عباس رشیدی از اهداف و چگونگی شکلگیری تشکلهای بازنشستگان کشوری در ایران میگوید
ساماندهی تشکلها، کانونها را ساختارمند میکند
از آنجاکه با گذر زمان به سمت خاکستری شدن و میانسالی در پیش هستیم، به نظر میرسد باید به این مسائل اندیشیده شود و سیاستگذاریهای لازم صورت گیرد که بتوان از ظرفیت و قابلیتی که هماکنون وجود دارد، بهرهمند شد.
تشکلها در ایران چگونه شکل گرفتهاند و به چه صورت ساماندهی شدهاند؟ هدف از تشکیل آنها چیست؟ تاکنون چقدر توانستهاند به اهدافشان نزدیک شوند و اقدامات مثبت و موثری انجام دهند؟ اینها سوالاتی است که عباس رشیدی، مدیر کل امور فرهنگی و اجتماعی صندوق بازنشستگی کشوری در گفتوگو با تجارت فردا به آنها پاسخ داده است. او میگوید: «با ایجاد این تشکلات انتظار میرود، در آینده پل ارتباطی میان بازنشستگان و سیستمهای اجرایی چه در بخش دولتی و چه در بخش خصوصی که خدماترسان هستند، ایجاد شود.» به گفته او این تشکلات میتوانند افراد با تخصصهایی را که دارند، به سیستمها معرفی کنند که بدین ترتیب از تجربه و تخصص آنها بهره گرفته شود. از طرفی افراد بازنشسته نیز، به فعالیتهای مرتبط با تخصص خود بپردازند. در ادامه مشروح این گفتوگو را میخوانید.
در حال حاضر چه تعداد تشکل بازنشستگی وجود دارد؟ این تشکلها در ایران چگونه شکل گرفتهاند و به چه صورت ساماندهی شدهاند؟
معمولاً در تمام دنیا، تشکلهای صنفی به عنوان تشکلهای مدنی شناخته شدهاند و در راستای پیگیری مسائل و مطالباتی که صنف مربوطه دارد، شکل میگیرند. مدتهای مدیدی است که در کشور ما نیز، تشکلهای صنفی دستگاههای اجرایی در حوزه بازنشستگان ایجاد شده است. بر اساس نتایج بررسیهایی که در این زمینه انجام شده، مشخص شده است که 580 تشکل در سطح استانها و بین 60 تا 70 تشکل در شهر تهران موجود است. بنابراین حدوداً از 650 تشکل در سطح کشور که به عنوان کانونهای بازنشستگی دستگاههای اجرایی هستند، برخورداریم. اما از آنجا که بعضی کانونهای بازنشستگی ساماندهیشده نبودند و ساختار مشخصی نداشتند، ایدهای شکل گرفت که یک تشکل که با نامهای سندیکا یا اتحادیه، مجمع و... نیز استفاده میشود، به صورت هرمی اداره شود، به این معنی که برای این تشکلها ساختاری ایجاد شود که کل بازنشستگان کشور را نمایندگی کند.
در ابتدا مقرر شد این طرح از شهرستانها یعنی از خود بازنشستگان شروع شود. اما بعد به این نتیجه رسیدیم که با وجود حدوداً 650 تشکل و کانونهای بازنشستگی در سطح کشور که ساختارهای قانونی دارند، این طرح با محوریت تشکلهایی که از مجوزهای مربوطه برخوردارند، اجرا شود. از این رو میتوان همراه با انتخابات دموکراتیک، ساختاری هرمیشکل ایجاد کرد. بنابراین اجرای این طرح از اواخر سال 1394 به استانها ابلاغ شد. در این رابطه انتخابات صورت گرفت. شوراهای موقت که بر مبنای تعداد کانونها انتخاب میشدند، در استانهای کشور و از جمله شهر تهران تشکیل داده شدند. در این ایده به گونهای عمل شد که برای هر 10 هزار بازنشسته، یک نفر به عنوان نماینده در مجمع عالی مرکزی حضور داشته باشد که در مجموع 130 نفر انتخاب شدند. در نهایت میان نمایندگان منتخب بازنشستگان رایگیری شد. سه نفر از نمایندگان هیات دولت نیز، در آنجا حضور داشتند. پس از اتمام انتخابات 11 نفر به عنوان هیات موسس انجمن بازنشستگان انتخاب شدند. اکنون این مراحل در حال استعلام است، به محض اینکه مجوز لازم ثبت شود، این تشکیلات بازنشستگی شروع به فعالیت میکنند.
