شناسه خبر : 35380 لینک کوتاه

انهدام یک رویا

چشم‌انداز کشورها چگونه نیست و نابود می‌شود؟

  فرزین زندی: تصور کنید که چشمان خود را بسته‌اید و بعد از چند ثانیه که آنها را باز کردید، خود را در دهه 1330 شمسی باز خواهید یافت. انسانِ ایرانیِ دهه سی، به چه می‌اندیشد و غایت سرنوشت خود و کشورش را چگونه در سر می‌پروراند؟ یا به تعبیری دیگر، او چه تصویری از وضعیت خود (فردی) و ایران (جمعی) در پایان این قرن داشته است؟ انسان ایرانیِ دهه 30، یک دهه بعد، در مسیری قرار گرفت که «رویای حکومت» مستقر، آن را در سر می‌پروراند؛ ورود به دروازه تمدن بزرگ. ایران در دهه 40 شمسی، فرآیندی را طی کرد که با صنعتی شدن و پیشرفت همراه شد و انسان ایرانی که در بطن رویای حکومت وقت قرار گرفته بود، چشم‌اندازی برای خود متصور بود که انگیزه و امید کافی برای رسیدن به اهداف و تحقق این چشم‌انداز را میسر می‌کرد. چشم‌اندازی که هر روز با ظهور یک نوآوری، تاسیس یک کارخانه، یک کانون فرهنگی، یک سالن سینما، یک دانشگاه پیشرفته و... بیش از پیش دست‌یافتنی و درخشان به نظر می‌رسید. اما از یک نقطه مشخص به بعد، انسان ایرانی دریافت که رویای دولت، با چشم‌انداز این ملت، همخوانی ندارد. همین نقطه، زمینه جدایی مسیر انسان ایرانی و حکومتی را که به سوی دروازه تمدن بزرگ اما نامشخص و موهوم در حرکت بود، رقم زد؛ افتراق رویای حکومت و چشم‌انداز مردم. تاریخ به روشنی نشان داده است که این جدایی در هر نقطه‌ای از جهان، سرنوشتی ویرانگر و پرهزینه به همراه دارد. انسان ایرانیِ دهه 50، رویای خود را در هم شکست و از نو ساخت و چشم‌اندازی را ترسیم کرد که در آن، مولفه‌هایی اساساً متفاوت از رویای حکومت پیشین نقش‌آفرین بود. رویای انسان ایرانی در این عصر آنچنان روشن و واضح بود که شرایطی جانفرسا همچون جنگ تحمیلی نیز نتوانست تصویر آن را مخدوش کند. اما بازهم از یک بزنگاه خاص، گویی رویای قدرت رنگ باخت و انسان ایرانی این بار با پیچیده‌تر شدن ساختارهای اجتماعی-سیاسی، وارد مرحله‌ای شد که در آن، فقدان چشم‌انداز و سرگشتگی را تجربه کرد. انسان ایرانی، از نقطه‌ای به بعد نتوانست رویایی جمعی را در سر بپروراند تا جایی که امروزه دیگر کسی توان یا جسارت طرفداری از راست و چپ، لیبرال و سوسیال و ملی‌گرا و هیچ گروه و اندیشه دیگری را ندارد چراکه این «جمع» گویی از شنیدن رویای فرد‌فرد رویاپردازان خسته شده است. از سوی دیگر، تشتت در اندیشه سیاستمداران نیز موجب تحمیل و تصادم رویاهای حکمرانی و ملت شده و این تقابل، موجب مخدوش شدن تصویر آینده و از دست رفتن چشم‌اندازی حتی کوتاه‌مدت شده است. ساختن رویاهای جمعی نیازمند یک «مشارکت» واقعی است و این مشارکت مستلزم رعایت سه شرط بنیادین است: رویای جمعی باید سازماندهی شود، استمرار یابد و عقلانی باشد. برهه‌های نزدیکی چون سال‌های آغازین دهه 80 خورشیدی یا دوران پسا92 که گویی یک «خواست جمعی» یا رویای رهایی از درماندگی در ایران شکل گرفت، نمونه‌های قابل یادآوری برای ملتی است که داشتن رویا را از پس خواب‌های آشفته، به کناری وا نهاده. از همین روی، در این پرونده، به این مساله خواهیم پرداخت که رویای جمعی، چگونه از جوامع گوناگون، رخت برمی‌بندند و کشورهایی بدون چشم‌انداز و یخ‌زده را رقم می‌زند.

دراین پرونده بخوانید ...