مشارکت زنان در رشد و رونق اقتصادی در گفتوگو با نادره شاملو
هوش به طور مساوی تقسیم شده است
گری بکر هم در ابتدا همین نظریه را مطرح کرد که تخصصی شدن جنسیتی و تقسیم کار زن و مرد باعثافزایش بهرهوری و رفاه جامعه میشود. اما این مربوط به زمانی بود که سطح تحصیل و دانش زنان پایین بود
نادره شاملو اقتصاددان ایرانی ساکن ایالات متحده آمریکا و شهر واشنگتن است. در سفری چند هفتهای که به تازگی به ایران داشت فرصتی فراهم شد تا گفتوگویی رودررو و دوساعته با او داشته باشیم. حوزه مطالعاتی او کارآفرینی، رقابتپذیری، توسعه بخش خصوصی و اقتصاد زنان و بازار کار زنان است. او پس از 33 سال خدمت در بانک جهانی، اینک فرصت بیشتری برای پرداختن به مسائل اقتصادی خاورمیانه و نیز مشارکت اقتصادی زنان با تمرکز بر اقتصادهای مهم و پیشرفته جهان دارد. این گفتوگو را در پی دعوت معاونت رفاه اجتماعی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی از ایشان، در طبقه هشتم این وزارتخانه انجام دادیم. گفتوگو از ساعت 10 تا 12 ادامه یافت و سپس با دیدار و تبادلنظر ایشان با دکتر احمد میدری در معاونت رفاه اجتماعی و صرف نهار پایان یافت. میلاد زمان نیز به فراهم کردن تدارکات از جمله گرفتن عکس و پیاده کردن متن گفتوگو کمک کرد.
خانم شاملو! با سپاس بسیار از اینکه دعوت ما را برای این گفتوگو پذیرفتید، میخواستم خواهش کنم ابتدا یک معرفی از خودتان داشته باشید.
من نادره شاملو متولد 1335 در شهر تهران هستم. پدر و مادرم هر دو اهل مشهد هستند. پدرم مهندس و در ضمن افسر ارشد نیروی دریایی بودند که قبل از انقلاب بازنشسته شدند. خیلی اهل مطالعه ادبیات و علوم هستند و به چندین زبان مسلط هستند. پدر و مادرم بسیار مصمم بودند که ما بچهها پیشرفت کنیم و همیشه ما را برای یاد گرفتن در هر بحثی تشویق میکردند. تابستانها را معمولاً در شهر کوچک قائن در جنوب خراسان با مادربزرگم میگذراندیم که در آنجا املاک کشاورزی داشتند. به این علت از بچگی با زندگی غیرشهرنشینی و روستایی آشنایی دارم. من به خاطر ماموریت پدرم، در همان قائن کلاس اول دبستان را شروع کردم و چند ماهی آنجا بودم. مدرسه دخترانه قائن در آن زمان خیلی کوچک بود و کلاس اول و دوم را در یک اتاق درس میدادند. معلم در یک طرف اتاق به بچههای سال اول درس میداد و در آن طرف کلاس به بچههای سال دوم. بعد که به تهران آمدم مدرسه دخترانه چندین کلاس اول داشت و در هر کلاسی 30 تا 35
دانشآموز بود. میخواستم به کلاس پنجم بروم که پدرم برای ماموریتی به آلمان فرستاده شدند.
یعنی حدود 10ساله بودم که ما هم همراه پدر به آلمان رفتیم. وقتی که بعد از چهار سال برگشتیم به مدرسه آلمانیها که در قلهک تهران بود، رفتم. در این مدرسه به جز فارسی و آلمانی زبانهایی مانند فرانسه و انگلیسی هم آموزش میدادند. در نتیجه من از همان بچگی چندزبانه بزرگ شدم. در آن دوران ما را خیلی تشویق به تحصیل در رشتههای مختلف و مشاغل میکردند و تقریباً همه درها باز بود. در نتیجه با خودم فکر میکردم چون چند زبان بلد هستم وارد وزارت امور خارجه شوم و روزی سفیر کشورم خواهم شد.
بعد از چند سال به همراه پدرم برای ماموریتی به آمریکا رفتیم و پس از گرفتن دیپلم آلمانی در مدرسه آلمانیهای واشنگتن وارد School of Foreign Service در دانشگاه جرجتاون شهر واشنگتن شدم. این یک دانشگاه معتبر به خصوص در این رشته است و کسانی مثل بیل کلینتون رئیسجمهور سابق آمریکا، خانم مادلین آلبرایت وزیر امور خارجه سابق آمریکا یا خانم کیرک پاتریک نماینده آمریکا در سازمان ملل آنجا درس خواندهاند یا درس دادهاند. مثلاً در این دانشکده اشخاص سرشناسی مثل هنری کیسینجر هم تدریس میکردند. در این دانشگاه برخلاف دانشگاهی مثل جرج واشنگتن که دانشجوی ایرانی زیادی داشت تعداد ایرانیها خیلی کم بود. چون این دانشگاه در مرکز شهر واشنگتن قرار دارد، ما همیشه از بازدید افراد سرشناس به پایتخت آمریکا استفاده میکردیم، مثل روسای جمهور، نخستوزیران، پادشاهان و... . زیرا آنها معمولاً برای سخنرانی به آنجا دعوت میشدند. سفرای کشورهایی که در آمریکا سفارت داشتند نیز مرتب در این دانشگاه دیده میشدند. یک روز اردشیر زاهدی که سفیر وقت ایران در واشنگتن بود به دانشگاه آمد و با ما چند نفر دانشجوی ایرانی آشنا شد و اظهار خشنودی کرد که ما این رشته را
انتخاب کردیم، چون به نظر او در این رشته هم مثل بقیه رشتهها باید ایرانیان به طور حرفهای تحصیلات داشته باشند.
همینطور که به تعداد بالای دانشجویان ایرانی در واشنگتن اشاره کردید به نظر میرسد تعداد زیادی دانشجوی ایرانی در آمریکا درس میخواندند که اگر آمار آن سالها را به دست آوریم شاید تعداد دانشجویان ایرانی در آمریکا به نسبت جمعیت ایران یا به نسبت کل دانشجویان خارجی در آمریکا در ردیف بالاترینها بوده باشد. همانطور که الان دانشجویان کشورهایی مثل کره جنوبی، چین و هند یا شاید کشورهای عربی این جایگاه را اشغال کردهاند.