با توجه به نیاز سیستمهای اجرایی به مطالبات ذینفعانشان، به نظر میرسد اگر ساماندهی این تشکیلات به سرانجام برسد، در شرایط فعلی یک سینرژی ایجاد میشود که میتواند کانونهای بازنشستگی را ساختارمند کند. اگرچه هیچگونه تداخلی نیز، در وظایف آنها ایجاد نمیشود به این معنی که این ساختار منجر به انحلال یک کانون یا تشکل دیگر نیست بلکه ساختار جدید ظرفیت و قابلیت بالاتری در جهت پیگیری مطالبات و نیازهای بازنشستگان ایجاد میکند.
چند تشکل به ثبترسیده وجود دارد؟
در گذشته تشکیلاتی بوده که مجوزهای لازم را اخذ کرده باشند اما در حال حاضر تعدادی از این تشکلها دارای مجوزهای لازم و تعدادی در حال پیگیری برای تشکیل هیات مدیره جدید هستند.
این تشکلها چه اهدافی دارند؟ چگونه مطالبات بازنشستگان را مطالبه میکنند؟
همانطور که میدانید، قانونگذار برای سیستمهای اجرایی وظایفی را تعیین کرده است. از آنجا که تشکلهای صنفی از این قوانین مطلعند، نیاز را احساس میکنند. از طرفی ارتباط مستمر و مستقیمی با ذینفعان دارند، پس این مجموعهها میتوانند با شناسایی ظرفیتهای موجود، به تشکیل کمیسیونها بپردازند و جامعه هدف را در این کمیسیونها وارد کنند چراکه صندوق بازنشستگی کشوری، یک سازمان یا سیستمی است که از جمعیت فرهیخته و باتجربه برخوردار است. افرادی که به مدت 30، 35 سال در شرایط و تخصصهای مورد نیاز جامعه فعالیت داشتهاند و از ذخایر ارزشمند جامعه به شمار میروند. اما شرایط بهگونهای است که بعد از بازنشستگی به یکباره فعالیت و ارتباط آنها با دستگاههای اجرایی قطع میشود و دیگر از آنها بهرهای گرفته نمیشود.
بنابراین با وجود چنین تشکلاتی انتظار میرود، در آینده پل ارتباطی میان بازنشستگان و سیستمهای اجرایی چه در بخش دولتی و چه در بخش خصوصی که خدماترسان هستند، ایجاد شود. به نوعی این تشکلات میتوانند افراد با تخصصهایی را که دارند، به سیستمها معرفی کنند که از تجربه و تخصص آنها بهره گرفته شود. از طرفی افراد بازنشسته نیز، به فعالیتهای مرتبط با تخصص خود بپردازند. حتی برای بهرهمندی بیشتر از تجارب این افراد میتوان در سیستمهای اجرایی اتاقهای فکر تعبیه کرد و از آنها مشورت گرفت.
در خارج از کشور نیز، بهرغمی که سن بازنشستگی بالاتر از کشور ماست، زمانی که افراد به دوران بازنشستگی میرسند، بازهم از بسیاری از آنها در تشکیلات استفاده میشود. البته این نیروها بسیار ارزانتر از نیروهای کار هستند. از این رو میتوان شکلگیری این تشکلها را تجربه جدیدی دانست که میتوانند اثرگذاری مناسبی بر جامعه هدف و ورود آنها به کمیسیونها و... داشته باشند. همچنین استفاده از آنها بر سیستمهای اجرایی و مسائل قانونگذاری تاثیر میگذارد. در حال حاضر سالهای سال است که از کشور ما به عنوان یک کشور جوان یاد شده و میشود اما با گذر زمان به سمت خاکستری شدن و میانسالی در پیش هستیم. پس به نظر میرسد باید به این مسائل اندیشیده شود و سیاستگذاریهای لازم صورت گیرد که بتوان از ظرفیت و قابلیتی که هماکنون وجود دارد، بهرهمند شد.
