تاریخ انتشار:
گفتوگو با حامد قدوسی درباره مسیر آینده نقدینگی در اقتصاد ایران
مهاجرت سرمایهها به بورس و مسکن
حامد قدوسی از آن دست اقتصادخواندههای جوانی است که به نسبت سن و سال خود در حوزه اقتصاد پیشرفتهای قابل توجهی را کسب کرده است.
حامد قدوسی از آن دست اقتصادخواندههای جوانی است که به نسبت سن و سال خود در حوزه اقتصاد پیشرفتهای قابل توجهی را کسب کرده است. قدوسی پس از اتمام دوره کارشناسی مهندسی صنایع و کارشناسی ارشد مدیریت (MBA) در دانشگاه صنعتی شریف، برای ادامه تحصیل در رشته اقتصاد به اتریش رفت و در مقطع دکترای اقتصاد مالی در وین به تحصیل پرداخت. او هماکنون به عنوان محقق پسادکترا (Postdoc) در دانشگاه MIT مشغول فعالیت است. قدوسی در فضای مجازی، با وبلاگ پرخواننده «یک لیوان چای داغ» شناخته میشود که یادداشتهایی است از نگاه ویژه او به جزییترین مباحث اقتصادی. او در این گفتوگو عنوان میکند «انتظار دارد بخشی از مردم با رخدادهای سیاسی کنونی، ارز را از سبد سرمایهگذاری خود خارج کنند.» میگوید «شاید در آینده سرمایهها به سمت بورس برود» یا حتی «بازارهایی مانند مسکن» پررونقتر شود. اما هر چه که هست او میگوید «برای هدایت نقدینگی موجود به سمت بخش تولید لازم است که مکانیسم تامین مالی مستقیم فعال شود.»
در چند روز گذشته اعلام نتایج انتخابات با واکنشهای مثبت در بازار ارز و شاخص بورس همراه بود. چه تفسیری از این وقایع میتوان داشت؟
بازار داراییها آیینه آیندهنگر اقتصاد است و خبرهای مهمی از انتظارات عاملها میدهد. وقتی از یک طرف انتظارات جامعه از کلیت اقتصاد کلان، شرایط محیط کسب و کار، وضعیت تحریمها و روابط خارجی مثبتتر بشود و از طرف دیگر عدم اطمینانها هم کم شود بازار داراییها و به طور خاص بازار سهام واکنش مثبت نشان میدهد. مکانیسم این واکنش مثبت میتواند از کانالهای زیر باشد.
1- افزایش نرخ رشد اقتصادی و بهبود کسب و کار باعث افزایش جریان نقدی انتظاری شرکتهای موجود در بورس میشود. وقتی رشد اقتصادی بالا برود ظرفیتهای خالی شرکتها بهتر استفاده میشود، فروش و حاشیه سود زیاد و فرصتهای سرمایهگذاری بیشتر میشود. طبعاً این جهش در جریانهای نقدی و سود سهام آتی ارزش فعلی سهام را زیاد میکند.
2- برای شرکتهایی که توسط نهادهای دولتی و نیمهدولتی و هلدینگهای بزرگ مدیریت میشود احتمال تغییرات مدیریتی و بازگشت مدیران باتجربه و کارآمد هم انتظار بهبود عملکرد شرکت را ایجاد میکند که در نتیجه قیمت سهام را بالا میبرد.
3- علاوه بر آن خروج از وضعیت نامطمئن قبل از انتخابات و نیز امیدواری به آینده سیاست خارجی تلاطمهای انتظاری و ریسکهای اقتصاد کلان را کم میکند. وقتی ریسکهای اقتصاد کلان (خصوصاً احتمال وقوع وضعیتهای بحرانی) کمتر بشود به تبع آن صرفه ریسک هم پایین میرود و نرخی که جریانهای نقدی آتی با آن تنزیل میشود، کاهش مییابد. چون نرخ تنزیل در مخرج فرمول ارزشگذاری است و کوچکتر میشود طبعاً قیمت داراییها افزایش پیدا میکند. دقت کنیم که به علت قرار داشتن در مخرج اثر نرخ تنزیل اهرمی است، یعنی یک کاهش چنددرصدی در نرخ تنزیل میتواند اثر بزرگی روی قیمتگذاری سهم داشته باشد. بیان شهودی این حرفها این است که مردم برای سرمایهگذاری در بورس، جبران ریسک کمتری انتظار دارند و لذا داراییهای بورسی جذابتر شده و قیمت این داراییها بالا میرود. البته دقت کنیم که انتظار پایین رفتن قیمت ارز برای آن دسته از شرکتهایی که قیمت سهامشان به خاطر بالا رفتن قیمت ریالی داراییهای سرمایهایشان بالا رفته بود یا شرکتهایی که درآمد صادراتی قابل توجه دارند میتواند خبر منفی ارزیابی شود و باعث کاهش ارزش سهامشان شود.