بله، در آن سالها سرمایهگذاری خوبی روی آموزش و تحصیل میشد و اعزام دانشجو به خارج بسیار متداول بود. ایران واقعاً سرزمین استعدادهاست و این به تدریج ثمرهاش را نمایان میکرد. مثلاً بهترین جراح مغز شهر شیکاگو از قائن آمده بود. همچنین در زمینه بهداشت و آب لولهکشی پیشرفتهای خوبی کردیم. به گفته اولین گزارش بانک جهانی در مورد ایران که در سال ۱۹۵۰ تهیه شده بود وضیعت اقتصادی و سطح توسعه ایران در ۱۹۵۰ به عقبماندگی زمان قبل از میلاد مسیح بود. دوست دارم اشاره کنم که پدرم تعریف میکرد هنگامی که من به دنیا آمدم پایتخت کشور یعنی شهر تهران هنوز آب خوردن لولهکشی نداشت و آب آشامیدنی را مردم از
کامیونهایی که در شهر میگشتند میخریدند و برای سایر نیازهای روزمره از آب چاه استفاده میکردند. در هر خانه یک تلمبه نزدیک حوض بود و مردم آبانبار داشتند. شهرهای کوچک هم همینطور بود. 14ساله بودم که به ایران برگشتم، وقتی از آلمان برای دیدن مادربزرگم به قائن رفتیم و دیدیم این شهر دورافتاده چطور دارای آب لولهکشی است و در خانه حمام ساختند چون تا پیش از آن به حمام عمومی با آن ویژگیهایی که داشت میرفتیم.
یعنی میخواهید بگویید ایران در آن سالها جهش خوبی در ساختن زیربناهای اقتصادی و زمینههای رفاهی داشته است؟
بله، هم تغییرات اقتصادی واقعاً شگفتانگیز بود و هم اینکه گسترش یافتن مظاهر توسعه تا دورترین نقاط کشور دیده میشد. من در این سی و اندی سال در زمینه توسعه اقتصادی برای کشورهای در حال توسعه زیادی کار کردم، میبینم این ساختارها در خیلی از کشورهایی که به نظر دارند توسعه مییابند مثل مکزیک، تایلند و... هنوز وجود ندارد و احساس میکنم ما مردم ایران این جهش و پیشرفتها را در زمان خیلی کوتاهی شاهد بودیم. البته بعد از انقلاب نیز روی این مسائل بسیار کار شده است مثل تاسیس دانشگاهها و کاهش بیسوادی -مخصوصاً بیسوادی زنان- جادهسازی، برقکشی و... . یعنی با وجود بسیاری از مشکلات خواسته و ناخواسته، ایران توانسته است این روند توسعه را ادامه بدهد.
برگردیم به ادامه تحصیل شما. چطور شد که در رشته اقتصاد ادامه تحصیل دادید؟
من در سال 1979 مدرک لیسانسم را گرفتم، که مصادف با انقلاب شد. در زمان لیسانس خیلی علاقه به مالیه بینالملل و اقتصاد توسعه داشتم که در این رشته ادامه تحصیل دهم. پس به این دلیل تصمیم گرفتم در برنامه کارشناسی ارشد/ دکترای اقتصاد همان دانشگاه جرجتاون نامنویسی کنم.
در سال 1981 در زمانی که هنوز دروس دوره کارشناسی ارشد/ دکترا را میخواندم موقعیت کاری در بانک جهانی پیش آمد. آن زمان واحد آمریکای لاتین بانک جهانی به دنبال کسی میگشت که روی تهیه یک گزارش درباره اقتصاد مکزیک مخصوصاً در قسمتهای آماری و اقتصادسنجی همکاری کند. در این کار احتیاج زیادی به آشنایی با زبان اسپانیایی بود که من در دانشگاه چندترمی کلاس اسپانیولی برداشته بودم. همچنین چند درس درباره توسعه اقتصادی آمریکای لاتین گذرانده بودم، و یکی از استادانم مرا از موقعیت کاری در بانک جهانی مطلع ساخت. خوشبختانه هر دو صلاحیت برای این کار را دارا بودم. خیلی جالب بود که به خاطر این دو دلیل توانستم انتخاب شوم و وارد بانک جهانی شدم.
چه شد که در مقطع دکترا ادامه تحصیل ندادید و وارد بازار کار شدید؟
تحصیلات من با بحران گروگانگیری در ایران همزمان شده بود که در نتیجه محیط آمریکا برای زندگی ایرانیان ساکن آنجا خیلی سخت بود. اداره مهاجرت هر شش ماه یک بار ویزای دانشجویان ایرانی را کنترل میکرد که ببیند آیا ما واقعاً دانشجو هستیم. برای ویزای دانشجویی باید یک دوره تماموقت درسی برمیداشتید و امکان کار کردن وجود نداشت و شرایط مالی و تامین هزینه زندگی و پرداخت شهریه دانشگاه هم بسیاری را مجبور میکرد درس و تحصیل را رها کنند. البته در همان سالها به دلیل شوک دوم نفتی، آمریکا هم بدترین رکود اقتصادی پس از جنگ جهانی دوم را تجربه میکرد و بازار کار حتی برای خود آمریکاییها هم مناسب نبود. من هم که گرینکارت نداشتم و ادامه تحصیل برای ایرانیها بسیار سخت شده بود از این فرصت کاری استفاده کردم و برای گذران زندگی وارد بانک جهانی شدم که احتیاج به گرینکارت نداشت و ویزای سازمان ملل را داشت. من تمام این سالها از این ویزا استفاده کردم و حتی به تازگی بعد از بازنشستگی برای گرینکارت آمریکا اقدام کردم. خب کارم خیلی سنگین بود و مسافرت زیاد داشت
که با رفتن سر کلاس جور درنمیآمد. بعد از اینکه فوقلیسانسم را تمام کردم حتی چندترمی هم برای دکترا ادامه دادم. اما در نهایت تصمیم گرفتم بیشتر روی کار تمرکز کنم. در این میان، صاحب خانواده هم شده بودم و نمیتوانستم هر سه را با هم داشته باشم. در عوض تصمیم گرفتم تا آنجا که امکانش بود از امکانات بینهایت خود بانک جهانی استفاده کنم، چه از موقعیتهای علمی و چه از کسب تجربه در انواع پستهای مختلف.
