شناسه خبر : 24623 لینک کوتاه

اطلاعات فریبنده

بررسی عوامل اجتماعی پذیرش جعلیات در جامعه ایرانی در گفت‌وگو با علی‌اصغر سعیدی

علی‌اصغر سعیدی می‌گوید: یکی از مهم‌ترین علل اجتماعی زودباوری در جامعه انسانی برخوردار نبودن از تفکر انتقادی است. تفکر انتقادی معمولاً در جوامعی بیشتر رشد می‌کند که در آنها راه‌های نقد گشوده شده باشد.

اطلاعات فریبنده

در شبکه‌های اجتماعی و حتی گاه در رسانه‌های رسمی فارسی‌زبان هر روز شاهد انتشار اخبار و مطالب جعلی هستیم که بسیاری از کاربران به‌راحتی آنها را باور می‌کنند، می‌پذیرند و با بازنشر این جعلیات، ناخواسته به پذیرش هرچه بیشتر آنها کمک می‌کنند، اما چه عواملی باعث شده بسیاری از کاربران در جامعه ایرانی چنین ناآگاهانه با محتوای منتشرشده در فضای مجازی و رسانه‌ها مواجه شوند؟ علی‌اصغر سعیدی، جامعه‌شناس و عضو هیات علمی دانشگاه تهران، معتقد است که چنین ظرفیتی لزوماً خاص جامعه ایران نیست و احتمالاً در سایر کشورهای در حال توسعه هم وجود دارد. او می‌گوید: «تفاوت انسان‌های جامعه توسعه‌یافته و توسعه‌نیافته در این است که عموم افراد در جامعه توسعه‌یافته حقایقی را که نمی‌دانند بر عهده محققان و اهل فن می‌گذارند، درحالی‌که در جوامع توسعه‌نیافته مردم احتمالاً به این علت حقیقتی را می‌پذیرند که ندانستن و اعتراف به آن با حماقت فرد و نشان اجتماعی فرد یکسان انگاشته می‌شود. بنابراین افراد به هر نحو می‌خواهند خود را آگاه و دانا نشان دهند.»

♦♦♦

 چرا ظرفیت روانی و اجتماعی پذیرش مسائل غیرواقعی در افکار عمومی وجود دارد؟

وجود چنین ظرفیتی لزوماً خاص جامعه ایران نیست و عموماً باید بیشتر در کشورهای در حال توسعه وجود داشته باشد. اینکه چنین ظرفیتی بالاست یا معمولی و نرمال است واقعاً نمی‌دانیم اما مواردی در زندگی روزمره رخ می‌دهد که ما را به تردید می‌اندازد و همین سوال را پیش می‌آورد. پاسخ جامعه‌شناختی به این سوال البته بیشتر برمی‌گردد به پیچیده‌تر شدن جامعه جدید و وجود ناشناخته‌های بیشتر. به نظر من مساله برمی‌گردد به اصل اول تز کارل پوپر، فیلسوف اجتماعی، که می‌گوید «جهل انسان از دانشش بیشتر است». اگر این حرف را بپذیریم آن‌وقت ناشناخته‌های ما که البته در اثر پیشرفت‌های علمی مشخص شده، روزبه‌روز وسعت می‌یابد. بنابراین، یک علت مهم در این است که روزبه‌روز ناشناخته‌ها بیشتر می‌شود و انسان در جهان جدید با موارد زیادی برخورد می‌کند که می‌خواهد صدق و کذبش را مشخص کند. مردمی هستند که به هر خبری واکنش نشان می‌دهند و می‌خواهند تکلیف خود را با ناشناخته‌ها زودتر روشن کنند. البته قصد ندارم تفسیر جامعه‌شناختی را به یک تحلیل روان‌شناختی تقلیل دهم، اما اگر به تفسیر روانشناسانه هم نگاه کنید انسان زودباور انسانی است که عموماً ناآگاه است و به همین دلیل حرف‌های دیگران را زود می‌پذیرد اما یکی از مهم‌ترین علل اجتماعی زودباوری در جامعه انسانی برخوردار نبودن از تفکر انتقادی است. تفکر انتقادی معمولاً در جوامعی بیشتر رشد می‌کند که در آنها راه‌های نقد گشوده شده باشد. شاخص وجود چنین جامعه‌ای میدان و عمق حوزه عمومی جامعه است که در آن بحث‌های مختلف بنا به ضرورت شکل می‌گیرد. مثلاً وقتی فرد یا جامعه با مساله‌ای ناشناخته روبه‌رو می‌شود گویی جامعه قرار است به سوال او پاسخ دهد و مسائل ناشناخته مساله اجتماعی می‌شوند و جامعه نیز با کمال میل و آزادی وارد پاسخگویی می‌شود.

