تاریخ انتشار:
ضرورت تحول در مدلسازی علم اقتصاد
مدلهای اقتصادی ترکیبی از علوم مختلف هستند. اگر در این مدلها از علوم و یافتههای مختلف بهرهای گرفته نشود، نمیتوان نتیجه قابل قبولی از آنها گرفت.
مدلهای اقتصادی ترکیبی از علوم مختلف هستند. اگر در این مدلها از علوم و یافتههای مختلف بهرهای گرفته نشود، نمیتوان نتیجه قابل قبولی از آنها گرفت. مثلاً انسانها در مدلهای اقتصادی ترجیحات ثابتی دارند. ترجیحاتی که دادهشده و ثابت در نظر گرفته میشود. مردم به ترکیبات مادی که متعلق به آنهاست ارزش بیشتری میدهند تا ترکیباتی که به آنها تعلق ندارد. مثلاً اگر فرض کنند یک فنجان قهوه متعلق به آنهاست برایشان ارزشمندتر است تا اینکه فنجان قهوهای را خریداری کنند که به آنها تعلق ندارد و استفاده از آن دور از دسترس است ولی کیفیتی بسیار بالا و غیرقابل وصف دارد. به همین دلیل است که حتی زمانی که برای فروش سهمهای یک شرکت ایدهآل است و سودآوری خوبی برای افراد به همراه دارد عده زیادی به خاطر تجربه سودآوری گذشته و احساس مالکیت از انجام این کار سر باز میزنند. دانشمندان علم اقتصاد متوجه شدند که مردم از به دست آوردن سهم مشخصی از کالا بیشتر از فروش همان سهم لذت میبرند. این احساس میتواند دلیل خریداری بیمههای کامل برای بخشهای مختلف بهرغم هزینههای بالاتر آنها را توضیح دهد. حوزه دیگری که اقتصاددانان ارتدوکس بر آن تاکید دارند
نقش حافظه و تجریبات گذشته در تصمیمگیری و انتخاب است. تصمیم آنها به کسب یک تجربه دردناک یا مفرح بستگی به حال آنها در هنگام آن تجربه دارد و اتفاقاتی که بعد از آن تجربه افتاده است. مساله دیگری که هماکنون اقتصاددانان درصدد وارد کردن به مدلهای اقتصادی هستند موضوع اعتماد است. اعتماد نهتنها تابعی از تجریبات تاریخی است بلکه به عکسالعمل دیگران در پاسخ به سخنان و رفتار آن فرد نیز بستگی دارد. مغز انسانها علاوه بر اکسیژن به هورمون عشق هم نیاز دارد و همین عملکرد مغزی است که سبب میشود فرد تصمیم بگیرد مبالغی از موجودی یا درآمد خود را به فرد یا افراد دیگری بدهد که اطمینان دارد آن را باز نمیگردانند و این مساله زمینهساز رشد بدهیهای افراد خواهد شد. اگر بتوان این یافتههای علمی را در مدل رفتار مصرفکننده وارد کرد، میتوان قدرت پیشبینی مدلهای اقتصادی را افزایش داد.
البته بخش زیادی از این یافتهها در مدلهای اقتصادی امروزی دیده نمیشود و حتی اقتصاددانان با آنها غریبه هستند ولی باید در نظر داشت که فرآیند تصمیمگیری افراد و انتخاب آنها بستگی به تمامی این فاکتورها دارد. فاکتورهای مهمی که همگی آنها در تصمیمگیریهای اقتصادی افراد دخیل هستند. اقتصاددانان اغلب بر این باورند که انتخاب بیشتر بهتر است ولی مشاهده تجربه دنیای واقعی نشان میدهد در برخی مواقع با وجود اینکه فرصتهای زیادی در اختیار افراد قرار دارد ولی هیچ انتخابی صورت نمیگیرد و تصمیمگیری نهایی به آیندهای موکول میشود که اطلاعات بیشتر در مورد وضعیت اقتصادی وجود دارد. مثلاً میتوان به تصمیمگیری کارگران یک کارخانه در شرایطی که نظام پرداختی به دلیل بحرانهای مالی نامنظم شده است اشاره کرد. در این زمان به جای تصمیمگیری نهایی تمامی کارگران فرصت بیشتری برای انتخاب در نظر میگیرند و همه چیز را به آینده موکول میکنند با وجود اینکه این تاخیر در تصمیمگیری میتواند باعث مشکلات مالی برای آنها شود. مدلسازی رایج اقتصادی که رفتارهای فردی و تجربیات عادی را در مدل لحاظ نمیکند باعث میشود تردید بیشتری در مورد نظریه ترجیحات
آشکارشده داشته باشند. نظریهای که بیان میکند ارزشگذاری افراد به انتخابهای مختلف از اعمال و رفتارهای آنها قابل استنتاج است. این مساله ارزیابی مدلهای اقتصادی را پیچیدهتر میکند که با توجه به پیچیدگی روند تصمیمگیری افراد در زندگی عادی باعث قرابت بیشتر یافتههای مدلهای اقتصادی به حقایق زندگی انسانها میشود. من بر این باورم که علم اقتصاد امروز دنیا نیازمند تغییرات اساسی است. بدون شک اقتصاددانانی که خواستار درک روند تصمیمگیری افراد هستند باید به گونهای دیگر رفتار کنند. این تغییر در شناخت دقیقتر آنها از فعالیتهای مغزی و روند تصمیمگیری در دنیای عادی و زندگی روزمره و تحلیل اطلاعاتی را که از شبکههای اجتماعی و روابط خود با دیگران به دست میآورند است.
دیدگاه تان را بنویسید