من در مدت 33 سالی که در بانک جهانی کار کردم در زمینهها و پروژههای مختلف از نفت و گاز گرفته تا مسائل بانکی، و به شکل کارشناس اقتصادی و مالی، تحلیلگر مسائل توسعه و... در کشورهای زیادی از اروپای شرقی، آسیای شرقی، پاکستان و ترکیه و .... فعالیت داشتم. مثلاً با کمال درویش اقتصاددان معروف ترک به مدت پنج، شش سال روی مسائل ترکیه کار کردم.
در آن سالها با مسعود احمد که در آن زمان معاون رئیس بانک در امور محو فقر و مدیریت اقتصادی بود و با خانم نعمت شفیق که مصریالاصل است کار کردم. نعمت شفیق مدیر اداره توسعه بخش خصوصی در بانک جهانی بود، بعد نفر دوم صندوق بینالمللی پول شد و الان هم نفر دوم بانک مرکزی انگلستان است.
گفتید که روی گزارش اقتصادی مکزیک کار میکردید. چرا؟ به نظر میرسد در این 20 سال اخیر رویکرد بانک جهانی تغییرات اساسی کرده است و از توجه به توسعه فیزیکی و کارهای به اصطلاح زیربنایی به سمت انتقال دانش و بینش و تعمیق درک و ذهنیت کشورهای جهان سوم نسبت به توسعه حرکت کرده است.
بله، واقعیت این است که مشکلات اقتصادی به وقوع پیوسته در آمریکای لاتین و به ویژه بحران بدهی که در اوایل دهه 80 میلادی به وجود آمده بود مشخص کرد تنها تهیه زیرساختهایی مثل سد، جاده، کارخانه سیمان و از این قبیل کافی نیست، بلکه باید نهادهای درون اقتصاد مثل بانکها و قوانین و مشوقها و مخصوصاً بخش خصوصی خوب کار کنند.
مباحثی مثل فساد، محیط زیست، حکمرانی خوب و همچنین مسائل جهانی مانند گرم شدن کره زمین و خشکسالی و کمآبی که در پنج شش سال اخیر خیلی مهم شده است به آن اضافه شده است.
بحث دیگری که خیلی از آن صحبت میشود رشد طرفدار فقرا (pro-poor growth) و رشد فراگیر (inclusive growth) و برابری فرصتهاست یعنی همان حرفهایی که آمارتیا سن میزند. رشد اقتصادی که همه از آن منتفع شوند و یکسویه نباشد.
در رابطه با مبحث جنسیت و توسعه که در سالهای اخیر به آن علاقهمند شدهاید، توضیح بفرمایید.
بله، حدود 15 سال پیش دکتر مصطفی نبلی که آن وقت اقتصاددان ارشد منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا بود (ایشان اکنون یکی از نامزدهای ریاست جمهوری در تونس هستند) از من دعوت کرد به این قسمت بانک بروم و مشاور عالی ایشان در انواع بخشها به خصوص در مورد برابری و توانمندسازی زنان در اقتصاد و توسعه منطقه خاورمیانه شوم. به او گفتم من شناخت زیادی نسبت به مسائل اقتصادی زنان ندارم. اما او گفت چون شما خانمی از خاورمیانه هستید بهتر و راحتتر میتوانید مسائل منطقه را درک کنید. به نظر من تجربه خوبی بود و بعد از اینکه کتابها و گزارشهای زیادی در این مورد تهیه کردم پی بردم کسانی که از وضعیت زنان در جامعه درک خوبی نداشته باشند، قطعاً جامعهای را که برای آن سیاستگذاری اقتصادی میکنند نمیشناسند و احتمال به بیراهه رفتنشان زیاد است.
امروز حتی نهادی مثل صندوق بینالمللی پول به این موضوع پی برده و خانم لاگارد که مدیر این نهاد بینالمللی است بر روی این مطلب تکیه بسیاری میکند. از آن سالها به بعد خیلی سعی کردهام روی اثرات روابط جنسیتی بر رقابتپذیری، بهرهوری، بازار کار، تجارت و... پژوهش کنم. همچنین مبحث کارآفرینی زنان را که قبلاً در بانک جهانی و دیگر نهادها فقط از دید اعتبارات خرد بررسی میشد، نهادینه کردم. راستش ایده این پژوهش را از ماهنامه زنان خانم شهلا شرکت گرفتم که مقاله بسیار جالبی در این باره چاپ کرده بودند. بعد که آمار کارآفرینی زنان را دیدم متوجه شدم که خیلی بیشتر از آن است که به نظر میرسد. از هر هفت، هشت کارآفرین یکی زن است.
حتی در کشورهای پیشرفته هم این نابرابری جنسیتی را به راحتی میشود یافت. مثلاً، چندی پیش که کشورهای جنوب اروپا یک به یک بحران اقتصادی داشتند، یکی از ایرادهایی که به آنان میگرفتند این بود که نسبت به شمال اروپا، نرخ مشارکت زنان در یونان، ایتالیا، اسپانیا، پرتغال و حتی ایرلند بسیار پایینتر بود، به علت عرف جامعه که هنوز خیلی سنتیتر از شمال اروپاست. به آنها میگفتند کشورهای PIGS که حروف اول کشورهای پرتغال، ایتالیا، یونان و اسپانیا بود، و همانطور که میدانیم PIGS به معنای خوکها نیز هست. ایراد این بود که این کشورها تنبل هستند و مثل انگل از کشورهایی که پرکارتر هستند استفاده میکنند و یکی از شاخصها نیز همان نرخ پایین مشارکت زنان در بازار کار بود.
از جمله فعالیتهای دیگری که داشتم همکاری در برگزاری چند کنفرانس بینالمللی در شهر مارسی فرانسه در ارتباط با اقتصاد دانشبنیان بود. از آقای خزایی که در آن زمان نماینده ایران در بانک جهانی بودند خواستم چند نفر را برای شرکت در کنفرانس و تهیه گزارش بفرستند زیرا بحث بسیار بااهمیتی بود. ایشان خیلی استقبال کردند و از جمله از آقای حمیدرضا برادرانشرکا که رئیس وقت سازمان مدیریت و برنامهریزی بود دعوت کردیم. اینها کمک کرد تا چشمانداز 20ساله کشور به سمت اقتصاد دانشبنیان برود اگرچه متاسفانه در دولت بعدی به این چشمانداز توجهی نشد.
