب، شهر ساحلی «وُنسان» به نماد استراتژی اقتصادی «اون» تبدیل شد. طرح‌های توسعه‌ای کره شمالی برای ونسان از سال 2014 اعلام شد. کره شمالی معتقد است که منطقه ویژه توریستی ونسان از ظرفیت 5 /1 میلیارد دلاری برخوردار است. این منطقه 400 کیلومترمربع را شامل می‌شود و «کیم» در نظر دارد تا مرکزی برای اسکی‌بازی و فرودگاه جدیدی بسازد. به نوشته یکی از بروشورهای انتشاریافته در این مورد، این منطقه شامل 140 اثر تاریخی، 10 ساحل شنی و 680 تفرجگاه توریستی، چهار محل آب معدنی، چندین تفریح‌گاه برای حمام گرفتن و دریاچه‌های طبیعی و «بیش از 33 میلیون تن لجن با خاصیت درمانی است». پروژه‌ای که کیم در نظر دارد تا سرمایه‌گذاران را به آن جذب کند عبارت است از: ساخت 3 /7 میلیون دلاری چندین سوپرمارکت، توسعه مرکز شهر به ارزش 197 میلیون دلار و یک زمین برای بازی گلف به ارزش 123 میلیون دلار که شامل 5 /62 میلیون دلار برای اجاره این زمین می‌شود. با این حال، در زمانه‌ای که کره شمالی تحت شدیدترین تحریم‌های بین‌المللی قرار گرفته معلوم نیست این کشور چگونه می‌خواهد برنامه‌های توسعه‌ای خود را پیش گیرد. بروشورهای منتشره از سوی منطقه ونسان نشان می‌دهد که کره شمالی در صدد جذب یک میلیون توریست در کوتاه‌مدت و پنج تا 10 میلیون توریست «در آینده‌ای قابل پیش‌بینی است».

مجله اکونومیست در سال ۲۰۱۶ اعلام کرد اقتصاد کره شمالی ۴۰ بار کوچک‌تر از اقتصاد کره جنوبی است. با این حال، این کشور دارای معادن زیرزمینی غنی‌ای است. ایندیپندنت نیز در گزارشی تخمین زد که ثروت معدنی بالقوه در کره شمالی چندصدمیلیارددلار است. «لیود واسی»، پایه‌گذار مرکز مطالعات بین‌المللی و استراتژیک می‌گوید: کره شمالی ۲۰۰ نوع ماده معدنی متفاوت دارد. از جمله این معادن می‌توان به زغال‌سنگ، سنگ‌آهن، روی، مس، سنگ‌آهک، گرافیت و تنگستن اشاره کرد. این مرکز می‌افزاید ذخایر مگنزیت این کشور پس از چین در رتبه دوم جهانی است و معادن تنگستن در رتبه ششم جهانی است. با این حال این منابع بالقوه هنوز به بالفعل تبدیل نشده و موجب نشده که کره شمالی در مسیر توسعه اقتصادی قرار گیرد. از سوی دیگر بیش از ۵۰ هزار شهروند کره شمالی از خارج به درون کشور ارز می‌فرستند که این هم تحریم شده و دیگر امکانی برای تبادل نیست. 

برخی هم به گروه سایبری «واحد ۱۸۰» اشاره می‌کنند که وظیفه‌اش کسب درآمد از طریق هک کردن است. برخی هم می‌گویند «طبقه نوظهور»ی از تاجران با عنوان «دانگجو» یا «سرمایه‌داران سرخ» در حال شکل‌گیری هستند. اینها تحولات زیرپوستی در کره شمالی است که باعث شد این کشور «اقتصاد» را به «جنگ» و «بقا» را به «نابودی» ترجیح دهد. در هر حال این کشور که کل حجم تجارت خارجی آن چهار میلیارد دلار است به این باور رسید که نظام «جوچه» دیگر توان پاسخگویی به «تغییرات» در حال وقوع در جامعه را ندارد؛ تغییراتی که می‌رود اسباب پوست‌اندازی کره شمالی را فراهم آورد. نخبگان این کشور «لحظه» تغییر و تحول را دریافتند و فهمیدند که در جهان فعلی تسلیحات هسته‌ای و موشکی یک بُعد از قدرت است که بدون داشتن اقتصادی قوی نمی‌توان به توسعه آن پرداخت.