البته در وهله اول و هنگام طرح هر مساله‌ای در حوزه عمومی جامعه تشتت آرا بسیار بالاست اما به‌تدریج و با گفت‌وگو وفاق نسبی حاصل می‌شود و مردم بر سر آن موضوع، به‌رغم اختلاف‌نظر، به طور نسبی نزدیک‌تر می‌شوند. حتی اگر تصور کنیم که حوزه عمومی نمی‌تواند از شدت اختلاف نظر افراد کم کند حداقل می‌توان گفت در حوزه عمومی نظرات مختلف به گوش مردم می‌رسد و همین زمینه رسیدن به وفاق نسبی است. بنابراین، اگر در جامعه‌ای تعداد زودباوران بالاتر باشد حداقل نتیجه‌ای که می‌توان گرفت این است که ارتباطات افراد در چنین جامعه‌ای محدود است و حوزه عمومی محدودی وجود دارد.

 شما نخست از وجود یک جامعه پیچیده به عنوان زمینه شکل‌گیری زودباوری حرف زدید اما در چنین جامعه‌ای مسلماً نسبت به گذشته، اطلاعات فراوانی به افراد می‌رسد از این‌رو مردم باید نسبتاً آگاه‌تر شده باشند. اما چرا در چنین جامعه پیچیده و اطلاعاتی مساله را به ناآگاهی و محدود بودن اطلاعات و ارتباطات مرتبط می‌کنید؟

درست است که امروزه به افراد اطلاعات زیادی می‌رسد، اما استنباط من این است که اطلاعات در جامعه ایران بیشتر از طریق پیوندهای ضعیف و در جریان روابط و تعاملات روزمره اجتماعی دریافت می‌شود. منظورم از پیوندهای ضعیف، روابط با دوستان و آشنایان است. این اطلاعات، اطلاعاتی ظریف هستند به این معنی که چون شما به این‌گونه منابع اطلاعاتی اعتماد بیشتری دارید از آن استفاده می‌کنید و در بسیاری مواقع، اتکا به چنین اطلاعاتی به نسبت سایر اطلاعات به شما نفع بیشتری می‌رساند. مثلاً اطلاعاتی که از طریق حتی یک دوست قدیمی به دست آورده‌اید بیشتر مورد قبول است اما در عین حال، این منبع اطلاعات ممکن است در بسیاری موارد اطلاعات درستی به شما ندهد و حتی اطلاعات رسیده از آن مخدوش باشد. به قول جامعه‌شناس معروف اقتصادی، مارک گرانوتر، این منبع اطلاعاتی هم مایه تنبیه و هم مایه تشویق شماست که ناشی از رابطه اعتمادی است که به آن منبع اطلاعاتی دارید. هر چقدر اعتماد بیشتری به منبع خبرتان داشته باشید بیشتر در معرض زودباوری هستید. پس اطلاعات زیاد، لزوماً نمی‌تواند مانع زودباوری شما شود.

 منظورتان این است که در جامعه اطلاعاتی خبر زیادی هم موجب زودباورتر شدن آدم‌ها شده است؟

کاملاً درست است. کاریکاتوری در مجله نیویورکر نشان می‌داد شخصی نزد پزشک رفته و تشخیص پزشک این است که «بیماری تو اطلاعات زیادی است که دریافت می‌کنی». واقعاً برای بسیاری این بیماری است. در دنیای جدید اطلاعاتی، مشکل ما پردازش اطلاعات است. زمانی برای پیشگیری از جرم، بیماری و شبیه به آن می‌گفتند باید به فرد اطلاعات بدهید تا مثلاً فرهنگ پزشکی‌اش بالا برود و با مراجعه بیشتر به پزشک کمتر بیمار شود، اما حالا در استراتژی «پیشگیری»، مساله کنترل اطلاعات مطرح می‌شود چون انحرافات و از جمله زودباوری که ممکن است عامل انحرافات بعدی هم باشد به این برمی‌گردد که چگونه باید از اطلاعات استفاده کرد و آن را تجزیه و تحلیل کرد. می‌بینید که راهی جز حوزه عمومی؛ یعنی فضای گفت‌وگو در اجتماع، برای جلوگیری از زودباوری نیست.

