چهار دیدگاه درباره اقتصاد رسانه در ایران
مصائب روزنامهداری
۱۰۶ سال قبل و در ۱۸ بهمن اولین قانون مطبوعات در ایران به تصویب رسید. اما با گذشت یک قرن از تصویب قانون و یک قرن و نیم از انتشار مطبوعات، این عرصه هنوز اندر خم یک کوچه است. عرصه رسانهای متحول شده و به عصر انفجار اطلاعات رسیدهایم اما هنوز روزنامهها در ایران همچون آفتاب زمستان هستند. تجارت فردا به بهانه تصویب اولین قانون مطبوعات میزگردی را ترتیب داد تا به موانع حرفهای شدن روزنامهنگاری مکتوب و بنگاهداری مطبوعاتی در ایران بپردازد. در این میزگرد محمود اسعدی استاد ارتباطات دانشگاه تهران، علیرضا بختیاری مدیر مسوول روزنامه دنیای اقتصاد و هفتهنامه تجارت فردا، مهدی رحمانیان مدیرمسوول شرق و امیرعباس فتاحزاده بنیانگذار هفتهنامه سلامت از دو زاویه نظری و اجرایی به این موانع پرداختند.
106 سال قبل و در 18 بهمن اولین قانون مطبوعات در ایران به تصویب رسید. اما با گذشت یک قرن از تصویب قانون و یک قرن و نیم از انتشار مطبوعات، این عرصه هنوز اندر خم یک کوچه است. عرصه رسانهای متحول شده و به عصر انفجار اطلاعات رسیدهایم اما هنوز روزنامهها در ایران همچون آفتاب زمستان هستند. تجارت فردا به بهانه تصویب اولین قانون مطبوعات میزگردی را ترتیب داد تا به موانع حرفهای شدن روزنامهنگاری مکتوب و بنگاهداری مطبوعاتی در ایران بپردازد. در این میزگرد محمود اسعدی استاد ارتباطات دانشگاه تهران، علیرضا بختیاری مدیر مسوول روزنامه دنیای اقتصاد و هفتهنامه تجارت فردا، مهدی رحمانیان مدیرمسوول شرق و امیرعباس فتاحزاده بنیانگذار هفتهنامه سلامت از دو زاویه نظری و اجرایی به این موانع پرداختند.
اجازه میخواهم پرسشها را از یک بحث بنیادی شروع کنم. تا قبل از ظهور اینترنت، رسانههای مکتوب در کنار معدود رسانههای دیداری و شنیداری جریان اصلی اطلاعات را در دست داشتند. اما با گسترش اینترنت، شیوههای اطلاعرسانی متنوع شده و حتی سرعت انتشار اطلاعات در آنها بسیار بیشتر از رسانههای مکتوب شده است. فضای اطلاعرسانی در ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست. در ایران سایتهای مختلف خبری ایجاد شده، شبکههای مختلف تلویزیونی وجود دارد و حتی دسترسی به شبکههای ماهوارهای نیز گسترش یافته است. در واقع کمیابی اطلاعات که در گذشته مزیت رسانههای مکتوب بود با این اتفاقات کمرنگ شده است. در چنین وضعیتی رسانهها باید به چه شاخصهایی دقت کنند تا مزیت خود را حفظ و کماکان تقاضای موجود در بازار را حفظ کنند؟
محمود اسعدی: برای ورود به چنین بحثی باید روی برخی پیشفرضها توافق شود. نخست اینکه رسانهها، مانند دیگر بنگاهها، کالا تولید و به
بازار عرضه میکنند. شاید دو دهه قبل این تعریف قابل قبول نبود اما در حال حاضر به دلیل تغییر وضعیتی که شما هم اشاره کردید؛ اصول اقتصادی و بنگاهی بر رسانهها نیز حاکم شده است. به اعتقاد من اتفاقی که موجب پیوند این فعالیت با اقتصاد شده تنوع در نیاز از جانب مخاطب است. یعنی درست است که جریان اطلاعات در سمت عرضه سریعتر و بهنگامتر شده اما تقاضا هم تنوع بیشتری یافته است به گونهای که در ذائقه مخاطب نسبت به دو دهه قبل تغییر زیادی میبینیم. کار رسانههای مکتوب این است که این نیاز را شناسایی و کشف کنند. اتفاق دوم به کارکرد رسانه بازمیگردد که به نظر من نوعی تقسیم کار رسانهای در بخش فرم و محتوا صورت گرفته است. بر اساس کارکرد تعریفشده، رسانهها اقدام به تولید یا نشر اطلاعات میکنند. برای آنکه ملموستر صحبت کنم، اجازه بدهید از واژگان اقتصادی استفاده کنیم. در حوزه اقتصادی دو بخش وجود دارد. بخش عمومی و بخش خصوصی. این دو بخش هر دو در فضای کسبوکار فعالیت دارند اما لزوماً تابع هدف یکسانی نیستند. به طور طبیعی بخش خصوصی با هدف سودآوری اقدام به سرمایهگذاری در حوزههای مختلف میکند. این موضوع در بخش رسانه نیز موضوعیت
مییابد. در عرصه رسانههای خصوصی نیاز مخاطب برای مدیران و سرمایهگذاران یک اصل است چون میخواهند کالایی عرضه کنند که مشتری داشته باشد. اما در حوزه عمومی امکان دارد در کنار این موضوع، وظایف حاکمیتی و ارزشی برای خود قائل باشند. به همین دلیل است که بحث اقتصاد رسانه موضوعیت مییابد. اما سوال این است که اقتصاد رسانه چیست؟ اقتصاد رسانه دقیقاً تعریف خود را از مباحث اقتصادی وام میگیرد. بحث اقتصاد رسانه در این است که گردانندگان رسانهها با بهرهگیری از منابع موجود چگونه خواستهها و نیازهای اطلاعاتی و سرگرمکننده مخاطبان را برآورده میکنند؛ این علم عوامل موثر در تولید خدمات و کالاهای رسانهای و تخصیص این تولیدات را برای مصرف بررسی میکند. من فکر میکنم اگر از همین زاویه بحث دنبال شود میتوان به جمعبندی مناسبی رسید که نشریههای مکتوب چگونه باید بازار خود را توسعه دهند و در فرآیند این توسعه با چه مشکلاتی روبهرو هستند؟
بله به این ترتیب، اگر از منظر تجربی بخواهیم بحث را در همین چارچوب دنبال کنیم تصور میکنم تجربه «هفتهنامه سلامت» سنگ محک خوبی باشد. حدود یک دهه قبل که «سلامت» وارد فضای رسانهای شد بازار این نشریه بکر و دستنخورده بود اما در حال حاضر صدا و سیما یک شبکه تلویزیونی به این موضوع اختصاص داده و به طور رایگان به مخاطب، اطلاعات میدهد، در چنین وضعیتی هفتهنامه سلامت چگونه توانسته بازار خود را حفظ کند و حتی به توسعه فکر کند؟
امیرعباس فتاحزاده: در حوزه فناوری اطلاعات نمیتوان صرفاً مقایسه کمی کرد زیرا در این حوزه کیفیت هم بسیار مهم است. اطلاعات در جامعه امروز به شدت ارزشگذاری میشود. در فرآیند اطلاعرسانی یک طیف وجود دارد که یک سر طیف دادهها (data) است و از میان دادهها اطلاعات (information) استخراج میشود. در این فرآیند ممکن است کار یک رسانه، تنها انتقال داده برای گروه مخاطب خاص خود باشد یا اطلاعات. وقتی در این طیف به
جلو حرکت میکنیم، با پردازش اطلاعات به دانش (knowledge) میرسیم. در انتهای این طیف از پردازش دانش به درایت یا عقلانیت (wisdom) خواهیم رسید. بنابراین هر ارزش افزودهای که در هر مرحله فرآیند اطلاعرسانی ایجاد میشود برای خود وزنی دارد. آنچه اغلب مردم به آن نیاز دارند بیشتر در سطح درایت یا عقلانیت است. در این مرحله است که نهایتاً اجماع میشود که آقایان و خانمها، فلان محصول را مصرف کنید یا نکنید. نکته دیگر سرعت تحولات است. برای مثال در حوزه پزشکی پیشبینی میشود آنچه از زمان بقراط تا به امروز تولید شده ظرف20 ماه آینده دو برابر شود. یا گاهی درمانی که تا امروز انجام میشده، ناگهان کنار گذاشته میشود و درمان متفاوت دیگر اجرا میشود. بنابراین تا زمانی که رسانهای بتواند ارزش افزوده مرتبط و پایا برای مخاطب خود ایجاد کند، محو نمیشود ولو اینکه گروهی، اطلاعات مجانی و گسترده به افراد دهند. امروز مهمترین نکته این است که مردم چه سطح از اطلاعات را با چه ارزش افزودهای، چقدر مرتبط، روا و پایا با چه هزینهای به دست میآورند. طبیعتاً ممکن است گروهی علاقهمند باشند از سطح مشخصی از اطلاعات استفاده کنند. اما گروهی هم هستند
که احساس میکنند، نیازشان تبدیل به تقاضای خاصی شده و برای برآورده کردن آن باید هزینه بپردازند.
