تراژدی قیمتگذاری
ریشهیابی فرهنگ مصرف مسرفانه منابع حیاتی در گفتوگو با حسین عباسی
حسین عباسی میگوید: افراد با مصرف کالاها و خدمات رفاه کسب میکنند. این امر در مورد هر کالایی صدق میکند و آب و هر منبع حیاتی یا غیرحیاتی هم از این قاعده مستثنی نیست. این امر به خودی خود مذموم نیست، بلکه طبیعت جوامع است.
آیا رفاه در مصرف هرچه بیشتر است، یا مدیریت منابع حیاتی و کنترل مصرف کالاهای استراتژیک نشان میدهد دولتها و مردم از سطحی از فرهنگ برخوردار شدهاند که دوراندیشانه به چیزی ورای مصرفگرایی فکر میکنند؟ این پرسش تلفیقی از تمامی پرسشهایی است که میتواند نشان دهد، ما به عنوان شهروند و دولت به عنوان نهاد اجرایی در کشور در مدیریت سرزمین در کجای یک مسیر قرار داریم. اگر اطلاعات حداقلی پیرامون وضعیت آب یا انواع سوخت در ایران را مرور کنیم، به وضوح به ناچیز بودن قیمت آن برای مصرف شهروندان ایرانی در مقایسه با کشورهای دیگر جهان متوجه یک اصل ساده خواهیم شد و آن هم اینکه ارزش کالاها و به اصطلاح منابع حیاتی در ایران با واقعیت منطبق نیست و افراد به دلیل قیمت پایین سوخت، آب، هوا و... منابع را مصرف میکنند تا جایی که میتوان عبارت مصرف مسرفانه را برای آنها در نظر گرفت. به نظر میرسد، واقعی شدن قیمتهای منابع حیاتی و حتی غیرحیاتی در ایران، راه نجات اقتصاد کشور از اضمحلال و در حالتی هشدارگونه تنها راهحل عبور از بحرانهای سیاسی و اجتماعی در دهه پیش رو است. با این حال ممکن است تغییر این سیاست آسان نباشد و نتایج این تغییرات، تحمیل تبعات سنگین سیاسی و اجتماعی باشد اما بیتردید تحمل سختی و فشاری هرچند شدید، بهتر از قبول ویرانی تمامی ساخت اقتصاد و اجتماع جامعه ایرانی در برابر شرایط تحمیلی است. حسین عباسی مدرس اقتصاد در دانشگاه مریلند در این گفتوگو معتقد است؛ مهمترین عامل تعیینکننده مصرف و کسب رفاه، قیمت است. او بر این باور است که برای هزاران سال جوامع کوچک پیرامون رودخانههای بزرگ شکل گرفتهاند ولی مشکل [آب] وقتی ایجاد میشود که مصرف همگان باعث کاهش کمیت یا کیفیت [این] کالا میشود. او بر این باور است که مصرف بالا ربطی به فرهنگ ندارد بلکه این قیمت است که تعیینکننده است. به باور او یک دانشجوی ایرانی وقتی نان را به قیمتی ارزان در ایران میخرد وقتی به غرب میرود، قیمت نان باعث میشود از دور ریختن آن منصرف شود. بنابراین یاد میگیرد که چه کالایی را بخرد چه کالایی را نخرد، بنابراین فرهنگ فرد ایرانی تغییری نکرده بلکه این قیمت کالاست که شرایط را برای فرد به وجود آورده و او را با خود هماهنگ کرده است.