ممکن است درباره تاثیر فناوری بر کار زنان صحبت کنید.
بله حتماً. تا گذشتهای نه چندان دور، زور بازو عامل مهمی در تقریباً همه جور کار بود. به این دلیل مردان در بازار کار مهمتر بودند. ولی در آن زمان هم تاثیر زنان در تولید کمرنگ نبود. امروز جایی نیست که ما در روی این کره زمین برویم و در اشرافیترین مکان دستان و کار زنان ایرانی را در قالیهای زیبایی که بافتهاند، نبینیم. پیش از اینکه ما نفت داشته باشیم صادرات ما قالی و پسته و خشکبار بود و هنوز هم هست. پس نقش زنان در اقتصاد بسیار مهم بوده و هست. و این تصور که زنان تازه به محیط کار آمدهاند صحیح نیست.
دوستی ایرانی دارم که در مورد جاده ابریشم فیلمی تهیه میکند. موضوع جالب در فیلم این است که درست است که مردان در این جاده داد و ستد داشتند و از چین تا ونیز تجارت میکردند، ولی آنها محصولاتی را تجارت میکردند که زنان آنها را تولید میکردند، مثل نساجی، قالیبافی، ادویهجات، جواهرات و... . پس از دیرباز نیز زنان ستون فقرات تجارت دنیا را تشکیل میدادند. با فناوری قرن بیستم، اهمیت زور بازو بسیار کم شده و زنان و مردان هر دو دیگر از عهده هر کاری برمیآیند. خب انجام کارها به استعداد، هوش و دانش شخص ربط دارد، و خوشبختانه خداوند هوش را به طور مساوی بین زنان و مردان تقسیم کرده است که با آموزش برابر میتوان از هر دو بهره برد. همین خانم مریم میرزاخانی نمونه بارزی از این جور استعدادها هستند.
اما در عصر حاضر پیشرفت سریع فناوری، خط تقسیمکننده بین توانمندیهای مرد و زن را مخدوش کرده است. در همین اثنی، نیازهای زنان هم به اختراع فناوریهای جدید منجر شده است. برای نمونه، کمبود وقت زنان در داخل خانه به مجموعهای از اختراعات لوازم منزل از ماشین ظرفشویی، ماشین لباسشویی، تا ماکروویو و... منجر شده است. فعالیتهایی که سابق بر این ساعتها طول میکشید تا انجام شود اینک با ماشینهای ساده انجام میشود و صنایعی ایجاد شده است که کالاها و خدمات را برای زنان و خانواده ارائه میکنند. من به یاد دارم که در گذشته کل خانواده برای ماهها وقت صرف تهیه رب گوجه، مربا و ترشی، خشکبار برای زمستان و از این قبیل میکردند. خب امروزه این ضروریات به آسانی از بازار خریداری میشود چون زنان حالا دیگر وقتی برای تولید آنها در داخل خانه ندارند، یا اگر این کار را بکنند تنها به مقادیر اندکی است. این واقعیت که چنین چیزهایی را اکنون میتوان از بازار تهیه کرد به دلیل کمبود وقت زنان، به بنگاهها و شرکتها اجازه میدهد به این فضا قدم بگذارند، مشاغلی برای دیگران ایجاد کنند، در یک محصول تخصص پیدا کنند، رقابت کنند که چه کسی میتواند محصول را
بهتر و ارزانتر عرضه دارد، و این تخصص در طی زمان به بهبود کالا و نوآوری منجر میشود. بنابراین میخواهم بگویم صرفهجویی در وقت زنان بر محتوای فناوری زندگی امروز ما تاثیر گذاشته است و برعکس، فناوری فرصتهای جدیدی بر روی زنان گشوده است که قبلاً وجود نداشت.
جدای از این قضیه، درباره تاثیر درآمد زنان بر رشد اقتصادی، و بر قدرت درآمدی خانواده مطالعات گستردهای شده است. برخی از یافتهها نشان میدهد درآمد مادر تاثیر مهمی بر تحصیلات نسل بعدی میگذارد، که انتقال بین نسلی نامیده میشود. درآمد زنان همچنین اثر ضریب فزاینده سریعتری نسبت به درآمد مردان در اقتصاد یک کشور دارد.
به واقع هم پیشرفت فناوری بر روابط جنسیتی تاثیر گذاشته است و هم جنسیت بر مسیر فناوریها اثر میگذارد. وقت زنان آزاد شد و توانستند این وقت را به کار بیرون از خانه اختصاص دهند. همچنین با حضور زنان در بازار کار و قدرت درآمدی پیدا کردن، توانستند روی ویژگیهای محصولات تولیدی شرکتها تاثیر بگذارند.
میخواهم یک مثال عینی بزنم. زنان از مشاغل خانگی با بهرهوری پایین مثل سبزی پاک کردن و خرد کردن و خشککردن خارج شدند که همگی در درون خانه انجام میشد اما اینک از بازار تهیه میکنند. یا در گذشته بیشتر کارهای خیاطی در خانه انجام میشد اما حالا از بازار با انواع مدلها و تنوع بسیار زیاد تهیه میشود. چرا اینطور شد؟ چون زنان از شغل خانهداری به سمت شغل خانم دکتر یا خانم مهندس رفتند که هزینه فرصت و ارزش وقتشان بسیار بالا رفته است. آنها متقاضی خرید خدمات قبلاً خانگی از بازار شدند و اندازه بازارها گسترش یافت و در نتیجه فعالیتها و مشاغل بازاری افزایش یافت. اینها به شکل زنجیرهوار کارها و مشاغل جدید و زیادی به وجود میآورد. پس حضور زنان در بازار کار تقاضاهای جدید و مشاغل بسیار زیادی ایجاد میکند که منافع بسیار زیادی برای اقتصاد دارد نسبت به زمانی که زنان در خانه تمام کارهای خانگی را انجام دهند. اینها آثار جانبی مثبت حضور زنان در بازار کار است که بسیار اهمیت داشته و باید هنگام قضاوت درباره خوب بودن یا بد بودن کار کردن زنان در بیرون از خانه به آن توجه شود.
میخواهید بگویید این شبیه ضریب فزاینده سرمایهگذاری یا مخارج دولت در اقتصاد کلان عمل میکند که به صورت تکاثری درآمد جامعه را چند برابر میکند.
