خیاط جامه سرخ برقامت دین و اقتصاد
مشکل علی شریعتی با اقتصاد چه بود؟
اگر از هر یک از ما خواسته شود که روشنفکران تاثیرگذار در دهه 40 و 50 این کهندیار را فهرست کنیم به احتمال قریب به یقین در همان یکی، دو سطر اول نام علی شریعتی را درج میکنیم. فارغالتحصیل دانشگاه سوربن پاریس در ایام سیطره بلامنازع گفتمان چپ بر محافل روشنفکری و دانشجویی اروپا. خطیب متبحری که با سبک متفاوتش بسیاری از جوانان را شیفته خود کرده بود. سخنرانیهای چندساعته او در حسینیه ارشاد در حالیکه سیگاری در دست داشت، هنوز برای جوانان دهههای 40 و 50 خاطرهانگیز است. آن ایام برای بسیاری از عامه مردم، روشنفکران، روحانیون و حتی حاکمیت تعجبآور بود که چهرهای با آن شمایل به قول خودش فُکلکراواتی! همه سخنرانیهایش را به حوزه مذهب اختصاص داده است و از دانشگاهی گرفته تا بسیاری از عوام شیدای او شدهاند. علی شریعتی اگر زنده بود، همین روزها (دوم آذر) باید جشن 87سالگیاش را میگرفت. به این بهانه بخشی از افکارش را مرور کردهایم.
دو معادله تکراری
علی شریعتی سیر تاریخ، تحولات آن و دگرگونیهای جامعه را در چند معادله تکراری، سادهسازی کرده بود و میتوان گفت بنمایه بخش عمده سخنرانیهایش از تاریخ گرفته تا سیاست و از فرهنگ گرفته تا اقتصاد به بازتعریف همان دو معادله کلی اختصاص مییافت. معادله نخست نبرد قابیل و هابیل از بدو تاریخ بشری در قالب مستکبر و مستضعف و معادله دوم تثلیث زر و زور و تزویر برای تعریف چگونگی کارکرد طاغوت.
اصولاً با همین دو فرمول میتوان بخش عمده آثار برجایمانده از او را تحلیل محتوا کرد. نمونه تیپیک این دو فرمول را میتوان در دو کتاب «آری اینچنین بود برادر!» و «حسین وارث آدم» مشاهده کرد. با همه این احوال نباید از نظر دور داشت که نوع ارائه این مفاهیم به مخاطب در کنار مخالفتهای بخشی از طیفهای سنتی و رژیم پهلوی از او شمایلی جذاب، آوانگارد و تاثیرگذار برای جوانان، منتقدان سنت و همچنین دشمنان نظام شاهنشاهی پدید آورده بود.
او که فارغالتحصیل جامعهشناسی بود برای ترسیم اتوپیای خود عملاً به هر بخشی سرک میکشید؛ از تاریخ گرفته، تا فلسفه و از عرفان و هنر گرفته تا اقتصاد. همین امر هم سبب شده بود ملغمهای از مفاهیم متعارض و سوءتفاهمهای گسترده در آثار او به وجود بیاید. به نظر میرسید او که برای تغییر وضع موجود، به امتزاجی از جوهره اسلام و مفاهیم چپ علاقهمند شده بود، عملاً پروژه حلقه سوسیالیستهای خداپرست را در ساحتی بزرگتر و همگانیتر دنبال میکرد. به همین دلیل او بیرحمانه گفتمان لیبرال و سرمایهداری را مورد حمله قرار داده و آن را ادامه تاریخی قابیلیان تاریخ برمیشمرد.