برخی از کارشناسان میگویند 30 تا 40 درصد از قیمت فعلی ارز از ناحیه انتظارات است و با تعدیل انتظارات، قیمت هم به همین میزان کاهش مییابد. آیا میتوان سنجهای برای انتظارات در نظر گرفت؟
برای تعدیل انتظارات میتوان مکانیسمهای مختلفی فرض کرد که در بحثهای اقتصاد مالی مطرح است و من خیلی واردش نمیشوم. یک رویکرد این است که فروض رفتاری (روانی) قوی را بپذیریم و بگوییم واکنش اولیه مردم خوشبینانهتر از واقع است و به تدریج به سمت واقعیت میل میکند. چیزی که در ادبیات مالیه رفتاری به آن «Over Reaction» میگوییم. البته حتی بدون اتکا به فروض رفتاری هم میتوان به مکانیسمهایی فکر کرد که باعث این رشد و افول و به اصطلاح تعدیل قیمتها شود. ببینید همانطور که در سوال قبلی تشریح کردم واکنش بازار دارایی به خبرهای خوب فوری است و قیمتها در همان روزهای اول بالا میرود. در کنار این اثر بنیادی، بهبود انتظارات از آینده اثر مثبت دیگری هم دارد و آن هم افزایش سهم داراییهای ریسکی در سبد سرمایهگذاری شهروندان و لذا تمایل بیشتر به خرید سهام است. در زمانهایی که عدم اطمینان نسبتاً بالاست داراییهای کمریسک (مثل طلا و اوراق مشارکت) سهم بزرگتری از پورتفولیوی خانوادهها دارند چون به نوعی پوشش ریسک در مقابل اتفاقات ناگوار آینده هستند. برعکس، خوشبینی نسبت به آینده باعث میشود جذابیت این نوع سرمایهگذاریهای غیرریسکی و کمبازده کمتر و تقاضا برای سرمایهگذاریهای ریسکی از جمله سهام بیشتر شود. لذا میتوان انتظار داشت در هفتههای آتی تقاضای مردم برای سرمایهگذاری در بورس رشد کند. ولی چون در کوتاهمدت تعداد سهام محدود است (مگر الان صفهای فروش طولانی داشته باشیم که بتواند به این تقاضای جدید پاسخ بدهد) این اثر ثانویه (رشد تقاضا) هم فشار مضاعفی بر قیمت سهام وارد کرده و آن را افزایش میدهد. این اثر در ابتدا روی قیمتها فشار وارد میکند ولی کمکم تضعیف میشود. چون در میانمدت شرکتها در واکنش به این رشد قیمت سهام دست به انتشار سهام یا اوراق قرضه جدید میزنند و عرضه داراییها زیاد میشود؛ لذا به تدریج که عرضه سهام زیاد شود قیمت به مقدار بنیادی آن نزدیکتر میشود. این اثر را در بازارهای دارایی دنیا هم میبینیم که گاه در پاسخ به تحولات اقتصادی تقاضا برای نوع خاصی از دارایی زیاد میشود و به اصطلاح مهاجرت تقاضا به سمت آن دارایی اتفاق میافتد و قیمت آن را به صورت موقت بالا میبرد.
رقم تخمین زدهشده برای ارز نگهداریشده در دست مردم در حدود 18 میلیارد دلار است و گفته میشود بخش قابل توجهی هم از این نقدینگی به شکل خرد است. با فرض اینکه در ماههای آینده انتظارات بر مبنای گشایش روابط خارجی تداوم داشته باشد، فکر میکنید چه بازارهایی در کوتاهمدت نقدینگی خارجشده از بازار ارز و طلا را جذب خواهد کرد؟
من هم انتظار دارم بخشی از مردم ارز را از سبد سرمایهگذاری خود خارج کنند. در حال حاضر نگهداری ارز به نوعی پوشش ریسک در مقابل اتفاقات بدتر آتی است. اگر انتظارات از آینده مثبت شود و عدم اطمینانها هم کاهش پیدا کند جذابیت نگهداری ارز در سبد خانوادهها کمتر میشود و عدهای دست به فروش ارز میزنند و قیمت ارز پایین میافتد. البته چون حجم این دلارها به نسبت کل درآمد و ذخایر ارزی کشور خیلی بالا نیست ممکن است اثر قیمتی آنقدر شدید نباشد و محدود باشد.
از آن طرف چون حجم بازار بورس کوچک است همین تمایل به فروش ارز میتواند تقاضای قابل توجهی را متوجه بورس کند و لذا آن اثر جابهجایی تقاضای سرمایهگذاری را که قبلاً توضیح دادم، داشته باشد.
با توجه به سناریوهای محتمل برای آینده اقتصاد ایران، چه مسیرهایی برای حرکت نقدینگی در آینده میتوان در نظر گرفت؟
اگر بخواهیم واقعبین باشیم پاسخ به اکثر این نوع سوالات نیازمند کار تجربی و دادهای است که متاسفانه ما در ایران نداریم یا حداقل بنده اطلاع ندارم؛ لذا پاسخها بیشتر در حد حدس و گمان است. ببینید شما نقدینگی را برای تسهیل مبادله و برای رفع نیازهای ضروری لازم دارید. داشتن نقدینگی به خودی خود واجد مطلوبیت نیست (هر چند موقع مدل کردن گاه اینطور فرض میکنیم)؛ لذا اگر اتفاق خاصی برای افزایش یا کاهش نقدینگی نیفتد دلیلی نداریم که در کوتاهمدت افراد یا شرکتها بخواهند ذخیره نقدیشان را تغییر بدهند و مثلاً اگر قبلاً اسکناس نگه میداشتند الان آن را سرمایهگذاری کنند. به جای نقدینگی به نظرم ما باید در این نوع بحثها روی آن بخش از داراییهای خانوارها که جنبه سرمایهگذاری دارند، متمرکز شویم و جابهجایی تقاضای سرمایهگذاری از یک گروه دارایی (Asset Class) به گروه دارایی دیگر را بررسی کنیم. مثال میزنم. در زمان بحران مالی مردم نسبت به آینده سهام بیمناک بودند ولی اطمینان بیشتری به اوراق قرضه دولتی آمریکا داشتند؛ لذا تقاضا برای این نوع اوراق به شدت بالا بود. به نظرم با تحولات فعلی دور از انتظار نیست که نقدینگی به سمت بازار سهام حرکت کند و از بازارهای دیگر دور شود. به طور مشخصتر، طلا معمولاً قابلیت پوشش ریسک دارد و خودش بازده چندانی ندارد و بیشتر برای مواقع بد مناسب است؛ لذا انتظار نداریم سرمایهگذاریها به سمت این محصول برود. بازار ارز هم همین وضعیت را خواهد داشت. میماند بازار سهام و بازار مسکن که تحت تاثیر خبرهای مثبت جذابتر میشوند.