یعنی اگر در یک بازار مشخص، محصولاتی مشابه و با قیمت صفر عرضه شود باز هم شما فکر میکنید هر رسانه میتواند تقاضای خاص خود را داشته باشد؟
امیرعباس فتاحزاده: من اعتقاد دارم امکان ندارد دو محصول فرهنگی یکسان باشند. بازار محصولات فرهنگی قابل مقایسه با بسیاری از سایر کالاها و خدمات نیست. در بازار فرهنگی صحبت دو کیلو سیب یا یک کیلو موز نیست که با عرضه رایگان آن از پرداخت هزینه برای خرید دیگری صرف نظر کنیم. هیچ محصول فرهنگی مشابه مطلق هم وجود ندارد و یکسان بودن در این عرصه معنا ندارد، مگر کسی از دیگری کپی کرده باشد. در غیراین صورت تشابه مطلق، امکان ندارد. اگر بحث حقوق نشر به طور جدی مورد توجه باشد وجود تشابه غیرممکن است. در اینجا به نظرم این دولت واقعاً باید به موضوع کپیرایت بپردازد. به همین دلیل تاکید دارم مادامی که در حوزه رسانه، ارزش افزوده ایجاد میشود، بسته به میزان مرتبط بودن، روایی و پایایی هر رسانه با تقاضای خاص خودش مواجه میشود.
آقای رحمانیان، آقای فتاحزاده اشاره داشتند به بحث کپیرایت و از دولت درخواست داشتند به این موضوع توجه کند. روزنامهای که شما مدیریت آن را بر عهده دارید (روزنامه شرق) در دور اول انتشار خود و زمانی که محمد قوچانی آن را سردبیری میکرد، تبدیل به الگویی برای روزنامههای دیگر شد. در واقع روزنامه شرق تبدیل به یک برند رسانهای داخلی شد اما این برند، توسعه قابل ملاحظهای پیدا نکرد، چرا روند ابتدایی شرق ادامه پیدا نکرد؟
مهدی رحمانیان: من در ابتدا تکملهای بر سوال اول شما بزنم چون فکر میکنم در جواب دوستان این نکته غایب بود. فرضی که در سوال ابتدایی شما در مورد مقایسه موقعیت رسانهای در ایران و دیگر کشورها انجام شد مبنای درستی ندارد زیرا وضعیت ما با جامعه جهانی در هیچ عرصهای قابل مقایسه نیست.
چرا؟
مهدی رحمانیان: زیرا در فضای داخلی فعالان حوزههای مختلف با موانع نهادی روبهرو هستند که شاید در جوامع دیگر نظیر آن وجود نداشته باشد.
البته سوال ما ناظر به تغییر فضای رسانه بود. در گذشته بخش غالب فضای رسانهای را مطبوعات چاپی تشکیل میداد؛ اما امروز توازن به هم خورده است.
مهدی رحمانیان: من اتفاقاً قصد دارم از همین منظر چالشهای مطبوعات در ایران را بحث کنم. در حال حاضر مطبوعات در ایران با دو چالش خارجی و داخلی مواجه هستند. چالش خارجی همان نکتهای بود که اشاره کردید. ورود اینترنت و تکنولوژی، دنیای کنونی را متفاوت از دنیای سنتی کرده است. چندی پیش «هفتهنامه نیوزویک» اعلام کرد که چاپ کاغذی خود را متوقف خواهد کرد. گرچه این اتفاق خیلی دوام نیاورد و مجدداً نسخه چاپی آن منتشر شد اما این اقدام واکنشی به تغییر و تحولات فضای رسانهای بود. چون برخی نشریات فکر میکنند با توجه به تحولات رسانهای باید پوست بیندازند. این مانع بر سر راه رسانههای ما هم قرار دارد اما با سرعت کمتری.
چرا؟
مهدی رحمانیان: چون ما آنقدر وارد دنیای جدید نشدهایم.
بهرغم وجود این تعداد شبکه تلویزیونی، شبکههای اجتماعی و...
