امید به آینده
چرا تحریم برندها خطاست؟
هیچ کسبوکار و هیچ اکوسیستمی یکشبه خلق نمیشود؛ اما بهسادگی و یکشبه میتوان آن را نابود کرد. این گزاره، وقتی بیشتر نمود مییابد که در شرایط پیچیده و پرتنش سیاسی، اجتماعی امروز کشورمان، ذرهذره شاهد اضمحلال اکوسیستم استارتآپیمان به دست خودمان هستیم! تضعیف کسبوکارهای داخلی و حمله به استارتآپهای کشورمان، درست زمانی در حال وقوع است که طبق آمارهای جدید ارائهشده از سوی آنکتاد (کنفرانس تجارت و توسعه سازمان ملل)، ارزش صادرات جهانی خدمات دیجیتال از حدود ۳ /۳ تریلیون دلار در سال ۲۰۱۹ به ۸ /۳ تریلیون دلار در سال ۲۰۲۱ رسیده و بسیاری از کشورها در تلاشاند تا با درک بهتر اقتصاد دیجیتال و تاثیرات آن بر اشتغالزایی از ابزارهای ICT و تجارت الکترونیکی بهترین بهره را ببرند و به این ترتیب تبعات و تلفات اقتصادی برآمده از دوران کووید را پشت سر بگذارند. جوانهای دهه ۹۰ امیدوارانه و با صدها ایده نوآورانه به حوزهای ناشناخته -که پیش از آن کمتر بدان پرداخته شده بود- وارد شدند و اینگونه بود که انقلاب تازهای در صنعت و تجارت کشور پایهریزی شد و کمکم اکوسیستم استارتآپی در دل تجارت ایران ریشه دواند.حالا جامعه با نسلی روبهرو بود که یا امکان مهاجرت نداشت یا رفتن را بهعنوان راهکار تلقی نمیکرد؛ بنابراین بسیاری از جوانهای تحصیلکرده و نخبه کشور ماندند و شروع به ساختن کردند. اوایل این دهه، دولت تا حدودی فضا را برای رشد اکوسیستم استارتآپی فراهم کرده بود؛ زیرساختهای مناسبی در زمینه IT و ICT طراحی شده بود که به نظر میرسید، بستر مساعدی برای به اجرا درآوردن ایدههای نوآورانه جوانها فراهم است.قطار تجارت الکترونیکی و کسبوکارهای دیجیتال به راه افتاد اما دیری نپایید که سنگاندازیها آغاز شد. در واقع پیشینه مقابله و مخالفتهای عمومی با اکوسیستم استارتآپی کشور به سالها قبل بازمیگردد.از همان ابتدای امر که کسبوکارهای دیجیتال شکل جدی به خود گرفتند، سروکله گروههای مخالف پیدا شد. افرادی که با فرمولهای اقتصادی گذشته، سالها حکمفرمای بازار بودند و با ساختن گلوگاههای مختلف، کسب درآمد میکردند، حالا با نوآوریهایی مواجه شده بودند که کارشان را سخت میکرد؛ با وجود اپلیکیشنها و استارتآپهای متعدد، سودآوری از مسیر رانت، پیچیده و دشوار شده بود و این موضوع به مذاق منفعتطلبان رانتی خوش نمیآمد؛ دیگر جایی برای سازمانهایی همچون تاکسیرانی و کسب درآمد از طریق فروش مجوز تاکسی نبود. اپهایی نظیر «اسنپ» و «تپسی» به بازار آمده بودند که تاکسیهای دربستی را ساماندهی میکردند و دیگر درآمدزایی از راه انحصارگرایی و تمامیتخواهی رانتی محلی از اِعراب نداشت. اعتراضات، تظاهرات و آشوبهای تاکسیداران مقابل درب مجلس شورای اسلامی در آن سالها هرگز از خاطره جمعی فعالان اکوسیستم استارتآپی پاک نخواهد شد. صحبت از گسترش مویرگی دهها و صدها کسبوکار مبتنی بر اینترنت است. دیجیکالا، بساط فروش کالاهای دیجیتال در بورسهای رقابتی و بازارسیاهها را برچیده بود و کسانی که سالها با اقتصاد رانتی و انحصاری کسب ثروت کرده بودند، ترسان و هراسان، این پدیده نوظهور را تاب نمیآوردند. از سوی دیگر، استارتآپها و کسبوکارهای نوظهور هنوز برای قاطبه جامعه، حوزهای نوین و ناشناخته محسوب میشدند؛ تا آنجا که بهعنوان مثال، جذب سرمایه ۵۰۰ میلیاردریالی «دیجیکالا» از مجموعه «سرآوا» برای جامعه قابل باور نبود. هنوز هم این باور غلط در میان مردم رواج دارد که موفقیت استارتآپها تصادفی و بر مبنای شانس است؛ در حالی که زمان، انرژی، تخصص و سرمایههای مادی و انسانی بسیاری صرف میشود تا یک استارتآپ، کارآفرین باشد و به جایگاه بالایی در سودآوری و اشتغالزایی برسد.