افسانه بانک مرکزی مستقل
اقدامات و ادعاهای بانک مرکزی در بازار پول در گفتوگو با داود سوری
در حالی که رئیسکل بانک مرکزی در سخنرانیهای بیشمار خود مدعی است که نهاد سیاستگذار پولی و بانکی توانسته است بر نرخ ارز و تورم مهار بزند، به نظر میرسد این سخنان قانعکننده نبوده و حتی میتواند نشانهای از توجیه ناتوانی در بهبود شرایط کشور تلقی شود. داود سوری، اقتصاددان، معتقد است نمیتوان این سخنان را بهراحتی پذیرفت و در مقابل نمیتوان بر آن خط بطلان کشید چون هیچ متر و معیاری برای سنجش آن در دسترس نیست؛ نه دادههایی از وضعیت اقتصاد کشور وجود دارد و نه گزارش شفافی از اقدامات نهاد سیاستگذار پولی که بتوان بر مبنای آن قضاوت کرد. سوری معتقد است که سخنان رئیسکل میتواند درست باشد از این جهت که بانک مرکزی همواره زیر فشار دولت برای تزریق بیشتر منابع است و شاید گفتههای همتی اشاره به این دارد که اگر بانک مرکزی تسلیم این فشارها میشد، وضعیت نرخ ارز و تورم بسیار بدتر میبود. با این همه این اقتصاددان معتقد است در نهایت بانک مرکزی مجبور است تا حدی سیاستهای دولت را پیاده کند چون بانک مرکزی مستقل در نظام حکمرانی اقتصاد کشور ما افسانهای بسیار دور از واقعیت است.
♦♦♦
رئیسکل بانک مرکزی بهتازگی در گفتوگویی تلویزیونی ادعا کرده است که اگر اقدامات کنترلی بانک نبود، نرخ ارز به 50 هزار تومان میرسید و تورم 150 درصد شده بود. در مقام قضاوت آیا معیاری وجود دارد که بتوان این مدعا را ارزیابی و صحتسنجی کرد؟ آیا در شرایطی که نرخ ارز نوسان زیادی را تجربه کرده و نرخ تورم همچنان بالاست میتوان به این گفتهها اعتماد کرد؟
قضاوت در مورد این گفتهها و راستیآزمایی آن واقعاً سخت است، به دلیل اینکه اولاً اطلاعات و دادههای کافی برای قضاوت نداریم و دوماً نمیدانیم بانک مرکزی چه اقداماتی انجام داده و آیا میتوان گفت اگر تغییرات مثبتی وجود داشته و کنترلی صورت گرفته، نتیجه اقدامات بانک مرکزی بوده است یا خیر. نبود این اطلاعات قضاوت را سخت میکند اما به طور کلی متغیرهای کلان اقتصاد، همان روندی را که سالهای قبل از این دوره بانک مرکزی داشت، ادامه داد و اعداد و ارقام هم به نوعی نشان میدهد که همچنان نرخ تورم بالا (بیش از 20 درصد و نزدیک به 30 درصد) را تجربه میکنیم. نرخ ارز بعد از یک جهش در سطح بسیار بالاتری ثبات پیدا کرده است. اینکه شرایط واقعاً میتوانست از این بدتر شود یا نه، مسالهای نیست که بتوان در موردش ارزیابی داشت. اساساً گزارش دقیقی از آنچه مسوولان انجام میدهند به مردم داده نمیشود.
آنچه مشخص است این است که بانک مرکزی توانست با محدود کردن تقاضا و بازار یک مقدار افزایش نرخ را کنترل کند که البته این رویکرد، یک تیغ دولبه است و باز هم واقعاً نمیشود گفت آیا به سود اقتصاد کشور بود یا به زیان آن. در حال حاضر فضای مبهمی شکل گرفته که در آن قضاوت عملکرد بانک مرکزی سخت است اما در نهایت تفاوت زیادی در خروجیها دیده نمیشود.