مهدی رحمانیان: اگر مقایسه جدی شود در همین سطح هم فاصله داریم و تکنولوژی موجود در کشور قابل مقایسه با کشورهای توسعهیافته نیست. البته بحث من ناظر به این عامل نیست، اتفاقاً من موانع داخلی را بزرگترین عامل در مسیر رشد اقتصاد رسانه در ایران میدانم. مدیران رسانهای در ایران همواره با دغدغههایی روبهرو هستند که بعید میدانم این دغدغه در کشورهای توسعهیافته وجود داشته باشد. یکی از دغدغهها، دغدغه توزیع است که هیچ وقت به آن پرداخته نشده است. نهادهای رسانهای در جوامع توسعهیافته اصلاً چنین مشکلی ندارند. به همین دلیل است که تاکید دارم جنس دغدغهها یکی نیست و مانده تا دغدغه ما با مدیران رسانه در کشورهای حتی مشابه خودمان یکی شود. مشکل توزیع در ایران از سوی بخش خصوصی یا دولت به تنهایی حل نمیشود بلکه نوعی کار مشترک میطلبد. البته من مخالفم که دولت را مرکز ثقل تمام امور بدانیم اما در این مورد فکر میکنم مشارکت دولت هم میتواند موثر باشد. در حال حاضر توزیع رسانهها عمدتاً از سوی بخش خصوصی انجام میشود و این مایه خوشبختی است. اما روی تلخ
ماجرا ناکارآمدی این بخش است. با قاطعیت میگویم به دلیل ضعف توزیع روزنامه به موقع به شهرستانها نمیرسد. در این مورد عنوان روزنامه هم فرقی نمیکند، حال ممکن است تعداد محدودی روزنامههای دولتی به مناطق دوردست برسد ولی در اصل ماجرا تفاوتی نمیکند چون اکثر روزنامهها با این مشکل روبهرو هستند. در نظر داشته باشید که روزنامهای مثل روزنامه «یومیورو شیمبون» پرتیراژترین روزنامه جهان است و بعد این سوال مطرح میشود چرا تیراژ کل مطبوعات در ایران نصف تیراژ این روزنامه نیست؟ یا چرا روزنامهای نداریم که یکپانزدهم یومیورو تیراژ داشته باشد؟ من فکر میکنم نکته مغفول این پرسشها، نظام توزیع است. آیا در ژاپن یومیورو به شیوه روزنامههای ایرانی توزیع میشود؟ روزنامه روی دکه میآید؟ هرگز اینگونه نیست، و بخش عمده این روزنامه از طریق اشتراک به مردم میرسد. بنابراین در این مرحله به بحث اشتراک میرسیم که به اعتقاد من یکی دیگر از دغدغهها و چالشهای مدیران است. همین جا خوب است از فرصت استفاده کنم و بگویم بحثهایی در معاونت مطبوعاتی در این زمینه مطرح شده است تا اشتراک سیستماتیک شود. این اقدام اگر به نتیجه مطلوب برسد چند گام ما را
به رفع یکی از دغدغهها نزدیک میکند.پرسیدید چرا روزنامه شرق توسعه پیدا نکرد؟ بد نیست به یادداشتی که پس از رفع آخرین توقیف روزنامه شرق با عنوان «تجربه ناتمام» داشتم اشاره کنم. وقتی در مسیر یک تجربه، انقطاع به وجود میآید نمیتوان توقع داشت برندی شکل بگیرد. البته این مشکل فقط محدود به رسانه نیست در تمامی حوزههای اقتصادی ما خلاء برند قوی منطقهای را حس میکنیم. در کشور ما بالغ بر صد سال است که نفت تولید و صادر میشود اما یک شرکت نفتی قوی منطقهای نداریم. در مالزی نفت وجود ندارد اما در این کشور شرکت «پتروناس» وجود دارد که تبدیل به یک برند منطقهای شده است. در ایران قرار بود پتروپارس همین نقش را بازی کند ولی آنقدر حاشیهپردازی علیه این شرکت شد که پتروپارس حتی در ایران مطرح نیست چه برسد به منطقه و جهان. البته در بخشهای دیگر نیز که مزیت طبیعی داریم یا کالاهایی مانند زعفران و فرش هم همین مشکل وجود دارد. در رسانه هم همین چالش وجود دارد و در اندازه منطقهای صاحب برند نیستیم. عمدهترین مشکل هم عدم انباشت تجربه است. روزنامهای مثل شرق وقتی چهار بار در طول10 سال توقیف میشود، انقطاع تجربه به وجود میآید و دیگر
نمیتواند به عنوان یک بنگاه قوی منطقهای خود را مطرح کند. رسانه اگر بخواهد بنگاه رسانهای باشد، حتماً باید بنگاه اقتصادی باشد که بتواند ادامه حیات بدهد و مشکلات خود را حل کند. توقع ما این است در دوره جدید به این سمت برویم که مشکلات تا حدی کاهش پیدا کند چون این مشکلات یکشبه به وجود نیامده که یکشبه حل شود.
آقای بختیاری، از شما به عنوان مدیر یک روزنامه اقتصادی میپرسم؛ به نظر شما چرا در ایران بنگاه خصوصی رسانهای پرقدرت و ماندگار شکل نگرفته است؟
علیرضا بختیاری: در ریشهیابی اینکه چرا بنگاه رسانهای بزرگ در ایران شکل نمیگیرد، اما در دنیا بنگاههای رسانهای بزرگ و قدیمی شکل گرفته است میتوان به برخی تفاوتها اشاره کرد. ساختار اقتصادی در کشورهای توسعهیافته مبتنی بر حضور بخش خصوصی است اما در اقتصاد ایران، دولت دست بالا را در اقتصاد دارد. در کشورهای توسعهیافته بنگاههای رسانهای خصوصی هستند و بخش عمده درآمد آنها از طریق تبلیغات تامین میشود اما در ایران تصدی رسانههای بزرگ در دست دولت است. حال سوال این است که در چنین مختصاتی بخش خصوصی میتواند با دولتی که به شدت فربه شده است، رقابت کند؟ به نظر من خیر. تمامی نظریه اقتصادی و تجربههای گذشته نشان میدهد کمتر بنگاهی میتواند با دولت وارد رقابت نفسگیر شود. نکته دیگر آنکه
در ایران انگیزهای برای شکلگیری سازمانهای رسانهای به صورت بنگاه وجود ندارد. ریشه این بیانگیزگی هم بازگشت سرمایه است. اگر قرار باشد یک سرمایهگذار حرفهای وارد این عرصه شود باید بداند این حضور چه سودی برای او به دنبال دارد؟ متاسفانه فضای ابهام و ریسک بالای این حوزه مانع از حضور سرمایهگذاران حرفهای در این بازار و شکلگیری یک بنگاه رسانهای قدرتمند شده است. برخی قوانین هم نقش بازدارندگی دارند و مانع تشکیل بنگاههای رسانهای میشوند. فرض کنید مدیر مسوول و سرمایهگذار روزنامه شرق وقتی با چهار بار توقیف مواجه شوند چگونه میتوانند به توسعه بنگاه فکر کنند؟ برای برندسازی نیاز به ثبات است زیرا در وضعیت بیثباتی سیاسی و اقتصادی، اتفاق خاصی رخ نمیدهد. بنابراین در جمعبندی پاسخ شما باید بگویم وضعیت نامطلوب فضای کسبوکار در عرصه رسانهای مانع از ورود سرمایهگذاران حرفهای و مدیران آشنا با رسانه به این بازار میشود در نتیجه این وضعیت و بیثباتی حاکم بر این بازار موجب شده بنگاه قدرتمند در این عرصه شکل نگیرد. من دلیل این ناکامی را عوامل بیرونی و نظارتی میدانم به همین دلیل از متصدیان امور رسانهای دولت و قوه
قضائیه درخواست میکنم در برخورد با رسانههای احتمالاً متخلف، گزینه توقیف و حذف کامل یک رسانه را از روی میز بردارند و به جای آن از مدیران مسوول سلب صلاحیت کنند. برای مثال اگر بانکی تخلف میکند بانک مرکزی به عنوان نهاد نظارتی معمولاً با هیات مدیره یا مدیر عامل برخورد میکند و کمتر اتفاق افتاده که بانکی منحل شود. اگر حذف و توقیف از دستور کار خارج شود، فضای اطمینان تا حدود زیادی بر این بازار حاکم خواهد شد. موضوع دیگری که باید در این بحث ریشهیابی شود ساختار حاکم بر اقتصاد است که تاثیر خود را بر عملکرد رسانهها میگذارد. منبع تغذیه رسانهها در ایران عموماً از سه محل تامین میشود: فروش محصول یا در اصطلاح تکفروشی، تبلیغات و کمکهای دولتی. دو منبع از سه منبع موجود، وابستگی بالایی به دولت دارند. عمده شرکتهای آگهیدهنده مستقیم یا غیرمستقیم وابسته به دولت هستند. اگر رسانه بخواهد نقادانه با سیاستهای دولتی برخورد کند امکان دارد با تنبیه اکثر آگهیدهندگان روبهرو شود و از کمکهای دولتی نیز محروم شود. کمکهای دولتی نیز در این وضعیت تنزل مییابد. نتیجه چنین وضعیتی محافظهکاری در تولید محتواست که در این حالت مخاطب از
خرید کالا احساس رضایت نمیکند. بنابراین چرخه معیوبی وجود دارد که اگر هر طرف را انتخاب کنیم با تنگناها و فشارهایی روبهرو هستیم. تولید محتوای باب میل مخاطب، اگر به مذاق دولتمردان خوش نیاید یک عوارض دارد، از سوی دیگر افزایش ملاحظات برونسازمانی با هدف برخورداری از دو منبع مالی مهم مخاطبان را ناراضی میکند و تاثیرگذاری رسانه را پایین میآورد. من فکر میکنم باید در این چارچوب بحث شود که چرا بنگاهداری رسانهای در ایران شکل نمیگیرد.
