شناسه خبر : 35447 لینک کوتاه

سنت بدبینی

احمد فردید اقتصاد و جامعه را چگونه می‌خواست؟

 
 
محمد ماشین‌چیان/ سردبیر سایت بورژو

عده‌ای از روشنفکران وطنی بر این باورند که باید به شریعتی بازگشت و فردید را دوباره جدی گرفت. این جماعت طرفدارانی هم دارند که دانسته یا نادانسته اندیشه شریعتی و فردید را مظلوم و مغفول می‌پندارند و رجعت به آن را حلال مشکلات کشور تلقی می‌کنند. در ادامه توضیح خواهم داد که به‌ویژه در حوزه اقتصاد، وضع کنونی و گرفتاری‌های عدیده کشور مدیون امثال شریعتی و فردیدهاست. اینکه 70 سال پس از بی‌آبرو شدن فاشیسم، 40 سال پس از باطل شدن اقتصاد برنامه‌ریزی‌شده، 30 سال پس از فروریختن کمونیسم، همچنان گرفتار شعارهای بی‌مسما هستیم و مقابل علم روز و حکم عقل در حال مقاومت، نتیجه معرکه‌گیری‌های بی‌پشتوانه و زبان‌بازی‌های کم‌عمق و دکان‌داریِ فردیدهاست که هرکجا جدی گرفته شدند فاجعه آفریدند.

بسیارانی، که خود را مرد عمل می‌پندارند، حرف را باد هوا می‌دانند و معارف نظری را جدی نمی‌گیرند. تصور می‌کنند که این حرف‌ها در نهایت به درد کلاس درس و کتاب نوشتن می‌خورد و ما‌به‌ازای بیرونی ندارد. در طول یکی دو دهه گذشته، خیلی از دوستان، شوخی یا جدی، به صاحب این قلم خرده گرفته‌اند که مشغولیت به معارف نظری و تلاش برای تبلیغ مکاتب کمترشناخته‌شده فکری، دست‌کم در این گوشه دنیا، مصداق هل دادن دیوار است. عده دیگری معتقدند که شرایط جغرافیای سیاسی ما در ایران آنقدر منحصربه‌فرد است که تجربه دیگر ممالک در آن کارساز نیست و چرخ باید مجدداً اختراع و آتش دوباره در اینجا کشف شود تا به‌کار آید.

ایده‌ها اما مهم‌اند و سرنوشت انسان‌ها و جوامع را رقم می‌زنند. ایران هم از این قاعده مستثنی نیست. و اتفاقاً فردید مثال بارز همین مساله است. هر ایده و اندیشه‌ای البته نماینده متفاوتی می‌طلبد و باز فردید مصداق دقیقی بر این مدعاست.

ایده‌های سترگ، نه یک اندیشمند که سنتی فکری، لبریز از اندیشمندانی بزرگ می‌طلبد که روی شانه یکدیگر بایستند و یکی پس از دیگری با صیقل زدن ایده‌ها در رفع نواقص آن سنت کوشیده و دستاوردها را مکتوب، تحویل نسل بعدی بدهند. مکتبی که محورش برابری مقابل قانون و صلح و کنش آزاد و مبادله داوطلبانه است، اندیشمندانی اخلاق‌مدار و عمیق و محیط بر اقتصاد این کنش‌ها می‌طلبد. اما مکتبی آتش‌افروز که محورش تبعیض و خشونت است انسان حقیری می‌خواهد با عطش قدرت و شهرت، و بیانی هیجان‌انگیز. مکتبی که محورش کرامت فرد عادی است، کلامی ساده و همه‌فهم می‌خواهد چون مخاطبش مردمان عادی است. اما مکتبی که انسان عادی را حیوانی درنده‌خو و بی‌شعور فرض گرفته و در پی ساختن انسانی دیگر، به‌ قول خودشان انسان طراز نوین است و مخاطبش خواص و از ما بهتران است کلامی مغلق و پیچیده می‌طلبد. مکتبی که بر پایه تفکر انتقادی برپا شده، استدلال منطقی می‌خواهد اما مکتبی که بر پایه نفرت بنا شده، فقط دشمن می‌خواهد.

فردید و شریعتی از جهات زیادی به یکدیگر شبیه‌اند. به‌عنوان نمونه هر دو به یک اندازه دستی بر قلم نداشته و در طول دوران فعالیت جز مجموعاً یکی دو مورد استثنا تقریباً هیچ اثر مکتوبی به جای نگذاشتند. نه مقاله‌ای نه کتابی. مریدان البته از این نظر او را با سقراط مقایسه می‌کردند. عده‌ای تا آنجا پیش رفتند که این بی‌خطی را گویی به مثابه فضیلت مصادره و فردید را فیلسوف شفاهی خواندند. عنایت به این نکته ضروری است که حداقل از رنسانس به این طرف چنین نمونه‌ای سابقه ندارد. چه حتی اگر در زمان سقراط به‌ عوض لوح گلی کاغذ و قلم به این وفور در دسترس و سنت مکتوب بدین پایه معمول بود، او هم می‌نوشت. شریعتی البته کلام نافذی داشت. فردید آن کلام نافذ را هم نداشت و گاهی به زحمت می‌شد فهمید چه می‌گوید. هر دو اختراعات مهمی به ثبت رساندند. شریعتی مثلث زر و زور و تزویر را اختراع کرد و فردید اصطلاح «غرب‌زدگی» را ضرب کرد. هرچند این جلال آل‌احمد بود که غرب‌زدگی را سر زبان‌ها انداخت.