بله، نکته مهم این است که با حضور زنان در بازار کار، ما شاهد بزرگ شدن اندازه و مقیاس بازارها و در بسیاری از بخشها تخصصی شدن مشاغل خواهیم بود، به علت اینکه از استعدادها بهتر استفاده میشود که بهرهوری را بالا برده و هزینه تولید هر واحد کالا را کاهش میدهد و به رقابتپذیری اقتصاد کمک میکند.
یعنی کار کردن زنان در خانه، شبیه بخش کشاورزی در زمانهای گذشته است که اقتصاد معیشتی بود و هر خانواری تمام نیازهای غذایی خود را از زمین خودش تامین میکرد و هر تکه زمین را به کشت محصول خاصی اختصاص میداد که کمترین بازدهی را داشت و تخصصیابی در کشت یک محصول خاص به دست نمیآمد.
بله، کشورها در مسیر توسعه اقتصادی خود با حرکت به سمت مکانیزاسیون کشاورزی و تولید در مقیاس بزرگ توانستند مهارتهای خود را افزایش دهند و به مزیت نسبی توجه شد.
جامعه ایران هم در این مسیر حرکت کرده است، ولی هنوز ظرفیت زیادی در نیروی کار زنان داریم که به خلق ثروت بیشتری میشود دست یافت. در مورد کار زنان هم باید مثل تجربه کشاورزی که مدرنیزه شد عمل شود، یعنی تقسیم کار و تخصصی شدن کارها را جدی بگیریم و کار خانگی زنان مثل پرورش کودک در سنین کوچک، دست کم به مشاغل خانگی با عرضه و تقاضا در بازار منتقل شود. خیلیها فکر میکنند که بهترین معلم بچه مادرش است. این حرف تا حدی درست است، ولی هر مادری در هر درسی نمیتواند معلم خوبی باشد، و بهتر است تا آنجا که میشود از معلمانی استفاده کرد که این کار را به طور حرفهای آموختهاند. در هر حال درصدی از بچهها چنین تعلیم حرفهای را در کنار تعلیم مادر میبینند، و بعضی بچهها فقط تعلیم مادر را دارند. نتیجه آن این است که یک نابرابری از همان سن کودکی ایجاد میشود که با گذشت زمان این شکاف را بزرگتر میکند. در مورد شواهد این اختلاف پژوهشهای زیادی شده و فرق بین داراها و ندارها را به توانایی کودکان در درس خواندن مربوط کردند که پایههای آن در همان سنین کوچکی ریخته میشود. در دوران ما و قبل از ما، تقریباً هیچ بچهای به پیشدبستانی نمیرفت و به
این دلیل همه مساوی بودیم. ولی در دنیای امروز و در کشورهای خارجی، این متداول شده است و بچهای که از همان آغاز قبل از رفتن به کلاس اول، چنین تعلیماتی را ندیده است از همتاهای خود عقب میماند.
پس باید به همه آنانی که فکر میکنند بهترین کار برای زنان این است که در خانه بمانند و از بچهها مراقبت کنند، گفت آیا با محروم کردن بچه در سنین اولیه از تربیت زیر نظر کارشناس کار خوبی برای بچه انجام میدهیم، آیا با جلوگیری از تخصصگرایی و رقابت در یک بخش مهم کار خوبی برای اقتصاد میکنیم، و آیا با کاهش درآمد خانواده و قدرت خریدی که میتواند مشاغل جدیدی در هر بخش اقتصاد ایجاد کند کار خوبی برای خانواده انجام میدهیم؟
اگر در رابطه با جنسیت بخواهیم روی اقتصاد زنان و مشارکت زنان متمرکز شویم، نقش زنان در توسعه را به طور دقیقتر چگونه ارزیابی میکنید؟ و پرسشی که در ادامه شاید به ذهن خیلیها برسد این است که چگونه در اقتصادی که بیکاری بالاست زنان میتوانند فعالیتهای خود را گسترش دهند؟
خانم گراسیلا چیچیلنیسکی1 استاد اقتصاد دانشگاه کلمبیا این پدیده را به خوبی تبیین میکند. او از خانواده و بنگاه برای تبیین این قضیه استفاده میکند که نابرابری و تبعیض در خانواده منجر به نابرابری یا تبعیض در بازار میشود و برعکس، تبعیض در بازار منجر به تبعیض و نابرابری در داخل خانه میشود.
وی میگوید تخصصی شدن کار زنان و مردان شاید در ابتدا مساله مهم و خیلی خوبی به نظر برسد که مثلاً گفته شود زن درون خانه و مرد بیرون از خانه کار کند. اما این تقسیم کار زن و مرد در زمانی خوب بود که سرمایه انسانی و سطح مهارت کشور و زن و مرد خیلی پایین یا نابرابر بوده است. به عبارت دیگر در جوامعی که فعالیت اصلی کشاورزی است و تحصیلات و دانش افراد پایین است تخصصی شدن جنسیتی به معنای تقسیم کردن کار زن به داخل منزل و کار مرد به بیرون منزل، کار خوبی است. گری بکر هم در ابتدا همین نظریه را مطرح کرد که تخصصی شدن جنسیتی و تقسیم کار زن و مرد باعث افزایش بهرهوری و رفاه جامعه میشود. اما این مربوط به زمانی بود که سطح تحصیل و دانش زنان پایین بود. او این قضیه را با میزان ساعات کار بدون دستمزد در داخل خانه ثابت میکند. اگر زنان دستمزد پایینتری در بیرون خانه نسبت به شوهر خود به دست آورند، احتمال بیشتری هست که به کار منزل بدون دستمزد بپردازند، چون به عنوان یک خانواده، تصمیم عقلایی میگیرند که انرژی کاری خانواده را به کار دستمزدی بالاتر در بازار اختصاص دهند. پس زن خانواده بیشتر کار خانه انجام میدهد و مرد خانواده بیشتر کار در
بازار. زن به دلیل کار کردن در خانه، ساعات کاری کمتری در بازار خواهد داشت و خستهتر میشود که منجر به بهرهوری پایینتر و پرداختی کمتر میشود. این چرخه ادامه مییابد که چیچیلنیسکی یک نوع تعادل نش (Nash Equilibrium) مینامد. به زبان سادهتر بگویم یعنی همه کنشگران اقتصادی بهترین تصمیم را با سطح اطلاع خویش میگیرند ولی در جمع این تصمیمات رفاه همه را از آنچه میتوانستند به آن دست یابند پایینتر میآورد.