آقای اسعدی مجموع سخنان حکایت از این دارد که در ایران به دلیل مداخله قوی دولت در تمامی حوزهها نباید بر اساس رویکردهای حاکم بر اصول بازار به تحلیل فضای رسانهای و موانع شکلگیری بنگاههای قوی در این حوزه پرداخت، شما از منظر یک چهره دانشگاهی چه ارزیابیای از این سخنان دارید، فکر میکنید نقطه عزیمت اصلاح باید در تغییر پارادایم دولت قرار بگیرد؟
محمود اسعدی: اجازه بدهید کمی فضای بحث را باز کنیم. رسانههای خصوصی برای چه به وجود آمدند؟ اگر قرار است از منظر کارشناسی به این پرسش پاسخ دهم، باید بگویم برای پاسخ به نیاز، بالا بردن کارایی و اثربخشی و... اما اگر قبلاً رسانهای به یک نیاز پاسخ داد باید دیگران در این مرحله توقف کنند؟ طبیعی است که پاسخ منفی است. باید برآورد نیاز کرد و بعد به آن پاسخ داد. همان طور که اشاره کردم، رسانه هم کالا تولید میکند. بنابراین کالایی که تولید میکند باید با کالایی که دیگران تولید میکنند فرق داشته باشد. نکته دیگری که میخواهم بر آن تاکید کنم این است که مقایسههای انجامشده به نظرم خیلی درست نیست. ما همیشه خودمان را با بزرگترین، بالاترین و مهمترین رسانههای دنیا
مقایسه میکنیم در حالی که مبنای مقایسه این نیست. مقایسه باید اصول و مبنایی داشته باشد. من همیشه ایران را از لحاظ مطبوعات با مصر و ترکیه مقایسه میکنم. زیرا به لحاظ تمدن، تاریخ، فرهنگ، جغرافیا و نوع کار تقریباً مشابه ما هستند. مثلاً در مصر دو روزنامه الاهرام و الاخبار بیشترین شهرت و مقبولیت را دارند. در ایران هم دو روزنامه داریم به نام کیهان و اطلاعات. تقریباً به فاصله پنج یا شش سال اختلاف،این روزنامهها در دو کشور تاسیس شدند. اما بررسی کنید و ببینید روزنامهنگاران مهم مصری چه کسانیاند و روزنامهنگاران مهم ما چه کسانی هستند؟ ما چه اندازه خبرنگار خبره داریم که همه جا نظرات، نقدها، تفسیرها و تحلیلهایشان منعکس شود و مصر یا ترکیه چه جایگاهی دارند؟ سوال این است که اگر محدودیتها نبود، باز هم ما میتوانستیم جایگاه روزنامهنگاران مصری را داشته باشیم؟آیا فقط این محدودیتهاست که فضای مطبوعاتی ما را این گونه بسته و محدود نگه داشته است؟ من میگویم، نه در خیلی از موارد اینگونه نیست. من سهم اصلی در نبود نهادهای رسانهای قوی را مدیریت بد میدانم. مدیریت رسانهای ما علمی و حرفهای نیست، تابع هدف در این نوع مدیریت،
پایدار و بادوام تبیین نشده و مقطعی است. به همین دلیل ما نه در عرصه تربیت خبرنگار و روزنامهنگار درست عمل کردهایم و نه توانستهایم بنگاههای قوی ایجاد کنیم.
آقای فتاحزاده شما از جنبه تجربی چه عواملی را در عقبماندگی رسانهای ایران دخیل میدانید؟ مداخله حاکمیت، مدیریت سنتی و بیتوجهی به اصول علمی، فضای انحصاری یا...
امیرعباس فتاحزاده: من معتقدم حوزه فرهنگ به خصوص در کشورهای در حال توسعه با شکست بازار مواجه است و این طور نیست که بگوییم دست نامرئی آدام اسمیت و بازار آزاد برای جبران این شکست جواب میدهد.
چرا؟
امیرعباس فتاحزاده: دلایل زیادی وجود دارد و باید جداگانه بحث کنیم اما این تصور که در کشور ما بازار مطلقاً آزاد رسانه شکل بگیرد دور از ذهن است. نکته دوم را آقای دکتر اسعدی اشاره کردند که ما باید بر اساس نیازها تولید کنیم. من به این جمله اعتقاد ندارم. من معتقدم نیاز وجود دارد ما آن را به نوع خاصی از تقاضا تبدیل میکنیم. حداقل خودم زمانی که انتشار هفتهنامه سلامت را شروع کردم، نیاز وجود داشت و ما آن را ایجاد نکردیم بلکه محصولی ارائه کردیم که میتوانست نیاز را به تقاضا تبدیل کند. بنابراین هنر ما این است که برویم و ببینیم چه نیازی وجود دارد آن نیاز را تبدیل به تقاضا کنیم. اما نکتهای که در پرسش خود مطرح کردید که یک کسبوکار، مانند رسانه، برای شکل گرفتن، نیاز به چه عواملی دارد؟ من معتقدم ایده، مهارت فنی، منابع مالی و سرمایه و انباشت نیروی انسانی میخواهد. در کنار این عوامل به انباشت مشتری یا خواننده نیز نیاز دارد. با احتساب خانوادههای تکنفرهای که در چند سال گذشته در ایران شکل گرفتهاند، امروز بیش از 20 میلیون خانواده ایرانی داریم. آمارها نشان میدهد تیراژ مطبوعات ما حدود یک میلیون
نسخه است. آقای دکتر اسعدی به مقایسه مصر و ترکیه به دلیل شباهتها اشاره کردند به نظرم الگوی خوبی است. چه اتفاقی میافتد که در کشوری با فاصله چند صد کیلومتر تیراژ مطبوعات روزی چندین میلیون نسخه بیشتر است. اما کل مطبوعات ایران یک میلیون تیراژ دارند؟ آیا واقعاً ظرفیت ما این است؟ من به پدیدهای اشاره میکنم که در مخاطبان جامعه رسانهای کشور متجلی شده است. مخاطبان ما سه دسته هستند، یک دسته مخاطبان زیر 15 سال است. به نظرم اینها بخش قریب به اتفاق محتوا و مطالب مورد نیاز خود را از رسانه دیجیتال میگیرند. یک دسته بین 15 تا 45 سالهها هستند که اینها در دوران گذار هستند. یک گام به پیش و یک گام به عقب میآیند. یک دسته هم 45 سال به بالاست. برای این گروه 45 سال به بالا واقعاً خیلی سخت است که در حوزه دیجیتال وارد شوند. در همین رسانه مکتوب ماندهاند. الان شما اگر مشتریان دکهها را بررسی کنید بسیاری از مراجعهکنندگان ثابت به دکههای مطبوعاتی، گروه بالای 45 سال هستند. بنابراین با فضایی مواجه هستیم که با وزن معادلش در دو کشور مصر و ترکیه همسنگی ندارد زیرا دامنه مخاطب محدود است. فکر میکنم اگر فضایی ایجاد شود و به رسانهها
امان دهند که تا پنج سال آینده اگر خلاف جدی و واقعی مطابق قانون اما صرفاً به تشخیص هیات نظارت بر مطبوعات نشود، آنها تعطیل، فیلتر و ... نمیشوند، رسانههای داخلی ما میتوانند به سرعت رشد کنند، فراگیر شوند و به تیراژهای فزایندهای دست یابند. به هر حال برخی کارشناسان معتقدند مرکز ثقل رسانهای ما در بسیاری حوزهها در داخل ایران یا حداقل رسمی نیست.
