ویترین سوسیالیسم
بررسی کارنامه اقتصادی کوبا در دوران برادران کاسترو در گفتوگو با فریدون خاوند
فریدون خاوند میگوید: بر پایه محاسبات پاول ویدال، استاد کوباییالاصل اقتصاد در یکی از دانشگاههای کشور کلمبیا، تولید ناخالص سرانه کوبا در سال 2014 در محدوده سه هزار دلار بود، کمتر از نصف آنچه از سوی منابع رسمی این کشور اعلام شده بود. اگر ارزیابی این اقتصاددان را ملاک قرار بدهیم، کوبا در سطح فقیرترین کشورهای آمریکای لاتین مثلاً بولیوی قرار میگیرد.
پس از نزدیک به پنج دهه سلطه برادران کاسترو بر کوبا، هفته گذشته میگل دیاز کانل به عنوان رئیسجمهور جدید کوبا معرفی شد. کوبا که اولین کشور نیمکره غربی به شمار میرود که حکومتی سوسیالیستی در آن شکل گرفت امروز حال و روز چندان خوبی ندارد. به همین منظور گفتوگویی را با فریدون خاوند استاد پیشین دانشگاه رنه دکارت پاریس انجام دادیم تا در خصوص کارنامه برادران کاسترو در اقتصاد کوبا بیشتر بدانیم. وی معتقد است کوبای پیش از انقلاب، بدون تردید از ضعفهای فراوان از جمله دیکتاتوری، فساد و اختلافهای طبقاتی رنج میبرد، ولی به هیچ وجه آن جهنمی نبود که فیدل کاسترو و هواداران داخلی و بینالمللیاش به دروغ به خورد جهانیان دادند. خاوند بر این باور است میگل دیاز کانل نیز، که برگزیده و مورد اعتماد رائول و دیوانسالاری کمونیستی است، از هر فرصتی استفاده میکند تا وفاداری خود را به انقلاب کاستریستی به نمایش بگذارد. بنابراین امیدی نیست که وضعیت کوبا تغییر چندانی بکند.
♦♦♦
هفته گذشته رائول کاسترو رسماً از ریاستجمهوری کوبا کنار کشید و جای خود را به میگل دیاز کانل داد. به طور کلی کارنامه 59 سال حکمرانی برادران کاسترو در اقتصاد کوبا چگونه بوده است؟
پیش از پاسخ دادن به این پرسش، اجازه دهید به ابعاد اسطورهای اشاره کنم که با ظهور فیدل کاسترو در صحنه سیاست دنیای قرن بیستم میلادی شکل گرفت و امیدهای بزرگی که نظام پایهگذاریشده از سوی او در سراسر «جهان سوم» به وجود آورد. رهبر انقلاب کوبا با پیروزیهای پیدرپی خود در جنگهای چریکی «سیرا ماسترا» و ورود پیروزمندانهاش به هاوانا در سال 1959، یکی از رمانتیکترین انقلابهای تاریخ معاصر را به پیروزی رساند و، طی مدت زمانی کوتاه، در کنار همرزم بلندآوازه آرژانتینیاش ارنستو چهگوارا، به یکی از پر جاذبهترین الگوها برای انقلابیون در سراسر جهان از جمله ایران بدل شد. از آن پس انقلاب کوبا ستایشگران فراوان یافت و شماری از سرشناسترین روشنفکران قرن بیستم، از ژان پل سارتر فرانسوی گرفته تا اکتاویو پاز مکزیکی، با چشم بستن بر خونهایی که در پی این انقلاب ریخته شد، در ستایش آن قلم زدند. حتی در کشورهای پیشرفته غرب، انقلاب کوبا هواداران فراوان داشت. در جنبش انقلابی ماه مه 1968 فرانسه، که امسال پنجاهمین سالگرد آن برگزار میشود، میلیونها جوان فرانسوی نامهای کاسترو و چه گوارا را فریاد میزدند.