♦♦♦
به قولی در ایران با نوعی پیشخور کردن منابع حیاتی، برای ایجاد رفاه مواجه هستیم، علت این اضمحلال و مصرف مسرفانه و مدیریتنشده چیست؟
قیمت. اصل اولیه اقتصاد این است که مهمترین عامل تعیینکننده مصرف و کسب رفاه قیمت است. بگذارید این جمله را باز کنم. افراد با مصرف کالاها و خدمات رفاه کسب میکنند. این امر در مورد هر کالایی صدق میکند و آب و هر منبع حیاتی یا غیرحیاتی هم از این قاعده مستثنی نیست. این امر به خودیخود مذموم نیست، بلکه طبیعت جوامع است. میزان مصرف جامعه از کالاها هم بستگی به این دارد که افراد از این کالاها چه مقدار رفاه کسب میکنند و آیا رفاهی که کسب میکنند به قیمتی که در بازار وجود دارد میارزد یا نه. از سوی دیگر، آسانی یا سختی تولید یک کالا تعیینکننده میزان در دسترس بودن کالاست. این عوامل با هم جمع میشوند و قیمت را شکل میدهند که نشاندهنده علاقه مردم به مصرف از یکسو و سختی تولید آن از سوی دیگر است. افراد با نگاه کردن به این قیمتهاست که مصرف خود را تنظیم میکنند.
این سازوکار در مورد اکثر کالاهایی که ما مصرف میکنیم، صدق میکند، ولی کالاهایی هم هستند که به دلیل ویژگیهای طبیعیشان نیاز به تبصره دارند. منابع آبی آزاد از این جملهاند. استفاده افراد از آب رودخانه یا منابع آب زیرزمینی رفاه ایجاد میکند، ولی افراد میتوانند این رفاه را کسب کنند بدون اینکه مجبور به پرداخت هزینه اجتماعی آن شوند. ویژگی طبیعی آب رودخانه یا آب زیرزمینی این است که شما نمیتوانی به آسانی استفاده من را از آب محدود کنی، در نتیجه نمیتوانی بر آب رودخانه مالکیت تعریف کنی و من را وادار به پرداخت قیمت آن کنی. رفتار معقول فردی، ولی نه اجتماعی، در این مورد این خواهد بود که افراد تا جایی که لازم بدانند و تا جایی که رفاهشان اقتضا کند، از این منابع استفاده خواهند کرد. همین ساختار است که سبب شده منابع طبیعی گاهی بیش از مقداری که برای بازسازیشان ضروری است، مصرف شوند.
این امر وقتی که کمیت و کیفیت منابع بر اثر مصرف همگان کاهش نیابد، مشکلی ایجاد نمیکند. برای هزاران سال جوامع کوچک در پیرامون رودخانههای بزرگ یا در سرزمینهای پرباران زندگی کردهاند و مشکلی هم نداشتهاند. مشکل وقتی ایجاد میشود که مصرف همگان باعث کاهش کمیت یا کیفیت کالا میشود، مشکلی که در ادبیات اقتصادی تراژدی کالاهای مشترک نامیده میشود. این مشکل را بر مبنای هزینه و فایده شخصی در مقابل هزینه و فایده اجتماعی توضیح میدهند. در مورد این کالاها هزینههایی که فرد متحمل میشود با هزینههایی که جامعه متحمل میشود، تفاوت دارند و چون افراد بر مبنای هزینههای فردی و نه اجتماعی رفتار میکنند، نتیجه مخرب ایجاد خواهد شد.
جوامعی که با این مشکل مواجه بودهاند انواع و اقسام سازوکارها را برای مقابله با آن ابداع کردهاند. کافی است نگاهی بکنید به فرهنگهایی که در مناطق خشک پا گرفتهاند و جریمههای سنگینی که مثلاً برای آلوده کردن آب وضع کردهاند. جوامع کوچک برای استفاده از منابع آبی مشترکشان قواعدی برای اعضای جامعه دارند که مجازات تخطی از آن گاهی تا مرز مرگ هم پیش میرود.