البته پردازش اطلاعات کار طاقت‌فرسایی است و از عهده همه افراد برنمی‌آید. تقسیم کار در جوامع در حال توسعه نیز روزبه‌روز پیچیده‌تر می‌شود و انسان‌ها نمی‌توانند هر اطلاعاتی را پردازش کنند. به طور مثال، جست‌وجوگر گوگل نخست تقسیم‌بندی اطلاعات را به کار نبرده بود، مثلاً گوگل‌بوک، یا گوگل‌اسکالر. اما هر چقدر بر وسعت اطلاعات و انتخاب افراد اضافه می‌شد این طبقه‌بندی اطلاعات اهمیت می‌یافت. به نظر من در آینده باز هم طبقه‌بندی‌های تفصیلی‌تری باید برای راحتی کاربران در موتورهای جست‌وجوگر اعمال شود. با این حال بر اساس گزارش‌هایی که در مورد مصرف‌کنندگان اطلاعات در جامعه وجود دارد، عمدتاً ما اطلاعاتمان را دهان به دهان، از طریق دوستان دریافت می‌کنیم یا از شبکه‌های اجتماعی مجازی که باز هم این شبکه‌ها اگرچه از جنس روابط اجتماعی واقعی نیستند اما از جنس ارتباطات مجازی هستند که ورود و خروجش آسان‌تر است و احتمالاً استفاده از آن بیشتر. از این‌رو اطلاعات بیشتری که در دنیای جدید فراهم شده راهزن‌تر و فریبنده‌تر شده و افراد بیشتر واقعی بودنش را فرض می‌گیرند. مثال جالب ویکی‌پدیاست. می‌دانید که استفاده از این مرجع شناخت در نزد بسیاری از علما و محققان با تردید روبه‌رو شده است به این دلیل ساده که در مقایسه با یک دایره‌المعارف شناخته‌شده، هر کسی می‌تواند در به‌وجود آوردن مدخل‌ها مشارکت کند اما بسیاری هستند که اطلاعات این مرجع را کاملاً درست فرض می‌کنند. بنابراین ما درجاتی از زودباوری داریم که حتی در بین محققان و دانشجویان نیز وجود دارد که این نوع منابع را بدون تردید درست می‌پندارند.

 جامعه ایرانی در این زمینه چه تفاوت‌هایی با سایر جوامع به‌ویژه جوامع توسعه‌یافته دارد؟

هر چقدر تقسیم کار اجتماعی بیشتر باشد جامعه توسعه‌یافته‌تر است، اما امکان زودباوری‌اش هم ممکن است بیشتر باشد چون نادانسته‌های آدمیان بیشتر است و امکان دارد هر پاسخی را نسبت به نادانسته‌های خود واقعی بپندارند. تفاوت انسان‌های جامعه توسعه‌یافته و توسعه‌نیافته در این است که عموم افراد در جامعه توسعه‌یافته حقایقی را که نمی‌دانند بر عهده محققان و اهل فن می‌گذارند و باور خود را منوط به باور دیگران محقق می‌کنند درحالی‌که در جوامع توسعه‌نیافته مردم احتمالاً به این علت حقیقتی را می‌پذیرند که ندانستن و اعتراف به آن با حماقت فرد و نشان اجتماعی فرد یکسان انگاشته می‌شود. بنابراین افراد به هر نحو می‌خواهند خود را آگاه و دانا نشان دهند. به‌رغم اینکه در ادبیات فارسی بسیار نصایح از قول حکیمان نقل شده که بر پرسیدن تاکید شده اما عموماً مردمی که بیشتر می‌پرسند نادان‌تر تلقی می‌شوند. بنابراین فرد از پرسیدن طفره می‌رود.

 محتوای ضدثروت و یک‌شبه راه صدساله پیمودن افراد فقیر و از عرش به فرش رسیدن ثروتمندان از جمله محتواهایی است که در گذشته در داستان‌های عامه‌پسند رواج داشت و امروز در شبکه‌های اجتماعی مورد توجه مردم قرار می‌گیرد و به سرعت پذیرفته می‌شود. چه ویژگی‌هایی در جامعه ایرانی به پذیرش و علاقه‌مندی به این‌گونه محتواها دامن می‌زند؟