ابوذر قهرمان شریعتی
اگر به آثار شریعتی توجه کنیم و قرائت او از تاریخ اسلام را مورد مداقه قرار دهیم، درخواهیم یافت که محبوبترین صحابه پیامبر در نزد شریعتی، ابوذر غفاری است. او مشتاق آن است که تربیتیافتگان پای سخنرانیهای او هرکدام یک ابوذر باشند. در مشهد هنگامیکه شاگردانش تئاتر ابوذر را روی صحنه بردند، او مشتاقانه آنان را تشویق کرد و به یاریشان شتافت. نوع شناخت مرحوم شریعتی از این صحابه پیامبر بر پایه کتاب «ابوذر خداپرست سوسیالیست»، نوشته «عبدالحمید جوده السحار» بود. شریعتی پس از مطالعه این کتاب، آن را ترجمه و با اضافاتی منتشر کرد. شریعتی در این کتاب تلاش کرد از دین اسلام، سلاحی علیه مالکیت فردی بسازد و قهرمان او در این مبارزه کسی نبود جز ابوذر غفاری. از نوع نگاه شریعتی به ابوذر آشکار میشود که اندیشه سوسیالیستی جایگاه ویژهای در نظام فکری او داشت. موضوعی که در کتاب «اسلامشناسی» شریعتی بر علمی و قطعی بودن نظریه سرانجام تاریخ کارل مارکس تاکید شده است. در کتاب «جهتگیری طبقاتی اسلام» نیز او تصریح میکند: «سوال اساسی این است که شما، اگر فردا رهبری یک جامعه را به دست گرفتید تا یک جامعه بیطبقه انقلابی بر اساس این جهانبینی و این ایدئولوژی بیافرینید... با سرمایهداران چگونه رفتار میکنید؟ آیا سرمایهداران رباخوار، متقلب، وابسته به استعمار، فاسد و مال مردمخور را به دست عدالت انقلابی میسپارید اما سرمایهدارانی را که ربا نمیخورند، تقلب نمیکنند، ملیاند، صالحاند، مسلمان نمازخوان وجوهات بدهاند و مال کسی را نهتنها نخوردهاند که خیرات و مبرات و حسنات هم کردهاند، نگاه میدارید و تشویق و تایید و تقویت میکنید؟ طبقه کارگر را... حفظ میکنید و تنها میکوشید که هرچه بیشتر از خدمات رفاهی و بهداشتی و مزد بیشتر برخوردار شوند، یا آنها را از زندان طبقاتی خود رها میکنید؟» این پرسشها عمق نگاه بدبینانه شریعتی به سرمایهداری را آشکار میکند.
شیفته سوسیالیسم
مرحوم شریعتی در بسیاری از آثار خود به صراحت شیفتگی خود به اندیشه چپ را نشان داده است.
او معتقد بود: «بیشک نهتنها میتوان از مارکسیسم سود جست که باید سود جست، و اینجاست که فرق یک ایدئولوژی منجمد و یک ایدئولوژی متحرک را از یکدیگر باز مینماید و مشخص میسازد. ما در تبیین هدفها و تحقق آرمانهای اسلامی خویش همچنان که از علم میآموزیم از مارکسیسم نیز میآموزیم» (مجموعه آثار جلد 23، ص 115).
یا در متنی دیگر تاکید میکند: «اصلاً من خود معتقدم که آدم اگر یک روشنفکر مسلمان نباشد و آدم باشد باید مارکسیست شود -این راهحل است؛ خلاص!- مگر اینکه برود یک سرمایهدار شود، یا فاشیست شود، یا کلیسایی شود، برای اینکه راه دیگری ندارد» (مجموعه آثار جلد 23، ص 350).
او در جای دیگری تاکید میکند: «سوسیالیسم را بزرگترین کشف انسان جدید میشمارم» (مجموعه آثار جلد 4، ص 161).