با شکلگیری جوامع مدرن و استفاده از منابع در ابعاد بسیار بزرگ، نحوه مواجهه با مشکل هم باید عوض شود. دیگر نمیتوان به اصول اخلاقی یا جریمههای اجتماعی غیررسمی بسنده کرد. دولتهای مدرن ابزار سیاستگذاری و اعمال سیاست را در اختیار دارند که دولتهای سنتی در اختیار نداشتند. در نتیجه میتوانند مشکل را به شیوههای علمی حلوفصل کنند. این شیوه همان قیمتگذاری مناسب است برای کنترل مصرف. اگر اقتصاددانان بازار بخواهند موردی از دخالت دولت را توصیه کنند، تعیین محدودیتهای مقداری یا قیمتی برای کالاهایی که ویژگی ذکرشده در بالا را دارند یکی از این موارد خواهد بود. وقتی افراد با سیگنالهای قیمتی مناسب روبهرو شوند، مصرف را کنترل خواهند کرد. مصرف مسرفانه هم بدون در نظر گرفتن قیمت و هزینه تولید بیمعنی خواهد بود. تنها معنایی که من میتوانم برای مصرف مسرفانه تصور کنم مصرفی است که به هر دلیلی بدون توجه به هزینه تولید کالا برای جامعه، نه برای یک فرد، انجام میشود.
چند روز پیش رکورد مصرف گاز خانگی با اولین برف زمستانی هم شکسته شد، مصرف بنزین نیز نمونه دیگری از وضعیت لجامگسیخته مصرف در ایران است، چرا نهادهای قانونگذار با افزایش قیمتها از جمله قیمت حاملهای انرژی موافقت نمیکنند و حتی کمیسیون تلفیق نیز افزایش قیمت حاملهای انرژی را همین هفته گذشته از لایحه بودجه حذف کرد؟
این بخش از داستان به اقتصاد سیاسی اصلاحات اقتصادی برمیگردد. باز هم میتوان این رفتار را بر مبنای هزینه و فایده شخصی و اجتماعی توضیح داد. سیاستمداران حاضر نیستند سیاستی را تصویب و اجرا کنند که منافعش مستقیماً به آنها برنمیگردد ولی هزینهاش را آنها میدهند. در مقابل، عاشق سیاستهایی هستند که برایشان منفعت و محبوبیت دارد، بدون اینکه هزینهشان را بپردازند. اگر مجلس فرآیند مناسبی برای تعیین قیمت بنزین را تصویب کند به طوری که هزینه تولید و اثر جانبی مصرف آن بر سلامت افراد را هم دربر گیرد، بخوانید قیمت آن را تا چند برابر افزایش دهد، شاید سالها طول بکشد که اثرات مثبت آن ظاهر شود، ولی هزینههای آن برای سیاستمدار بلافاصله ظاهر خواهد شد. برای همین است که حتی وقتی دولت حاضر است قیمت بنزین را افزایش دهد و مخاطرات اجتماعی آن را میپذیرد، مجلس از فرصت استفاده میکند و برای کسب محبوبیت سیاسی از آن جلوگیری میکند. با این کار، منافع کوتاهمدتش را میبرد بدون اینکه هزینهای بپردازد. برایش مهم هم نیست که جامعه در بلندمدت چه بهایی برای آن میپردازد.
آیا پایین بودن قیمتها در منابع از جمله آب، سوخت و... دلیل این مصرف هولناک و مسرفانه نیست؟
مهمترین عامل مصرف بالا پایین بودن قیمت است. این تجربه ما و همه جوامع دیگر است. دلایل دیگر که برای آن برمیشمرند، چندان معنای روشنی ندارد.