«امکان» یا «عدم امکان» وقوع انقلاب در کره شمالی1

کره شمالی سرزمین پارادوکس‌هاست. برخی می‌گویند این کشور فاقد طبقه یا دست‌کم فاقد یک طبقه پرولتاریا (کارگر) است. برخی دیگر معتقدند این کشور از یک طبقه کارگر-دهقان برخوردار است. برخی هم از یک «طبقه متوسط در حال رشد» سخن می‌گویند. این کشور این ویژگی‌ها را هم دارد و هم ندارد. راز پارادوکسیکال بودن کره شمالی هم همین است. اما حقیقت این است که کره شمالی در وضعیت ماقبل مدرن یا ماقبل سرمایه‌داری زیست می‌کند. مصادیق آن را می‌توان چنین برشمرد: 1- سربازان طبل به دست راس ساعت معینی بیدارباش و خاموش‌باش اعلام می‌کنند، 2- مدل موی شهروندان این کشور از الگوهای تعیین‌شده دولتی تبعیت می‌کند و غیر از آن هیچ مدل موی دیگری دیده نمی‌شود، 3- زوج‌های جوان برای ازدواج باید گزارش مفصلی از دلایل و چگونگی آشنایی، دلیل ازدواج و... به نهادهای ذی‌ربط ارائه دهند، 4- روستاییان حق ورود و مهاجرت به شهر را ندارند (چیزی همچون نظام «هوکو» در چین) و....

ظاهر امر این است که کره شمالی دارای یک طبقه کارگر بی‌شکل و سازمان نیافته است. اما برخی معتقدند این کشور صنعتی ندارد که به‌تبع آن دارای طبقه کارگر باشد. به عبارت دیگر، پیش‌شرط‌های یک طبقه کارگر را ندارد. در عوض، دارای یک طبقه دهقانی وسیع است که وجه تفاوتش با طبقه کارگر در این است که: 1- پرتعداد است، 2-کره شمالی عمدتاً دارای نظامی کشاورزی است و دهقانان ملزم هستند برای تهیه قوتی اندک روی زمین کار کنند. پارادوکس دیگر این است که با وجود این طبقه دهقانی وسیع اما یک طبقه نوظهور در مناطق مرزی با چین در حال شکل‌گیری است که برای تقریب به ذهن از آن با عنوان «طبقه متوسط نوظهور» یاد می‌شود. این دسته در مناطق مرزی با چین بده‌بستان‌هایی دارند. با این حال تمام شهروندان این کشور بر اساس نظام «جوچه» (= به معنی استقلال و خودکفایی که ملغمه‌ای است از مارکسیسم، کمونیسم، مائوئیسم و باورهای خاندان کیم) شست و شوی مغزی می‌شوند. تمام آن به اصطلاح طبقه کارگر- دهقان راس ساعات معینی در کلاس‌هایی حاضر می‌شوند و بر اساس نظام جوچه به «خودانتقادی» می‌پردازند و هر آنچه به آنها تلقین می‌شود را بیان می‌کنند.

تنها گروهی که شاید بتوان مسامحتاً عنوان «طبقه» را به آن داد «نظامیان» و «نخبگان حکومتی» یا همان کادرهای حزب کارگران حاکم کره شمالی هستند. آنها کسانی‌اند که سلسله‌مراتب ترقی را با وفاداری به خاندان کیم پیموده‌اند. آنچه زنجیره «همبستگی» و «انسجام» را میان آنها تشکیل می‌دهد همان وفاداری به شخص «کیم» است. در هر حال، مردمان این کشور 25میلیونی چیزی به عنوان حقوق نقدی دریافت نمی‌کنند بلکه بسته‌های غذایی به آنها داده می‌شود که عمدتاً شامل سبزیجات، سیب‌زمینی و برنج است. 

این کشور شایسته صفت تفضیلی «ترین»هاست: یکی از بسته‌ترین، فقیرترین، منزوی‌ترین کشورهای جهان است و تنها تفاوت‌شان با فقرزدگان آفریقایی رنگ پوست و کشیدگی چشم است و بس. حال سوالی که ممکن است برای بسیاری مطرح شود این است که چرا اعتراضی از سوی مردمان این کشور صورت نمی‌گیرد؟ اساساً از بدو تاسیس این کشور تاکنون احدی سخنی از اعتراض، طغیان، کودتا، شورش، انقلاب و... نشنیده است. شاید نتوان نظریه‌ای واحد را برای تبیین تحولات کره شمالی یافت. شاید هم بتوان ترکیبی از نظریه‌ها را برای توصیف وضعیت این کشور به کار برد. شاید هم بتوان برخی عناصر مارکسیستی-مائوئیستی را کنار هم نهاد تا «توصیفی» از این کشور به دست داد.