بانک مرکزی به درستی یکی از وظایف خود را حفظ ارزش پول ملی عنوان میکند، اما رسیدن به این هدف را نه از طریق کنترل رشد نقدینگی و نرخ تورم که از مسیر کنترل قیمت ارز دنبال میکند؛ آیا این رویکرد مبتنی بر اصول علمی اقتصاد است؟ آیا از منظر علم و تجربه جهانی، برای بانک مرکزی نقشی در مدیریت بازار ارز به معنای مداخله در عرضه و تقاضا دیده شده است؟
وظیفه بانک مرکزی حفظ ارزش پول ملی و کنترل تورم است و از آنجا که نرخ ارز بهنوعی وابسته به نرخ تورم است، بانک مرکزی میتواند از طریق کنترل تورم نرخ ارز را هم کنترل کند. مشکلی که در کشور ما وجود دارد و در سالهای گذشته هم همواره بوده، این است که به ارز به عنوان یک کالا توجه کردند که تصور داشتند اگر عرضه آن را در بازار زیاد کنند، قیمت آن پایین میآید و برعکس. بدیهی است که وقتی درآمدهای ارزی در اختیار بانک مرکزی قرار میگیرد، همیشه این انتظار وجود دارد که این نهاد بازار را با کم و زیاد کردن عرضه کنترل کند. این یک برداشت غلط است. من فکر میکنم بانک مرکزی همچنان وظیفه اصلیاش کنترل ارزش ریال به مفهوم پایین آوردن نرخ تورم است و اگر موفق شود تورم را کنترل کند بهطور حتم نرخ ارز را هم کنترل خواهد کرد. مشکل این است که عکس این عمل شده و سعی کردهایم با بازی کردن با نرخ ارز، تورم را کنترل کنیم.
در دوره ریاست آقای همتی برای اولین بار شاهد این بودیم که بانک مرکزی هدفگذاری تورمی انجام داد و برای سال جاری نرخ 22 درصد با دامنه نوسان دودرصدی را انتخاب و اعلام کرد. اتفاق مبارکی بود که پیش از این تجربهاش را نداشتیم اما از همان ابتدا تردید زیادی در مورد نرخ هدف وجود داشت و اکنون که به پایان سال نزدیک میشویم، میدانیم هرگز این رقم محقق نمیشود و با توجه به تورم نزدیک به 34درصدی 10 ماه نخست سال، تورم امسال بین 35 تا 37 درصد است. این هدفگذاری اشتباه بانک مرکزی چه آثاری میتواند داشته باشد؟
همانطور که گفتید بانک مرکزی برای اولین بار یک هدف در نرخ تورم برای خودش تعیین کرد که به نظر من گام مثبتی بود. بانک مرکزی ابتدای سال به طور شفاف اعلام کرد که روی تورم متمرکز است و یک عدد را هم به عنوان هدف مشخص کرد اما به آن نرسید. پس مساله دو بحث است، اول هدف قرار دادن تورم و مشخص کردن برنامه برای رسیدن به آن و دوم درست تشخیص دادن هدف و رسیدن به آن. به نظر من انتخاب هدف کار مثبت است؛ اما اتفاقاتی که بعداً رخ داد، نشان میدهد که بانک مرکزی هدفی را انتخاب کرده که از واقعیتها بسیار دور بوده است. بهنوعی نشان میدهد که بانک مرکزی نتوانسته آینده را به درستی پیشبینی کند، نمیدانسته چه ابزارهایی در اختیار دارد و چگونه باید از آن ابزارها برای کنترل تورم استفاده کند. طبعاً این میتواند یک نقطه ضعف برای نهاد سیاستگذار پولی محسوب شود و در آینده هدفی که بانک مرکزی تعیین و اعلام میکند اعتبار کمتری نزد فعالان اقتصادی و مردم خواهد داشت. با این حال باید توجه داشته باشیم که شرایط کشور بسیار پیچیده است و تکانهها در اقتصاد کشور بسیار زیاد است. شاید در چنین شرایطی که اقتصاد پیشبینیناپذیر است، هدفگذاری اساساً کاری معقول نباشد.من کلیت کار را مثبت میدانم اما بانک مرکزی هدفی را انتخاب کرد که از ابتدا با احتمال بسیار بالا مشخص بود به آن نمیرسد. این تصمیمی بود که هزینهاش کاهش اعتبار پیشبینیهای بانک مرکزی در آینده خواهد بود.
من به سوال اول بازگردم. آقای همتی اعلام کردند اگر ما نبودیم تورم 50 درصد میشد. آیا اساساً ریسک بروز چنین نرخی در تورم را برای اقتصاد ایران متصور بودیم که بتوانیم بپذیریم بانک مرکزی و مجموعه دولت جلوی آن را گرفته است؟
البته آقای همتی این مساله را معطوف به مجموعه دولت نکردند و سخنشان از تواناییهای بانک مرکزی بود. ما وقتی به سابقه بانک مرکزی در کشورمان نگاه میکنیم، مشخصاً میدانیم که بانک مرکزی، نهادی وابسته به دولت و تابع آن است و از استقلال کافی برای سیاستگذاری و اجرای سیاستهایش برخوردار نیست و در نهایت باید به سیاستهایی که دولت به او تحمیل میکند، گردن بگذارد. به نظر من روسای بانک مرکزی کشور در دهههای گذشته را میتوان در سه طیف دستهبندی کرد: در طیف اول فردی مثل آقای طهماسب مظاهری قرار میگیرد که سعی کرد به دستورات دولت گردن نگذارد و راه خودش را بهصورت مستقل پیش برود و نتیجه اینکه بعد از یک سال ناچار به استعفا شد بدون اینکه بتواند سیاست خاصی را در بانک مرکزی جلو ببرد و اجرا کند. قاعدتاً نتوانست بیشتر بماند چون فشار دولت بسیار زیاد بود.