حدس میزنم عمده این تقاضای جدید به سمت دو بازار سهام و مسکن خواهد رفت، خصوصاً که در کشور بازارهای دیگر مثل بازار اوراق قرضه دولتی و شرکتی و نیز بازار مشتقات و داراییهای جایگزین مثل محصولات خام و صندوقهای سرمایهگذاری بورسی (ETF) در ایران محدود است. از این حیث من فکر میکنم مسوولان بورس باید تمهیدات لازم برای جذب این تقاضا (از جمله افزایش فرصتهای خرید سهام) را فراهم کنند.
برخی میگویند با توجه به انتخاباتهای قبلی، معمولاً بعد از انتخابات توجه به بازار مسکن قوت میگیرد. آیا میتوان این را به شرایط امروز تعمیم داد یا اصلاً قابل تعمیم است؟ بازار مسکن به طور عام و به طور خاص در اقتصاد ایران، چه ویژگیهایی دارد که ممکن است آن را برای نقدینگی جذاب کند؟
بازار مسکن جذابیتهای خاص خودش را دارد: اولاً ریسک آن پایینتر از داراییهای دیگر است و خصوصاً ریسک افت قیمت شدید را ندارد. ثانیاً در میانمدت نزدیک با تورم حرکت میکند و لذا پوشش ریسک تورمی خوبی دارد. ثالثاً، حرکت قیمت مسکن لزوماً با چرخههای تجاری و قیمت سهام همبستگی کامل ندارد. یک فایده جانبی خصوصاً در ایران هم دارد و آن هم قابلیت استفاده از سند مسکن به عنوان تضمین وامگیری است. در اکثر کشورهای دنیا هم مسکن بزرگترین عنصر سبد داراییهای خانوارهاست. درک من این است که چون سرمایهگذاری در بازار مسکن حجم بالا نیاز دارد و نقدشوندگی آن هم پایین است (لذا خروج سریع از آن هزینهبر است) مردم تا روشن شدن وضعیت هر انتخاباتی صبر میکنند تا شرایط بعد از انتخابات را مشاهده کنند و بعد در مورد جزییات این سرمایهگذاری بلندمدت تصمیم بگیرند؛ لذا از دید من این تحلیل که گفتید معقول است. یک نکته را اشاره کنم که گاه میبینیم پیشنهادهایی مثل مالیات نقل و انتقال مسکن ارائه میشود تا مسکن را از حالت دارایی خارج کند. درست است که افزایش قیمت مسکن روی اقشار ضعیف فشار زیادی وارد میکند ولی از آن طرف هجوم تقاضای سرمایهگذاری به مسکن معلول محدود بودن بازارهای دیگر است. اگر همین کانال سرمایهگذاری هم مسدود شود تقاضای سرمایهگذاری بالاخره خودش را در داراییهای دیگر نشان خواهد داد و ممکن است تلاطمهای جدی در بخشهای دیگر ایجاد کند؛ لذا در مورد این پیشنهادها باید احتیاط کرد و آنها را در چارچوب جامعی که بحث سایر بازارهای دارایی را در بر داشته باشد، بررسی کرد. خصوصاً باید به بحث انتقال تقاضای سرمایهگذاری از مسکن به بقیه بخشها توجه کرد.
در مباحث سیاستگذاری موضوعی که زیاد مطرح میشود تلاش برای انتقال نقدینگی به سمت فعالیتهای تولیدی است. چه مسائلی را در این خصوص میتوان مد نظر قرار داد و برای این کار چه تمهیداتی باید اندیشیده شود؟
ببینید نقدینگی (یا دقیقتر بگوییم اعتبارات) را نمیشود به زور به سمت تولید هل داد بلکه باید طرف تقاضا (شرکتها) و عرضه اعتبارات (پساندازکنندگان) انگیزه این کار را داشته باشند. هدایت نقدینگی به تولید نکتهای بود که همه نامزدهای محترم مطرح میکردند ولی نوعی اختلاط علت و معلول هم در آن مشاهده میشود. برای هدایت اعتبارات به سمت تولید باید تقاضای سرمایهگذاری از سمت تولید زیاد شود که فقط وقتی اتفاق میافتد که از یک طرف مشوقهای لازم به سرمایهگذاران داده شود: مثلاً مالیات بر درآمد شرکتها کاهش یابد، موانع خریدهای ارزی و واردات ماشینآلات و مواد اولیه کم شود، شرایط کسبوکار بهتر شود، موانع تجاری ناشی از تحریمها رفع شده و بازارهای صادراتی فعال شود، رقابت نابرابر بخشهای دولتی و نیمهدولتی با بخش خصوصی حذف شود و ...
از طرف دیگر دریافت وام و اعتبارات به شکل فعلی مستلزم هزینه مبادلاتی بالاست و لذا هزینه وصل شدن پساندازکننده و شرکت اعتبارگیرنده باید کم شود. الان شرکتهای بزرگ صنعتی باید پیش بانکها سر خم کنند تا وام بگیرند. این رویه نهتنها کارآمد نیست بلکه بستر فسادهایی که تا الان دیدهایم را هم ایجاد میکند. به نظر من برای یک جهش مهم در هدایت پساندازها به سمت فعالیتهای تولیدی ما باید در کنار نظام بانکی مکانیسمهای تامین مالی مستقیم را هم فعالتر کنیم که در آن شرکتهای بزرگ صنعتی و ساختمانی و کشاورزی بتوانند مستقیماً اوراق قرضه شرکتی منتشر کنند و از مردم پول جمع کنند. شرایط این کار البته در حال حاضر به صورت کامل فراهم نیست. گسترش بازار اوراق قرضه شرکتی نیازمند حل یکسری مسائل حقوقی و شرعی، تنظیم مقررات و تقویت نهادهایی مثل بازارهای ثانویه اوراق قرضه شرکتی، شرکتهای ارزیابیکننده اعتبارهای شرکتها، بانکهای تامین سرمایه و شرکتهای واسطهگری اوراق قرضه است. البته مطمئنم که با توجه به ظرفیتهای تخصصی موجود در کشور اگر مقررات درست تنظیم شود این نهادها به سرعت شکل خواهند گرفت.