کجاست؟
امیرعباس فتاحزاده: برخی کارشناسان معتقدند در برخی زمینهها یا بیرون از ایران است یا در ایران ولی به صورت غیررسمی است. به عنوان نمونه بخشهای قابل توجهی از مردم، به خصوص طبقه متوسط شهری، رسانه مورد استفادهشان در حوزه سرگرمی، فرهنگی و هنری، گاهی ورزشی یا حوزه سیاسی، اجتماعی و حتی گاهی اقتصادی کجاست؟ چقدر مطبوعات، سایتهای مجوزدار داخلی یا اصلاً سایتهایی که در داخل ایران هستند و دامنهشان آیآر (ir) ثبت شدهاند؟ مثالی میزنم. آقای دکتر علی لاریجانی رئیس مجلس چند ماه پیش صحبتی داشت و گفت دولت و مسوولان آمارها و وضعیت در حوزه اجتماعی را شفاف اعلام کنند. طبعاً حوزه اجتماعی بسیاری از نگرانیهای مربوط به امنیت، سیاست، اقتصاد و ... را ندارد. اما چرا باید کار به اینجا برسد که انتقاد علنی رئیس مجلس را که خودش یکی از کارشناسان حوزه رسانه است، برانگیزد. من از دولت تدبیر و امید تقاضا دارم از نهادهای مسوول بخواهد مطالعات مستمری برای پایش این سوال انجام دهند که چه بخشی از مردم محتوای رسانهای مورد نیاز خود را از پایگاه داخل کشور میگیرند و چه بخشیاش را از خارج میگیرند؟ و با شهامت
نتیجهاش را منتشر کنند. این یک سوال کلیدی است زیرا اگر پاسخ نشان داد که مرکز ثقل، داخل کشور است و به این جمعبندی رسیدیم که این وضع خوب است همین روند را ادامه دهیم اما اگر نتایج نشان داد وضعیت مشکل دارد سریعاً و قبل از اینکه دیر بشود آسیبشناسی کنند، ریشهیابی شود، و تغییراتی در سیاستها، واکنشها و رفتارها انجام شود. من فکر میکنم مجموعه حاکمیت باید با نگاه توام با سعهصدر روزافزون با رسانهها برخورد کند. برای اینکه به نتیجه برسیم باید معیار ارزشیابی داشته باشیم. معیارها واقعاً زیاد هستند. به عدد آدمها معیارهای ارزشی وجود دارد اما به نظر میرسد سه معیار مهم در این زمینه وجود دارد که میتواند یاریدهنده باشد و اصل قرار گیرد:«عدالت،کارایی،کیفیت». هر سیاست عمومی در حوزه رسانهها باید منجر به افزایش بهینه اینها شود.
محمود اسعدی: در پاسخ به سخنان ابتدایی آقای فتاحزاده که اشاره داشتند، نیازی به تولید نیاز نیست و نیاز وجود دارد فقط باید آن را شناخت باید تاکید کنم این حرف با وضعیت امروز بازار رسانه همخوان نیست و به نظر من برداشت درستی از بازار رسانه نیست. اتفاقاً یکی از مشکلات ما همین موضوع است. اشاره کردم کارکرد رسانهها عوض شده اما ما به دلیل نبود پیوند عمیق دانشگاه و حوزه رسانه این تغییر کارکرد را حس نکردهایم. برای مثال وقتی موبایل تولید شد سطح دانش در همان حد باقی نماند مدام ارتقا یافت و حتی هر روز گوشیهای جدید با امکانات جدید به بازار عرضه شد. در عرصه رسانه هم باید تولید نیاز شود تا تقاضا شکل بگیرد، درست است مدیران و دستاندرکاران رسانه باید بازاریابی کنند یا همان کشف تقاضا اما بازارسازی هم لازم دارند که من نام آن را تولید نیاز میگذارم.
آقای رحمانیان شما نحوه فروش را یکی از عوامل پایین بودن تیراژ میدانید، با توجه به صحبتهایی که مطرح شد، به ویژه در حوزه تشخیص نیاز، فکر میکنید اگر موانع مورد اشاره کمرنگ شود، رسانههای ما میتوانند به نیاز مخاطب پاسخ دهند، به گونهای که تیراژ رسانه از طریق اشتراک بالا رود نه فروش دکهای؟
مهدی رحمانیان: ما در حال حاضر تعدادی دکه را به صورت تصادفی روزانه آمار میگیریم تا مشخص شود، برای مثلاً یک روز که تیتر و عکس خاصی منتشر کردیم با روزهای دیگر چه تفاوتی دارد. برآیند مشاهدههای ما نشان میدهد بخشی از خریداران روزنامه به صورت عادت، روزنامه شرق را از دکه برمیدارند یعنی کاری به تیتر یا عکس انتخابی ندارند. در واقع تعدادی مخاطب ثابت داریم که به شرق وفادارند اما این وفاداری مادامالعمر نیست. وفاداری مادامی است که شرق بتواند نیازهای آنها را ارضا کند. اما تعدادی از مخاطبان هستند که به تیتر و عکس روزانه نگاه میکنند به بیانی دیگر به بستهبندی روزنامه شرق و دیگر روزنامهها نگاه میکنند بعد تصمیم میگیرند چه روزنامهای انتخاب کنند.
