پانترکیسم؛ قصیده ویرانی
فریدون مجلسی از فرجام نامبارک ناسیونالیسم میگوید
واکنشها به شعرخوانی اردوغان، رئیسجمهور ترکیه در رژه نظامی باکو موجی از واکنشها را در میان کاربران ایرانی شبکههای اجتماعی به راه انداخت. این رخداد که با واکنش دیرهنگام وزارت خارجه ایران مواجه شد در نهایت به فراخوانده شدن سفیران ایران و ترکیه توسط وزارت خارجه هر دو کشور و ایجاد یک تقابل دوگانه منجر شد. در همین ارتباط، فریدون مجلسی در این گفتوگو با تاکید بر حق مردم بر اعتراض به چنین رخدادی، این مساله را ناشی از احساس توهین ملی میداند. با این حال تاکید دارد که وزارت امور خارجه ایران در چنین وضعیتی، استقلال و توان لازم برای پاسخگویی به طرفهای مقابل را ندارد چراکه نیازمند هماهنگی مراکز متعدد در کشور است و از طرف دیگر، کشور نیز توان لازم برای عملی کردن مواضع و تهدیدهای آتی را از دست داده است.
♦♦♦
در چالش اخیر میان ایران و ترکیه و سخنان تحریککننده رجب طیب اردوغان، شاهد سیلی از واکنشها در میان بسیاری از مقامات مسوول ایرانی بودیم. چرا هر مقام دولتی در ایران و حتی شهروندانی که بعضاً تخصصی در زمینه سیاست خارجی ندارند، خود را محق میدانند تا در این مورد اظهار نظر و ابراز موضع کنند؟
حقیقتاً پاسخ به این سوال در ایران ناممکن است و وضعیت کشور شبیه به حکمرانی ملوکالطوایفی شده است بهخصوص برای کسانی که بیشتر به بالا بردن وزن و شأن خود میاندیشند تا منافع ملی و بهجای اظهارنظرهای تخصصی، بیشتر باید در امور روحانی و معنوی با بخشی از مردم سرگرم باشند در حالیکه تصور میکنند اگر در مورد مسائل سیاسی و امور بینالملل صحبت کنند، شأن خود را بالا میبرند. اما در مورد مردم، از آنجا که آنها احساس میکنند کشور دچار انزوا شده است و جایگاهی در عرصه بینالملل و حضور فعال سیاسی به شکلی سازنده ندارد و از کشور استفادههای ابزاری میشود که موجب تضعیف آن میشود و همچنین احساس اهانت ملی که در پی این مسائل بروز پیدا میکند مجموعه این عوامل موجب میشود که مردم رنجیدهخاطر شوند و دست به واکنش احساسی بزنند. با این حال، مشخص نیست شخص اردوغان یا کسی که متن سخنرانی اردوغان را نوشته است چگونه در شرایط جنگی و هنگامهای که احساسات مردم جریحهدار است، توقع دارد که مردم آذربایجان ظلم و ستمها و قتل عام دوره عثمانی را به فراموشی بسپارند و خود را «ترک» بدانند. جمهوری آذربایجان حدود 200 سال است که از ایران جدا شده و همانطور که میدانید، شعری که توسط اردوغان خوانده شد، در رثای جدایی شمال ارس از ایران بوده است. در واقع، شاعر آذری، رنجش خود را از اینکه روسها بخش شمالی آذربایجان را از ایران جدا کرده بودند ابراز کرده بود.