در حال حاضر در مباحث اقتصادی سیاستهای پولی معطوف به تورم به نظر میرسد با اقبال بیشتری مواجه است. رئیس کل بانک مرکزی هم گفته سیاست پولی در ایران با هدفگذاری منعطف تورمی انجام میشود. از دید نظری در اقتصاد روز به اینگونه سیاستگذاری چگونه نگریسته میشود و چقدر برای ایران قابل تطبیق است؟
من با مسائل بانک مرکزی آشنایی دقیق ندارم و اطلاعاتم در این زمینه ناقص است. باید دوستان متخصص این حوزه در مورد کارکردهای دیگر بانک مرکزی نظر بدهند ولی در حد اطلاعات ناقصم باید بگویم تورم به هیچ وجه تنها هدف بانک مرکزی نیست و ثبات اقتصاد کلان هدف مهم و شناختهشده دیگر بانکهای مرکزی است. به نوعی میشود گفت بانک مرکزی مهمترین نهادی است که مدیریت ریسکهای اقتصاد کلان و کاهش احتمال بحرانهای اقتصادی را بر عهده دارد. در اقتصاد ایران که به هر حال به درآمدهای برونزای نفتی اتکا دارد و لذا نوسانات قیمت نفت میتواند چرخههای تجاری را تحت تاثیر قرار دهد این نقش خیلی کلیدی است. در رابطه با بحث ثبات اقتصاد کلان دو کارکرد فرعی وجود دارد که به نوعی به حوزه کار من مربوط میشود و میتوانم اضافه کنم: اولی بحث مدیریت ریسک نظام بانکی است که وظیفهای بسیار حیاتی است و دومی مدیریت حبابهای بازار داراییها. نظام بانکی در اقتصاد مدرن یک عامل مهم ریسک سیستمی است و لذا حفاظت از ثبات و پایداری نظام بانکی برای اطمینان از ثبات اقتصاد کلان ضروری است. بحث نظارت بر بانکها، مقررات مدیریت ریسک بانکها و کمک و مداخله در زمانهای لازم وظیفه بانک مرکزی است. یک مثال این مداخله در زمان بحرانهای مالی برای کمک به بانکها و موسسات مالی از طریق تزریق نقدینگی است که نمونه واضح آن را در جریان بحران سال ۲۰۰۸ (و نیز در قالب سیاستهای تسهیل کمی) QE ولی با هدف دیگر به شکل خرید داراییهای غیر نقد (Toxic Assets) دیدهایم. بانکهای مرکزی قدرت زیادی دارند تا از طریق ابزارهایی مثل ذخیره اطمینان و وامهای لحظه آخر (Last Resort) به بانکهای خصوصی کمک کنند تا در زمانی که بقیه داراییها سقوط کرده است از پا در نیایند و اثرات منفی روی بخش حقیقی اقتصاد نگذارند. ما چون در ایران اصولاً بحث ورشکستگی بانکها را نداشتهایم این نقش خیلی به چشم نمیآید. بحث دیگر واکنش بانک مرکزی به حبابهای بازار دارایی است که خصوصاً بعد از بحران مالی سال ۲۰۰۸ جدیتر شده است. البته در مورد این نقش بحث هست و لزوماً همه متخصصان آن را قبول ندارند. مخالفان میگویند شناسایی حباب کار سختی است و مداخله در این زمینه خطرناک. ولی استدلال موافقان مداخله بانک مرکزی در بازار دارایی این است که اگر حباب در بازار دارایی باعث شود در بخش حقیقی اقتصاد ناکاراییهایی رخ دهد بانک مرکزی میتواند سیاست پولی را برای مهار حباب و کاهش اثرات رفاهی منفی حبابها به کار گیرد. مثلاً اگر افزایش حبابی قیمت سهام یا مسکن باعث علامت مثبت (غلط) به سرمایهگذاران و مدیران شود و باعث شود بیش از حد لازم ظرفیتسازی کنند عملاً حباب باعث اتلاف منابع شده است. همچنین بازارهای دارایی حاوی اطلاعات خیلی مهمی در مورد آینده اقتصاد کلان هستند که میتوانند به عنوان ورودی برای تصمیمات بانک مرکزی مورد استفاده قرار بگیرند. من فکر میکنم بانک مرکزی ما نقش چندانی برای خودش در ارتباط با بازارهای دارایی (چه برای مداخله و چه برای کسب اطلاعات) قائل نیست و لذا رابطه نزدیکتر با این بازارها کارکرد جدیدی است که میتوان به آن فکر کرد ولی خب محدودیتها را هم نباید فراموش کرد.
چه محدودیتهایی؟
به نظرم مساله اصلی این است که آیا بانک مرکزی ما ابزارهای پولی لازم برای انجام مداخلات لازم در اقتصاد کلان و بازارهای دارایی را دارد یا نه. مثلاً ابزار نمودار زمانی نرخ بهره(Structure of Interest Rates Term ) را در ایران نداریم تا با تغییر نرخهای بهره در افقهای مختلف (مثل نرخ بهره کوتاهمدت و بلندمدت) بشود تقاضا برای داراییهای مختلف را دستکاری کرد. به نظرم تلاش برای حل مشکلات شرعی اوراق قرضه دولتی (نه اوراق مشارکت) و فعال کردن اهرمهای سیاست پولی باید یک اولویت برای بانک مرکزی باشد.