عدم شناخت مردم نسبت به این حوزه و نیز موضعگیریهای تهدیدآمیز برخی گروههای مخالف در برابر این پدیده موجب شد تا شایعات و شبهاتی درباره ارزشهای ساختگی این بنگاههای اقتصادی بر سر زبانها بیفتد و فعالیت آنها را در دورههای زمانی مختلف از ابتدای شکلگیری تا به امروز حساسیتزا و مناقشهبرانگیز جلوه کند. با حسابی سرانگشتی میتوان دریافت که گردش مالی یک استارتآپ موفق حتی به اندازه یکی از ساختمانها و برجهایی که در منطقه یک پایتخت ساخته میشود هم نیست اما به نظر شما چرا همواره نوک پیکانِ تهدیدها و نظارتهای سختگیرانه به سوی این اکوسیستم نشانه رفته است؟ شاید بتوان گفت؛ یکی از مهمترین دلایل این حجم از حساسیت بر این حوزه، میزان اثرگذاری آن در زیر پوست جامعه و نفوذ حداکثری استارتآپها از طریق اینترنت در میان مردم است؛ شغل بسیاری از افراد جامعه امروزمان به اپلیکیشنهایی نظیر «اسنپ»، «دیجیکالا»، «دیوار» و... وابسته است و بهطور مستقیم با آنها سروکار دارند و از طریق آنها کسب درآمد میکنند. بنا بر همه اینها، بد نیست در بخش پایانی این یادداشت کمی به آسیبشناسی مقابله و مخالفت با استارتآپهای شناختهشده و مطرح کشور بپردازیم و از منظری دیگر با این کسبوکارها روبهرو شویم.تخریب و حمله به برندهای استارتآپی شناختهشده را از دو زاویه میتوان مورد بررسی قرار داد؛
- حالت اول؛ اگر فرض ما درست باشد و برند مورد نظر، درآمد خود را از مسیری غیرشفاف و رانتی کسب کرده باشد، چه سناریویی میتوان برای آن متصور شد؟
ظرفیت اکوسیستم استارتآپی حال حاضر ایران، حتی با در نظر گرفتن تمامی برندهای مطرح این حوزه (از جمله اسنپ، تپسی، علیبابا، دیجیکالا، دیوار، شیپور و...)، هنوز یکصدم ظرفیت کشور برای تامین نیازهای امروزمان نیست اما از سوی دیگر، شکلگیری و رشد و توسعه یک استارتآپ در ایران هم کار سادهای نیست و چالشهای زیادی را به دنبال دارد.بسیاری از استارتآپهای ایرانی به دلیل تحریمهای موجود و محدودیت در جذب سرمایهگذار خارجی مجبور به ثبت شرکتهایی صوری در خارج از کشور شدند تا بتوانند از این طریق تحریمها را دور بزنند. بنابراین پرواضح است که مسیر ورود سرمایه به اینگونه استارتآپها غیرشفاف خواهد بود؛ همین کژتابیها گاهی سبب میشود تا شایعات و شبهاتی در میان مردم شکل بگیرد؛ تا آنجا که دستهجمعی کمر به نابودی یک کسبوکار یا استارتآپ ببندند. نمونه روشن آن، هجمههایی است که اخیراً علیه دیجیکالا اتفاق افتاد اما خیلی زود مدیرعامل مجموعه با اسناد و مدارک و نمودار و مستندات مدلل درباره منشأ سرمایههای دیجیکالا توضیح داد و با معرفی سهامداران و شرکای مالی خود، ابهامزدایی کرد. کشورهایی که موتور اقتصادشان بر پایه بوروکراسی و مبتنی بر نفت و رانت پیش میرود، پایدار نیستند و تنها افرادی خاص در این کشورها ثروتمند میشوند. بر این باورم که در جامعهای با اقتصادی چنین بیمار، اگر هر پولی، اعم از شفاف و غیرشفاف / رانتی و غیررانتی به سمت کسبوکارها و استارتآپهای مولد و کارآفرین سرریز شود، اتفاقی مثبت و قابل تامل خواهد افتاد. استدلال سادهای برای این حرف وجود دارد؛ وجود پول (شفاف یا غیرشفاف) در چرخه مالی یک استارتآپ نه تنها برای جوانهای خوشفکر، نخبه و پویای کشور اشتغالزا و فرصتآفرین است بلکه ارزش خلق میکند و بر زندگی عامه مردم نیز اثر مثبت خواهد گذاشت.
- حالت دوم؛ فرض کنیم که کسبوکار مورد نظر از هر لحاظ شفاف و بیحاشیه فعالیت میکرده و ما به اشتباه و بدون تحقیق و بررسی و بدون در نظر گرفتن مستندات و دلایل کافی آن را تحریم و هویت و شخصیت برند را تخریب کردهایم. حال چه سناریو و مسیری برای این فرضیه میتوان تصور کرد؟
در چنین حالتی، شاید مدیران اصلی برند مورد نظر، آسیب جدی و جبرانناپذیری نبینند اما باید باور کنیم که همه امیدها و آرزوهای یک نسل به باد خواهد رفت. نسلی که امیدوارانه وارد این حوزه شدند و حالا دچار یأس و سرخوردگیاند. یکبار دیگر، تلاشی مفید و اثرگذار نابود میشود.