مارکس طبقه پرولتاریا را نقطه کانونی انقلابات می‌داند و معتقد است پرولتاریا (کارگران) در نهایت دولت را واژگون کرده و قدرت را به دست می‌گیرد. مارکس تغییر در وجه تولید و تلاقی آمادگی ذهنی پرولتاریا با شرایط عینی را از علت‌های وقوع انقلاب می‌شمارد. تئوری مارکس در مورد طغیان طبقه کارگر اگرچه در مورد کشورهای صنعتی صادر شده بود اما در این جوامع عملیاتی نشد. 

در عوض، در جوامعی کمتر صنعتی و عقب‌مانده امکان وقوع یافت چراکه در جوامع صنعتی، کارگران دیگر نه یک طبقه انقلابی بلکه جزیی از نظام سیاسی شده بودند و در آن مشارکت می‌کردند. در واقع، طبقه کارگر خود به مدافع نظم و نظام سیاسی کشور تبدیل شد. کره شمالی را شاید مسامحتاً بتوان دارای یک طبقه کارگر دانست اما این طبقه به شدت پراکنده و سازمان نیافته است همچون جزایری مجزا از هم که ابزاری برای پیوستگی ندارند. به تعبیر مارکس، آنها فاقد شعور و آگاهی طبقاتی هستند چراکه ارتباطی با دنیای خارج ندارند.

با توجه به اینکه بافت جامعه کره شمالی عمدتاً دهقانی است شاید بتوان عناصری از اندیشه مائو را انتخاب کرد و به آن وسیله به تحلیل تحولات این کشور پرداخت. برخی آمارها می‌گوید حدود 37 درصد از جمعیت این کشور در بخش کشاورزی مشغول به کارند. برخی هم در اردوگاه‌های کار اجباری کار می‌کنند و بخشی هم در خارج از کشور کار کرده و دستمزد خود را به داخل می‌فرستد. مائو برخلاف مارکس به طبقه دهقان نگاهی ویژه و تاکیدی خاص داشت. او طی سفرهای دراز خود در هونان به اهمیت این گروه پی برد. «آلوین استانفورد کوهن» معتقد است در نظامی که دهقانان تحت سلطه و استثمار باشند و دارای شعور رو به رشدی باشند یک طبقه انقلابی شکل می‌گیرد. اما حضور طبقه وسیعی از دهقانان و فقدان طبقه کارگر دلیلی است بر اینکه این کشور نتوانسته تا سطحی که باید به آن برسد، توسعه یابد. از آنجا که جامعه هم به مرحله‌ای از توسعه که باید تحصیل کند نائل نشده انقلاب باید توسط نمایندگان طبقه کارگر (که هنوز رشد نکرده) یعنی حزب هدایت شود. بنابراین در جامعه ماقبل سرمایه‌داری هم می‌توان انقلاب داشت به شرطی که انقلاب توسط حزبی هدایت شود که پس از وقوع انقلاب، جامعه یاد شده را برای گذار از خلال مراحل مختلف توسعه رهبری کند. اما کره شمالی این مصداق را نقض کرده است زیرا نه‌تنها دهقانان- کارگران فاقد شعور طبقاتی هستند بلکه به حد کافی هم توسعه نیافته‌اند. افزون بر این، کارویژه حزب حاکم هم وفاداری به نظام حاکم است نه هدایت توده مردم و گذار از مراحل توسعه. در واقع، طبقه حاکم در مسیر تثبیت نظام سیاسی گام برمی‌دارد.

