یک تجربه بیواسطه
اصلاحات ارضی چگونه اجرا شد؟
من به عنوان مسوول یکی از گروههای اصلاحات ارضی در لرستان، دورهای 14ماهه (از 15 شهریور 1344 تا 15 آبان 1345) را در روستاهای این استان سپری کردم. البته پیش از آن هم چهار ماه (از 15 اردیبهشت 1344 تا 15 شهریور 1344) دوره آموزشی سپاه ترویج و آبادانی را طی کرده و به درجه ستواندومی رسیده بودم.
من به عنوان مسوول یکی از گروههای اصلاحات ارضی در لرستان، دورهای 14ماهه (از 15 شهریور 1344 تا 15 آبان 1345) را در روستاهای این استان سپری کردم. البته پیش از آن هم چهار ماه (از 15 اردیبهشت 1344 تا 15 شهریور 1344) دوره آموزشی سپاه ترویج و آبادانی را طی کرده و به درجه ستواندومی رسیده بودم.
ما چهار افسر بودیم که با هم به استان لرستان -که البته در آن زمان هنوز استان نشده بود- اعزام شدیم: مهندس شیرازی، اسماعیل یغمایی -که فرزند حبیب یغمایی بود- ناصر یقینی و من، سرگروه چهار اکیپ بودیم و هر اکیپ علاوه بر مسوول گروه، شامل یک راننده و یک مامور سپاه دانش میشد. روش کار ما به این ترتیب بود که پس از ساکن شدن در مرکز یک بخش، آن را بین اکیپها تقسیم میکردیم و هر اکیپ پروندههای چند روستا را در اختیار میگرفت و به سمت آنها حرکت میکردیم.
ماموریت چگونه انجام شد؟
ماموریت ما اجرای مرحله دوم اصلاحات ارضی بود. طبق قانون، اصلاحات ارضی تا آن زمان دو مرحله داشت: در مرحله اول هر مالکی که صاحب بیش از یک ده بود، باید یکی از دهات را برای خود انتخاب کرده و مابقی آنها را به دولت واگذار میکرد تا زمینهایش به نسبت نسق زراعی، بین کشاورزان روستا تقسیم شود. در مرحله دوم، حتی مالکانی که تنها یک ده داشتند، اگر شخصاً کشاورزی نمیکردند، موظف بودند زمینهایشان را به کشاورزان واگذار کنند. ماموریت ما در واقع اجرای این مرحله از اصلاحات ارضی بود، ولی در بعضی از روستاهای محل ماموریت، اختلافاتی بروز کرده و هنوز مرحله اول اصلاحات ارضی هم اجرا نشده بود.
چون در دهات لرستان اختلافات محلی زیاد بود، به هر دهی که وارد میشدیم، ابتدا به منزل نیروی سپاه دانش رفته و آنجا مستقر میشدیم تا از اوضاع ده باخبر شویم. بعد از جمعآوری اطلاعات اولیه، زارعان را در مدرسه ده جمع کرده و مالک را هم دعوت میکردیم تا در محل حضور داشته باشند. کشاورزان یک هیات معتمدان محلی انتخاب میکردند که معمولاً شامل پنج نفر بود. سپس سعی میکردیم آمارهایی از کشاورزان تهیه کنیم تا بدانیم چقدر زمین دارند و چقدر از این زمینها مشمول کشت آبی است و چقدر از آنها مشمول کشت دیم. هر یک آماری اعلام میکردند و ما از معتمدان محلی و مالک میخواستیم که آمارها را تایید کنند.
در مرحله بعد، قانون اصلاحات ارضی را برای کشاورزان توضیح میدادیم تا بدانند این قانون چیست، هدف آن چیست، چگونه باید در قالب آن کار کنند، در آینده روابط خود را با مالک چگونه تنظیم کنند و امثال آن. شقوق انتخابهای موجود را هم توضیح داده و خوبیها و بدیهای هریک را توضیح میدادیم. در آن زمان سه روش اجرایی وجود داشت؛ یا ملک به اجاره 30ساله به کشاورزان داده میشد، یا به نسبت بهره مالکانه بین مالک و کشاورزان تقسیم میشد، یا یک شرکت زراعی تشکیل میشد. حق انتخاب با زارعان بود، ولی برای اینکه در آینده اختلافی ایجاد نشود، ما معمولاً شق اول (اجاره 30ساله) را توصیه میکردیم. هرچند مالکان غالباً ترجیح میدادند شرکت زراعی تشکیل شود؛ چون در این روش بهتر میتوانستند حضور خود را تثبیت کنند. گاهی هم میگفتند زمین را بین مالک و کشاورزان تقسیم کنید.
در مجموع دو نوع مالک وجود داشت: گروه اول ساکن همان روستا یا شهرهای نزدیک بودند و زندگیشان از محل کشاورزی تامین میشد. گروه دوم اما در سطح ملی صاحبمنصب بودند؛ مثلاً مالک یکی از روستاها، سفیر ایران در هند بود. ولی ما با همه مالکان به شکل یکسان برخورد میکردیم و از آنجا که جایگاه نظامی داشتیم کسی در کار ما دخالت یا توصیهای نمیکرد.