چه درصدی است؟
مهدی رحمانیان: چون بر اساس همین نمونهگیری روزنامه این حرف را میزنم، عدد دقیق نمیتوانم بدهم اما درصد کمی نیست. به همین دلیل هر رسانهای در صورتی میتواند مخاطبان موجود را حفظ کند که کیفیت را در همین حد نگه دارد و در صورتی میتواند مخاطب را افزایش دهد که از این مرحله گذر کند. یک وجه گذار از وضعیت کنونی به وضعیت مطلوبتر، باز کردن فضای پرواز است. در فضای محدود نمیتوان ظرفیت زیادی ایجاد کرد. من مدیریت را در توسعه رسانه دخیل میدانم و فکر میکنم اگر رسانهای از مدیریت هوشمند برخوردار باشد تا حدی میتواند راه خود را باز کند و به سمت مخاطب برود، بقیه مسیر انصافاً فقط در اختیار مدیریت نیست و عوامل برونسازمانی دخیل هستند. بنابراین من فکر میکنم اگر دولت موانعی را که سر راه مطبوعات گذاشته است، بردارد مسیر تا حد زیادی باز میشود. من به عنوان مدیر یک رسانه هیچ انتظاری از دولت ندارم. اتفاقاً آقای بختیاری شاهد هستند من به شدت مخالف پرداخت یارانه مطبوعات هستم.
چرا؟
مهدی رحمانیان: چون اگر یارانه مطبوعات را بردارند بسیاری از روزنامههای کمتیراژ حذف میشوند و انتشار آنها دیگر موضوعیت ندارد. من پیشنهاد میدهم دولت به جای حمایت مستقیم موانع را از سر راه بردارد. مثل بخش توزیع که مشکل جدی حوزه نشر رسانهای است. به دلیل افزایش قیمت سوخت خودروها به شهرستان روزنامه حمل نمیکنند و مخاطب شهرستانی که صبح قصد دارد روزنامه بخرد گزینهای را انتخاب میکند که سریعتر میرسد. اگر در این مرحله فرصت برابری فراهم شود به نظر نتیجه مطلوبتری حاصل میشود.
این موانعی که اشاره میکنید به چه شکل است؟
مهدی رحمانیان: این موانع را میتوان در دو بخش نـرمافــزاری و سخـتافـــزاری تقسیمبندی کرد. برای مثال در بخش نرمافزاری خطوط قرمزی وجود دارد که قابل شناسایی است و همگان اعتقاد دارند باید رعایت شود، منافع و مصالح ملی یکی از این خطوط است. هنجارهای اجتماعی ملاحظه دیگر رسانههاست، انسان باهنجار، هیچ وقت هنجارشکن نخواهد بود. خط قرمز سوم هم مربوط به افراد و حریم خصوصی آنهاست. یک رسانه هیچ وقت حق پیدا نخواهد کرد که به حریم خصوصی افراد سر بکشد. از این ملاحظات که بگذریم دیگر ملاحظات واقعاً سلیقهای و نانوشته است و این افراد هستند که تعیین میکنند کجا خط قرمز است. اگر تکلیف این خط قرمزها روشن شود در تیراژ و کیفیت مطالب، قطعاً تاثیر میگذارد. تعداد مراکز تصمیمگیری در حوزه رسانه یکی دیگر از مشکلات است. این بخش نیز باید تعیین تکلیف شود. نبود نهاد صنفی در عرصه رسانه، مشکل جدی است. اگر رسانهها نهاد صنفی قوی مانند مهندسان و پزشکان داشتند میتوانست موثر باشد. استانداردهای دوگانه از دیگر مشکلات است. برای نمونه کاریکاتوری در یک روزنامه چاپ میشود. روزنامه
را توقیف میکنند، اما روزنامه دیگر، کار بدتری میکند برایش هیچ اتفاق و جریانسازی صورت نمیگیرد. در کنار این مشکلات بیرونی، یک مشکل درونی نیز در چند سال گذشته شکل گرفته و آن، ضعف تحریریه است البته ریشه این ضعف هم بیرونی است. در 15سال گذشته روزنامهنگاران برجستهای تربیت شدند اما به خاطر مسائل و مشکلات سیاسی و امنیتی عطای روزنامهنگاری را به لقایش بخشیدند و رها کردند. یا از کشور رفتند یا خود را ممنوعالکار کردهاند. آقای دکتر اسعدی اشاره کردند چرا ستوننویس موثر در ایران مانند مصر نداریم، حرف درستی است اما یکی از دلایل، همین هجرت روزنامهنگاران یا جوانمرگ شدن آنان در این کار است. روزنامهنگاری که آیندهدار است به دلیل نااطمینانیها یا استرسهای خارج از حوزه کار ترجیح میدهد کناره گیرد به همین دلیل انباشت سرمایه انسانی شکل نمیگیرد. اتفاق بد دیگری که در این سالها افتاد و به مطبوعات ضربه زد، تغییر کارکردهای نهادی بود. در نبود و خلاء احزاب، رسانهها ناخودآگاه یا خودآگاه احساس کردند باید این کمبود را پوشش دهند، این اثر جانشینی برای مطبوعات آفتهای مختلفی از جمله توقیف، کاهش اعتماد و... به دنبال داشت. افراط و
تفریط هم یکی دیگر از مشکلات ماست. یا آنقدر تندروی میکنیم که در حقیقت تیترهای روزنامه صبح به صبح مثل شلیک گلولههای توپخانه است یا آنقدر داریم خودسانسوری میکنیم که روزنامه از خاصیت میافتد و مخاطب دیگر سراغش نمیرود. در کنار اینها نوسان قیمت کاغذ و سه برابر شدن آن از مشکلات سختافزاری پیش روی مطبوعات است. اما با همه این مشکلات اگر مطبوعات ما بخواهند سر پا باشند باید به جای آنکه به سایتهای اینترنتی وابستگی مطلق داشته باشند، تولیدمحور باشند.
امیرعباس فتاحزاده: رسانهها ارزش افزوده ایجاد کنند نه تولید. چون تولید اطلاعات واقعاً مفهوم کلان و متولی خاص خودش را دارد. تولید مقاله در حوزه نشریه پزشکی یعنی انجام یک مطالعه میدانی که نشان دهد یک داروی مشخص سلامت را بیشتر میکند یا با بیماری مقابله میکند؟ گاهی برای تولید یک مقاله صدها هزار دلار هزینه میشود. این نیاز به سرمایهگذاریهای عظیمی دارد که از عهده هیچ رسانهای برنمیآید.
مهدی رحمانیان: ما الان دعوا بر سر واژه که نداریم مقصود من از تولید، داشتن محتوای اختصاصی از سوی یک رسانه است.
در دورهای که عصر انفجار اطلاعات نام دارد فکر میکنید، خبر اختصاصی وجود دارد؟
مهدی رحمانیان: بله، رسانههای مکتوب باید از رویداد فراتر بروند چون رسانههای حوزه مجازی به دلیل سرعت فقط به رویداد و حواشی آن میپردازند، رسانههای مکتوب میتوانند عمیقتر شوند و به صورت فرآیندی موضوع را دنبال کنند. مثلاً برای اتفاق تلخی که در خیابان جمهوری افتاد اکثر رسانهها بر خود حادثه تمرکز کردند اما رسانههایی بودند که با خویشاوندان و افراد درگیر حادثه و حتی نمایندگی خودروهای آتشنشانی گفتوگو کردند و موضوع را به اصطلاح باز کردند. این نوع کار با اقبال مخاطب مواجه میشود به شرط آنکه فضای کار وسیعتر شود.
