عشق واقعی یا اسارت در چنگال حکومتها؟
چرا باید کتاب «ربات عاشق» را خواند؟
با شنیدن نام هر کتابی تصویری از موضوع آن در ذهنمان نقش میبندد و آن تصویر را به داستانهایی که خواندهایم یا شنیدهایم تعمیم میدهیم؛ «ربات عاشق»؛ با شنیدن این نام چه تصویری در ذهن شما ایجاد شد؟ حدس میزنید موضوع داستان کتاب چیست؟ باز هم یک داستان عاشقانه تکراری؟ مثلث عشقی که یک ضلع آن ربات است؟ رباتی که عاشق انسان شده است؟ ممکن است از خود بپرسید: «رباتها هم احساس دارند؟» یا ممکن است به ورود رباتها به زندگی احساسی انسان فکر کنید. رباتهایی که وظیفه دارند تا در عشقورزی به انسان خدمت کنند. یا ممکن است به جامعهای فکر کنید که رباتیک شده و نقش هوش مصنوعی در آن بسیار برجسته شده است. به داستانی مربوط به تکنولوژی و فناوری نسلی جدید از انسانهای ارتقایافته فکر کنید، به تلفیق انسان با رباتها، قلبهای رباتیک یا داستان انسانهایی که از همنشینی با رباتها، اخلاق رباتگونه گرفتهاند و...
هر حدس و تصوری که از نام کتاب ربات عاشق در ذهنتان نقش بسته کاملاً درست است. کتاب ربات عاشق داستانی پژوهشی است و مانند دیگر داستانهای پژوهشی، سروکار مخاطب با داستانی جذاب است که در لایههای زیرین خود از حقیقتی مهم رمزگشایی میکند. حقیقت مهمی که در این داستان سعی شده تا از آن پردهبرداری شود، تاثیر فناوری و تاثیرات آن بر زندگی مدرن و شیوه کسبوکار است. داستان کتاب، مربوط به طبیعتگردی بهنام «مارکو» است که وارد سلول شبیهساز شده تا یک سفر شبیهسازیشده به قطب جنوب را تجربه کند، اما جذابیتهای بیانتهای سلول شبیهساز او را وسوسه میکند که برای ماهها داخل سلول شبیهساز زندگی کند و به اسارت فناوری درآید. او از همان سلول شبیهسازشده به جاهای مختلف سفر میکند، عاشق میشود و حتی با وجود فاصلهای که از معشوقهاش دارد، دارای فرزند میشود. کتاب با ماجراجوییهای مارکو و اتفاقاتی که در سفرهای شبیهسازی رخ میدهد، خواننده را با قدرت فناوری و تکنولوژی در عصر فعلی آشنا میسازد. یکی از این فناوریها و تکنولوژیها در قرن بیستویکم سلول شبیهسازی است که کتاب حاضر به معرفی و شناخت آن در دنیای دیجیتال امروز میپردازد.
مختصات سلول شبیهساز
سلول شبیهساز اتاقکی ششمتری است که تمامی دیوارهای آن پوشیده از صفحه نمایشگر است؛ این اتاقک مجهز به صندلیها و نگهدارندههای معلق، تردمیل متحرک به هر سو، رستوران رباتیک، دوش، دستشویی، وان، فنهای تولید باد و بو است که با کمک فناوری واقعیت افزوده و مجازی هر چیزی و هر محیطی را شبیهسازی میکند. فردی که وارد اتاقک شبیهساز شده باید لباس و دستکش مخصوص شبیهسازی بپوشد؛ لباس شبیهساز، لباسی همانند لباس غواصی است که از سنسورها و ویبراتورها که تمام اندام بدن حتی اندام جنسی را پوشش میدهد تشکیل شده است تا هر احساسی از ضربه، خارش و حتی نوازش را به فرد انتقال دهد. اتاقک شبیهساز با چنین امکاناتی به همراه رستورانی رباتیک که هر نوع غذایی را تهیه میکند تعریف شده است و هرچیزی را که در واقعیت باشد شبیهسازی میکند به طوریکه میتوان برای سالها در اتاق شبیهساز زندگی کرد و متوجه غیرواقعی بودن آن نشد. در اتاقک شبیهساز میتوان به هر مقصدی سفر کرد، حتی سفر به قطب جنوب؛ در این سفر سرمای قطب را به صورت واقعی میتوان احساس کرد حتی میتوان بر روی عرشه کشتی ایستاد و نوشیدن یک فنجان قهوه را تجربه کرد، در حالی که غروب دلانگیز خورشید را از میان کوههای پوشیده از برف تماشا میکنیم. میتوان از این سوی دنیا فردی را در آن سوی دنیا لمس و نوازش کرد. میتوان در اقیانوس میان ماهیها شنا کرد. میتوان معلق شد و بر روی ابرها خوابید. کتاب «ربات عاشق» با استفاده از پتانسیل سلول شبیهساز داستان خود را پیش میبرد و به شبیهسازی سفر و مقصدهای مختلف میپردازد که نهتنها خواننده را با سفر و مقاصد گوناگون آشنا میکند بلکه در دل این سفرها به نکات ریزی از قدرت و تاثیرات تکنولوژی بر جامعه اشاره میکند. اولین مقصدی که