گفته میشود تعداد تشکلها در دولت یازدهم، نسبت به سال 91 رشد چشمگیری داشته است، آیا به همین صورت است؟
در حال حاضر دولت نگاه واقعگرایانه به ایجاد سندیکا و تشکلها دارد. اگر نگاهی به مجموعههای دولت بیندازیم، میبینیم رویکرد عمده سیستمهای اجرایی به صورت سیستماتیک، ذینفعمحوری است. به همین جهت به نظر میرسد رشد تشکلها، هم از باب مورد اقبال قرار گرفته شدن افرادی که در این حوزه کار میکنند و هم به جهت نگاه منطقی و واقعگرایانه دولت رنگ بیشتری پیدا کرده است. همچنین نگاه آحاد جامعه نیز، به سمتی است که این تشکلها افزایش پیدا کند، از این رو دولت برمبنای نیاز جامعه برنامهریزی میکند و به بحث ایجاد تشکلها نگاه مثبت دارد.
این تشکلها تاکنون توانستهاند به اهدافشان نزدیک شوند و اقدامات مثبت و موثری انجام دهند؟
در گذشته تشکلها به صورتی بودند که در آنها پراکندگی و حرکتهای انفرادی بیشتر نمایان بود اما اکنون ساماندهی تشکلها و ایجاد تشکلهای جدید به عنوان یک ایده اولیه، رو به رشد است. به نظر میرسد با شکلگیری تشکلهای جدید و حرکت بر مبنای ساختارمندی شرایط مطلوبتری نسبت به گذشته ایجاد شود و اگر این تشکلها به درستی ساماندهی شوند، میتوانند در پویایی و نقشآفرینی آحاد جامعه تاثیر بسیاری داشته باشند.
آیا به جز نبود ساختار مناسب در تشکلها، مشکلات دیگری در راستای رسیدن به اهداف این تشکلها بوده است؟
تنها ایرادی که تاکنون به رویکرد تشکلها وارد میشود، نبود ساختار مناسب است. به این معنی که حرکتها همجهت صورت نگرفته است. البته این شرایط موجب شد احساس نیاز برای ساختارمندی و ساماندهی تشکلات ایجاد شود که حرکتهای پراکنده و بخشینگری به نگاههای هرمی و فرابخشی تبدیل شوند. همانطور که در قبل هم گفته شد، یکی از دلایلی که موجب عدم توفیق در تشکلها بوده است، حرکت کردن انرژیها به صورت انفرادی بوده است که امید میرود با ایجاد تشکیلات جدید این مشکل برطرف شود و بتوان از ظرفیت بسیار بالای بازنشستگان کشور استفاده کرد. البته ایجاد این تشکلها نیز، زمانبر است. به اعتقاد بنده اگر تشکلهای جدید شکل بگیرند و جمعیت یک میلیون و 280 هزار نفر بازنشستگان به درستی جهتدهی شوند، اثرات بسیاری دارد. شاید به هر حال سیستمهای دولتی نتوانند سرویسدهی مناسبی برای این افراد داشته باشند اما با شکلگیری این سندیکاها، بخشی از پیگیری مطالبات آنها از طریق مراجع قانونگذار و سیاستگذار صورت میگیرد. از طرفی هم قرار نیست فردی که
بازنشسته میشود از همه چیز معاف باشد چراکه بازنشستگی که رهایی از قید و بندهای اداری است به هیچوجه به معنی بازماندن از زندگی نیست. در این زمان هر شخص میتواند به اختیار خود زندگی کند. در حال حاضر بازنشستههای بسیاری هستند که با وجود شرایط سخت اقتصاد کشور، اشتغالزایی کردهاند. زمانی که چنین ظرفیتهایی وجود دارد میتوان توانمندسازی کرد و باعث پویایی کشور شد. همچنین در جهت توسعه همهجانبه کشور باید به بدنه فعال جامعه افزوده شود. شرایط به گونهای نیست که گفته شود وقتی بدنه فعال جامعه به مرز بازنشستگی رسید، دیگر بدنه غیرفعال شده است بلکه میتوان این بدنه را تعمیم و گسترش داد و برای انجام این مساله بایستی بازده زمانی موجود به درستی مدیریت شود.