موضوع دیگری که مطرح شده این است که بخشی از رونق نسبی بانکداری در ایران در شرایط فعلی، به دلیل رشد نقدینگی است. چون تزریق نقدینگی از کانال بانکها صورت میگیرد. آیا میتوان گفت سیاستهای انقباضی پولی احتمالی در آینده با مشکلاتی در آینده برای بانکها همراه خواهد بود؟
من دقیقاً با جزییات نظام اعتبارات در بانکهای ایرانی آشنا نیستم. ولی اگر انبساط مالی بیشتر از طریق کاهش ذخیره احتیاطی یا کاهش اجازه اعطای اعتبارات بانکی باشد طبعاً این اثر قابل انتظار خواهد بود چون حجم فروش (اعطای وام) بانکها را کاهش میدهد. ولی البته از آن طرف رونق اقتصادی و سیاستهای درست اقتصادی ممکن است تمایل به سپردهگذاری را در بانکها زیاد کند. ضمن اینکه تحرک اقتصادی به بانکها اجازه میدهد نوآوری مالی داشته باشند و محصولات جدید معرفی کنند؛ لذا بانکها (خصوصاً بانکهای خصوصی) باید به این تحولات به چشم فرصتی برای رشد نگاه کنند.
***
بازار داراییها آیینه آیندهنگر اقتصاد است و خبرهای مهمی از انتظارات عاملها میدهد. وقتی از یک طرف انتظارات جامعه از کلیت اقتصاد کلان، شرایط محیط کسب و کار، وضعیت تحریمها و روابط خارجی مثبتتر بشود و از طرف دیگر عدم اطمینانها هم کم شود بازار داراییها و به طور خاص بازار سهام واکنش مثبت نشان میدهد. مکانیسم این واکنش مثبت میتواند از کانالهای زیر باشد.
1- افزایش نرخ رشد اقتصادی و بهبود کسب و کار باعث افزایش جریان نقدی انتظاری شرکتهای موجود در بورس میشود. وقتی رشد اقتصادی بالا برود ظرفیتهای خالی شرکتها بهتر استفاده میشود، فروش و حاشیه سود زیاد و فرصتهای سرمایهگذاری بیشتر میشود. طبعاً این جهش در جریانهای نقدی و سود سهام آتی ارزش فعلی سهام را زیاد میکند.
2- برای شرکتهایی که توسط نهادهای دولتی و نیمهدولتی و هلدینگهای بزرگ مدیریت میشود احتمال تغییرات مدیریتی و بازگشت مدیران باتجربه و کارآمد هم انتظار بهبود عملکرد شرکت را ایجاد میکند که در نتیجه قیمت سهام را بالا میبرد.
3- علاوه بر آن خروج از وضعیت نامطمئن قبل از انتخابات و نیز امیدواری به آینده سیاست خارجی تلاطمهای انتظاری و ریسکهای اقتصاد کلان را کم میکند. وقتی ریسکهای اقتصاد کلان (خصوصاً احتمال وقوع وضعیتهای بحرانی) کمتر بشود به تبع آن صرفه ریسک هم پایین میرود و نرخی که جریانهای نقدی آتی با آن تنزیل میشود، کاهش مییابد. چون نرخ تنزیل در مخرج فرمول ارزشگذاری است و کوچکتر میشود طبعاً قیمت داراییها افزایش پیدا میکند. دقت کنیم که به علت قرار داشتن در مخرج اثر نرخ تنزیل اهرمی است، یعنی یک کاهش چنددرصدی در نرخ تنزیل میتواند اثر بزرگی روی قیمتگذاری سهم داشته باشد. بیان شهودی این حرفها این است که مردم برای سرمایهگذاری در بورس، جبران ریسک کمتری انتظار دارند و لذا داراییهای بورسی جذابتر شده و قیمت این داراییها بالا میرود. البته دقت کنیم که انتظار پایین رفتن قیمت ارز برای آن دسته از شرکتهایی که قیمت سهامشان به خاطر بالا رفتن قیمت ریالی داراییهای سرمایهایشان بالا رفته بود یا شرکتهایی که درآمد صادراتی قابل توجه دارند میتواند خبر منفی ارزیابی شود و باعث کاهش ارزش سهامشان شود.
برخی از کارشناسان میگویند 30 تا 40 درصد از قیمت فعلی ارز از ناحیه انتظارات است و با تعدیل انتظارات، قیمت هم به همین میزان کاهش مییابد. آیا میتوان سنجهای برای انتظارات در نظر گرفت؟
برای تعدیل انتظارات میتوان مکانیسمهای مختلفی فرض کرد که در بحثهای اقتصاد مالی مطرح است و من خیلی واردش نمیشوم. یک رویکرد این است که فروض رفتاری (روانی) قوی را بپذیریم و بگوییم واکنش اولیه مردم خوشبینانهتر از واقع است و به تدریج به سمت واقعیت میل میکند. چیزی که در ادبیات مالیه رفتاری به آن «Over Reaction» میگوییم. البته حتی بدون اتکا به فروض رفتاری هم میتوان به مکانیسمهایی فکر کرد که باعث این رشد و افول و به اصطلاح تعدیل قیمتها شود. ببینید همانطور که در سوال قبلی تشریح کردم واکنش بازار دارایی به خبرهای خوب فوری است و قیمتها در همان روزهای اول بالا میرود. در کنار این اثر بنیادی، بهبود انتظارات از آینده اثر مثبت دیگری هم دارد و آن هم افزایش سهم داراییهای ریسکی در سبد سرمایهگذاری شهروندان و لذا تمایل بیشتر به خرید سهام است. در زمانهایی که عدم اطمینان نسبتاً بالاست داراییهای کمریسک (مثل طلا و اوراق مشارکت) سهم بزرگتری از پورتفولیوی خانوادهها دارند چون به نوعی پوشش ریسک در مقابل اتفاقات ناگوار آینده هستند. برعکس، خوشبینی نسبت به آینده باعث میشود جذابیت این نوع سرمایهگذاریهای غیرریسکی و کمبازده کمتر و تقاضا برای سرمایهگذاریهای ریسکی از جمله سهام بیشتر شود. لذا میتوان انتظار داشت در هفتههای آتی تقاضای مردم برای سرمایهگذاری در بورس رشد کند. ولی چون در کوتاهمدت تعداد سهام محدود است (مگر الان صفهای فروش طولانی داشته باشیم که بتواند به این تقاضای جدید پاسخ بدهد) این اثر ثانویه (رشد تقاضا) هم فشار مضاعفی بر قیمت سهام وارد کرده و آن را افزایش میدهد. این اثر در ابتدا روی قیمتها فشار وارد میکند ولی کمکم تضعیف میشود. چون در میانمدت شرکتها در واکنش به این رشد قیمت سهام دست به انتشار سهام یا اوراق قرضه جدید میزنند و عرضه داراییها زیاد میشود؛ لذا به تدریج که عرضه سهام زیاد شود قیمت به مقدار بنیادی آن نزدیکتر میشود. این اثر را در بازارهای دارایی دنیا هم میبینیم که گاه در پاسخ به تحولات اقتصادی تقاضا برای نوع خاصی از دارایی زیاد میشود و به اصطلاح مهاجرت تقاضا به سمت آن دارایی اتفاق میافتد و قیمت آن را به صورت موقت بالا میبرد.