عوامل ایجاد فرهنگ مصرف مسرفانه از دیدگاه اقتصادی در ایران چیست و چگونه میتوان این فرهنگ را تغییر داد؟
مصرف بالا ربطی به فرهنگ ندارد. داستان به قیمت برمیگردد. مثالی برایتان بزنم. من در ایران میروم یک نان سنگک میخرم مثلاً هزار تومان. بخشهایی از نان را میخورم و مابقی را میاندازم دور. حال اگر بخواهم همان مقدار نان را مثلاً در آمریکا بخرم، باید حداقل دو سه دلار بابتش بدهم و دور ریختن نان کاری خواهد بود بسیار پرهزینه. دانشجویان ایرانی که به آمریکا یا اروپا میروند، اولین کاری که میکنند، این است که یاد بگیرند چه کالاهایی بخرند و چه کالاهایی را باید حداقل تا پایان دوره دانشجویی فراموش کنند. بسیاری از کالاهایی که در ایران از شدت ارزانی پیشپاافتاده محسوب میشود، در اروپا و آمریکا تبدیل میشود به کالای لوکس و غیرقابل دسترس. فرهنگ عوض نشده است، قیمت عوض شده است و رفتار را عوض کرده است. مثال دیگر نوع رفتار ما در دهه 60 است در مورد نان و گوشت. دولت نان را به قیمت پایین و بدون محدودیت کمی در اختیار میگذاشت. «مصرف مسرفانه» نتیجه غیرقابل اجتناب آن بود. گوشت در اندازههای محدود در اختیار خانوادهها قرار داشت. اگر کسی بیش از آن مقدار میخواست، باید با قیمت گزاف از بازار سیاه تهیه میکرد. من به یاد نمیآورم هرگز کسی از «مصرف مسرفانه» گوشت شکایت کرده باشد. خانوادهها با دقت تمام مراقب بودند از هر تکه از گوشت یا مرغی که میخریدند، کمال استفاده را بکنند. این همان مردم هستند با همان فرهنگ، ولی با دو قیمت مختلف برای دو کالا مواجهند و رفتار متفاوتی بروز میدهند.
با وجود عدم همخوانی با احکام اسلامی و سنت ایرانی، از چه زمانی و چرا فرهنگ مسرفانه مصرف، در میان مردم و حکمرانان ایران به فرهنگ مسلط و غالب تبدیل شد؟
با این عبارت که ما فرهنگ مسرفانه مصرف داریم، حداقل در شکلی که مطرح میشود، موافق نیستم. نوعی از توصیه به عدم اتلاف منابع در همه فرهنگها هست که ریشه آن را باید در تلاش جمعی برای بقا جستوجو کرد. در بسیاری از جوامع قبل از انقلاب صنعتی، ساختار زندگی به زندگی در مرز بقا نزدیک بود. در نتیجه جوامع سعی میکردند این را به عنوان اصل اخلاقی مطرح کنند که اتلاف بد است.
آنچه در مورد جوامع امروزی میپذیرم این است که اگر به دلیل قیمتگذاری اشتباه برای مدتی طولانی، نوعی رفتار مصرفی شکل گرفته باشد، و سایر رفتار مردم، مثل نوع ماشین یا خانهای که مردم میخرند، با آن تطبیق داده شده است، تغییر آن آسان نخواهد بود.
آیا میتوان آن را به کشف نفت نسبت داد یا باید ریشههای سوسیالیستی و چپگرایانه برای این فرهنگ جستوجو کرد؟
کشف نفت و پولی که وارد کشور کرد این امکان را فراهم کرد که بین ارزشی که افراد جامعه در نتیجه کارشان تولید میکردند و ارزش کالایی که مصرف میکردند، فاصله ایجاد شود. دولت میتوانست به اتکا به پول نفت کالاهایی را وارد یا تولید کند و آن را به قیمت ارزانتر از آنچه افراد میتوانستند از بازار بدون دخالت دولت بخرند، در اختیار مصرفکننده قرار دهد. به عبارت دیگر دولت به اتکای پول نفت میتوانست قیمت را پایین بیاورد. این باعث افزایش مصرف میشد که در مواردی مثل مصرف انرژی مشکل ایجاد میکرد، ولی در مورد بهداشت و آموزش همگانی مثبت بود.
ریشههای سوسیالیستی در این حد که به دولت مجوز دخالت در بازار را میداد مقصر بود، ولی ربطی به مصرف مسرفانه نداشت. داستانهایی که از نحوه زندگی در جوامع سوسیالیستی یا شوروی سابق منتشر شده است نشان از اهمیت فوقالعاده قیمت در کنترل مصرف دارد. در بسیاری از این کشورها مواد غذایی مانند نان و گوشت جیرهبندی بود و اگر کسی میخواست بیش از آن مصرف کند، باید آن را به قیمت بسیار بالایی از بازار سیاه میخرید. در نتیجه اتلاف این اقلام در این جوامع تقریباً صفر بود. ربطی هم به سوسیالیستی یا امپریالیستی بودن جوامع نداشت.