داستان، خواننده کتاب را با خود به آن میبرد «قطب جنوب» است. در این سفر تصویری از زیبایی و جذابیت و شکوه قطب را برای خواننده ترسیم میکند. در حالی که خواننده از جذابیتهای سفر به قطب جنوب به وجد آمده او را به جشنواره موزیکِ الکترونیک میبرد و از حس و حال موسیقی و تاثیر آن بر انسان میگوید. البته نباید از گفتوگوهای پرمعنای این فصل از کتاب که میان شخصیتهای داستان بر روی عرشه کشتی شکل میگیرد غافل شویم؛ گفتوگوهایی که از نوعی استعمار جدید پردهبرداری میکند؛ استعماری که مربوط به سرزمینی خاص نیست و مربوط به ذهن انسانهاست. پس از سفر به قطب، کتاب ما را به دیدن آثار باستانی شهر پارسه دعوت میکند و پس از معرفی تاریخ پرافتخار این شهر به قیاس قدرت انسانهای گذشته با انسانهای امروزی میپردازد و این سوال را مطرح میکند که چگونه انسان چند هزار سال پیش توانسته آثار قدرتمند و عظیمی مانند شهر پارسه یا اهرام مصر را بدون هیچگونه ابزار مهندسی و تکنولوژی بسازد. آیا انسان چند هزار سال پیش از توانایی و دانشی بهرهمند بوده که انسان امروزی از آن غافل است؟ آیا آن انسان تواناییهایی داشته که شاید در طول زمان از دست داده است؟ در همین فصل است که داستان کتاب رنگ احساسی به خود میگیرد و شخصیت اصلی داستان، مارکو با توجه به فاصلهای که با راهنمای تور مجازی خود دارد عاشق آن میشود. هر چند این ارتباط به صورت مجازی است اما سلول شبیهساز به هر دو آنها کمک میکند تا به وسیله دستکش شبیهساز و لباسهایی که دارای حسگر و ویبراتور است هر احساسی را میان آنها ایجاد کند و با همین فناوری یکدیگر را نوازش کنند یا ببویند و جالبتر اینکه با وجود فاصلهای که میان آنهاست با لقاح مصنوعی از یکدیگر بچهدار شوند. از سفرهای شبیهسازی کتاب که بگذریم به یکی از جذابترین قسمتهای فصل کتاب میرسیم؛ فصل آموزش کسبوکار به واسطه سلول شبیهساز. دراین شبیهسازی، به گذشتهای دور میرویم زمانیکه مبادلات به صورت پایاپای یا کالا با کالا بوده است. مارکو شخصیت داستان مجبور است دقیقاً مانند انسانهای هزاران سال پیش زندگی و مبادله کند. او برای رفع نیازهایش باید محصولی بیابد تا با دیگران مبادله کند. تلاش و اراده مارکو برای یافتن محصول و تعامل و تبادل با دیگران بسیار انگیزهبخش است
اما نکته مهمی که در این فصل به آن اشاره شده اهمیت کالاهای ساختارشکن است؛ کالاهایی که با ورودشان به زندگی و بازار تاثیر فوقالعادهای بر روی روند تعامل، تبادلات و زندگی اجتماعی انسان گذاشتهاند. کتاب با زیرکی تمام به این مهم میپردازد و با کشف فلز اهمیت کالاهای ساختارشکن را به همراه تاثیرش بر زندگی اجتماعی مشخص و بیان میکند که چگونه با پیدایش و کشف فلز و کاربردهای فراوان آن و سهولتی که در زندگی انسانها ایجاد کرد، نحوه مبادلات و تعاملات در میدان مبادلات تغییر کرد و افراد میدان همه خواستار فلز شدند و در ازای محصول خود فقط و فقط طلب فلز کردند چراکه فلز به هزار کار میآید، قابل مبادله با هر کالایی است و فاسدشدنی نیست. فلز آنچنان ارزشمند و خواستنی و تقاضای آن رو به رشد میشود که آن را به قطعات کوچکتر و کوچکتر تقسیم میکنند تا مبادله کالا با هر میزان از آن سادهتر شود. همین امر باعث میشود تا فلز کالای واسط مبادله شود و چیزی به نام سکه به وجود آید. تحولی بزرگ میدان مبادلات را فرا میگیرد و با پیدایش فلز هزاران محصول جدید به وجود میآید. تلاش و کوشش افراد برای تولید و یافتن محصولات جدید بیشتر میشود و بازار رونقی دوچندان مییابد. کتاب با اشاره به کالاهای ساختارشکنی که امروزه وارد بازار شدهاند همانند موبایل، فناوری، اینترنت و اشیای هوشمند به بازار الکترونیک و دیجیتال اشاره میکند و باور دارد که بازار پیشرو بازار خالی از اکسیژن است و انسان جایی در آن ندارد و تنها رباتها و الگوریتمها هستند که میتوانند در بازار و میدان مبادلات نقش داشته باشند. پس اگر ربات و الگوریتمی نداشته باشیم سهم آنچنانی نیز از بازار نداریم.