طیف دوم افرادی مانند آقایان بهمنی، شیبانی و تا حدودی آقای سیف بودند که کاملاً با روسای دولت و سیاستهای دولت همراه بودند و خواستههای دولت را اجرا میکردند. در نتیجه بانک مرکزی به عنوان یک ابزار از طرف دولت کاملاً مورد استفاده قرار گرفت. طیف سوم هم کسانی چون آقای مرحوم نوربخش و تا حدی فکر میکنم آقای همتی هستند که سعی میکنند میانه را بگیرند و هم بهنوعی بعضی از خواستههای دولت را اجرا کنند و بعضیها را اجرا نکنند و بتوانند بهبودی در سیاستها و خواستههای دولت بدهند. مرحوم نوربخش در این زمینه تا حدی موفق بود و از آن توان دیپلماتیک و کاریزماتیک خودش استفاده میکرد و از این روست که ما همیشه از ایشان بهعنوان موفقترین رئیس بانک مرکزی نام میبریم. آقای همتی هم من فکر میکنم تلاش دارند چنین مسیری را در پیش بگیرند و یک حد بینابینی را نگه دارند.
اینکه اگر بانک مرکزی اقدامی انجام نمیداد، نرخ ارز 50 هزار تومان یا نرخ تورم 150 درصد میشد، میتواند ارتباط به خواستههای دولت از بانک مرکزی داشته باشد. اینکه خواستههای دولت از بانک چقدر بوده و رئیسکل تا چه اندازه به این خواستهها گردن گذاشته است. من بعید نمیدانم؛ ممکن است از طرف دولت خواستههایی بوده که ایشان موافقت نکرده است و حالا میگوید با توجه به خواستههایی که دولت داشت، اگر بانک مرکزی تسلیم میشد، نرخ تورم و ارز بسیار بالا میرفت. اطلاعاتی که ما داریم باعث میشود نتوانیم هیچ حرفی را بهراحتی رد کنیم یا بهراحتی بپذیریم.
در پاسخ به سوال شما مبنی بر ریسک وجود تورم بالا، باید به این نکته توجه کنیم که تورم متغیری است که سریع ایجاد میشود و میتواند سریع از بین برود؛ تورم به رفتارها و سیاستهای دولت برمیگردد. دولت هم که میدانیم همواره متقاضی چاپ پول بوده و همواره فشارش روی بانک مرکزی است. با توجه به نوسانهای زیاد اقتصاد و فشار سیاسی و اجتماعی بالا به دولت، بعید نیست که دولت تقاضا و فشار زیادی برای چاپ پول داشته و بانک مرکزی اگر به آن خواستهها تن میداد، نرخ ارز و تورم همان گفته آقای همتی شده بود.
معمولاً در اقتصادهای دنیا، کسانی که بهعنوان سیاستگذار پولی و رئیسکل بانک مرکزی انتخاب میشوند، افرادی هستند که بهندرت و به ضرورت در رسانهها حاضر میشوند؛ تنها خروجیشان برای عموم آحاد اقتصادی چه شهروندان، چه فعالان اقتصادی و چه سایر نهادهای اقتصادی، تصمیماتی است که به طور شفاف گرفته و اعلام میشود یا گزارشهایی که با دقت بالا تدوین شده و در دسترس عموم قرار میگیرد. اما میبینیم که رئیسکل بانک مرکزی در کشور ما، روزی نیست که در رسانهها صحبتی نکند یا از طریق صفحات کاربریاش در فضای مجازی اعلامیه صادر نکند. این شکل از مواجهه با افکار عمومی برای اعلام تصمیمهای کلان اقتصادی ضروری و جوابگوست؟
حرف زدن زیاد، نه فقط مساله رئیسکل بانک مرکزی که مشکل تمامی سیاستگذاران و مسوولان ماست. تقریباً همه مسوولان ما هر روز در مورد هر مسالهای صحبت میکنند، در جلسات فقط دنبال میکروفنها میگردند که سخنرانی و اظهارنظر کنند؛ متاسفانه درگیر این مشکل عمومی هستیم. از طرفی سخنان مسوولان بانک مرکزی در دنیا بسیار مهم است و حتی کلمات و عباراتی که در صحبتهایشان استفاده میکنند، گاهی اوقات بازارها را میلیاردها دلار بالا و پایین میبرد. این خیلی مهم است که سیاستگذار پولی چه کلماتی را به کار میگیرد و چه جملاتی ادا میکند. همه اینها روی بازارها تاثیرگذار است. با این همه در کشور ما که تمامی مسوولان صبح تا شب در مورد همه چیز نظر میدهند رئیسکل بانک مرکزی هم میتواند در مورد کار و سیاستهایش صحبت کند.