آقای بختیاری در مورد انباشت سرمایه، نیروی انسانی و مخاطب بحثی شکل گرفت و از نبود آن به عنوان مانع برای تبدیل شدن رسانهها به بنگاه یاد شد. شما فکر میکنید این عوامل مانع از بنگاهداری مطبوعاتی هستند یا عوامل دیگری دخیلند؟
علیرضا بختیاری: به این عوامل هم باید توجه کرد اما عامل اصلی به اعتقاد من به ساختارها بازمیگردد. رانتها و سیستم اقتصادی کشور اجازه نمیدهد رویکرد حرفهای بر عرصه رسانهای غالب شود. در ایران 5600 نشریه مجوز انتشار دارند، از این5600 مجوز کمتر از سه هزار نشریه در حال انتشار است. منظور از انتشار هم تیراژ بالا نیست، تاکید بر چاپ صرف است فارغ از کمیت و کیفیت آن. سوال این است که این تعداد مجوز بر اساس چه ضرورت درخواست و صادر شده است. برداشتها این است که بخش اعظمی از تقاضاهای صدور مجوز بیش از آنکه با نگاه بازارسازی مطبوعاتی و پاسخ به نیاز مخاطب باشد با هدف استفاده از موقعیت و کسب رانت ارائه شده است. یعنی محدودهای برای تقاضا در نظر گرفته نشده است. عمده این نشریات با تاکید بر اصول بازار منتشر نمیشوند. اتفاقاً من در این بخش میخواهم تاکید کنم بخشی از چالشهای موجود در
عرصه رسانه محصول تفکر بوروکراتیک دولتی است. باید سیاستهایی که منجر میشود عرصه رسانه به یک عرصه رانتی تبدیل شود برچیده شود. چرا در عرصه اقتصاد از رفع انحصار و رقابتی شدن فضا، امنیت سرمایهگذاری و... دفاع میشود به همان دلایل باید این ملاحظات در عرصه اقتصاد رسانه مورد توجه قرار گیرد. اشاره کردم دوستان هم تایید کردند تیغ حذف کامل یا توقیف را از گردن رسانه برداریم و به جای آن با مدیران برخورد کنند. برای مثال در قوانین کنونی تغییر کوچکی حاصل شود. هدف هم شکلگیری حاکمیت شرکتی در رسانهها باشد. چه اشکالی دارد برای ارائه امتیاز به افراد در کنار صلاحیتهای عمومی، صلاحیتهای حرفهای هم در نظر گرفته شود. برای مثال مدیر بانکی علاوه بر صلاحیتهای عمومی صلاحیتهای حرفهای برایش در نظر گرفته میشود. یا برای درخواست مجوز، بسته به ترتیب انتشار حداقلها به لحاظ میزان سرمایه تعیین شود. در این حالت فضا برای بنگاه مطبوعاتی شکل میگیرد. اما این موارد در حال حاضر در مورد مطبوعات مصداق ندارد. عدهای از مناسبات خود استفاده میکنند یا سالها در انتظار میمانند تا مجوز یک نشریه را بگیرند بعد امتیاز یک نشریه جابهجا میشود یا
فروش میرود.
امیرعباس فتاحزاده: البته اگر برند باشد اشکالی ندارد. شاید شما بگویید برند دنیای اقتصاد را میخواهم بفروشم، چه اشکالی دارد این کار صورت بگیرد؟ باید اجازه داد این اتفاق رخ دهد. در دنیا هم برندها خرید و فروش میشوند و حتی با هم ادغام میشوند.
بختیاری: مساله مد نظر شما داستان متفاوتی است، آنچه من اشاره میکنم در یک بازار غیررسمی شکل گرفته و به خاطر انحصار دولت در دادن امتیازها شکل گرفته است.
امیرعباس فتاحزاده:صرف مجوز، یک رفتار رانتی است. قبول دارم و متفاوت از بحثی است که من اشاره کردم و اتفاقاً خرید و فروش مجوز بدون آنکه برند باشد و فقط یک جواز کسبوکار باشد از آفتهای حوزه رسانه در ایران است.
علیرضا بختیاری: بحث من هم همین است. اگر دولت نگاه خود را عوض کند، زمینههای شکلگیری بنگاههای رسانهای ایجاد میشود. از همین منظر میتوان پاسخ این سوال را هم داد که چرا انباشت نیروی انسانی در عرصه رسانهای ایران رخ نمیدهد. وقتی مدیر رسانه کوتاهمدت فکر میکند، به دنبال سرمایهگذاری روی نیروی انسانی نیست. بنابراین در چنین چارچوبی، انباشتی هم صورت نمیگیرد. یا به همین دلیل تحریریهها در ایران به سرعت و حتی دستهجمعی جابهجا میشوند. چرا این رفتارها رخ میدهد؟ چون در زمان صدور مجوز، هیچ ارزیابی نشده که سرمایه انتشار از چه محلی تامین میشود یا هدف انتشار چیست؟ روزنامه در مقطعی منتشر و بلافاصله متوقف میشود. اعضای تحریریه پس از مدتی ناچارند از این روزنامه به جای دیگر هجرت کنند. یا شخصی برای یک مقطع مشخص هزینه میکند و بعد از آن ضرورتی به ادامه انتشار نمیبیند یا اینکه در وضعیت قبلی کار را دنبال نمیکند. نشریهای به دلیل دریافت یارانه، آگهی دولتی و... با حداقل نیرو و وابستگی 100 درصد به سایتهای خبری در پایینترین حد کیفیت منتشر میشود. چون اصلاً ضرورتی به ارتقای سطح و افزایش رقابت نمیبیند.
اثر یارانهها را در این حوزه چگونه میبینید؟
علیرضا بختیاری: یارانه بازار را خراب میکند. البته بحث را باید تفکیک کرد. یکی بحث یارانههای مستقیم است که اعلام میشود و معاونت مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بین مطبوعات توزیع میکند. دیگری هم یارانههایی است که به صورت غیرمستقیم در قالب بحثهای تامین اجتماعی پرداخت میشود. در دنیا هم با دیدگاههای مختلفی یارانه به مطبوعات پرداخت میشود اما در کشور ما به دلیل عدم شفافیت برخی از این حمایت سوءاستفاده میکنند و تیراژ، تعداد پرسنل و... را بالاتر از واقعیت اعلام میکنند. این عدم شفافیت کمک میکند آنها از رتبهای مانند رسانههای دیگر که در تراز واقعی خود هستند برخوردار شوند. در واقع کمک دولت که با هدف ارتقای وضعیت رسانههاست به دلیل سوءاستفاده نقض غرض میشود. به همین دلیل من اعتقاد دارم اگر این یارانههای مستقیم پرداخت نشود به نفع بنگاههای رسانهای است. به جای آن دولت در زیرساختها به مطبوعات کمک کند.
منظور از زیرساختها چیست؟
بختیاری:مثلاً تامین اجتماعی. به جای یارانه مستقیم سهم بیشتری از حق بیمه نیروی انسانی شاغل در مطبوعات را پرداخت کند. در بحث توزیع میتواند سرمایهگذاری کند...
محمود اسعدی: دولت باید کارها را واگذار کند به بخش خصوصی. سرمایهگذاری در توزیع عکس این هدف است.
بختیاری: بحث من تصدیگری نیست، کمک به ایجاد ساختار است. اگر زیرساختهای توزیع را اصلاح کند به معنای ایجاد حاکمیت نیست. حتی اصلاح ساختار اقتصادی کشور به نفع بنگاه شدن رسانههاست.