از این دست مسائل برای استفاده از موقعیتهای خاص در جهان بسیار رخ میدهد اما مساله آن است که ایران بین دو همسایه قدیمی خود که از تن این کشور جدا شدهاند و پیوند تاریخی هزارانساله با ایران دارند، باید حضور زودهنگامی در این بحران میداشت و مانع از اشغال سرزمینهای آذربایجان از سوی ارمنستان میشد و زودتر در بحران قرهباغ دخالت متین، بیطرفانه و بیغرضانه میکرد تا به مصالحه ختم میشد تا در نهایت ایران از این مصالحه بهرهمند میشد. با این حال، میدانیم که جمهوری اسلامی نیز به شکل دیگری بلندپروازیهای خاص خود را دارد. این که اردوغان ناگهان به یاد پانترکیسم افتاده و تلاش دارد آن را به کشورهایی نسبت دهد که اندک اشتراکاتی در عنوان زبان ترکی دارند درحالی که حتی در برخی مواقع زبان همدیگر را نمیتوانند درک کنند مانند زبان کشورهای قرقیزستان، ازبکستان، قزاقستان و ترکمنستان، نشان از وجود رویای امپراتوری در سر ترکیه است. شاید این احساس نیاز ترکیه در موقعیتی است که این کشور، جایگاه پیشین خود را از دست داده و در حال حاضر تلاش دارد با ایجاد هیجانات اینچنینی و تحریک عوام و قرار دادن آنها در لوای شعارهای هیجانی، آنها را پشت سر خود بسیج کند؛ همانند کارهایی که هیتلر، استالین و... کردند و با علاقه وافر، راهپیماییهای بزرگ به راه انداختند و با این مسائل، مشروعیت خود را دنبال میکردند وگرنه مردم به طور کلی به دنبال صلح و آرامش هستند. اقدامات اردوغان در سالهای اخیر، لطمه بزرگی به روند توسعه سریع اقتصاد ترکیه زده است. این کشور پس از یک دوره خمودگی طولانیمدت، به سرعت در حال رساندن خود به جایگاه کشورهای توسعهیافته اروپایی بود که با این رویکرد کنونی، متوقف شد.
در مورد تنش اخیر، نقش دیپلماسی در عصر شبکههای اجتماعی پررنگتر از همیشه آشکار شد. در این قضیه که در نهایت با واکنش پروقفه و توئیتری وزیر خارجه 18 ساعت پس از سخنرانی اردوغان روبهرو شد، آیا تعلل وزارت خارجه در اعمال موضع مناسب را میتوان زمینهساز تهییج افکار عمومی به اتخاذ مواضعی از این دست دانست؟ آیا چنین رویهای در نهایت، جامعه را به گونهای «شرطی شدن» در قبال مسائل کارشناسانه و حساس که گاه ممکن است منافع ملی را تحت فشار قرار داده و به خطر افکنَد، وا نخواهد داشت؟
تهییج افکار عمومی را نمیتوان همواره امری صحیح دانست. افکار عمومی هنگامی که احساس اهانت کند، نیاز دارد تا حرف خود را بزند و این را حق طبیعی خود میداند که چنین نیز هست. اما مردم غالباً بر روی امکانات و توان فعلی کشور، محاسبه خاصی نمیکنند که مثلاً از دیپلماسی دولت چه انتظاراتی دارند. مثلاً آیا توقع دارند که آنکارا از سوی ایران موشکباران شود یا ایران وارد جنگ با کشوری شود که معدود مراوداتی با آنها باقی مانده است؟ متاسفانه فارغ از دولتها، کل سیستم، روشی را برگزیده است که فقط چند متحد معدود برای ایران باقی مانده است و هزینه چنین وضعیتی را نیز (درست یا غلط) باید بپردازیم. کشورها غالباً دنبال روابطی هستند که بتوانند مبتنی بر آنها منتفع شوند در حالی که کشورهایی که با ایران در ارتباط هستند و از قضا ارتباط دوستانه چندانی هم با ما ندارند، مایه ضرر ما شدهاند. طبیعی است که مردم به دنبال آرامش باشند و نباید تحت تاثیر برخی اشتباهات، مسائل را چنان بزرگ کنند که عواقب بدتری در پی داشته باشد و کار به بنبست کشیده شود.