رقم تخمین زدهشده برای ارز نگهداریشده در دست مردم در حدود 18 میلیارد دلار است و گفته میشود بخش قابل توجهی هم از این نقدینگی به شکل خرد است. با فرض اینکه در ماههای آینده انتظارات بر مبنای گشایش روابط خارجی تداوم داشته باشد، فکر میکنید چه بازارهایی در کوتاهمدت نقدینگی خارجشده از بازار ارز و طلا را جذب خواهد کرد؟
من هم انتظار دارم بخشی از مردم ارز را از سبد سرمایهگذاری خود خارج کنند. در حال حاضر نگهداری ارز به نوعی پوشش ریسک در مقابل اتفاقات بدتر آتی است. اگر انتظارات از آینده مثبت شود و عدم اطمینانها هم کاهش پیدا کند جذابیت نگهداری ارز در سبد خانوادهها کمتر میشود و عدهای دست به فروش ارز میزنند و قیمت ارز پایین میافتد. البته چون حجم این دلارها به نسبت کل درآمد و ذخایر ارزی کشور خیلی بالا نیست ممکن است اثر قیمتی آنقدر شدید نباشد و محدود باشد.
از آن طرف چون حجم بازار بورس کوچک است همین تمایل به فروش ارز میتواند تقاضای قابل توجهی را متوجه بورس کند و لذا آن اثر جابهجایی تقاضای سرمایهگذاری را که قبلاً توضیح دادم، داشته باشد.
با توجه به سناریوهای محتمل برای آینده اقتصاد ایران، چه مسیرهایی برای حرکت نقدینگی در آینده میتوان در نظر گرفت؟
اگر بخواهیم واقعبین باشیم پاسخ به اکثر این نوع سوالات نیازمند کار تجربی و دادهای است که متاسفانه ما در ایران نداریم یا حداقل بنده اطلاع ندارم؛ لذا پاسخها بیشتر در حد حدس و گمان است. ببینید شما نقدینگی را برای تسهیل مبادله و برای رفع نیازهای ضروری لازم دارید. داشتن نقدینگی به خودی خود واجد مطلوبیت نیست (هر چند موقع مدل کردن گاه اینطور فرض میکنیم)؛ لذا اگر اتفاق خاصی برای افزایش یا کاهش نقدینگی نیفتد دلیلی نداریم که در کوتاهمدت افراد یا شرکتها بخواهند ذخیره نقدیشان را تغییر بدهند و مثلاً اگر قبلاً اسکناس نگه میداشتند الان آن را سرمایهگذاری کنند. به جای نقدینگی به نظرم ما باید در این نوع بحثها روی آن بخش از داراییهای خانوارها که جنبه سرمایهگذاری دارند، متمرکز شویم و جابهجایی تقاضای سرمایهگذاری از یک گروه دارایی (Asset Class) به گروه دارایی دیگر را بررسی کنیم. مثال میزنم. در زمان بحران مالی مردم نسبت به آینده سهام بیمناک بودند ولی اطمینان بیشتری به اوراق قرضه دولتی آمریکا داشتند؛ لذا تقاضا برای این نوع اوراق به شدت بالا بود. به نظرم با تحولات فعلی دور از انتظار نیست که نقدینگی به سمت بازار سهام حرکت کند و از بازارهای دیگر دور شود. به طور مشخصتر، طلا معمولاً قابلیت پوشش ریسک دارد و خودش بازده چندانی ندارد و بیشتر برای مواقع بد مناسب است؛ لذا انتظار نداریم سرمایهگذاریها به سمت این محصول برود. بازار ارز هم همین وضعیت را خواهد داشت. میماند بازار سهام و بازار مسکن که تحت تاثیر خبرهای مثبت جذابتر میشوند.
حدس میزنم عمده این تقاضای جدید به سمت دو بازار سهام و مسکن خواهد رفت، خصوصاً که در کشور بازارهای دیگر مثل بازار اوراق قرضه دولتی و شرکتی و نیز بازار مشتقات و داراییهای جایگزین مثل محصولات خام و صندوقهای سرمایهگذاری بورسی (ETF) در ایران محدود است. از این حیث من فکر میکنم مسوولان بورس باید تمهیدات لازم برای جذب این تقاضا (از جمله افزایش فرصتهای خرید سهام) را فراهم کنند.