در مجموع عملکرد صندوقهای بازنشستگی به چه صورت ارزیابی میشود؟ این نظام با چه بحرانها و چالشهایی مواجه است؟
معمولاً سیستمهای بیمهای در دنیا دچار مسائل و مشکلاتی هستند و این مساله تنها منوط به کشور ما نیست. حتی کشورهایی که به عنوان اقتصاد اول یا دوم و سوم جهان هستند نیز، نگرانیهایی بر مباحث بیمهای و بازنشستگی کشور دارند. حتی بعضی کشورها برای مقابله با ایجاد بحران این نظام مدیریتهایی را در پیش گرفتهاند. مثلاً در این زمینه اقداماتی نظیر افزایش سن بازنشستگی انجام داده تا این مسائل را مدیریت کنند. به همین ترتیب این مسائل در کشور ما نیز وجود دارد. گروهی باید به عنوان تولیدکننده ثروت پویایی اقتصادی کشور را به وجود بیاورند تا جمعیت دیگری بتوانند از آن بهرهمند شوند.
در حال حاضر یکی از بحرانهای بسیار مهم در سیستمهای بیمهای، نبود فرصت سرمایهگذاری است. به این معنی که کسورات در سیستمهای بیمهای وارد میشود و صرف پرداخت حقوق فعلی میشود. همچنین از طرفی ورودیها (جمعیت استخدامی) با کاهش همراهند اما قسمت خروجی که بازنشستگان هستند، در حال افزایش است. این موارد نقاط چالشبرانگیزی هستند که باید به آنها پرداخته شود و در آن حیطه چارهاندیشی شود. به نظرم باید بازه زمانی که در اختیار جمعیت بازنشسته قرار میگیرد به درستی مدیریت و ساماندهی شود. افراد باید با اموری مانند ورود به مجموعههای صنفی، انجام سفرهای سیاحتی، زیارتی و... در سطحی که توان دارند، مشغول شوند و فعالیتهایی را انجام دهند. اگرچه برای این کار بایستی از زمان و دوران جوانی فرهنگسازی شود و تنها مختص دوران بازنشستگی نیست. در کل مقوله جلوگیری از بحرانهای زمان بازنشستگی، نیازمند عزم ملی است و باید این پروژه را از زمانی حتی قبل از رسیدن به دوران میانسالی افراد شروع کرد که سالمندی بحرانی را نه برای آحاد جامعه و نه برای سیستمهای بیمهای به همراه داشته باشد. سیستمهای بیمهای اگر نتوانند نیازهای اجتماعی، معیشتی و اقتصادی
جامعه هدف را تامین کنند با بحران روبهرو میشوند پس در این زمینه باید تدابیر لازم صورت بگیرد که هم جامعه هدف بهرهمند شود و هم خود سیستمها با یک سیاستگذاری و خطمشی مناسب همراه شوند.
چه اقداماتی از سوی دولت باید انجام شود که این تشکلها به اهداف خود برسند؟
شکلگیری تشکلها معمولاً به صورت مدنی از متن جامعه صورت میگیرد و دولتها در تشکیل آن ورود مستقیم ندارند. اما دولت در این راستا میتواند ورود حمایتی و فرآیندی داشته باشد و زمینه را برای این فعالیت فراهم کند. زیرا یکی از عواملی که منجر به بلوغ اجتماعی میشود، ایجاد تشکلهای مدنی است و بهتر است تعداد آنها به میزانی که جامعه پذیراست ارتقا داده شود تا این بلوغ به سهولت انجام شود. پس دولت باید بستر لازم برای ایجاد این تشکلها را فراهم کند و نگاه حمایتی بر آنها داشته باشد.
تضعیف این نظام در کشور چه تهدیدات و عواقبی را برای بازنشستگان به دنبال دارد؟
تضعیف نظام بازنشستگی در کشور احساس امنیت را از جامعه میگیرد و اگر احساس امنیت نسبت به آینده از جامعهای رو به کاهش باشد، طبیعتاً انگیزه و تلاش افراد تحتالشعاع قرار میگیرد. برای اینکه افراد و بدنه فعال جامعه دارای انگیزه کافی، تلاش و بهرهوری بیشتری باشند باید نسبت به آینده خود امنیت خاطر داشته باشند. البته اگر سیستمهای بازنشستگی یا خود بازنشستهها بر اساس زمان فرسوده شدند، این فرسودگیها طبیعی است اما برخی از این فرسودگیها القایی است و میتوان آنها را کاهش داد. در صورت کاهش این فرسودگیها و افزایش فروغ به آینده افرادی که یدککش واژه بازنشسته هستند یا از میانسالی به سالمندی میروند، طبیعی است که جامعه فعال و افراد مشغول به فعالیت در جامعه با نگاه به این سمت، انگیزه کافی برای تلاش و پویایی بیشتر پیدا میکنند که این مساله قطعاً بر توسعه همهجانبه اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و... کشور اثرگذار است. سیستمهای بیمهای و بازنشستگی نقش بسیاری در تامین رفاه جامعه دارند، بنابراین اگر این نظام در کشور تهدید شود و
در جایگاه مناسب خود قرار نگیرد، جامعه نمیتواند شادابی رسیدن به یک توسعه ماندگار را در آغوش بگیرد. سیستمهای بازنشستگی و بیمهای نقش بسیار موثری دارند و بهطور حتم باید برای تقویت آنها، عزم ملی به وجود آید و گامهای موثر برداشته شود.