بهرهکشی فراتر از توان اقلیمی و ظرفیت منابع طبیعی و غیرطبیعی چه بر سر آب و خاک ایران آورده است و چه تهدیداتی را متوجه آیندگان خواهد کرد؟
امیدوارم این انتظار زیادی ارزیابی نشود که این اصطلاحات تعریف شود. اگر بخواهم صریح باشم، باید بگویم بر مبنای ادعاهای موجود فقط میتوانم بگویم هیچ برآوردی از وخامت اوضاع ندارم. نه با این دلیل که معتقد باشم اوضاع منابع طبیعیمان خوب است. اوضاع ممکن است خیلی بدتر از آنی باشد که میشنویم. ولی آنچه فردی غیرکارشناس مانند من در اخبار و تحلیلها میبیند نوعی پیشبینی پیامبرگونه است که روز فاجعه نزدیک است و گریزی از آن نیست، با مجموعهای از داستان و روایت در مورد شرایط موجود. آنچه غایب است بررسی هزینه استفاده از منابع است در مقایسه با منافع آن. بهخصوص، بسیاری از تحلیلها اصولاً منافع را تا وقتی مربوط به خودشان نباشد، منافع نمیبینند. در مورد کمبود آب حرف میزنند ولی اگر مجبور شوند کالاهای کشاورزی را به قیمت کمی بالاتر بخرند، فریادشان به آسمان بلند میشود.
این کاملاً ممکن است که از برخی منابع طبیعی به نوعی استفاده شود که در آینده نشود از آن بهرهبرداری کرد یا استفاده زیاد از آن باعث ایجاد مشکلات دیگری شود، مانند اثری که استفاده زیاد از بنزین بر هوای شهرهای بزرگ و سلامت ساکنان آن تحمیل کرده است. ولی این موضوع فرق دارد با اینکه مثلاً زمین کشاورزی تبدیل شود به زمین مسکونی. استفاده مسکونی و تفریحی از زمینهایی مثل زمینهای شمال ایران ممکن است به استفاده کشاورزی از آنها برتری داشته باشد. این را گفتم تا تاکید کنم که باید بین تحلیل مبتنی بر «هزینه در مقابل فایده» و تحلیل مبتنی بر «واویلا، همهچیز از دست رفت» فرق قائل شد.
چرا دیگر نمیتوان انتظار تداوم رفاه مبتنی بر مصرف مسرفانه را داشت؟
با تعبیری که از مصرف مسرفانه ارائه کردم، وقتی که قیمت در برگیرنده هزینه تولید آن برای جامعه نباشد، منابع جامعه اتلاف خواهد شد. در نهایت این امر باعث کاهش رفاه مردم جامعه در حال و آینده خواهد شد. فقط کافی است تصور کنید که با قیمتگذاری صحیح بنزین در بسیاری از کشورها، چقدر رفاه آنها با رفاه ما متفاوت است. آلودگی شدید هوا هزینهای است که ما برای حفظ سطح مصرفمان میدهیم.
سیاستگذار چگونه میتواند این فرهنگ را تغییر دهد؟
اگر امیدی به سیاستگذار داشته باشیم این است که در جایی که به او مربوط نیست دخالت نکند و به جای آن در جایی که باید حضور داشته باشد، حاضر شود. بنزین ربطی به دولت ندارد. بهتر است پایش را از بازار بنزین کنار بکشد، و بگذارد قیمت آن را عوامل بازار تعیین کنند. در عین حال آلودگی هوا به او مربوط است، پس بهتر است مراقب استانداردها باشد و بر آلودگی مالیات ببندد و خرج فضای شهری کند. منابع طبیعی و آب به دولت مربوط است پس بهتر است استانداردهای استفاده از منابع طبیعی را تدوین و اجرا کند، ولی قیمت پیاز به دولت مربوط نیست که با افزایش آن فوری دستور واردات پیاز بدهد و کشاورزان را به خاک بنشاند. در هر حال امیدوارم به هیچ وجه درصدد ساختن «فرهنگ مصرفی» نباشد که تجربه نشان داده که در این کار موفق نیست.