پس در حالتی که میزان تحصیلات مرد و زن کاملاً متفاوت و نابرابر باشد، تقسیم کار بین منزل و بازار به شیوهای که توضیح داده شد شاید رفاه خانوار را ارتقا دهد.
اما هنگامی که شکاف تحصیلات نباشد یا اندک باشد، مثل مورد ایران با داشتن نسل جوانتر بسیار تحصیلکرده، رفاه خانواده در واقع کاهش مییابد. یک راهحل برتر پارتو (Pareto superior) که منجر به رفاه بیشتر برای همه خواهد شد برخورد یکسان با کار زن و مرد در خانه و بازار است. بنابراین نکته اصلی چیچیلنیسکی این است که نابرابری در خانه باعث نابرابری در محل کار میشود و نابرابری در محل کار نابرابری در خانه را تقویت میکند و این دور باطل، رفاه کلی خانواده و سودآوری بنگاه را کاهش میدهد.
در ایران به چنین وضعیتی تفکیک جنسیتی یا حتی تبعیض جنسیتی گفته میشود که این روزها هم حسابی طرفدار و مخالف پیدا کرده است و بحث داغی شده است. طرفداران دیدگاه تفکیک جنسیتی حتی به آن از دید تبعیض مثبته نگاه میکنند یعنی چنین کاری به نفع زنان است. بسیار خوشحال میشوم ادعا یافته مهم خانم چیچیلنیسکی در این زمینه را بیشتر تشریح و باز کنید.
بله من میفهمم که در ایران مساله تفکیک جنسیتی هنوز محل بحث و نزاع فراوانی است. در کشورهای توسعهیافته و حتی نوظهور این مباحثه به نفع برداشتن موانع برای حضور زنان در هر جنبه و هر گوشه از عرصه عمومی خاتمه یافته است به طوری که همه استعدادها و قابلیتهای زن و مرد را به یکسان آزاد میکند. اما چنین کاری را از ایده به عمل تبدیل کردن اصلاً آسان نیست چرا که سنتها، همیشه زنان را در خانه جای میداده است. اما در نهایت این دو دو تا کردنهای عقلایی اقتصادی است که برنده میشود چون به بهزیستی و رفاه مردم و خانوادهها در این جهان مربوط میشود.
دستور کار توانمندسازی زنان در غرب عمدتاً روی مساله کاهش دادن این شکاف متمرکز شده است و سیاستهای اقتصادی در کشورهایی مثل ژاپن و آمریکا و... روی برداشتن هر گونه سد راهی برای هر کسی، چه زن و چه مرد تمرکز یافته است. یک گزارش پژوهشی موسسه Booz & Company2 در سال گذشته این مساله را به شکل کمی نشان داد که وجود زمین بازی (شرایط) برابر برای فعالیت زن و مرد چقدر میتواند به تولید ناخالص داخلی کشورهای مختلف کمک کند. برای نمونه اگر زنان به همان اندازه مردان در نیروی کار باشند اثرات خالص و ناخالص بر تولید ناخالص داخلی در آمریکا را میتوان بین پنج تا هشت درصد دانست. در ژاپن چنین اتفاقی بین 9 تا 15 درصد تولید داخلی کشور را بالا میبرد. در جوامع سنتی مثل مصر که نرخ مشارکت زنان بسیار پایین است این اتفاق 34 تا 56 درصد تولید را افزایش میدهد. اگر چه ایران در بین کشورهای تحلیلشده در گزارش نبود، اما من به کمک دکتر مسعود کارشناس این تحلیل را برای ایران انجام داده و دیدیم حضور زنان در بازار میتواند بین 21 تا 35 درصد تولید ناخالص داخلی ایران را بالا ببرد.
ما باید زنان را وارد بازار کار کنیم و نگه داریم یعنی حضور موقتی نداشته باشند و پس از مدتی خارج نشوند. این زنان با بیشتر سهیم شدن در تولید اقتصادی و پرداختن حق بیمه و مالیات باعث افزایش رفاه اجتماعی نسل بعدی و خودشان در سنین سالمندی میشوند. پس زنان نقش اساسی در رشد و توسعه اقتصادی دارند.
آیا خود شما پژوهش خاصی در این زمینه انجام دادهاید؟
بله، اتفاقاً در یک طرح پژوهشی از طرف کشور هلند از من درخواست شد تا در مورد تاثیر افزایش مشارکت زنان در اقتصاد هلند همکاری کنم. در ابتدا تعجب کردم و برایم سوال پیش آمد چرا میخواهند چنین پژوهشی انجام دهند چون نرخ مشارکت زنان و سایر شاخصها در هلند بالاست و حتی در راس قرار دارند. نکته مهم این است که با اینکه جمعیت کشور هلند به اندازه شهر تهران است اما یکی از بزرگترین اقتصادهای جهان است. در هر رشتهای که نگاه کنید هلند حضور دارد. مثلاً در بخش انرژی شرکت شل، در بخش لوازم برقی و خانگی شرکت فیلیپس، در بخش بانکداری بانک ING، در هواپیمایی شرکت کیالام بندر رتردام بزرگترین بندر اروپا در هلند است یا نخستین کسی که جایزه نوبل اقتصاد گرفت یان تینبرگرن یک هلندی بود. از خیلی جنبهها سرآمد هستند. واقعیت این است که هلندیها بسیار استراتژیک فکر میکنند. هلند چون کشوری کوچک و در همسایگی با آلمان و فرانسه است مجبور است استراتژیک فکر کند تا بتواند قدرت اقتصادی خود را در رقابت با این کشورهای بزرگ حفظ کند. آنها با مشکل کاهش جمعیت و کمبود نیروی کار مواجه
شدهاند و این خطر وجود دارد که رشد کشور کم شود. پس یا باید به فکر افزایش زاد و ولد یا جذب مهاجر بیشتر باشند. بهترین راهکاری که فعلاً جواب میدهد افزایش نرخ مشارکت نیروی کار زنان بود. من گفتم مشارکت زنان در کشور شما 65 درصد است که رقم بالایی است. اما یکسوم زنان شاغل در هلند نیمهوقت کار میکردند که به دنبال این بودند تا کار آنها را به تماموقت تبدیل کنند. یعنی همین که زنان از سه روز به چهار یا پنج روز کار در هفته بروند رقم خیلی بزرگی میشود و باارزش است.