البته عموماً پذیرفته‌شده که یکی از خصوصیات جامعه ایرانی خیال‌پردازی و آرمان‌گرایی است. این خصوصیت که باعث می‌شود هر گزاره‌ای قبل از اینکه تجربه و آزمون شود بلافاصله پذیرفته شود هم می‌تواند به توسعه‌نیافتگی جامعه برگردد و هم به آرمان‌خواه بودن نخبگان. جامعه توسعه‌نیافته هم نخبگانش آرمان‌خواه هستند و هم مردمانش که گروه مرجع‌شان همین نخبگان هستند. البته این یک‌شبه ره صدساله را پیمودن در مواردی از واقعیت دور نبود اما هم نخبگان و هم توده‌ها این را تعمیم می‌دادند به هر ثروتمندی. توجه کنید که وقتی انقلاب پیروز شد تقریباً تمامی ثروتمندان مشمول تعمیم این گزاره قرار گرفتند. هنوز هم برخی روشنفکران چپگرا داستان زندگی کارآفرینانی که خاستگاه بازاری داشتند و با جهاندیدگی، آموزش، تربیت خانوادگی، شبکه روابط اجتماعی، اعتبار و اعتماد عمومی انباشت سرمایه کردند داستانی تخیلی و غیرواقعی می‌دانند و واقعیت را چیزی می‌دانند که آرمان‌ها می‌گوید. داستان تندروی‌ها و چپ‌زدگی‌ها نیز جز این نبود که می‌خواستند عالم واقع را آنچنان بسازند که می‌پنداشتند.

 شبکه‌های اجتماعی چه تاثیری در پذیرش مسائل غیرواقعی دارند؟

همان‌طور که گفتم جریان اطلاعات گسترده‌ای که از طریق این شبکه‌های ارتباطی صورت می‌گیرد تاثیر زیادی در پذیرش هر چیزی به عنوان واقعیت دارد. وقتی از کانال‌های شبکه‌های اجتماعی خبری به افراد می‌رسد گمان بر این است که اطلاعات این خبر واقعی‌تر هستند و هر چقدر این نوع اطلاعات بیشتر جریان پیدا کند بر میزان پذیرش واقعی بودنش افزوده می‌شود و به نوعی رابطه‌ای که به وجود آمده، یعنی شبکه اجتماعی، خود به‌تنهایی اعتمادی ایجاد می‌کند که پذیرش واقعی بودن آن را تسهیل می‌کند.

 افکار عمومی چگونه می‌تواند اخبار جعلی را شناسایی کند؟

حوزه عمومی که رسانه‌ها نیز بخشی از آن هستند عامل مهمی برای شناسایی اخبار جعلی است. مردم در حوزه‌های عمومی موجود، یعنی در مدرسه، بازار، اداره و سازمان‌ها و نهادهای مشابه، اطلاعات خود را رد و بدل می‌کنند و افراد در مورد این اطلاعات قضاوت می‌کنند. افکار عمومی در حوزه عمومی شکل می‌گیرد. کما اینکه نهاد مهمی که به توسعه افکار عمومی در اروپا کمک کرد قهوه‌خانه‌ها بودند که به عنوان حوزه عمومی محلی برای تبادل افکار بودند. خاصیت این حوزه عمومی این است که افکار عمومی را به هم نزدیک   و تا حد ممکن عاری از ارزش می‌کند و رنگ واقعیت را بهتر نشان می‌دهد.

 رسانه‌های رسمی چه تاثیری بر این مساله دارند و چگونه می‌توانند به افکار عمومی در تشخیص اخبار جعلی کمک کنند؟

به طور نظری این رسانه‌ها می‌توانند نقش مهمی در کاهش زودباوری بازی کنند که متاسفانه در جامعه ما نه‌تنها چنین نقشی را ایفا نمی‌کنند بلکه تاثیر منفی هم می‌گذارند. تحقیقات مختلف نشان داده است که برخی رسانه‌های رسمی مانند صداوسیما به استقرار درک و فهم پرتناقض از برخی واقعیت‌ها دامن زده‌اند. صداوسیما به‌رغم تهیه برنامه‌های مختلف نتوانسته به نحو کافی به شهروندان آموزش استفاده و پردازش اطلاعات را بدهد. دادن قدرت تمییز واقعیت از دروغ وظیفه هر رسانه رسمی است.

 آیا رسانه‌های رسمی و به‌ویژه رسانه ملی توانسته‌اند انسجام اجتماعی کافی ایجاد کنند و اعتماد عمومی را به خود جلب کنند؟