نکته مهمی که در ادامه همین بحث عنوان شده نحوه مبادله میان اشیاست. با توجه به هوشمند شدن اشیایی مانند ماشینهای خودگردان و یخچالهای هوشمند این سوال عنوان میشود: «حال که یخچال هوشمند قصد دارد سفارشهای خود را به الگوریتم سوپرمارکت سفارش دهد با چه واسط مالی این مبادله را انجام میدهد؟» مثال دیگر ماشینهای خودگردان است که برای شارژ به ایستگاه شارژ مراجعه میکنند. اما با چه واسط مالی میتوانند هزینه را پرداخت کنند؟ اگر جواب شما «ارزهای دیجیتال» است کاملاً درست است. ارزهای دیجیتال چیزی از جنس و زبان خود رباتها و الگوریتمهاست و ارزش آن برای الگوریتمها و رباتها قابل فهم و درک است. پس از فصل کسبوکار به فصل سفر به پارک لوگان میرسیم؛ در این فصل با تکنولوژی جدیدی به نام احضار آشنا میشویم.
شاید برای شما هم خیلی پیش آمده که وقتی به سفری میروید و با منظره باشکوهی مواجه میشوید موبایل خود را برمیدارید و با دوست یا همسرتان تماس تصویری میگیرید تا او را در آن لحظه زیبا شریک کنید و با یکدیگر از آن منظره زیبا لذت ببرید ولی ایکاش میشد به غیر از دیدن و شنیدن میتوانستیم بو و نسیم و خنکی و سرما و گرما و حتی لذت گرفتن دست آن فرد را در آن لحظه احساس کنیم. بله، این امکان به وسیله لباس مجازیساز و «تکنولوژی احضار» فراهم است و دقیقاً میتوانیم فردی را که دوستش داریم در هر مکانی احضار کنیم و در کنارش باشیم و حتی او را لمس کنیم. فقط مواظب باشید اگر به قطب شمال رفتهاید و میخواهید با این تکنولوژی دوست خود را احضار کنید که در کنارتان باشد حتماً به او بگویید که لباس گرم بپوشد؛ زیرا با این امکان او دقیقاً همان دمایی را احساس میکند که شما در آن هستید. با این تکنولوژی میتوان به ضبط تصاویری با مشخصات بویی و هوایی پرداخت. حال هر وقت خواستید میتوانید به عکسهای قدیم خود قدم بگذارید و همان بو و هوا را یکبار دیگر احساس کنید؛ عکسها با فناوری فعلی با مشخصاتی مانند بو، دما و رطوبت ضبط میشود و شما به وسیله سلول شبیهساز و دستکش شبیهساز میتوانید وارد عکسهای خود شوید. پس از فصل سفر به پارک لوگان سفر به آینده را در پیش داریم. در فصل سفر به آینده با انسانی از نسل آلفا آشنا میشویم و مانند نظریه داروین که برخی میگویند نیاکان ما روزی میمون بودهاند به نسلی بر میخوریم که شاید روزی بگویند نیاکان ما روزی انسان بودهاند. نسل آلفا نسلی ترکیبشده با فناوری و هوش مصنوعی است. حواس پنجگانه آن به دیتاهای بزرگ متصل شده است، نسلی که پدر و مادر خود را تکنولوژی میداند، مغز آنها مجهز به تراشهای است که به واسطه آن ارتباط میان مغزها با یکدیگر برقرار شده است، چیزی مانند اینترنت که کامپیوترها را به یکدیگر متصل میکند حال مغز انسانها را به هم متصل کرده است.