اگرچه مائو هم پرولتاریا را به عنوان گروه اصلی انقلابی می‌نگرد اما معتقد است تعداد اندک آنها نمی‌تواند زمینه‌ساز انقلاب شود. مائو معتقد است طبقه پرولتاریا برای تحرک و انقلاب نیازمند طبقه‌ای متحد است که متحد هم «نیمه‌پرولتاریا» نام دارد که عبارتند از: دهقانان تهیدست، افزارمندان کوچک، پادوهای فروشگاه‌ها و دستفروش‌ها. اما باز در مورد کره شمالی مصداق ندارد زیرا این کشور دارای طبقه‌ای وسیع از دهقانان تهیدست است که در فقدان طبقه کارگر و طبقه حاکم هدایتگر نمی‌تواند دست به انقلاب بزند. افزون بر این، در نظامی که مردمانش با بسته‌های کمکی-غذایی زنده‌اند اولویت نه انقلاب بلکه سیر کردن شکم است. تمام حرف مائو این بود که استثمارشده‌ترین افراد جامعه مستعدترین افراد برای انقلاب هستند. در واقع، دهقانان به‌طور خودانگیخته و به واسطه حس استثمار شدن به وسیله طبقه حاکم به حمایت از اندیشه انقلاب می‌پردازند اما دهقانان به دلیل سیراب شدن با ایدئولوژی حاکم، فقدان سازمان‌یافتگی، دستیابی به حداقل معاش، سرکوب عریان و شدید نظام حاکم نه‌تنها امکان انقلاب ندارد بلکه در اندیشه آنها هدف و اولویت اصلی سیر کردن شکم است. شاید اگر یک مائو یا دنگ شیائوپینگ در این کشور ظاهر می‌شد امکان بسیج انقلابی فراهم می‌شد. با این حال حزب کارگران کره شمالی باید مراقب باشد زیرا گسترش ارتباطات خارجی برای منزوی‌ترین کشور جهان اگر مدیریت شده باشد می‌تواند «بهمنی» را که در راه است مهار کند در غیر این صورت، با باز شدن فضا ممکن است طغیان‌های داخلی از گوشه و کنار آغاز شود. باز باید منتظر ماند و دید که روند اوضاع به کدام سو می‌رود.

نتیجه‌گیری

می‌توان این باور را داشت که فشار اقتصادی و تلنبار بحران‌های داخلی موجب نوعی گذار فکری در نخبگان کره شمالی شد. در این کشور به دلیل سال‌ها سرکوب و بحران، احتمال نوعی انفجار اجتماعی کور می‌رفت. در واقع چنین به نظر می‌رسید که برادر بزرگ‌تر (چین) هم دست به کار شده تا احتمال فروپاشی درونی را با نخبگان کره شمالی در میان بگذارد. چالمرز جانسون معتقد است که تلنبار بحران و بن‌بست سیاسی- اقتصادی- اجتماعی و عدم هماهنگی میان «ارزش‌ها» و «محیط» می‌تواند نظام را دچار «بدکارکردی چندجانبه» سازد. این امر می‌تواند نظام را دچار فلج‌شدگی سازد. اما ظاهراً نخبگان کره شمالی با پی بردن به این وضعیت درصدد انجام اصلاح برآمدند. آنها اولین گام را به سوی صلح برداشتند. «کیم جونگ اون» که تا همین چند هفته پیش به آزمایش‌های هسته‌ای-موشکی می‌پرداخت و تهدید می‌کرد که در صورت هر حمله‌ای، خاک آمریکا را هدف قرار خواهد داد اکنون چنان سخنان خط‌شکنی بر زبان می‌آورد که شنیدن آن از زبان او «شگفت» می‌‌نماید. 

مهم‌ترین اتفاق این است که تحریم‌های فلج‌کننده، تلنبار سال‌ها بحران و فلاکت داخلی، جواب داد. اقتصاد این کشور دیگر خونی نداشت تا در شریان‌هایش به جریان درآید؛ گویی بیماری محتضر است که هر لحظه منتظر مرگ خویش است. ظاهراً «اون» دیکتاتور عاقلی است چون مانند قذافی، صدام و سایر دیکتاتورهای خاورمیانه‌ای کشور خود را به کام جنگی بی‌سرانجام نفرستاد 

بلکه در ایستگاه جنگ توقف کرد و یک گام به عقب برداشت تا فرصتی دیگر به صلح دهد. اگرچه «اون» کشورش را به قعر دره فلاکت فرستاد و این بیمار رو به مرگ می‌رفت که نفس‌های آخر را بکشد اما «اون» با تغییر رویکرد جانی تازه به این محتضر بخشیده است. حداقل این است که جنگی خانمان‌سوز از سر شبه‌جزیره فعلاً رفع شده است. اکنون مردم این کشور هم امیدی به آینده بهتر دارند. 

پی‌نوشت:
 1- این بخش با الهام از کتاب «تئوری‌های انقلاب» اثر آلوین استانفورد کوهن، ترجمه علیرضا طیب نوشته شده است. 

دراین پرونده بخوانید ...