فردید زبان آلمانی را شایسته فلسفیدن اما زبان فارسی را ویران و ضعیف می‌دانست و این موضوع را به‌عنوان یکی از دلایل ننوشتن بیان می‌کرد. البته به آلمانی نیز هرگز ننوشت. عده‌ای به او گوشزد می‌کردند که بزرگان زیادی با همین فارسی فلسفیده‌اند و به‌عنوان فردی غرب‌ستیز از او انتظار می‌رود به فارسی وقع بیشتری بگذارد.

البته فردید محاسنی هم داشت. مثلاً در مقام مقایسه با شریعتی که نه مارکس را مستقیماً خوانده و نه آن را فهمیده بود، فردید هایدگر را خوانده و به‌قدر بضاعت فهمیده بود. البته برخی، شاید به درستی، معتقدند که فردید هایدگر را نفهمیده و روایتی که از هایدگر ارائه می‌کرد دقیق و عمیق نبود. ولی به ‌هر حال در مقام مقایسه می‌توان گفت که از این بابت قوی‌تر از شریعتی بود. دست‌کم در نگرانی‌های هایدگر شریک بود. از تصفیه دانشگاه‌ها تا سلب مالکیت و مصادره اموال. به اندازه هایدگر همواره با قدرت فائقه سیاسی همراه بود. هرچند برخلاف هایدگر، فردید به حزب باد تعلق‌خاطر داشت. وقتی به برگسون علاقه پیدا کرد، حرف شاه را با برگسون مقایسه می‌کرد. وقتی به هایدگر علاقه‌مند شد، حرف شاه را منطبق با آرای هایدگر معنی می‌کرد. همین رویه را پس از انقلاب نیز ادامه داد. منظورش از حرف برگسون و رای هایدگر البته دریافت شخصی خویش از برگسون و هایدگر بود. به عبارت دیگر، با مصادره به مطلوب حرف شخصیت‌های سیاسی و ربط دادنش به مواضع دلخواه، نظرات شخصی خویش را از گزند نقد بدخواهان حفاظت می‌کرد. شاید بزرگ‌ترین دستاورد فردید همین بود. پیدا کردن راهی برای بهره‌گیری از قدرت سیاسی برای تقویت مواضع شخصی. ترفندی که بسیارانی تا همین امروز از آن نان می‌خورند. چه بسیارند شبه‌روشنفکرانی که به ظاهر خود را همسو و نزدیک به نظام معرفی می‌کنند و در ظاهر به دفاع از مواضع و نظرات شخصیت‌های عالی‌رتبه سیاسی مشغول‌اند. اما در عمل با انتساب نظرات و مواضع شخصی به این شخصیت‌ها، سعی می‌کنند کاستی‌های نظری و علمی خویش را پنهان کرده و خود را از نقد و نصیحت صاحب‌نظران مصون بدارند. عمده این کاسبکاران، به سیاق فردید تالیفات مکتوب زیادی نداشته و گفتار شفاهی و فریاد زدن پشت میکروفن را ترجیح می‌دهند. در فضای مجازی نیز، قطعات گزیده و کوتاه با لحن حق‌به‌جانب و ادعاهایی که بدیهی انگاشته می‌شود، هرچند نزد اهل علم غلط مرکب و مسلم باشد، دست‌به‌دست می‌شود. کسی نمی‌تواند برای کلیپ دودقیقه‌ای طلب مرجع و مستند کند. مقاله و کتاب و ادبیاتی هم برای مراجعه در کار نیست. ادعا به سرعت می‌آید و می‌رود. این است میراث فردید.

باری، فردید با مدرنیته در ستیز و در این نبرد انصافاً ثابت‌قدم بود. به علم بدبین بود. به تکنولوژی بدبین بود. به توسعه بدبین بود. به دموکراسی بدبین بود. و تمام اینها در جریان غرب‌ستیزی که به راه انداخت مشهود بود. و وضع کنونی ما حاصل این جریان است.

اقتصادی‌ترین آبشار این جریان، ضدیت با انسان عادی حسابگر است. انسان عادی حسابگر بنیان اقتصاد مدرن است. و حسابگری، یک فضیلت لیبرال است. در واقع حسابگری نخستین فضیلت لیبرال است.

دنیای امروز حاصل نوآوری و مبادله آزاد علم و فناوری و فرهنگ میان انسان‌های عادی است. فردید به همه اینها به دیده تحقیر می‌نگریست. در پی تعارفات بی‌پایان کلامی و آسمان‌ریسمان‌بافی‌های تهی از معنی، پشت پریروز و دیروز و امروز و فردا و پس‌فردای فردید مخالفت با آزادی موج می‌زند.

اقتصاد مدرن در دیدگاه فردید جایی نداشت. در میراثی که به‌جا گذاشت نیز جایی برای اقتصاد مدرن باقی نمانده بود. نتیجه شعارهای خوش‌آهنگ و رمانتیک با محوریت معنویت، رد آموزه‌های اقتصاد مدرن بود. بی‌اعتقادی به اقتصاد مدرن همچنان در کشور جاری است. سیاستگذاران و متولیان اقتصادی دانسته یا نادانسته، همچنان اسیر اندیشه فردیدها هستند. به همین خاطر است که راه‌حل‌های ایشان هربار وضعیت اقتصادی را سخت‌تر می‌کند.

دراین پرونده بخوانید ...