برای ایران، مساله عمیقتر از وضعیت کنونی است. چراکه وقتی پرچم ترکیه در یک مسابقه فوتبال در تبریز برافراشته میشود باید نگران عمق فاجعهای بود که نشاندهنده قطع ارتباط بخشی از ملت با حکومت خود است که از تظاهراتی به این شکل برای ابراز نارضایتی خود استفاده کردهاند. باید با مردم محترمانه رفتار شود و وضعیت اقتصادی مناسبی داشته باشند. نباید به مردم گفته شود که وظیفه حکومت، ایجاد رفاه نیست. مردم و جوانانی را که برای شرکت در مهمانی با مشکل مواجه میشوند و نیازهای این نسل جوان سرکوب میشود، نباید نادیده گرفت. در مساله اخیر، کسانی ابراز نارضایتی بیشتری کردند که نگراناند تا بخشی از مردم کشور، احساس همبستگی با کشور خود را از دست دهند. وطنپرستی هم امری مطلق، همیشگی و دائمی نیست بلکه مسالهای دوجانبه است. وطن و حکومت باید نسبت به شهروندان خود رفتاری عادلانه و محترمانه داشته باشد تا آنها احساس نکنند که در شرایطی آپارتایدگونه قرار دارند. مثلاً اگر سُنی یا درویش هستند از هیچ حقی نباید محروم باشند یا تفاوتهای زبانی نباید موجب محرومیت شود. حکومتی که مردم را به خودی و غیرخودی تقسیم میکند نمیتواند از غیرخودیها توقع زیادی داشته باشد. واکنش مردم در مساله اخیر را بیشتر میتوان بهانهای دانست که رنجیدگی از یک بیگانه را دستمایه وحدت ملی کنند و اما طبیعتاً موضوع اصلی باید تلاش سیستمی باشد که احترام مردم را به آنها برگرداند تا کشوری مانند ایران با 80 میلیون جمعیت، بتواند در عرصه بینالملل احترام قابل توجه و حضور پررنگی در جهان داشته باشد تا سایر کشورها به دنبال ایران بیایند. نه اینکه هنگامی که کشوری مثل آمریکا میخواهد ایران را تحریم کند، سایر کشورها ایران را تنها گذاشته و از ایالات متحده دنبالهروی کنند.
وزارت خارجه ایران در شرایط اینچنینی، کار خاصی نمیتواند بکند چراکه باید از چند نهاد دیگر اجازه بگیرد و نمیتواند وظایف متعارف و روزمره خود را به شایستگی انجام دهد. وزارت خارجه کار چندانی نمیتواند انجام دهد و نباید هم انجام دهد چراکه پس از «اعتراض»، نوبت به «عمل» فرا میرسد؛ آیا سفیر آنها را اخراج کنیم؟ ایا ارتباط خود را با این کشور که پس از چین بیشترین ارتباط تجاری را با آن داریم قطع کنیم؟ مجموعه این موارد، نشاندهنده ضعف کشوری است که در عرصه بینالمللی وتجارت جهانی حضور ندارد و خود را محدود به ارتباطات معدود کرده و ناچار است در چنین مواقعی، ملاحظات خاص خود را داشته باشد. از سوی دیگر باید در نظر داشت که هر کنشی، واکنش متناسب خود را به دنبال دارد؛ در ایران، از صبح تا شب هزاران شعار و توهین به کشورهای سراسر جهان روانه و پرچم آنها به آتش کشیده میشود. چطور توقع میرود تا سایر کشورها با حسن رفتار و احترام با ما رفتار کنند؟
برخی از کارشناسان معتقدند فارغ از کژکاردیهای داخلی در عرصه سیاست خارجی، ممکن است کنشهای ترکیه و شخص اردوغان مبتنی بر برنامهریزیهای خاصی با هدف ایجاد یک تله جدید برای ایران باشد. آیا ایران ظرفیت یک نزاع جدید را در منطقه دارد؟
این پرسش را باید مقاماتی پاسخ دهند که درگیر ارتباطات منطقهای ایران هستند و سرمایه کشور را در این امور صرف میکنند. در حال حاضر، در ترکیه نیز حکومتی دینی مشابه ایران به لحاظ توسعه رویکردهای اسلامی وجود دارد که این کشور نیز در لیبی، قطر، سوریه، عراق و... حضور نظامی و دخالت دارد و حال باید پرسید آیا این کشور توان آغاز نزاع جدیدی را با دیگران دارد یا نه. در این میان نباید از حمایتهای اسرائیل و تلاشها و کمکهای مالی آنها برای مهار ایران چشمپوشی کرد. با این حال، در شرایط کنونی، نه ایران و نه ترکیه توان آغاز تنش جدید در منطقه را ندارند.