کشور ژاپن هم با همین مشکل مواجه است و مدتهاست به دنبال خروج از رکود طولانیمدت است. راهحل نخستوزیر ژاپن شینزو آبه نیز استفاده بیشتر از ظرفیت زنان در بازار کار و فعال نگه داشتن آنها در اقتصاد است. یعنی سد راه جنسیتی را از بین ببرد و زنان آزادانه و بدون دغدغه بتوانند در بیرون از خانه و در بیشتر مشاغل کار کنند تا اقتصادشان از رکود بلندمدت و بحران سالمندی نجات یابد. جالب است بدانید اینها کشورهایی هستند که نرخ مشارکت زنان در اقتصاد کشورشان چندین برابر نرخ مشارکت زنان در ایران است که هنوز هم به دنبال این مساله رفتهاند.
پژوهشهای دیگر نشان میدهد حتی حضور زنان در شرکتها میتواند به تصمیمگیری بهتر و پرهیز از ریسکهای افراطی بینجامد به طوری که شرکتهایی که در هیاتمدیره آنها حداقل سه زن حضور دارند سودشان بیشتر است و مثلاً در زمان وقوع بحران 2008 آسیب کمتری دیدهاند.3 البته این موضوع تعمیم داده میشود به اینکه هر چه مهارتهای متنوع بیشتری جمعآوری شود، نتایج بهتری در مشکلات به دست میآید.
در حالی که در ایران ما فکر میکنیم هر چقدر مدیریت یکدستتر و همفکرتر باشد بهتر است و تصمیمات سریع گرفته میشود و کارها روانتر پیش میرود که با صحبتهای شما باید کاملاً اشتباه باشد.
همینطور است. از دید آنها حضور داشتن زنان در تصمیمات هم بسیار مهم است. اینک همه کشورهای توسعهیافته از کانادا و نروژ گرفته تا فرانسه سعی میکنند سهمیه زنان و حتی سایر ملیتها و رنگها را در مدیریت شرکتها افزایش دهند.
در سراسر جهان، ایجاد شغل برای اقتصادها دشوارتر شده است، به ویژه مشاغل مادامالعمری که سابق بر این بود کمتر خواهد شد، اما پول درآوردن راحتتر شده است حتی اگر به مبالغ اندکی باشد. در اقتصاد جدید و امروزی که اینترنت و فضای مجازی داریم روشها و ایدههایی مثل share economy مطرح شده است که کارایی را بالا میبرد.
با مثالی توضیح میدهید که چه کار میکند. البته فکر کنم به معنای شریک و سهیم شدن سایرین در استفاده از امکانات و ظرفیتهای خالی همدیگر باشد. همینطور است؟
بله، اقتصاد شریک شدن sharing یا اقتصاد همترازی Peer-to-Peer یا حتی اقتصاد mesh یک مفهوم در حال رشد تقریباً در هر جایی است که از ظرفیت فیزیکی و انسانی مازاد استفاده میکند. چنین اقتصادی بر پایه این فرض بنا شده است که اگر اطلاعات درباره کالاها یا تخصصها را به اشتراک بگذاریم، ارزش آنها برای فرد و برای جامعه افزایش خواهد یافت. سپس فناوری اجازه میدهد مردم از این اطلاعات استفاده کنند و با هم متصل شوند. یک نمونه بارز برای اقتصاد شراکتی شرکت eBay است که پییر امیدیار بنیانگذاری کرد و در این سایت مردم در هر جای جهان میتوانند هر چیزی را بخرند و بفروشند. در حالی که اقتصاد شراکتی که با کالاها شروع شد بهسرعت در حال حرکت به سمت هر نوع خدماتی است.
یا یک پیشنهاد دیگر اینکه یک نفر میخواهد با خودرو شخصی خود از مرکز شهر تهران به تجریش برود و عدهای دیگر هم هستند که چنین قصدی دارند اما خودرو ندارند. پس اینجا یک اقتصاد شراکتی شکل میگیرد که طرفین با استفاده از سیستمهای ارتباطی مدرن از زمان و موقعیت خود مطلع میشوند و ظرفیت خالی خودرو با کرایه کمتر تکمیل شده و ترافیک و آلودگی کاهش مییابد. در اینجا عرضه و تقاضا با کارایی بیشتری جور (match) میشود. برای نمونه در غرب این کار را شرکتهایی مثل UBER یا RideScout انجام میدهند و بنابراین بخش حمل و نقل را دچار تحول میکند.
مثال دیگری که خود من شخصاً دیدم و یاد گرفتم در همین تهران اتفاق میافتد. در این مورد کسانی در هر محله هستند که فرض کنید علاقه و تخصص در پخت یک غذای خاص خانگی دارند. از طرف دیگر کسانی هستند که برای مهمانی خود میخواهند چندین غذای خانگی سرو کنند و فرصت و علاقهای برای انجام این کار ندارند. پس سایتی اینترنتی ایجاد شده که افراد در آن ثبتنام کرده و تواناییهای خود را عرضه کرده و در مقابل متقاضیانی هستند که نیازهای خود را فرستاده و سایت اینها را با نزدیکترین فاصله جغرافیایی به هم وصل میکند. به این ترتیب یک بازار بزرگ و تخصصی برای غذاهای خانگی ایجاد میشود.
به نظرم چنین شراکتها و دیگران را سهیمکردن سوای نفع مادی و سودی که نصیب طرفین میکند، افراد جامعه را به هم نزدیکتر و صمیمیتر هم میسازد.
بله، همینطور است. یک نکته دیگر در مورد این سایتها که یادم رفت بگویم اینکه افراد استفادهکننده که وارد این سایت میشوند اقدام به رتبهدهی و امتیازدهی به عرضهکنندگان میکنند. مثلاً کسی که دلمه تهیه میکند دیگران کارش را ارزیابی کرده و به او نمره میدهند و آنهایی که دلمه خوشمزهتری میپزند نمره بهتری میگیرند و کارشان رونق بیشتری میگیرد یا رانندهای که بهتر رانندگی میکند میتواند کرایه بیشتری دریافت کند. آن کسب تجربه کاری برای افراد است که بعد میتواند به شرکتهای خصوصی بزرگتری تبدیل شود.
دوست دارم تجربه شخصی خودم را در یک مورد دیگر برای خوانندگان نشریه به اشتراک بگذارم.