برخی میگویند با توجه به انتخاباتهای قبلی، معمولاً بعد از انتخابات توجه به بازار مسکن قوت میگیرد. آیا میتوان این را به شرایط امروز تعمیم داد یا اصلاً قابل تعمیم است؟ بازار مسکن به طور عام و به طور خاص در اقتصاد ایران، چه ویژگیهایی دارد که ممکن است آن را برای نقدینگی جذاب کند؟
بازار مسکن جذابیتهای خاص خودش را دارد: اولاً ریسک آن پایینتر از داراییهای دیگر است و خصوصاً ریسک افت قیمت شدید را ندارد. ثانیاً در میانمدت نزدیک با تورم حرکت میکند و لذا پوشش ریسک تورمی خوبی دارد. ثالثاً، حرکت قیمت مسکن لزوماً با چرخههای تجاری و قیمت سهام همبستگی کامل ندارد. یک فایده جانبی خصوصاً در ایران هم دارد و آن هم قابلیت استفاده از سند مسکن به عنوان تضمین وامگیری است. در اکثر کشورهای دنیا هم مسکن بزرگترین عنصر سبد داراییهای خانوارهاست. درک من این است که چون سرمایهگذاری در بازار مسکن حجم بالا نیاز دارد و نقدشوندگی آن هم پایین است (لذا خروج سریع از آن هزینهبر است) مردم تا روشن شدن وضعیت هر انتخاباتی صبر میکنند تا شرایط بعد از انتخابات را مشاهده کنند و بعد در مورد جزییات این سرمایهگذاری بلندمدت تصمیم بگیرند؛ لذا از دید من این تحلیل که گفتید معقول است. یک نکته را اشاره کنم که گاه میبینیم پیشنهادهایی مثل مالیات نقل و انتقال مسکن ارائه میشود تا مسکن را از حالت دارایی خارج کند. درست است که افزایش قیمت مسکن روی اقشار ضعیف فشار زیادی وارد میکند ولی از آن طرف هجوم تقاضای سرمایهگذاری به مسکن معلول محدود بودن بازارهای دیگر است. اگر همین کانال سرمایهگذاری هم مسدود شود تقاضای سرمایهگذاری بالاخره خودش را در داراییهای دیگر نشان خواهد داد و ممکن است تلاطمهای جدی در بخشهای دیگر ایجاد کند؛ لذا در مورد این پیشنهادها باید احتیاط کرد و آنها را در چارچوب جامعی که بحث سایر بازارهای دارایی را در بر داشته باشد، بررسی کرد. خصوصاً باید به بحث انتقال تقاضای سرمایهگذاری از مسکن به بقیه بخشها توجه کرد.
در مباحث سیاستگذاری موضوعی که زیاد مطرح میشود تلاش برای انتقال نقدینگی به سمت فعالیتهای تولیدی است. چه مسائلی را در این خصوص میتوان مد نظر قرار داد و برای این کار چه تمهیداتی باید اندیشیده شود؟
ببینید نقدینگی (یا دقیقتر بگوییم اعتبارات) را نمیشود به زور به سمت تولید هل داد بلکه باید طرف تقاضا (شرکتها) و عرضه اعتبارات (پساندازکنندگان) انگیزه این کار را داشته باشند. هدایت نقدینگی به تولید نکتهای بود که همه نامزدهای محترم مطرح میکردند ولی نوعی اختلاط علت و معلول هم در آن مشاهده میشود. برای هدایت اعتبارات به سمت تولید باید تقاضای سرمایهگذاری از سمت تولید زیاد شود که فقط وقتی اتفاق میافتد که از یک طرف مشوقهای لازم به سرمایهگذاران داده شود: مثلاً مالیات بر درآمد شرکتها کاهش یابد، موانع خریدهای ارزی و واردات ماشینآلات و مواد اولیه کم شود، شرایط کسبوکار بهتر شود، موانع تجاری ناشی از تحریمها رفع شده و بازارهای صادراتی فعال شود، رقابت نابرابر بخشهای دولتی و نیمهدولتی با بخش خصوصی حذف شود و ...
از طرف دیگر دریافت وام و اعتبارات به شکل فعلی مستلزم هزینه مبادلاتی بالاست و لذا هزینه وصل شدن پساندازکننده و شرکت اعتبارگیرنده باید کم شود. الان شرکتهای بزرگ صنعتی باید پیش بانکها سر خم کنند تا وام بگیرند. این رویه نهتنها کارآمد نیست بلکه بستر فسادهایی که تا الان دیدهایم را هم ایجاد میکند. به نظر من برای یک جهش مهم در هدایت پساندازها به سمت فعالیتهای تولیدی ما باید در کنار نظام بانکی مکانیسمهای تامین مالی مستقیم را هم فعالتر کنیم که در آن شرکتهای بزرگ صنعتی و ساختمانی و کشاورزی بتوانند مستقیماً اوراق قرضه شرکتی منتشر کنند و از مردم پول جمع کنند. شرایط این کار البته در حال حاضر به صورت کامل فراهم نیست. گسترش بازار اوراق قرضه شرکتی نیازمند حل یکسری مسائل حقوقی و شرعی، تنظیم مقررات و تقویت نهادهایی مثل بازارهای ثانویه اوراق قرضه شرکتی، شرکتهای ارزیابیکننده اعتبارهای شرکتها، بانکهای تامین سرمایه و شرکتهای واسطهگری اوراق قرضه است. البته مطمئنم که با توجه به ظرفیتهای تخصصی موجود در کشور اگر مقررات درست تنظیم شود این نهادها به سرعت شکل خواهند گرفت.