چطور؟
علیرضا بختیاری: چون در کشوری که بخش خصوصی محور است، بخش خصوصی تبلیغات خود را به رسانهای میدهد که اثرگذار باشد اما در ایران چون مدیریت بنگاهی عموماً دولت و شبهدولتیها هستند، اصلاً برایشان تاثیرگذاری مهم نیست. ملاکها کاملاً متفاوت است و حتی امکان بروز برخی مفسدها نیز وجود دارد یعنی چون رانتی وجود دارد احتمال دارد برای استفاده از آن، فرد مسوول در بنگاه آگهیدهنده با رسانه معامله کند. معاملهای که به جای تامین نفع بنگاه در آن نفع شخصی دخیل است.
محمود اسعدی:من یک سوال دارم این بار یارانه را بر چه اساس توزیع کردند؟
بختیاری:پارامترهای مختلفی بود از جمله تیراژ، تعداد صفحه، گستره توزیع، نیروی انسانی، محتوا و...
محمود اسعدی: ایراد همینجاست. سیطره کمیت در همه جا حتی در دانشگاهها مشکلساز است. باید به جای کمیت بر محتوا تمرکز کرد و این موضوع را محور ارزیابی قرار داد چون امکان دارد کتابی با تیراژ بالا چاپ شود اما ارزشی نداشته باشد اما یک کتاب با تیراژ اندک اثرگذار باشد. نکته دیگر به بحث مدیریت رسانهای بازمیگردد که در صحبتهای مجموع دوستان اشاره شد. مدیریت رسانه سیاست اجرایی دارد، تفکیک مسوولیت صورت گرفته و تقسیم کار شده است. برای مثال وظیفه مدیر مسوول سرمقالهنویسی نیست حتی سردبیر هم نیازی ندارد جز در مواقع ضروری سرمقاله بنویسد. اما عرف رایج در ایران این است که مدیر مسوول خود را در نوشتن سرمقاله یا حتی انتخاب تیتر محق میداند. جایگاه باید مشخص شود خبرنگار کار خود را انجام دهد، ستوننویس به وظیفه خود بپردازد و مدیر مسوول هم باید مسوولیتهای خود را داشته باشد. اگر میخواهید اصول حرفهای بنیانگذاری شود از خودتان شروع کنید، منتظر دولت نمانید یا اصلاحات را موکول به مباحث یارانه و مقولههای دیگر نکنید.
آقای فتاحزاده شما قائل به شکست بازار بودید. در شکست بازار دولت باید برای جلوگیری از این رخداد با هدف تنظیم مداخله کند بنابراین قاعدتاً نباید با حذف یارانه موافق باشید؟
امیرعباس فتاحزاده: من معتقدم در حوزه رسانهها نمیتوان از بازار آزاد تبعیت کرد. مطالعهای اخیراً منتشر شده که اتفاقاً نسخه ترجمهشده آن روی سایت معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد است که نشان میدهد در کشورهای اروپایی مانند آلمان، فرانسه، انگلیس و برخی از کشورهای توسعهیافته، با کمال تعجب در نگاه اول، دهها میلیارد دلار یورو صرف یارانه مستقیم و غیرمستقیم رسانهها شده است. چگونه ممکن است دنیای توسعهیافته از رسانه حمایت صریح کند و ما در یک کشور در حال توسعه بگوییم نه. اما یارانه صرفاً یک ابزار است. این ابزار میتواند منجر به توسعه یا عقبماندگی شود. آنچه مهم است هدفمندی یارانههای عمومی است. اگر هدفگذاری درست صورت بگیرد ما به نقطه بهینهای از عدالت، کارایی و کیفیت، ارتقا خواهیم یافت. یک مثال میزنم. کیوسکهای مطبوعاتی ما امکان عرضه حداکثر 100 عنوان نشریه را دارند. در صورتی که ما الان نزدیک به سه هزار عنوان نشریه در حال
انتشار داریم. گفته میشود بیش از 500 عنوان نشریه با هدف عرضه توسط کیوسک منتشر میشوند. تکلیف این تعداد نشریه با محدودیت عرضه در کیوسکها چه میشود؟ این مشکلات باید حل شود. من نفس یارانه را نه مثبت میدانم و نه منفی. اما از آنجایی که معتقدم بازار کامل در این حوزه برقرار نیست معتقدم برقراری یارانه به شرط هدفمند بودن درست است؛ لذا اگر با مطالعات آمایش سرزمین و ... واقعاً تعریف شود که کشور نیاز به چند نشریه عمومی، تخصصی و... دارد، در عین حال اجازه تنوع فرهنگی مناسب داده شود وجود یارانهها کمککننده است. اما این نباید مانع انتشار نشریات و رسانههایی شود که مایلند بدون بهرهمندی از یارانههای عمومی منتشر شوند. به نظر من به جای اینکه به صرف یارانه بپردازیم به هدفمندیاش بپردازیم. باید یک اجماعی از علمای علم رسانه به ما بگویند که چشمانداز رسانهای ما در پایان این دولت یا پنج سال دیگر یا در هر مقطع زمانی چه باید باشد. طبعاً اگر میخواهیم به اهداف مندرج در سند چشمانداز برسیم باید به این مساله توجه کنیم. آن وقت پرداخت یارانه باید در راستای دستیابی به آن هدف انجام شود.
شاخصتان چیست؟
امیرعباس فتاحزاده:شاخص من دستیابی به عدالت، کارایی و کیفیت است.
عدالت یک مفهوم مورد مناقشه است.
امیرعباس فتاحزاده:عدالت تعریف دارد. تمامی مکاتب اعم از سیاسی، اقتصادی و ... به مهمترین سوالی که جواب دادهاند، عدالت است. هیچ مکتبی نیست که در قبال موضوع عدالت بیتفاوت باشد.
اما ممکن است در یک دوره قوه مجریه دو رویکرد متفاوت در عرصه رسانه به وجود آید. برای مثال در دولت دهم همین اتفاق افتاد، این نمیتواند محل مناقشه باشد؟
من با آقای بختیاری موافقم که یارانه اگر بخواهد پرداخت شود باید به زیرساختها پرداخت شود. ببینید اگر این امکان فراهم شود که روزنامه به تمامی شهرستانهای ایران برسد شرق حتماً یکی از آن روزنامههاست. اگر روزنامه شرق بتواند به شهرستانها برود تیراژش دو برابر وضع موجود میشود. افزایش دو برابری تیراژ بیشتر از یارانه ارزش دارد. در این حالت روزنامههایی که آقای بختیاری اشاره کردند با هدف غیراز جذب مخاطب منتشر شدهاند خودبهخود حذف میشوند. دولت به جای اینکه بیاید یارانه را به صورت نقد به حساب رسانه واریز کند، سیستم اشتراک را درست کند. یا کاری که هماکنون قصد دارد انجام دهد کار بسیار زیبایی است. اعلام شده رسانهها لیست بیمهای خود را به این معاونت تحویل دهند، سهم کارفرما از محل حق بیمه را در شش ماه اول، آنها پرداخت میکنند. این یک تصمیم ضدرانتی است و به نفع روزنامههایی است که خبرنگاران خود را بیمه کردهاند. این اقدامات میتواند در توسعه
رسانههای موثر تاثیرگذار باشد. اگر پرداخت کمکهای دولت هدفمند شود اتفاقاً اقتصاد رسانه به معنی حرفهای شکل میگیرد و میتوان بازار رسانهای ایجاد کرد.
دیدگاه تان را بنویسید