گفته میشود یکی از راهکارهای صندوقهای بازنشستگی برای حل بحرانهای موجود، حرکت به سمت سرمایهگذاری در خارج از کشور است، در این زمینه آیا اقداماتی صورت گرفته است؟
سرمایهگذاری میتواند در بخش برونمرزی انجام شود و با اندیشههای نو و مناسب خود تاثیرگذار باشد و قطعاً این مساله هم در سیستمهای بیمهای کشور وجود دارد. به هر حال بر مبنای نیازی که احساس میشود و ارتباطات سیستمی که با نظام بازنشستگی جهان و بخش اقتصادی آن وجود دارد، باید از تجربههای نو بهره برد و آنها را دنبال کرد. اکنون باید با پژوهش و تحقیق کافی امور سرمایهگذاری را انجام داد و نمیتوان گفت تنها یک چاردیواری برای انجام امور خود در نظر میگیریم و طبق آن عمل میکنیم. در این راستا باید بنیادهای دانشمحوری داشته باشیم که لازمه آن، ممکن بودن ارتباطهای برونمرزی است. علاوه بر آن بایستی سرمایهگذاریها در حوزه نیروی انسانی و هم در زمینه اقتصادی، تجهیزات و منابع انجام شود. اما این سرمایهگذاریها باید در شرایطی انجام شوند که بهترین و بالاترین بهرهوری و سود را داشته باشند. در حال حاضر نیز، به دلیل ارتباطات با دنیای خارج، فضا و شرایط
بهتری مهیا شده است و در جامعه نگاه مردم و دولتمردان به شکلی است که امید میرود با تعامل با دنیا از امتیازات بیشتر بهره ببریم.
از نظر شما نظام بازنشستگی در آینده چه مسیری پیش رو دارد؟
در حال حاضر حرکت بر مبنای منطق ترسیم شده است. در سیستمهای بیمهای استفاده از محاسبات اکچوئری در دستور کار قرار گرفته است و از طرفی مطالباتی که در جامعه هدف قرار دارد نشان میدهد افق رو به جلو ترسیم شده است و باید به انجام آن خوشبین باشیم. البته ناگفته نماند وظیفه سنگینی در این حوزه بر دوش ماست. اغلب امور باید به صورت علمی صورت بگیرد. در جذب نیروهای انسانی باید کاملاً به شیوههای خود عمل کنیم، اگر کارها به صورت علمی پیش رود و از منابع انسانی خوب استفاده شود مطمئناً حرکتی رو به جلو در پیش داریم. در حال حاضر کشور ما در زمینه تولید علم در رده 10 کشور اول جهان قرار گرفته است که حاصل عمر از دسترفته جامعه سالمندی است. این جامعه سالمند در رشد و توسعهیافتگی تولید علم در کشور نقش بسزایی داشتهاند. اکنون باید بپذیریم در حوزه اقتصادی یکسری ضعفها وجود دارد اما در حوزه تولید علم از شرایط ویژهای برخوردار هستیم، پس اگر فعالیتها به صورت علمی دنبال شوند و از منابع موجود به درستی استفاده شود، به نظر میرسد تحولات مناسبی اتفاق میافتد. این در
صورتی است که اگر مدیریت این مسائل به درستی انجام نشود، باید نگاهی به سمت بحرانهای پیش رو داشته باشیم. قطعاً در مسیر پیشرو تهدیدها و موانعی بر سر راه وجود دارند که باید آنها را به فرصت تبدیل کنیم. گاه از کثرت و انبوه جمعیت در جامعه هدف به عنوان تهدید یاد میشود اما به نظرم باید آن را یک فرصت تلقی کرد و از آن به صورت بهینه استفاده کرد.
دیدگاه تان را بنویسید