جالب این بود که در بعضی روستاها، کشاورزان ترجیح میدادند مالک سر جای خود بماند. در بسیاری از روستاها اما انتظار مردم این بود که مالک دیگر هیچگاه به روستا برنگردد.
نتیجه کار چه بود؟
اصلاحات ارضی دست مالکان را کوتاه کرد و فشار سنگینی را که روی مردم وجود داشت، از روی آنها برداشت. قبل از اصلاحات ارضی، در اغلب دهات، همه مسائل را مالک اداره میکرد و نه معلم حق ورود به ده داشت، نه ژاندارم. هر کشاورزی یک قطعه زمین در اختیار داشت که تحت عنوان نسق شناخته میشد، ولی مالک میتوانست یکباره به زارع بگوید: «دیگر نمیخواهم اینجا کار کنی.» اصطلاح «نسق گرفتن» از اینجا میآید. نسق کشاورزی نوعی حق یا امتیاز بود که کشاورزی که روی زمین کار میکرد، آن را به دست میآورد. بعد از اصلاحات ارضی «زارع صاحبنسق» کسی بود که در سال 1339 روی زمینی کشت کرده بود و قرار بود بعد از آن دیگر کسی حق نداشته باشد زمین را از او بگیرد. از این نظر میتوان گفت وضعیت کشاورزان بعد از اصلاحات ارضی بهتر شد و آنها از بند مالکانی که همواره بالای سرشان بودند، آزاد شدند.
با این حال، یک اشکال اساسی که در نتیجه اصلاحات ارضی ایجاد شد این بود که مدیریت مالکان در حوزه کشاورزی از بین رفت و این مساله مشکلات فراوانی ایجاد کرد. اما از این نظر که پروژه اصلاحات ارضی در همه ایران و برای همه مالکان به شکل یکسان و بدون استثنا اجرا شد، باید آن را یک پروژه موفق دانست.
کاخی که با خاک یکسان شد
یکی از دهات محل ماموریت من در حوالی الیگودرز متعلق به محمدتقی خان فولادوند بود. او فردی بسیار مقتدر و برادر یکی از نمایندگان مجلس بود. خانه او وسط یک باغ بزرگ بود و ساختمانی گرد در سه طبقه داشت؛ زیرزمین این خانه -آنطور که خود محمدتقی خان میگفت- نوعی زندان بود، یک طبقه محل زندگی خان و خانوادهاش و یک طبقه هم مخصوص پذیرایی از مهمانان. زمانی که من در این خانه به دیدار محمدتقی خان رفتم، ژاندارمی که همراه من بود حتی جرات نکرد وارد اتاق او شود. کار من برای اجرای مرحله دوم اصلاحات ارضی با اجاره 30ساله زمینهای محمدتقی خان به کشاورزانش پایان یافت، با این حال فکر میکنم او دستکم تا زمان انقلاب اسلامی اقتدار خود را حفظ کرد. 30 سال بعد (در سال 1374) که برای یک سفر کاری غیرمرتبط به استان لرستان رفتم، برحسب اتفاق با شخصی به نام مهندس فولادوند ملاقات کردم و از او راجع به کاخ محمدتقی خان سوال کردم. او به من گفت که روستاییان آن خانه را با خاک یکسان کردهاند. پرسیدم «چرا این اتفاق افتاد؟» پاسخ داد: چون کشاورزان معتقد بودند «خانه ظلم باید خراب شود». از سر کنجکاوی بار دیگر به محل خانه محمدتقی خان رفتم و دیدم که واقعاً از آن خانه زیبا چیزی جز تلی از خاک باقی نمانده است. سال 1344 که به آن خانه رفته بودم، یک لوستر بسیار زیبا و باعظمت در آن وجود داشت. بعدها در روزنامه خواندم که پس از غارت و تخریب کاخ محمدتقی خان در سال 1358 یا 1359، آن لوستر در اصفهان به قیمتی میلیونی به فروش رفته است.
البته با گذشت 30 سال، روستا هم تغییرات زیادی کرده بود. مهندس فولادوند که در سال 1374 مهندس برق شده بود، از همان روستا برخاسته بود، در حالی که 30 سال قبل که من به آن روستا رفته بودم، وقتی از یکی از ساکنان ده به نام «سرهنگ» پرسیدم «چرا فرزندت را به مدرسه نمیفرستی؟» پاسخ داد: «درس بخواند که بزرگ شود و بگوید پدرم چیزی نمیفهمد؟» سطح فرهنگ برخی از مردم اینگونه بود و هیچ تمایلی به تغییر نداشتند. البته مالکان هم برای فرهنگ روستا هیچ کاری نکرده بودند و میخواستند اوضاع همانطوری که بود، بماند. آنها حتی تمایل نداشتند یک مدرسه در ده ایجاد شود. اما در جریان اصلاحات ارضی و با حضور سپاه دانش کارهای بسیار باارزشی در دورافتادهترین روستاها انجام شد: مدرسه تاسیس شد، آب برخی روستاها بهداشتی شد، وضعیت فاضلاب برخی دیگر از دهات سرو سامان پیدا کرد و امثال آن. ضمن اینکه اصلاحات ارضی فشار را از روی مردم روستایی برداشت و آنها توانستند به شهر رفت و آمد کنند، درس بخوانند و راه پیشرفت را برای خود هموار کنند.