این نوع رسانه‌ها به دلیل عملکردشان به عنوان یک مرکز خبررسانی رسمی باید بیشتر مورد اعتماد قرار گیرند اما در اثر عملکردشان این موقعیت را از دست می‌دهند. به طور مثال، تلویزیون ظاهراً برنامه‌های مختلف و متنوع اقتصادی تهیه و پخش می‌کند که این برنامه‌ها در سال‌های اخیر افزایش هم یافته است. هدف آشکار این برنامه‌ها کمک به مردم برای ورود به بازار از طریق دریافت اطلاعات صحیح در بازار کالا، خدمات و سهام است. این اطلاعات در برنامه‌های مختلف خبری و... ارائه می‌شود. در شرایط عادی تلویزیون یکی از مراکزی است که مردم باید برای خبر درست به آن بیشتر رجوع کنند. این کار به‌طور عادی مطلوب و یکی از وظایف رسانه‌هاست که از انجام هرگونه سوءاستفاده جلوگیری می‌کند و به تعبیر نهادگرایان اقتصادی هزینه معاملات را کاهش می‌دهد. اطلاعات به مردم کمک می‌کند تا تصمیمی را اتخاذ کنند که فکر می‌کنند به نفعشان است. اما این رسانه در ایران وظیفه خود را در مواقع بحرانی در بازارهای مختلف به‌خوبی انجام نداده است و در این زمان‌ها تلاش کرده بر تصمیمات مردم تاثیر گذارد و همین امر هزینه معاملات را برای مردم به‌شدت افزایش می‌دهد و پیامدهای ناگواری در رابطه اعتماد بین مردم با تلویزیون ایجاد کرده. به‌طور نمونه هنگامی‌که در بازار سهام، بازار ارز و طلا تنش‌هایی بروز می‌کند تلویزیون از بازتاب دادن آن پرهیز می‌کند و به جای اینکه واقعیت‌های بازار را همان‌طور که جریان دارد برای مردم منعکس کند، برای جلوگیری از تشویش اذهان عمومی و نشان دادن ثبات اقتصادی جریان اطلاعات را ناگهان قطع می‌کند. این مساله در بسیاری از موارد به زیان منافع بخشی از کسانی منجر می‌شود که اطلاعات خود را از این رسانه دریافت می‌کرده‌اند و این امر موضوع بحث‌های مختلفی است. از یک‌سو تلویزیون معتقد است رسانه ملی است و در این مواقع باید از پیامدهای ناخواسته تحولات اقتصادی جلوگیری کند و منافع ملی بر منافع برخی افراد ارجحیت دارد اما این رویه تلویزیون، خود اخلال در فرآیند تحولات بازار است. به علاوه، اگر قرار است نهادی به تنظیم بازار بپردازد نهاد دولت است. رسانه نمی‌تواند نقش مداخله‌گر در روند بازار را داشته باشد و در زمان وقوع بحران‌ها باید منعکس‌کننده تصمیمات، سیاست‌ها و اقدامات دولت باشد، اما گاهی تلویزیون پا را از این هم فراتر می‌گذارد و در این مواقع نقش دیگری نیز بر عهده می‌گیرد و از یک رسانه اطلاعاتی به نهادی تبدیل می‌شود که خود را مسوول تصمیم‌گیری در مورد منابع مختلفی می‌داند که مردم در دست دارند و آنها را به انحای مختلف ترغیب می‌کند که چگونه کنترل این منابع را به افراد دیگر بسپارند یا نسپارند. این عملکرد در نهایت به کاهش اعتماد مخاطبان به تلویزیون منجر می‌شود. نمونه بارز این کاهش اعتماد مردم به خبررسانی تلویزیون را می‌توان در زلزله اخیر غرب کشور مشاهده کرد.

 عملکرد نادرست رسانه‌های رسمی چقدر در توجه مردم به شایعات فضای مجازی موثر است؟

اگر رسانه‌های رسمی تنها واقعیت‌ها را منعکس کنند در نهایت نه‌تنها بهتر به تصمیم‌گیری مردم کمک می‌کنند بلکه تحقیقات تجربی نشان داده است که تصمیم نهایی مصرف‌کننده عقلانی‌تر می‌شود و اگر اشتباهی هم صورت گرفته باشد به حساب رسانه ملی نوشته نشده و به اعتماد مردم خدشه وارد نخواهد شد. اما اگر رسانه رسمی وظیفه خود بداند از انتشار اخباری که گمان می‌کند به تشویش اذهان عمومی منجر می‌شود جلوگیری کند بعد از فروکش کردن هر بحران چگونه می‌توان زیان مردم را از اعتماد به اخبار جعلی یا منتشر نکردن اخبار درست جبران کرد؟ تردیدی نیست که در عالم سیاست این مساله غامضی برای دولت‌هاست اما قطعاً باید اینها را به بحث نخبگان و مردم در حوزه عمومی گذاشت و از تجربه سایر کشورها استفاده کرد. تجربه جهان مدرن نشان داده که رسانه‌هایی که جریان اطلاعات را متوقف نکرده‌اند نه‌تنها رابطه اعتماد قوی‌تری را ایجاد کرده‌اند بلکه با کشاندن موضوع بحران به حوزه عمومی امکان تصمیم‌گیری بهتر را برای ذی‌نفعان فراهم کرده‌اند.  

دراین پرونده بخوانید ...