ولی ستاره کاستریسم از اوایل دهه 1980 میلادی رو به افول گذاشت، از جمله به این دلیل که ماهیت «توتالیتر» و سرکوبگرانه آن به تدریج از پرده بیرون افتاد و نظام اقتصادی کوبا نیز به دیگر کشورهای «اردوگاه سوسیالیسم» شباهت یافت و بیش از پیش در کام دیوانسالاری، ناکارآمدی، فقر و سلطه صاحبامتیاز آن فرو رفت. تا زمانی که اتحاد جماهیر شوروی زنده بود، با کمکهای اقتصادی خود رژیم هاوانا را سر پا نگه میداشت، البته به بهای تبدیل آن به زائده سیاست جهانی خود. در واقع شوروی نفت و سلاح و مواد غذایی در اختیار کاسترو قرار میداد و در عوض، از سربازان کوبایی در آنگولا و موزامبیک استفاده میکرد. به علاوه به سود مسکو بود که کوبا، به عنوان متحدی وفادار، در نزدیکی سواحل آمریکا به زندگی خود ادامه دهد.
سقوط شوروی چه تاثیری بر اقتصاد کوبا گذاشت؟
سقوط شوروی، و عدم تمایل یا ناتوانی روسیه به ادامه پشتیبانی اقتصادی از هاوانا، کاسترو را مجبور کرد که برای تامین بقای خود، البته با اکراه تمام، تغییرات کوچکی را در نظام اقتصادی خود بپذیرد، از جمله با گشودن دروازههای کشور بر توریسم و کنار گذاشتن بعضی از دگمهای سنتی در عرصههایی چون سرمایهگذاری خارجی و بازرگانی. به علاوه هوگو چاوس، که به دنبال «انقلاب بولیواری» بر ونزوئلا تسلط یافت، نفت بسیار ارزان در اختیار نظام هاوانا قرار میداد، البته تا زمانی که نظام حاکمه کاراکاس نیز به علت فرو رفتن در کام یک بحران شدید سیاسی و اقتصادی، از اعطای کمک به متحد خود ناتوان ماند.
فیدل کاسترو که قرار بود آزادی و دموکراسی برای کشورش به ارمغان بیاورد، بیش از پنجاه سال به قدرت چسبید و تنها در فاصله سالهای 2008 تا 2011 بود که زیر فشار پیری و بیماری به تدریج مقامهای گوناگون خود را واگذاشت، آنهم به برادرش رائول که نیمه دوم دهه هفتم زندگی خود را طی میکرد. و امروز که دوره برادران کاسترو به سر رسیده، کسی آمده که مهمترین و شاید هم تنها تعهدش ادامه دادن همان راهی است که فیدل و رائول پیمودند! اما درباره میراث اقتصادی برادران کاسترو، بد نیست یادآوری کنیم که بر خلاف ادعای اینها، کوبای پیش از انقلاب بیابان برهوت نبود. همه انقلابهای پیروزمند تلاش میکنند نظام پیش از خود را به لجن بکشند. کوبای پیش از انقلاب، در دوران باتیستا، بدون تردید از ضعفهای فراوان از جمله دیکتاتوری، فساد و اختلافهای طبقاتی رنج میبرد، ولی به هیچوجه آن جهنمی نبود که فیدل کاسترو و هواداران داخلی و بینالمللیاش به دروغ به خورد جهانیان دادند. کوبای پیش از انقلاب یکی از پیشرفتهترین کشورهای قاره آمریکا بود و از لحاظ مصرف سرانه کالری در روز، بعد از آرژانتین و ایالات متحده و کانادا و اروگوئه، در رده پنجم این قاره قرار داشت و یکی از کمترین نرخهای مرگومیر در جهان را داشت. از لحاظ برخورداری از شبکه راه و شمار خودرو و تلفن و رادیو نیز یکی از پیشرفتهترین کشورهای در حال توسعه بود. این واقعیتها را باید گفت تا بدانیم فیدل کاسترو در سخنرانیهای چندساعته خود چقدر دروغ تحویل جهانیان داده است. نظام باتیستا به دلیل آنچه بود مسلماً در خور ستایش نیست، ولی در مقایسه با آنچه برادران کاسترو و ارنستو چه گوارا بر سر مردم کوبا آوردند، قابل دفاع است.