رویدادهای پیوسته در دهه اخیر به روشنی درحال برجسته کردن قومیتگرایی و پررنگ کردن رویکردهای ناسیونالیستی در برابر ایدههایی چون مفهوم ایران شهر و تنوع فرهنگی در ایران قرار گرفته است. به نظر میرسد، قرار گرفتن در مسیر توسعه، سازگاری چندانی با رویکردهای ناسیونالیستی ندارد. با نگاهی به آینده، آیا ناسیونالیسم (مشابه با آنچه در فضای مجازی با آن مواجه هستیم) را میتوان گذرگاهی مناسب در فرآیند توسعه دانست؟
ناسیونالیسم میتواند در فرآیند توسعه موثر باشد ولی تاثیر آن به شکلی است که شباهت زیادی به دوپینگ دارد. مانند کسی که دارویی را مصرف میکند و از یک انرژی بالا بهرهمند میشود و میتواند کارهای فراتر از توان خود را انجام دهد. اما به خوبی میدانیم که چنین داروهایی بسیار خطرناک است و استفاده از آنها میتواند آثار جانبی مخربی به دنبال داشته باشد. پدیده ناسیونالیسم مانند برخی باورها را که با انقلاب اسلامی به عنوان یک ایدئولوژی در ایران مطرح است و مانند هر انقلاب دیگری خواهان آن شد که آنها نیز از موهبت آن برخوردار شوند، میتوان از عوامل برانگیزاننده انواع حس شبهناسیونالیسم از نوع مذهبی آن دانست. در چنین وضعیتی، احساسات افراد بهجای آن که در راستای ملیت، وطن و... قرار داشته باشد، در محوری شبیه آن قرار میگیرد که در برانگیختن احساسات توده ملل دیگر موثر واقع میشود. مثلاً در عربستان که غالباً در دهههای اخیر با دیگران رفتارهای متعارفی بروز میداد اما ناگهان تغییر رفتاری در آن آشکار شد که به حمایت از داعش و وهابیگری پرداخت.
از طرف دیگر، مشکلی که حل آن دشوار و زمانبر خواهد بود، مساله رشد جمعیت در جهان است. بسیاری از کشورها، از اضافه جمعیت فراتر از توان خود رنج میبرند. افزایش جمعیت به دو شکل رخ می هد که یکی، با افزایش شمار انسانها و زادوولد است و دیگری با افزایش عمر انسانهایی است که پیشتر تا 45 سال عمر میکردند اما این روزها طول عمر آنها دوبرابر شده است که این همانند دو برابر شدن جمعیت ساکنان زمین است. افزایش جمعیت، مساوی با کاهش منابع و ناتوانی زمین در تامین نیازهای بشری است و همین مساله ریشههای ناسیونالیسم را تقویت میکند. در سوی دیگر نیز تظاهرات جلیقهزردها در فرانسه را شاهد هستیم که تلویزیون ایران آن را تظاهرات ضدسرمایهداری مینامد گویی در ایران نظام کمونیستی حاکم است. این رخدادها واکنشی است در برابر تقاضای بسیار بالای مردم برای تامین رفاه اجتماعی که توان رقابت را بسیار کم کرده است. اروپا یک مزیت ویژه داشت و آمریکا نیز از آن بهره میبرد و بعدها که ژاپن به رقابت با آن دو وارد بازار شد همگی از این مزیت بهرهمند شدند که از انحصار عرضه در بازار جهانی بهرهمند شوند. در سالهای گذشته هر کالایی که در جهان وجود داشت غالباً تولید ژاپن، آلمان، فرانسه، انگلیس و آمریکا بود اما امروزه این موقعیت به طور ناگهانی از دست این کشورها رفته است. ظهور هند، چین، برزیل، پاکستان و حتی ایران (که نباید آن را به واسطه زیربناهای خوب کشور نادیده گرفت) مورد توجه است. ایران به واسطه شرایط اقتصادی خود، توانایی عملی کردن جهشی که در بنیه داشته را بهدست نیاورده است اما سطح سواد عمومی و کیفیت منابع انسانی میتواند ایران را ارتقا دهد و بازارهای اطراف خود را در اختیار بگیرد. علاوه بر آن، با افزایش قیمت حملونقل در جهان، بازارهای نزدیک، تمایل بیشتری برای خرید از تولیدکنندههای اطراف خود دارند و این مساله ضدانحصارهای کلاسیک است به شکلی که امروزه میتوان دید اروپا و آمریکا سرمایهگذاریهای کلانی در کشوری مانند چین کردهاند. چراکه در خود چین، کارگر بسیار ارزان است و با تولید در همان کشور میتوان بازار خود آن کشور را تامین کرد و از آن سود جست.
