راهکارهایی برای ساماندهی بخشهای غیررسمی اقتصاد زباله
مثلثی که میتواند مساله زباله را حل کند
در مورد ساماندهی بازارهای غیررسمی زباله باید چندین نکته را مدنظر قرار داد. یکی از مهمترین موارد توجه به وضعیت فعلی افراد شاغل در این بخش است. من فکر میکنم بین فقر و سقوط اقتصادی یک مرز باریکی قرار دارد.
در مورد ساماندهی بازارهای غیررسمی زباله باید چندین نکته را مدنظر قرار داد. یکی از مهمترین موارد توجه به وضعیت فعلی افراد شاغل در این بخش است. من فکر میکنم بین فقر و سقوط اقتصادی یک مرز باریکی قرار دارد. بخش عمدهای از جمعیت کشور ما ممکن است با این مرز بین فقر و سقوط اقتصادی فاصله داشته باشند اما در همین کشور و شهرهای مختلف هستند کسانی که میتوان آنها را در قالبی تحت عنوان فقرای شهری جای داد. به اعتقاد من، تعداد قابل توجهی از افرادی که بر روی این مرز مشغول به فعالیت هستند تنها کافی است که از این مرز سقوط کنند که آن وقت به اعمال خلاف قانون مانند قاچاق یا انواع بزهکاری پناه خواهند برد.
در شرایط فعلی کسی که زباله جمع میکند و از این طریق درآمدی به دست میآورد که با آن ارتزاق میکند دقیقاً بر روی آن لبه مرز بین فقر و سقوط اقتصادی قرار دارد. آن وقت در این وضعیت اگر شما بخواهید این امکان را هم سلب کنید دیگر برای آن فرد چارهای نمیماند جز اینکه به اعمال خلاف یا غیرشرافتمندانهای بپردازد که طبیعتاً تبعات و آسیبهای اجتماعی دیگری به همراه خواهد داشت.
به همین دلیل است که من تاکید دارم در مقطع فعلی این مهم است که به این افراد اجازه داده شود به شغل فعلی مشغول باشند و مسوولان باید به اهمیت این بخش اقتصادی پی ببرند و متوجه باشند این افراد شاغل در بخشهای غیررسمی زباله در حال حاضر معتقدند با یک کار شرافتمندانه زندگی خود را اداره میکنند. اما اگر این توانمندی اداره یک زندگی حداقلی هم از این افراد گرفته شود ممکن است این افراد دست به هر کاری بزنند. به واسطه این چنین اهمیتی است که باید مسوولان مربوطه در این بخش خیلی متوجه افراد شاغل در این حوزه باشند.
تهدید یا فرصت؟
برای بررسی بیشتر این مساله باید به این سوال پاسخ داد که ما باید به چشم تهدید یا فرصت به این مساله نگاه کنیم؟ در این مورد مثال معروفی در حوزه توسعه شهری وجود دارد که مربوط به یک اتفاق مهم در شهر کوریتیبا در کشور برزیل است. این شهر در دهه 1980 به قدری با مشکل زباله مواجه شده که خیلی از کارشناسان پیشنهاد میدهند برای حل این مشکل شهردار این شهر کوره زبالهسوز بخرد. در آن زمان هزینهای که برای تهیه این کوره زبالهسوز نیاز بود به بیش از 80 میلیون دلار میرسید. از سوی دیگر در آن زمان در حالی برزیل به این چنین هزینهای نیاز داشت که وضعیت اقتصادی مناسبی نداشت. آن زمان برزیل به عنوان یکی از کشورهای با بدهکاری شدید شناخته شده بود و به همین دلیل وضعیت اقتصادی مناسبی نداشت. اما پاسخ شهردار این شهر به پیشنهاد 80 میلیوندلاری کارشناسان این بود که نمیخواهد این کار را انجام دهد که کشور برزیل بدهکارتر شود بلکه قصد دارد با استفاده از آدمهای فعال و شاغل در حوزه غیررسمی زباله مساله را برطرف کند. طبق برآوردهایی که آن زمان انجام شده بود، در آن بخش بیش از 10، 15 هزار نفر فعال
بودند که شهردار کوریتیبای برزیل توانست به آنها رسمیت بدهد. او آن زمان به این افراد گفته بود که شما همکار ما در این وظیفه مهم هستید و ما امکانات در اختیار شما قرار میدهیم تا کار بهتری انجام شود.
بعد از اعمال این سیاست، این افراد که تا قبل از آن روز در نگاه خیلی به عنوان افراد مجرم شناخته شده بودند صاحب یک شغل رسمی و شرافتمندانه شدند و در واقع با شاغل شدن این آدمها بخشی از مشکل بیکاری شهر کوریتیبا هم حل شدند. با این اقدام کسانی که تا پیش از این به نوعی زبالهدزد بودند، صاحبان شغلهایی شدند که بنا بود مشکل زباله را حل کنند که البته این طور هم شد و با این اقدام مشکل زباله هم حل شد. نکته در این است که جدای از به رسمیت شناختن این افراد، شهردار کوریتیبا توانست امکانات جالبی را در اختیار این افراد قرار دهد و از آن زمان این تجربه، یک تجربه موفق در این زمینه شناخته شد. به نظر میرسد در این تجربه به جای اینکه مساله را تکنیکی حل کنند، با یک راهکار اجتماعی آن را حل کردند.
با توجه به این چنین تجربههایی ما هم باید در این مورد نگاه خود را عوض و قبول کنیم و به این افراد آموزش بدهیم و آنها را ساماندهی کنیم. البته در این روند باید به مواردی که مانع این کار میشوند هم توجه کنیم. ممکن است برخی اتفاقها افتاده باشد که منجر به کاهش اعتماد به ارگانهایی مثل شهرداری شود. در این شرایط اگر ارگانی مثل شهرداری بخواهد مستقیم وارد تعامل شود، به خصوص افرادی که تاکنون تصور داشتهاند که به آنها نگاه مجرمانه داشتهاند معلوم است به برنامه آینده اعتماد نمیکنند، چرا که تا حالا فرصت و بستر اعتماد وجود نداشته است. در این مورد باید توجه کرد که این اعتماد یکشبه ایجاد نمیشود و باید ابتدا چارچوبی برای اعتماد شکل بگیرد و سپس اقدام کرد. در این مورد به نظرم چارچوبهای شراکتی بهترین ابزار است و ارگانهایی مثل شهرداری میتوانند از NGOهایی که فعال هستند برای واسطه شدن یاری بگیرند. اگر این مثلث ارگانهایی مثل شهرداری، NGO و افراد فعال در بخش زباله شکل بگیرد شاید تا اندازهای بتوان این مساله را ساماندهی کرد. در مجموع باید نگاه به این موضوع به گونهای باشد که توجه کنیم مساله از چارچوب زباله فراتر است و به
عنوان یک مساله اجتماعی باید به آن نگاه شود. در پایان تاکید میکنم با حذف یا انتقال این مساله به حاشیه و اطراف تهران هم مشکل حل نمیشود بلکه باید در چارچوب کارهای کارشناسی این موضوع را پیش برد. اگر مدیران از اتاقهای شیک خود خارج شوند و از نزدیک واقعیت را ببینند آنوقت میتوانند بهتر تصمیم بگیرند.
دیدگاه تان را بنویسید