در حال حاضر در مباحث اقتصادی سیاستهای پولی معطوف به تورم به نظر میرسد با اقبال بیشتری مواجه است. رئیس کل بانک مرکزی هم گفته سیاست پولی در ایران با هدفگذاری منعطف تورمی انجام میشود. از دید نظری در اقتصاد روز به اینگونه سیاستگذاری چگونه نگریسته میشود و چقدر برای ایران قابل تطبیق است؟
من با مسائل بانک مرکزی آشنایی دقیق ندارم و اطلاعاتم در این زمینه ناقص است. باید دوستان متخصص این حوزه در مورد کارکردهای دیگر بانک مرکزی نظر بدهند ولی در حد اطلاعات ناقصم باید بگویم تورم به هیچ وجه تنها هدف بانک مرکزی نیست و ثبات اقتصاد کلان هدف مهم و شناختهشده دیگر بانکهای مرکزی است. به نوعی میشود گفت بانک مرکزی مهمترین نهادی است که مدیریت ریسکهای اقتصاد کلان و کاهش احتمال بحرانهای اقتصادی را بر عهده دارد. در اقتصاد ایران که به هر حال به درآمدهای برونزای نفتی اتکا دارد و لذا نوسانات قیمت نفت میتواند چرخههای تجاری را تحت تاثیر قرار دهد این نقش خیلی کلیدی است. در رابطه با بحث ثبات اقتصاد کلان دو کارکرد فرعی وجود دارد که به نوعی به حوزه کار من مربوط میشود و میتوانم اضافه کنم: اولی بحث مدیریت ریسک نظام بانکی است که وظیفهای بسیار حیاتی است و دومی مدیریت حبابهای بازار داراییها. نظام بانکی در اقتصاد مدرن یک عامل مهم ریسک سیستمی است و لذا حفاظت از ثبات و پایداری نظام بانکی برای اطمینان از ثبات اقتصاد کلان ضروری است. بحث نظارت بر بانکها، مقررات مدیریت ریسک بانکها و کمک و مداخله در زمانهای لازم وظیفه بانک مرکزی است. یک مثال این مداخله در زمان بحرانهای مالی برای کمک به بانکها و موسسات مالی از طریق تزریق نقدینگی است که نمونه واضح آن را در جریان بحران سال ۲۰۰۸ (و نیز در قالب سیاستهای تسهیل کمی) QE ولی با هدف دیگر به شکل خرید داراییهای غیر نقد (Toxic Assets) دیدهایم. بانکهای مرکزی قدرت زیادی دارند تا از طریق ابزارهایی مثل ذخیره اطمینان و وامهای لحظه آخر (Last Resort) به بانکهای خصوصی کمک کنند تا در زمانی که بقیه داراییها سقوط کرده است از پا در نیایند و اثرات منفی روی بخش حقیقی اقتصاد نگذارند. ما چون در ایران اصولاً بحث ورشکستگی بانکها را نداشتهایم این نقش خیلی به چشم نمیآید. بحث دیگر واکنش بانک مرکزی به حبابهای بازار دارایی است که خصوصاً بعد از بحران مالی سال ۲۰۰۸ جدیتر شده است. البته در مورد این نقش بحث هست و لزوماً همه متخصصان آن را قبول ندارند. مخالفان میگویند شناسایی حباب کار سختی است و مداخله در این زمینه خطرناک. ولی استدلال موافقان مداخله بانک مرکزی در بازار دارایی این است که اگر حباب در بازار دارایی باعث شود در بخش حقیقی اقتصاد ناکاراییهایی رخ دهد بانک مرکزی میتواند سیاست پولی را برای مهار حباب و کاهش اثرات رفاهی منفی حبابها به کار گیرد. مثلاً اگر افزایش حبابی قیمت سهام یا مسکن باعث علامت مثبت (غلط) به سرمایهگذاران و مدیران شود و باعث شود بیش از حد لازم ظرفیتسازی کنند عملاً حباب باعث اتلاف منابع شده است. همچنین بازارهای دارایی حاوی اطلاعات خیلی مهمی در مورد آینده اقتصاد کلان هستند که میتوانند به عنوان ورودی برای تصمیمات بانک مرکزی مورد استفاده قرار بگیرند. من فکر میکنم بانک مرکزی ما نقش چندانی برای خودش در ارتباط با بازارهای دارایی (چه برای مداخله و چه برای کسب اطلاعات) قائل نیست و لذا رابطه نزدیکتر با این بازارها کارکرد جدیدی است که میتوان به آن فکر کرد ولی خب محدودیتها را هم نباید فراموش کرد.
چه محدودیتهایی؟
به نظرم مساله اصلی این است که آیا بانک مرکزی ما ابزارهای پولی لازم برای انجام مداخلات لازم در اقتصاد کلان و بازارهای دارایی را دارد یا نه. مثلاً ابزار نمودار زمانی نرخ بهره(Structure of Interest Rates Term ) را در ایران نداریم تا با تغییر نرخهای بهره در افقهای مختلف (مثل نرخ بهره کوتاهمدت و بلندمدت) بشود تقاضا برای داراییهای مختلف را دستکاری کرد. به نظرم تلاش برای حل مشکلات شرعی اوراق قرضه دولتی (نه اوراق مشارکت) و فعال کردن اهرمهای سیاست پولی باید یک اولویت برای بانک مرکزی باشد.
موضوع دیگری که مطرح شده این است که بخشی از رونق نسبی بانکداری در ایران در شرایط فعلی، به دلیل رشد نقدینگی است. چون تزریق نقدینگی از کانال بانکها صورت میگیرد. آیا میتوان گفت سیاستهای انقباضی پولی احتمالی در آینده با مشکلاتی در آینده برای بانکها همراه خواهد بود؟
من دقیقاً با جزییات نظام اعتبارات در بانکهای ایرانی آشنا نیستم. ولی اگر انبساط مالی بیشتر از طریق کاهش ذخیره احتیاطی یا کاهش اجازه اعطای اعتبارات بانکی باشد طبعاً این اثر قابل انتظار خواهد بود چون حجم فروش (اعطای وام) بانکها را کاهش میدهد. ولی البته از آن طرف رونق اقتصادی و سیاستهای درست اقتصادی ممکن است تمایل به سپردهگذاری را در بانکها زیاد کند. ضمن اینکه تحرک اقتصادی به بانکها اجازه میدهد نوآوری مالی داشته باشند و محصولات جدید معرفی کنند؛ لذا بانکها (خصوصاً بانکهای خصوصی) باید به این تحولات به چشم فرصتی برای رشد نگاه کنند.
دیدگاه تان را بنویسید