در این فصل با ویژگیهای رفتاری نسل آلفا آشنا میشویم. نسل آلفا به مالکیت و دارایی به گونهای دیگر نگاه میکند؛ آنها به مالک بودن اهمیتی نمیدهند و در پی کشف سرزمینی جدیدتر در فضا هستند. در طول همه این فصلها داستان در حال معرفی سلولی شبیهساز است که چگونه موفق شده است کولهگرد و طبیعتگردی به نام مارکو را که به صورت آزاد در حال حرکت و سفر است در خود به اسارت گیرد و آن را در یک سلول شبیهساز ششمتری به زندگی وادارد. برخی از گفتوگوهای موجود میان شخصیتهای کتاب مربوط به اسارت انسانها در دنیای مجازی و شبیهساز است. شاید خیلی از حکومتها و سیاستمداران از این بابت خیلی هم خوشحال باشند که انسانها با کمال میل در سلولی زندگی کنند و همانجا بخندند و فریاد بزنند و اعتراض کنند و سرگرم زندگی مجازی خود باشند؛ هم هزینه مدیریت آنها پایین میآید، هم کنترل و شناخت آنها راحتتر است. آخرین فصلی که در کتاب میخوانیم مقصدی پرماجراست؛ جایی که روزی مقصد همه ماست. مقصدی که حتی فکر کردن به آن ترسآور است؛ سفر شبیهسازیشده به مرگ. همانطور که گفتیم وقتی نام کتاب ربات عاشق را میشنویم یا میخوانیم هزاران تصویر از موضوع در ذهن ما نقش میبندد. تا این قسمت از داستان و فصلهای کتاب، موضوعات آنقدرها هم با حدسهایی که زده بودیم مرتبط نیست. اما صبر کنید ماجرای اصلی کتاب ربات عاشق از این فصل شروع میشود و داستان شکل تازهای به خود میگیرد. تا این لحظه سلول شبیهساز مقاصد مختلفی از سفر به قطب، شهر تاریخی پارسه، سفر به شیراز و اصفهان و فضا و سفر به گذشته و آینده را شبیهسازی کرده است؛ اما یکی از سفرهای متفاوت سفر به مرگ است که خواندن این فصل کمی دل و جرات میخواهد. مارکو برای تجربه سفر شبیهسازی به مرگ درخواست سفر میدهد و موسسه شبیهساز سفری پر از ماجرا و حادثه را برای مارکو ترتیب میدهد.
داستان در این فصل به اوج خود میرسد و حادثهای خارج از پیشبینی برای مارکو رخ میدهد؛ حادثهای که خواننده اصلاً انتظار آن را ندارد و یکباره سمتوسوی داستان عوض میشود.
از این فصل به بعد موضوع کتاب با حدسها و تصویرهایی که از نام آن داشتیم شبیهتر میشود و شاهد ورود رباتها به دنیای احساسی انسانها هستیم و در ادامه داستان شاهد رابطه احساسی انسان با رباتها هستیم و کتاب سعی بر این دارد که نشان دهد رباتها در ابراز احساسها در حال پیشی گرفتن از انسانها هستند.
اهمیت خواندن کتاب ربات عاشق
خواندن کتاب ربات عاشق از اینرو اهمیت دارد که در حال زندگی در عصر دیجیتال هستیم. دنیای دیجیتالی که زندگی سلفی یا خویشزندگی و خویشفرمایی را برای انسانها به ارمغان آورده است. به لطف فناوری امروز هر کس میتواند رئیس خودش باشد. راننده تاکسی آنلاین را تصور کنید که رئیسی ندارد و هر زمان بخواهد بسته به نیازش از برنامه استفاده میکند و میداند که هر چه خدمات بهتری ارائه کند الگوریتم متوجه نظر کاربرانش شده و به او امتیاز بیشتری میدهد. همچنین فری لنسرهایی که امروز دورکاری را اختیار کردهاند تا اینکه بخواهند با قوانینی خاص سر کار بروند.
اینکه آیا این خویشزندگی خوب است یا نه، اینکه آیا ورود رباتها به دنیای احساسی ما خوب است یا بد، و اینکه اگر در دنیای مجازی زندگی کنیم و همانجا حرفمان را بزنیم و همانجا اعتراض کنیم یا بخندیم آیا خوب است یا بد، قضاوتش با خواننده کتاب است. داستان کتاب ربات عاشق تنها شرحی از موضوعی است که به نکات ریزی از اجتماع و نسلها و قدرت فناوری در عصر دیجیتال میپردازد. کتاب ربات عاشق داستان را به گونهای تمام میکند که خواننده منتظر قسمت دوم ماجراست به همین خاطر در ربات عاشق بیشتر با شخصیت داستان و فناوری جدید و زندگی جدیدی از انسانها آشنا میشویم. یکی از ویژگیهای جالب کتاب ربات عاشق کد مطالعهای است که در صفحه هفتم کتاب است. با توجه به اینکه داستان ربات عاشق پژوهشی است این امکان به مخاطب داده شده تا با مراجعه به سایت www.0098book.com کد مطالعه کتابش را وارد کند و با نویسنده و تیم تحقیق و توسعه همراه شود. همچنین از این طریق میتواند نظر و نقد خود را به گوش نویسنده برساند.