شریعتی برپایه همین اندیشه به شدت به سرمایهداری و لیبرالیسم میتاخت و آن را مانع از حرکت جامعه به سمت اهداف متعالی برمیشمرد. به طور مثال او در صفحات 114 و 115 جلد 18 مجموعه آثار خود مینویسد: «برای مبارزه با استعمار، لعن کردن استعمارگر کار احمقانهای است، بلکه باید سرمایهداری را نفی کرد. تا هر وقت سرمایهداری وجود دارد، ناچار فرشتهترین انسانها هم استعمارگر میشوند. آدمها همه از جنس آدماند، ولی نظامهای زندگی و نظامهای اجتماعی است که استعمارگر و استعمارزده، فریبکار و فریبخور را به وجود میآورد. بدبختی همه روشنفکران نیمبند این بوده است که همیشه با استعمارگر، با ظالم و بد مبارزه میکردهاند. در صورتی که باید با ظلم، با استثمار، با مالکیت فردی و با نظام بهرهکشی، که بچه مستقیم آدم را تبدیل به قاتل میکند، مبارزه کرد.»
او همچنین در صفحه 350 جلد 24 مجموعه آثار تاکید میکند: «سرمایهداری یک بیماری است که اسلام و مارکسیسم در مبارزه با آن با هم رقابت دارند. و چون رقابت دارند، بنابراین، دارند در یک هدف مشترک با هم کار میکنند. اخلاق مارکسیستی با یک اخلاق اسلامی- همانطور که گفتم اصولاً یکی است... اخلاق یک سوسیالیست اخلاق یک مسلمان است.»
شریعتی در صفحه 80 جلد 10 مجموعه آثار خود نیز آورده است: «سوسیالیسم برای ما، تنها یک سیستم توزیع نیست، یک فلسفه زندگی است و اختلاف آن با سرمایهداری در شکل نیست، اختلاف در محتواست. سخن از دو نوع انسان است که در فطرت و جهت با هم در تضادند... سوسیالیسم راستین که جامعهای بیطبقه میسازد، بدون مذهب ممکن نیست زیرا انسانها اگر به مرحلهای از رشد اخلاقی و کمال معنوی نرسند که بتوانند به خاطر برابری انسانی از حق خود چشم بپوشند و به مرحله ماوراء مادی ایثار برسند، جامعهای برابر را نمیتوانند ساخت.»
او در مذمت لیبرالیسم هم از موضع یک چپگرا سنگتمام گذاشته است. شریعتی میگوید: «لیبرالیسم! یعنی بیبندوباری انسانی که در بند است! و دموکراسی، یعنی انتخاب کسانی که قبلاً ماهیت تو را انتخاب کردهاند!» (مجموعه آثار جلد ۲۴، ص ۸۱).
شریعتی در جای دیگر درباره لیبرالیسم مینویسد: «لیبرالیسم فرنگی که قانون جنگل را دوباره بر مردم بیپول و بیپناه حاکم میسازد و ضعیفان را طعمه اقویا، یعنی اغنیا... دموکراسی که چماق طلایی بورژوازی بود و بر کله فئودالیسم و چادر چاقچور این فاحشه پلید پولکی اما خوشزبان و شیرینحرکات و روشنفکر و اومانیسم که نقاب فریبنده امپریالیسم است و چنگال درنده سرمایهداری صنعتی که در جستوجوی بازارهای تازه و مصرفکنندههای تازه... و لیبرالیسم سرمایهداری (نمونههای بارزش دموکراسیهای غربی که بر آزادی فکر و کار و اقتصاد فردی استوار است) میگوید: برادر! حرفت را خودت بزن، نانت را من میخورم!» (مجموعه آثار جلد ۳۵، ص 90 و ۲۴۰).