کوبا نخستین کشور در نیمکره غربی است که حکومتی سوسیالیستی در آن حکمفرما بوده است. نتیجه سیاستهای سوسیالیستی کاستروها چه بوده و این کشور را از نظر شاخصهای اقتصادی در چه جایگاهی قرار داده است؟
از شاخصهای اقتصاد کلان امروز در کوبا اطلاعات دقیقی در دست نیست. سازمانهای بینالمللی عمدتاً آماری را منتشر میکنند که از سوی دستگاههای رسمی کوبا در اختیار آنها قرار میگیرد. بر پایه محاسبات پاول ویدال، استاد کوباییالاصل اقتصاد در یکی از دانشگاههای کشور کلمبیا، تولید ناخالص سرانه کوبا در سال 2014 در محدوده سه هزار دلار بود، کمتر از نصف آنچه از سوی منابع رسمی این کشور اعلام شده بود. اگر ارزیابی این اقتصاددان را ملاک قرار بدهیم، کوبا در سطح فقیرترین کشورهای آمریکای لاتین مثلاً بولیوی قرار میگیرد. کوبا امروز سهچهارم نیازهای غذایی خود را از خارج وارد میکند (پیش از انقلاب تنها یکچهارم مصارف غذایی کوبا از خارج وارد میشد) و جز شکر و سیگار برگ، کالای مهم دیگری برای صدور به خارج ندارد. ولی برای درک درست زندگی اقتصادی در کوبا، ورای شاخصهای اقتصاد کلان، باید زندگی واقعی مردمان این کشور را از نزدیک دید. دستمزد متوسط کوباییها پیرامون 30 دلار در ماه نوسان میکند. در جهنمی که یک اقتصاد دولتی به شدت ناکارآمد به وجود آورده، زندگی مردم برای گذران روزهای خود یک مبارزه دائمی است. صاحبنظری بعد از دیدار و بررسی زندگی اقتصادی در کوبا نوشت که مردم این کشور هر روز باید برای حل سه مساله تلاش کنند: صبحانه، ناهار و شام.
کاسترو در زمینه آموزش و بهداشت، برنامههای زیادی را به مرحله اجرا رساند. آیا آنطور که گفته میشود این کشور واقعاً بهشت خدمات بهداشتی و آموزشی به حساب میآید؟
در اینکه کوبا در پی پیروزی انقلاب از سرمایهگذاریهای قابل ملاحظه در عرصههای بهداشتی و آموزشی برخوردار شد، تردیدی نیست. در واقع بهداشت و آموزش مورد توجه خاص کاستریسم قرار گرفتند و حتی در روابط بینالمللی کوبا، نقش «ویترین» را عهدهدار شدند. ولی در این زمینه هم باید سابقه بهداشت و آموزش را در کوبای پیش از انقلاب در نظر گرفت. در واقع نظام انقلابی، بر خلاف ادعایهای کاسترو، هم در عرصه بهداشت و هم در عرصه آموزش میراث قابل دفاعی را از نظام پیشین تحویل گرفت، از جمله شبکه وسیعی از کلینیکها که خدمات مناسبی را با هزینه کم در اختیار مردم میگذاشت، و نیز نسبت باسوادان که در مقایسه با دیگر کشورهای آمریکای لاتین در سطح مناسبی بود.
البته راست است که از فردای پیروزی انقلاب شمار پزشکان و پرستاران به گونهای چشمگیر رو به افزایش گذاشت. با این حال شمار انبوه پرسنل بهداشتی با دیگر زیربناها از جمله بیمارستانها و تجهیزات پزشکی و نیز میزان دارو چندان تناسبی نداشت و در اصل نشانه آن بود که تربیت این همه کادر بیش از آنکه در خدمت نیازهای مردم باشد و با دیگر امکانات اقتصادی کشور بخواند، عمدتاً به نیازهای اقتصادی و ایدئولوژیک انقلاب کوبا پاسخ میداد. در واقع رژیم با اعزام انبوه پزشک و پرستار به حدود 30 کشور جهان هم در ازای خدمات آنها به ارز خارجی دست مییافت، هم به تبلیغات سیاسی دست میزد و هم به تحقق هدفهای انقلابی در راستای منافع رهبران هاوانا کمک میکرد. مثلاً کوبا شمار زیادی پزشک به ونزوئلا میفرستاد و در عوض، نفت بسیار ارزان دریافت میکرد.
