نعمت ناگوار
درآمدهای نفتی و چالشهای نوین حکمرانی
در روزگار کرونایی، درآمدهای نفتی کشورهای نفتخیز بهشدت کاهش یافته و موقعیت دولت در این کشورها تا حدی متزلزل شده است. از اینرو مهم است که بدانیم کرونا چه پیامدهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی برای این کشورها خواهد داشت. برای فهم این موضوع، شاید بهتر باشد پیش از آن بدانیم که عملکرد این کشورها در عرصه اقتصاد سیاسیشان چه بوده و اینکه آیا اصولاً دنیای بدون نفت را تصور میکردهاند یا نه. نوشته زیر، این نگرش را در بررسی تاریخی کوتاهی دنبال کرده است.
هنگامی که نفت کشف شد، اکثر کشورهای نفتخیز به دلیل نداشتن درآمد کافی، در عقبماندگی مفرط به سر میبردند. کشورهای عربی نه کشور و بلکه قبایلی با سرنوشتهای بسیار متغیر بودند. مثلاً در عربستان، آلسعود در مبارزه سیاسی قبایلیشان توانستند آلرشید و سپس آلهاشمی را کنار زنند. درآمدهای نفتی برای کشورهای عربی در نیمه نخست سده بیستم که هنوز کشور نبودند در حکم توسعه و تجهیز قبایل برای مسلط شدن بر یک سرزمین و تاسیس کشور با کمک انگلستان بود که پس از جنگ جهانی دوم رفتهرفته این اتفاق افتاد و کشورهای عربی به وجود آمدند.
ایران اما کشوری متمدن و مهم در پی توسعه بود که منابع مالی کافی نداشت و مدام در پی گرفتن وام برای ساخت راهآهن و دیگر اقدامات صنعتی و عمرانی دست به دامن قدرتهایی میشد که دادن این وامها را مشروط به حفظ سیطرهشان میکردند. درآمدهای نفتی برای ایران به معنای گذار از قاجاریه عقبمانده به پهلوی بود که طی آن، توسعه معنایی بسیار متفاوت یافت. ایران با سیاستی سازگار با غرب توانست از چنگ روسیه در حال افول که توسعه ایران را گرو گرفته بود، و سپس انگلستان بگریزد و به اوضاع خود سامان بهتری بدهد.
با افزایش درآمدهای نفتی، ما شاهد ظهور بحث دولتهای رانتی هستیم که کسانی چون حسین مهدوی، همایون کاتوزیان، حازم ببلاوی و جیاکمو لوچیانی ادبیات علمی آن را در دهه 1970 بنیان گذاشتند. مضاوی الرشید در مورد دولت رانتی در عربستان میگفت دولت به مردم کمکهایی میکند که در حقیقت، رشوه با هدف تطمیعاند تا سیطره سیاسی را حفظ کند. اما این تنها وجه داخلی دولت در عربستان است و این دولت به قدرتهای برتر جهانی نیز باجهایی میدهد تا امنیت و زیست خارجی آن را حفظ کنند. دولت رانتی در ایران قدری پیچیدهتر و متفاوتتر است. اگرچه منتقدان رژیم شاه، دولت را رانتی دانستهاند، اما رژیم شاه مانند کشورهای عربی به مردم رشوه نمیداد و موضوع امنیت و حیات سیاسیاش بسیار متفاوت بود. حسین مهدوی گفته که شاه به واسطه وابستگی به درآمدهای نفتی، مشروعیتش کاهش یافت و سقوط کرد. همایون کاتوزیان، درآمدهای نفتی رژیم شاه را سنگبنای استبداد دانسته و فرد هالیدی اگرچه بنای یک دیکتاتوری را میپذیرد، اما بر آن است که شاه آن را برای گسترش سرمایهداری در ایران دنبال میکرد. با اینکه هر یک از این نظرات کموبیش پذیرفته میشوند، اما دولت ایران بر خلاف دیگر دولتهای رانتی منطقه تصور میکرد با «کارایی» و «توسعه» و بلکه با قدرتمند کردن ایران، مشروعیت خود را حفظ و تقویت کند؛ هرچند ویژگیهایی مانند ساخت طبقه هوادار دولت یا سازگاری با غرب را هم داشت. از زمان نیکسون، ایران به توسعه قدرت نظامیاش پرداخت و همزمان، سیاستهای اقتصادی و صنعتی مهمی در پیش گرفت که بررسی دقیقتر آن در آثار نویسندگان ایران معاصر دیده میشود.
با وجود همه انتقادها به سیاست خارجی شاه که آن را مصداق وابستگی به آمریکا میدانستند، سیاست نفتی ایران از سنجیدگی خاصی بهره میبرد: ایران میان درآمدهای نفتی و گسترش نظامی و اقتصادی پل میزد. از اینرو، شاه با حرص خاصی به درآمدهای نفتی مینگریست و شاید آنها را میشمرد تا هر چه بیشتر شوند. به همین خاطر است که توقع داشت تولید نفت ایران را به هشت میلیون بشکه در روز برساند. همچنین، میبینیم که با حرص خاصی به خریدهای نظامی روی میآورد یا کوششهایی در اقتصاد، صنعت و معماری میکرد.