سر عقل آمدن نظام سرمایهداری
شاید یکی از قابل تاملترین تحلیلهای اقتصادی، اجتماعی مرحوم شریعتی را در جزوه کوچک «به سر عقل آمدن سرمایهداری» بتوان مشاهده کرد. او در این کتاب مینویسد: «در قرن گذشته [نوزدهم] چه عواملی منجر به شکلگیری و انفجار اولیه انقلاب میشوند که با شناخت این مسائل و چارهاندیشی در مقابل آنها، نظام سرمایهداری غرب از آنها درس گرفته و در قرن بیستم مانع از شکلگیری انقلاب خواهد شد.» او در ادامه از مساله کمیت یاد میکند، تبدیل کمیت به کیفیت را به عنوان یکی از درسهایی قلمداد میکند که نظام سرمایهداری از قیامها و انقلابهای مردم در قرن 19 گرفته است، عدم فشردگی دهقانها چه از لحاظ محیط کار و چه از لحاظ محیط زندگی نسبت به طبقه کارگر که فشردگی محسوسی دارد و در محیطی بسته و تنگاتنگ هم به کار مشغولاند و از نظر سکونت هم اغلب در محلههای کارگری یکجا ساکن هستند، این فشردگی که در طبقه کارگری وقتی یک درگیری ذهنی برای یک عده اندک به وجود میآید یا یک مساله طرح میشود، به سرعت در کل طبقه کارگری پخش میشود، زمینهساز انقلاب طبقاتی خواهد شد. نظام سرمایهداری هم به این مواد اشراف دارد و خود را برای مقابله با آن و جلوگیری از بروز یک انفجار که زمینهساز انقلاب خواهد شد، آماده کرده و از فشردگی طبقه کارگری جلوگیری میکند، پس مجتمعهای مسکونی آنان را به فواصل زیاد از هم میسازد. مرحوم شریعتی در ادامه مینویسد: فقر خودش عامل انقلاب نبود بلکه احساس فقر است که عامل حرکت است. استثمار شدن یک طبقه آن را وادار به حرکت نمیکند، بلکه احساس استثمار شدن است که وادار میکند. خودآگاهی طبقاتی؛ دانش باعث خودآگاهی طبقاتی است پس سرمایهداری جلوی آن را میگیرد. نوع زندگی است (برخوردار بودن یا محرومیت از آن) گرسنگی کافی نیست، شناخت یک زندگی طبیعی است که انسان را متوجه محروم بودنش میکند، احساس میکند که در هر زمینه مصرفش کمبود دارد این آگاهی از استثمار شدنش را بهوجود میآورد، اینکه ببیند یا حس کند که مصرف واقعی یا تفننی چقدر است و خود را مقایسه کند و به یک تضاد در واقعیت برسد. آنچه کمبود و محرومیت را ایجاد میکند مصرف است، مصرف دیگران است که مرا متوجه کمبود میکند. در حال خودمان این تضاد بیشتر به چشم میخورد، از غرب الگو گرفتیم که خانهها، ماشینها و... خود را بهطوری متمایز برای دیگران انتخاب کنیم تا باعث تحریک طبقاتی شود. در اسلام سنت اشرافی نداریم و بهطور کلی سنت تجملگرایی نداریم، کار ما تا جایی بالا گرفته است که از نان شب خود و خانواده خود میزند تا ظواهر زندگی خود را بهتر کند، شکم را که دیگران نمیبینند ولی ماشین و خانه را همه میبینند. به سر عقل آمدن نظام سرمایهداری نیز بر همین پایه است، که به طبقه کارگر در همین استثمار و فقر احساس کاذب و سیری و برخورداری میدهد. او در پایان کتاب به این نتیجه میرسد که خود آقای مارکس که در نیمه دوم قرن 19 در اوج تجلی بزرگ افکارش بود، خود چرا این پرسش را بیپاسخ گذاشته است که این همه ثروتی که نظام سرمایهداری غرب از آن دم میزند، خود از کجا آمده و مال کیست؟ در پی غارت و استثمار شرق و آفریقا و آسیا و خرید منابع اصلی به قیمتهای واقعاً پایین و بعد فروش مجدد کالایی با همان مواد با قیمتهایی تا 600 درصد رشد پیداکرده، این ثروت را از آن خود کرده است، پس نظام سرمایهداری سر عقل نیامده تا انقلاب را نابود کند، بلکه عامل همه این بدبختیها فقر خود ماست.
نکته جالب در این نوشته آن است که شریعتی از عدم تحقق پیشبینی مارکس درباره وقوع انقلاب در جوامع غربی و قدرت اصلاح مسیر نظامهای سرمایهداری و لیبرالیستی ابراز تاسف و عصبانیت میکند.