ناگفته نماند که طی یک دوران طولانی بخش بزرگی از هزینه «ویترین بهداشتی» نظام کاستریستی را اتحاد جاهیر شوروی تامین میکرد. با سقوط شوروی، زیباییهای این «ویترین» نیز تا اندازه زیادی بر باد رفت. دارو روز به روز کمیابتر شد و بیمارانی که در بیمارستانهای کوبا بستری میشدند، مجبور بودند ملحفه و حتی غذای خود را از بیرون تامین کنند. در حال حاضر زیربناهای بهداشتی در کوبا، به دلیل فروریزی ساختارهای اقتصادی کشور، در وضعیت مناسبی نیستند و پزشکان و پرستاران، به دلیل سطح بسیار نازل درآمدشان، مجبورند برای تامین زندگی خود به مشاغل دوم و سوم روی بیاورند. در هاوانا کم نیستند پزشکانی که بخشی از وقت روزانه خود را به عنوان راننده تاکسی به توریستهای خارجی اختصاص میدهند.
آموزش نیز در نظام انقلابی کوبا از توجهی خاص برخوردار شد. در این زمینه هم باید تکرار کرد که کوبای پیش از انقلاب، حتی در دوران استعمار اسپانیا، از سطح بالای آموزش و فرهنگ برخوردار بود. در سالهای پیش از کاستریسم، هاوانا به دلیل کتابخانهها، مراکز فرهنگی و کنسرواتوارهایش شهرت داشت و ارکسترهای مشهور اروپایی به این شهر میآمدند. کوبای برآمده از انقلاب کاستریستی هم آموزش را در صدر اولویتهای خود قرار داد و حتی رسماً گفته میشود که بیش از ده درصد تولید ناخالص داخلی کشور به این کار اختصاص دارد. با این همه در این زمینه هم باید هدفهای پشت پرده رژیم را از نظر دور نداشت. مدرسه و دانشگاه در کوبا، عمدتاً در خدمت تربیت جوانانی است که به انقلاب کاستریستی و هدفهای آن وفادار باشند. برنامههای درسی به شدت ایدئولوژیک هستند. در سال آخر دبیرستان، شاگردان برای موفق شدن در امتحان باید، علاوه بر نمرات درسی خود، از سازمان جوانان کمونیست چراغ سبز دریافت کنند و گزارش نامناسبی هم از سوی همکلاسانشان درباره آنها به مراجع امنیتی منتقل نشده باشد.
در پی فروپاشی شوروی و به ویژه بعد از قطع کمکهای ونزوئلا به دلیل شدت گرفتن بحران اقتصادی، نظام آموزشی کوبا نیز به شدت ضربه خورد. وزارت آموزش این کشور به دشواری میتواند برای شغل معلمی داوطلب پیدا کند، به این دلیل ساده که حقوق معلمان در سطح بسیار ناچیزی است و جوانان حائز شرایط ترجیح میدهند بهجای این کار به حرفههای نان و آبدارتری مثل نگهبانی هتل و رانندگی تاکسی و خدمات توریستی روی بیاورند.
به طور کلی نقاط ضعف اصلی حکمرانی کاستروها در کوبا چه بوده است؟
پاسخ این پرسش را باید در تاریخ اقتصادی معاصر جستوجو کرد. یک نظام سوسیالیستی متکی بر ایدئولوژی مارکسیستی لنینیستی را در دنیا نشان بدهید که در تامین معیشت مردمان و دستیابی به رشد پایدار و پیشرفتهای تکنولوژیک موفق شده باشد. امروز البته ما نمونههای چین و ویتنام را داریم که به پیشرفتهای چشمگیر اقتصادی رسیدهاند. ولی پیشرفت اینها پیامد دور شدنشان از دگمهای اقتصادی مارکسیستی لنینیستی است، کاری که در کوبا انجام نگرفت. چینیها و ویتنامیها با شجاعت به «رفورم» روی آوردند، حال آنکه در کوبا این کلمه هنوز نوعی «خط قرمز» به شمار میرود. فیدل و رائول کاسترو یک عمر از انقلاب دم زدند، ولی در اصل محافظهکارانی هستند که هرگونه تغییری را به زیان منافع خود میدانند و با همین محافظهکاری، مردمانشان را به روز سیاه نشاندند.
یکی دیگر از ریشههای فروپاشی اقتصادی در کوبا، سپردن امور اقتصادی به نااهلان بود. مبارزان سیرا ماسترا، در پی پیروزی کم و بیش آسانشان بر رژیم باتیستا و فتح هاوانا، تصور میکردند که همه کار از دستشان برمیآید. نتیجه این شد که امروز میبینیم.