من به اتفاق پروفسور مسعود کارشناس در حال نگارش یک کتاب درباره کار زنان و توانمندی هستم که به زودی منتشر خواهد شد. از پرفسور گری بکر که برنده جایزه نوبل اقتصاد بود و یکی از مهمترین اقتصاددانان قرن بیستم به شمار میرود خواستیم پیشگفتاری بر این کتاب بنویسد. ایشان هم قبول کرد اما متاسفانه دو هفته بعد از دنیا رفتند. ناگهان یاد یک سخنرانی 15دقیقهای از گری بکر افتادیم که مدتی پیشتر دعوتش کرده بودیم تا در یک همایش مرتبط ارائه دهد. تصمیم گرفتیم همین سخنرانی را با اجازه پروفسور گیتی نشأت خانم ایشان که ایرانی نیز هستند به عنوان پیشگفتار کتاب قرار دهیم. اما چه کسی این سخنرانی را روی کاغذ بیاورد و به متن تبدیل کند چون خودمان وقت چنین کاری نداشتیم. پسرم پیشنهاد داد به سایت FIVERR.com بروم که افراد با دریافت تنها پنج دلار انواع کارهای گوناگون را انجام میدهند از جمله همین کاری که ما دنبالش بودیم. خوبی آن این است که هر کسی از هر جای دنیا میتواند توانایی و مهارت خود را ثبت کرده و عرضه کند. مثلاً یک نفر میگوید من حاضرم 10 دقیقه سخنرانی را با پنج دلار پیاده کنم. یا یک نفر پاورپوینت و اسلاید سخنرانی شما را آماده میکند. و
البته همه اینها باید پنج دلار باشد. من دنبال کسی بودم که امتیاز بالایی داشته باشد و جستوجو کردم یک خانم در کرواسی حاضر بود ظرف یک روز این کار را انجام دهد و با میانجیگری سایت
FIVERR.com پول را دادم و کار را تحویلم داد. سپس از طرف سایت خواستند که به این فرد امتیاز بدهم. بدیهی است این امتیازات روی هم جمع میشود و یک سرمایه و اعتبار کاری برای آن فرد میشود که در آینده شغلی و ارتقای او تاثیر مهمی خواهد داشت. بسیاری از جوانان ایرانی که دانشگاه رفتهاند و الان کار ندارند میتوانند از داخل خانه و از طریق چنین سایتهایی استعداد و توانایی خود را به سایرین نشان دهند و بقیه هم به او امتیاز میدهند و تجربیاتشان انباشته و ارزشمندتر میشود. پس این روشهای جدید اقتصاد شراکتی، جنبه بینالمللی پیدا کرده است و فرد برای فامیل خودش کار نکرده است که بخواهند همینطوری به او امتیاز بدهند بلکه کارش در سطح جهان سنجیده میشود.
در پایان گفتوگو مایل هستم یک جمعبندی و نتیجهگیری درباره نقش زنان در مسیر توسعه اقتصادی ایران داشته باشید.
تجربه عینی و شخصی که میتوانم مطرح کنم این است که در سال 1993 میلادی برای بررسی مسائل ویتنام با یک گروه از سوی بانک جهانی به آنجا سفر کردم. در آن زمان ویتنام تازه از تحریمهای آمریکا خارج شده بود و ما به این کشور رفتیم تا بررسی کنیم در کجای این کشور نیروگاه برق احداث کنیم. در نتیجه سرتاسر این کشور را با خودرو زیر پا گذاشتیم. آنچه دیدم بسیار تکاندهنده و دلخراش بود. اوضاع ویتنام بسیار بد بود و از لحاظ اقتصادی و اجتماعی فقیر و بیچاره بودند. آنچنان فقر و محرومیت شدید بود که من در بدترین روستاهای ایران هم چنین وضعیتی را ندیده بودم. من مجدد در سال 2008 پس از 15 سال به این کشور سفر کردم اما دیدم شرایط اقتصادی و زندگی کاملاً عوض شده است و ویتنام طی این مدت کوتاه توانست ببر نوظهور جدید آسیایی بشود و از نظر نرخ رشد اقتصادی به چین تنه میزند. یعنی همه اینها ظرف تنها یک زمان کوتاه 15 سال اتفاق افتاده بود. قطعاً دلایل مختلفی برای این معجزه اقتصادی ویتنام وجود داشته است. اما به طور قطع یکی از
این دلایل مشارکت بالای زنان ویتنامی در بازار کار بوده است. با بررسیهای بیشتری که داشتم مشخص شد نرخ مشارکت نیروی کار زنان در این کشور 70 درصد است که رقم بسیار بالایی است. در حقیقت این زنان و مردان بودند که با کمک هم و دوشادوش هم ویتنام را از هیچ دوباره ساختند.
پس در دنیای امروز نقش زن در رشد و توسعه و ثبات پایدار بسیار پررنگ و غیرقابل انکار است، زیرا فعالیت زنان با تحریک عرضه و تقاضا در هر بخش عوامل اقتصادی را به حرکت وامیدارد و فضای جدیدی برای رشد بازارها و نهادهای اقتصادی و مهارت و فناوری ایجاد میکند.
من باور دارم که ایران هم میتواند یکی از قطبهای اقتصادی مهم جهان بشود، و فقط استفاده از نفت و گاز ایران را به این رتبه نخواهد رساند، بلکه نیاز به استفاده از تمام استعدادها و مهارتهای کشور است که نقش زنان در این فرصت خیلی پررنگ است.
پس به نظر من در کنار مسائلی مثل سرمایهگذاری روی انرژی اتمی، باید به این عامل مهم و قدرتمند در توسعه اقتصادی یعنی مشارکت بیشتر زنان در بازار کار هم توجه کنیم. ما همه دلمان برای ایران میتپد و میخواهیم وطنمان موفق و سرفراز باشد. از اینکه این فرصت را به من دادید تا این مطالب را در میان بگذارم از آقای دکتر میدری و شما متشکرم.
پینوشتها:
1- Graciela Chicilnisky: http://www.persiangendernetwork.org/upload/The_Gender_Gap._RDE_465_graciela_chichilnisky.pdf
2- http://www.strategyand.pwc.com/media/uploads/Strategyand_Empowering-the-Third-Billion_Full-Report.pdf
3- http://www.catalyst.org/media/companies-more-women-board-directors-experience-higher-financial-performance-according-latest
دیدگاه تان را بنویسید