شریعتی و اقتصاد
هرچندکه شریعتی برای هر معضلی از جمله اقتصاد نسخهای آماده در آستین دارد؛ اما با مرور نسخههای تجویزشده و تحلیلهای ارائهشده میتوان گفت که دستکم برای متخصصان هر رشته ضعف استدلال و نگاه کارشناسی آن کاملاً آشکار است. به طور مثال او در نقد اقتصاد دهه 50 ایران میگوید: من خانهای در مشهد خریدم، به قیمت 80 هزار تومان و بعد از چند سال با وجود استهلاک خانه و با وجودی که کاری در آن خانه صورت نپذیرفته بود، قیمت خانه شده بود 500 هزار تومان و این مساله در تضاد با یک سیستم آرمانی اقتصادی است. بحث شریعتی در این خاطره این است که چون کاری در این خانه نشده بود، قیمت به خاطر استهلاک بعد از چند سال باید کاهش پیدا کند! این نوع نگاه کاملاً نشان میدهد که شریعتی نسبت به شکلگیری قیمت، سازوکار بازار، قیمتهای نسبی، تورم و... ناآگاه است.
شریعتی و نگاه ضدسرمایهداری انقلابیون
بسیاری از انقلابیون سال 57 خود را شاگرد مکتب شریعتی میدانستند، شاگردان شریعتی اگر در بسیاری از موارد درسهای استاد را از یاد برده بودند، اما میتوان گفت در بخش دشمنی با سرمایهداری در سالهای آغازین حیات جمهوری اسلامی نمره 20 دریافت کردند.
هرچند احسان شریعتی فارغالتحصیل فلسفه دانشگاه سوربن و فرزند دکتر شریعتی با این انگاره مخالف است و میگوید: «باید بگویم در این زمینه سوءتفاهمی به وجود آمده است. بعضی فکر میکنند چون شریعتی بر عدالت تاکید داشته و معلم انقلاب بوده، حالا که اقتصاد ایران به این صورت درآمده، نتیجه اندیشههای شریعتی است. باید تاکید کنم این نوع تفکرات اصلاً صحیح نیست. به این دلیل که اندیشه سوسیال شریعتی از نظر خاستگاهی اروپایی است نه کمونیستی و دولتی. ایشان به دنبال تجربههای تعاونی و شورایی و کنترل جامعه از پایین یا همان خود مردم بودند. اما در مورد سنخشناسی سوسیالیسم مورد نظر دکتر که موضوع شبههآلودی شده و عدهای میپندارند که سوسیالیسمی از نوع لنینیستی است و امامت او اتوریتر و توتالیتر تلقی شده، باید یادآوری کرد که آبشخورهای سوسیالیسم او بیشتر اروپایی است تا نوع اردوگاهی و بلوک شرقی و حتی «جهان سومی» سابق زیرا شریعتی به عنوان شاگرد گورویچ و لوفور و... بیشتر متاثر از آرای آنارشیستها و نئومارکسیستها، از لوکاچ تا آلتوسر بود و از روشنفکرانی بود که برای اولینبار این اندیشهها را در برابر «چپ سنتی» از نوع روسی و چینی و کوبایی و... در ایران مطرح کرده است» (گفتوگو با روزنامه قانون 1394).
با همه این احوال باید گفت علاقهمندان به شریعتی چه بخواهند و چه نخواهند نمیتوانند از نقشی که پدر معنوی آنها در تخریب تصویر سرمایهداری در ایران ایفا کرده است و هزینههایی که در پنج دهه اخیر بر کشور وارد کرده است، شانه خالی کنند. شریعتی تلاش داشت قبایی سرخ بر قامت اقتصاد و دین بدوزد، هرچند که پروژه او در عمل شکست خورد، اما هنوز بخشهایی از آن جامه پاره و خاطرات او مانعی جدی برای طراحی جامهای بهروز بر قامت اقتصاد و دین ایران است.