پس از انقلاب، این مناسبات شاید کاملاً به هم میخورد. اولاً تا مدتها بحث توسعه صنعت نفت و رشد اقتصادی از دستورکار خارج میشود. گرچه به واسطه جنگ، درآمدهای نفتی مورد توجه قرار میگیرد، اما روابط با غرب و به ویژه آمریکا به واسطه گروگانگیری دیپلماتهای آمریکا تقریباً به کلی تخریب میشود. در دولتهای پس از انقلاب، به جز دولت موقت و کوتاه بازرگان، بحث توسعه اقتصادی به دلیل اینکه تصور میشود وابستگی به غرب را در پی دارد، عملاً دنبال نمیشود و اقداماتی که با عنوان توسعه مطرح میشود، عمدتاً نوعی روزآوری فضاهای شهری و صنعت مونتاژ یا واردات برخی کالاهای صنعتی برای رفع نیازهای عمومی است. با این حال، ایران پس از انقلاب با وجود تحریمهای شدید غرب، استفاده از درآمدهای نفتی را در دستورکار قرار میدهد. در حال حاضر ایران هم از فشار تحریمهای غرب رنج میبرد و هم از سوء مدیریت.
با اینکه سلطه در سیاست داخلی و امنیتسازی در سیاست خارجی، پروژه مهم کشورهای نفتخیز بوده، در دوران جدید، این روابط تغییراتی میکند: با کاهش ارزش مداوم دلار، ارزش صادرات نفتی نیز کاهش مییابد، و به علاوه، بدبینی در مورد ذخایر نفتی و نیز نیاز به پیشرفتهای بیشتر در اقتصاد، کشورهای نفتی خاورمیانه را واداشته که فراتر از گذشته به نفت بنگرند. ایران به دلیل روابط ضعیف با غرب کمتر توانست توسعهای در میادین نفتی و گازی ایجاد کند، اما دیگر کشورها صنعت نفت خود را توسعه دادند. مثلاً عربستان از نزدیک به پنج میلیون بشکه نفت در دهه 1970، تولید نفت خود را در دهه اخیر به حدود 10 تا 12 میلیون بشکه در روز رسانده است. کشورهای عربی علاوه بر سرمایهگذاریهای مفصل در غرب که در حکم برگرداندن دلارهای نفتی است، توسعه را در ابعاد خاصی دنبال کردهاند: در زمینه نظامی، از مهمترین تسلیحات بهره میبرند؛ در زمینه صنعتی، بنیان صنایع خاصی را که نیاز دارند گذاشتهاند و در ایجاد صنایع بسیار مهم در جهان با شرکتهای غربی شریک شدهاند؛ در زمینه تجاری، تجارت بسیار گستردهای با دنیای غرب دارند و اکنون از مرفهترین کشورهای جهاناند. در کل، این کشورها آیندهنگریهایی به خرج داده و رفاه قابل توجهی فراهم کردهاند. با اینکه درآمد نفت بخش کمتری از تولید ناخالص داخلیشان شده و تولید ناخالص داخلی متنوعتر شده، اما همچنان نمیتوان از این غافل شد که پول نفت، موتور همه اقدامات آنهاست.
در روزگار کنونی یا روزگاری که با کرونا دستوپنجه نرم میکنیم، صنعت و کسبوکار در کل جهان افول خاصی کرده و در نتیجه، مصرف نفت بسیار کاهش یافته و قیمت آن نیز سقوط مهمی داشته است. عمده کشورهای نفتی، کاهشی بیش از 50 درصد در درآمدهای نفتیشان را تجربه کردهاند. برخی روزنامهنگاران با چشماندازی کوتاهمدت و بدبینانه، این کاهش درآمد را نشانه افول دولتهای نفتی دانستهاند. اما چشمانداز دورتر چنین نیست و با رونق گرفتن کسبوکارها و صنعت، جهان رفتهرفته به نفت برمیگردد. اما تا آن هنگام، شوکهای سیاسی و اجتماعی، کشورهای نفتخیز را تهدید میکنند. این شوکهای کاهش درآمد نفت پیشتر در سقوط رژیم شاه دیده شده بود و اکنون پرسش مهم این است که آیا الگوی سقوط شاه در مورد بقیه هم تکرار میشود؟ نتیجه این شوکها هر چه باشد، یک دموکراسی واقعی در این کشورها نخواهد بود. ساختارهای سیاسی و مدنی در این کشورها به هیچ روی چنین آمادگیای ندارد. تهدیدات انقلابی مانند خیزشهای قبایلی یا فرقهای مطرح است، اما اگر غرب اینها را رها کند، معادلات سیاسی به هم میریزد و لیبیهای دیگر بر جای میماند که برای غرب جالب نخواهد بود. غربی که تحمل دموکراسی مرسی و تغییر مصر را نداشت، مسلماً تاب تغییر عربستان و بقیه دوستان عربش را نخواهد داشت. بنابراین، تغییرات نه اساسی و بلکه سطحی و گذرا خواهند بود، اما یقیناً توقعات اقتصادی مردم بیشتر خواهد شد و در این رهگذر، مناسبات سیاسی، اجتماعی و مدنی هم رشد چشمگیری خواهد کرد.