در ایران در حال حاضر دو وضعیت وجود دارد که یکی، مساله ایدئولوژی است که بخش زیادی از سرمایههای کشور صرف پرورش و توسعه آن در داخل کشور و حتی اقصی نقاط جهان میشود و دیگری، احساسات ناسیونالیستی شدیدی است که این روزها بیشتر به گوش میرسد و غالباً اعتراضآمیز است و واکنشها به اردوغان از دسته دوم است. ایران قدیمیترین امپراتوری جهان است. امپراتوری همواره دارای معنی مثبت نیست اما در مورد ایران کاملاً دارای بار مثبت است چراکه ایران باقیمانده یک امپراتوری است که مردم آن به درازای سه هزاره در کنار یکدیگر زندگی کردهاند. خطر ناسیونالیسم در ایران این است که به شکل قومی یا نژادی مطرح شود چراکه در این امپراتوری جایگاه تسلط و برتری هیچ قومیت و نژادی نیست. در ایران هزارهها در خراسان حضور دارند که در افغانستان و پاکستان نیز حضور دارند و زبان فارسی بکرتری نیز دارند. در آذربایجان مادهای آذریزبان حضور دارند و ترکهای قشقایی و ترکمنصحرا نیز به زبان ترکی خود سخن میگویند. یا براهوییهای جنوب سیستانوبلوچستان که با زبان هند و ایرانی سخن میگویند و این زندگی مسالمتآمیز، قابل توجه است. همین همزیستی، در جنبههای مذهبی نیز قابل مشاهده است که با اینکه بخش بزرگی از ایران را شیعیان تشکیل دادهاند اما همزیستی با سایر ادیان و مذاهب سالیان درازی است که ادامه دارد.
ایراد یک اقدام ناسیونالیستی معمولاً آن است که حول یک محور مشخص به چرخش در میآید و همین محور یگانه، استیلای خود را بر «دیگران» تحمیل میکند و آنها را از جامعه رانده و طرد میکند که با واکنش سایرین مواجه خواهد شد که مسالهای بسیار خطرناک است. به عنوان نمونه، خطر دیگر آن است که یک کرد ایرانی هنگامی که میبیند کردهای خارج از ایران زندگی بهتری در کشوری دیگر با امکانات کمتر، توسعه صنعتی کمتر اما با رفاه بیشتر و آزادی بیشتر دارند، ناگهان از خود بپرسد که چرا من به عنوان کرد ایرانی چنین رفاهی نداشته باشم؟ بشر همواره در معرض انتخاب است و هیچکس را نمیتوان محکوم کرد به آنچه به او تحمیل میشود رفتار کند. همه چیز به آنجایی باز میگردد که اگر ما در عرصه بینالمللی حضور نداشته باشیم، اعتبار ما با ناتوانیهای گوناگون مخدوش میشود به شکلی که نمیتوانیم خریدوفروش کنیم، ثبت سفارش کنیم یا مبادلات بینالمللی و مراودات جهانی داشته باشیم، چنین وضعیتی پذیرفتنی نیست و استقلال نامیده نمیشود.