به نظرم بخشی از مساله زیاد صحبت کردن رئیسکل بانک مرکزی در کشور ما، واکنشی و در واقع پاسخ به صحبتهایی است که اینطرف و آنطرف میشود و در واقع رئیسکل به دنبال اصلاح حرفها و تصورات ایجادشده است. آقای سیف و آقای بهمنی هم همینطور بودند و خیلی زیاد و در مورد هر چیزی صحبت میکردند. حتی گاهی حرفهای ضدونقیض میزدند. این مشکل متاسفانه در غالب مسوولان ما وجود دارد. اما طبعاً اگر بانک مرکزی بهعنوان ناظر پولی و کنترلکننده بازار پول که بازار بسیار مهمی است، بتواند به صحبتهایی که از طرف بانک مرکزی مطرح میشود اعتبار بیشتری بدهد، بهتر میتواند تصمیمگیری کند و نتیجه بهتری از تصمیماتش بگیرد. متاسفانه در حال حاضر فاصله زیادی بین آنچه مسوولان میگویند و آنچه فعالان اقتصادی از آن صحبتها برداشت میکنند، وجود دارد. این فاصله را باید در همهجا کم کنیم.
رئیسکل بانک مرکزی در صحبتهایی که اخیراً داشتند، نکته قابلتوجهی دیگری هم بیان کرده و گفتهاند که جریانها و گروههای سیاسی دامنه رقابتهایشان را به عرصه سیاستهای ارزی و پولی نکشانند چون بانک مرکزی براساس خوشامد افراد و گروههای سیاسی تصمیم نمیگیرد. آیا واقعاً بانک مرکزی چنین رویکردی داشته یا میتواند داشته باشد، با توجه به اینکه اساساً استقلال بانک مرکزی در کشور ما زیر سوال است؟
به نظر من گفته آقای همتی ناظر به صحبت رئیسجمهور در تعیین نرخ 15 هزار تومانی برای ارز بود. من اینگونه برداشت کردم که ایشان بسیار محترمانه به رئیسجمهور پیام داد که دیگر نرخ اعلام نکنید، این کار شما نیست. این همان نکتهای است که من بر اساس آن برداشت میکنم آقای همتی سعی میکند در راه میانه حرکت و بهنوعی بعضی از رفتارهای دولت را کنترل کند. قاعدتاً ناچار است بعضیهایشان را هم اجرا کند. این مشکل کلی کشور ماست. ما نهفقط بانک مرکزی مستقل نداریم، که شرایطمان بسیار عقبتر است. نظام اداری قانونی کشور ما طوری نیست که اساساً مدیر مستقل پرورش بدهیم. وقتی از بانک مرکزی مستقل صحبت میکنیم، باید یک نظام قانونی بسیار مستقل و محکم در جامعه برقرار باشد که بتواند از افراد مستقل حمایت کند. وقتی ما دچار فقدان چنین سیستمی در کشور هستیم طبعاً نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که نهادی از نهاد قدرت مستقل باشد. اگر هم کسی بخواهد مقاومت کند، مجبور میشود بعد از مدتی کلید بانک مرکزی را روی میز بگذارد و بیرون برود. کاری از دست او برنمیآید؛ چون سیستم چنین سیستمی است.
در کشور ما بانک مرکزی مستقل یک افسانه است. تا وقتی که یک نظام قانونی مستقل و قدرتمند نداشته باشیم که از افراد مستقل حمایت کند و افراد بدانند که در هر مرحلهای، قانون از آنها حمایت میکند و بسیاری از تصمیماتشان نتایج مشخصی برای افراد ندارد، تا آن موقع بانک مرکزی مستقل یا هر نهاد مستقل دیگری واقعاً افسانه است. بانک مرکزی زیر نظر شورای پول و اعتبار است و شورای پول و اعتبار در اختیار وزرای دولت است، آن هم وزرایی که همه دستشان جلوی بانک مرکزی دراز است. درست است که رئیسکل بانک مرکزی، رئیس شورای پول و اعتبار است اما در هر حال آنها یک رای بیشتر ندارند. چنین ساختاری هیچ موقع به بانک مرکزی این امکان را نمیدهد که در مقابل درخواستهای دولت بایستد و بحث استقلال اصلاً محلی از اعراب ندارد.