در این زمینه بد نیست به ماجرای شگفتآوری اشاره کنیم که باید در کتابهای تاریخ معاصر جهان به خط زر نوشته شود تا بلکه عبرت همگان شود. در نوامبر سال 1959، رئیسکل بانک مرکزی کوبا که از گرایشهای ایدئولوژیک نظام انقلابی به ستوه آمده بود، از مقام خود کنارهگیری کرد. در پی این رویداد فیدل کاسترو به جلسهای آمد و از حاضران پرسید: «آیا در جمع شما کسی هست که اکونومیست (اقتصاددان) باشد؟». در میان حاضران و در هیاهوی جلسه، ارنستو چهگوارا کلمه «اکونومیست» را با «کمونیست» اشتباه کرد و دست خود را بالا برد. فیدل کاسترو نیز بدون لحظهای تردید خطاب به او گفت: «من تو را به ریاست کل بانک مرکزی کوبا منصوب میکنم.» به این ترتیب چهگوارای آرژانتینی، که گویا تحصیلات پزشکی خود را نیمهتمام رها کرده بود، در پی یک اشتباه سمعی سکان مهمترین نهاد پولی کشوری را که اصولاً نمیشناخت، در دست گرفت. او از پول و اقتصاد همانقدر اطلاع داشت که یک اقتصاددان از فنون جنگ چریکی. گویا پدر چهگوارا، بعد از شنیدن این خبر، با شگفتی گفته بود: «مدیریت منابع پولی جمهوری کوبا را به پسرم ارنستو سپردهاند؟ لابد فیدل دیوانه شده است. هر بار که یکی از اعضای خانواده گوارا کسبوکاری راه انداخته، حتماً ورشکسته شده است.»
فاجعه در آنجاست که چهگوارا در پی این انتصاب بیمعنا خود را از تک و تا نمیاندازد و بعد از احراز مقام سکانداری بانک مرکزی، به وزارت صنعت منصوب میشود و در نقش ایدئولوگ اقتصاد، تمامی صنایع نوپای کوبا را بر باد میدهد. صنعت کفش کوبا یکی از قربانیان بزرگ این رهبر انقلابی است. جالب آنکه مردی با این دستاوردهای «درخشان» به بت انقلابیون جهان بدل میشود، صدها نفر در راه «آرمان»های او جان میبازند، صدها شاعر در رثای او شعر میسرایند و هنوز میلیونها جوان پیراهنهایی را با نقش او بر تن میکنند.
کوتاه سخن آنکه وقتی در کشوری ایدئولوژی بر علم، و تعهد بر تخصص غلبه میکند، اقتصاد به حاشیه رانده میشود و کار بهجایی میرسد که جوانان فکر و ذکری ندارند جز فرار. کوبا یکی از مشهورترین نمونههای این شکست بزرگ است.
با انتصاب میگل دیاز کانل به ریاستجمهوری کوبا، چشمانداز سیاسی و اقتصادی این کشور به چه شکل رقم خواهد خورد؟
عدم تحرک یا ایستایی، یکی از ویژگیهای دائمی زندگی سیاسی در کوباست. برادران کاسترو، همچون یک دودمان سلطنتی نزدیک به شش دهه بر کوبا حکم راندند و میگل دیاز کانل نیز، که برگزیده و مورد اعتماد رائول و دیوانسالاری کمونیستی است، از هر فرصتی استفاده میکند تا وفاداری خود را به انقلاب کاستریستی به نمایش بگذارد. گزارشهای رسیده از هاوانا نیز نشان میدهد که مردم کوبا امیدی به تغییر ندارند. وقتی در سال 2008 رائول بهجای برادرش در رأس دستگاه اجرایی کوبا قرار گرفت، مردم چشم به تغییر داشتند، ولی اتفاقی نیفتاد. با مرگ فیدل کاسترو در سال 2016 نیز چیزی عوض نشد. رئیسجمهوری تازه هم ظاهراً شخصیتی نیست که بتواند در میان مردم شور و شوقی برانگیزد. با این حال زندگی سیاسی و اقتصادی کوبا به نقطه حساسی رسیده و نمیتوان ایستایی یک نظام از نفس افتاده را ابدی تلقی کرد. قشری از صاحبامتیازان کمونیست که زیر سایه فیدل و رائول به جاه و جلال رسیدهاند، طبعاً در جهت حفظ وضع موجود از هیچ تلاشی فروگذار نخواهند کرد. ولی با افول دودمان کاسترو، این تلاش با موانعی بزرگ روبهرو خواهد شد.