تاریخ انتشار:
رومن کلوپاتی معتقد است دستورالعملهای پولی دیروز و نهادهایی که آنها را تجویز میکردند دیگر کارساز نیستند
در میانه یک انقلاب قرار داریم
رومن کلوپاتی، نویسنده، مشاور و محقق در حوزه پولی و مالی و یکی از دو نویسنده کتاب تحول پول است؛ کتابی که اخیراً از سوی انتشارات دانشگاه کلمبیا منتشر شده و از حیثجدید بودن و پوشش تحولاتی مثل گسترش بیتکوین، میتواند جالب توجه باشد. کلوپاتی در گفتوگو با «تجارت فردا»، به خوانشی رادیکال از تاریخ پول میپردازد و از ایده بیتکوین و پول خصوصی دفاع میکند.
رومن کلوپاتی، نویسنده، مشاور و محقق در حوزه پولی و مالی و یکی از دو نویسنده کتاب تحول پول است؛ کتابی که اخیراً از سوی انتشارات دانشگاه کلمبیا منتشر شده و از حیث جدید بودن و پوشش تحولاتی مثل گسترش بیتکوین، میتواند جالب توجه باشد. کلوپاتی در گفتوگو با «تجارت فردا»، به خوانشی رادیکال از تاریخ پول میپردازد و از ایده بیتکوین و پول خصوصی دفاع میکند. مشروح گفتوگوی تجارت فردا را با او در ادامه میخوانید.
گفتوگو را با کتاب شما آغاز میکنیم. کتابهای زیادی درباره تاریخ پول نوشته شده است. چه چیز جدید و خاصی درباره کتاب شما وجود دارد؟
این بستگی به هر نویسنده دارد که تعیین کند چه چیزی خاص است. با این حال، اگر بخواهید آنچه از نظرم مهم است را برشمارم، به سه حوزه اشاره میکنم. نخست، مساله به چالش کشیدن تبیین جریان اصلی از خاستگاه پول است. من و همکارم دیوید اورل با کار بر مقدمه مستدل دیوید گریبر در کتاب «وام: پنج هزار سال اول» استدلال کردیم که پیش از ظهور پول فیزیکی، نظام دقیقی از اعتبار(ها) وجود داشته است. بنابراین، این تبیین سنتی که پول پاسخی طبیعی به عارضههای مبادله پایاپای بود غلط است. بدین ترتیب، این نتیجه حاصل میشود که دو چهره پول -یعنی اعتبار و اشیای فیزیکی- در طول تاریخ به تناوب جای یکدیگر را گرفتهاند. این روند را گریبر به خوبی در بخش کنکاش تاریخی کتاب توضیح داده است. نکته دوم که از نظر من اهمیت دارد، این است که ما مساله قدرت را در ارتباط با زایش و توزیع پول طرح کردیم. به نحوی متناقض، درحالی که این روندها بیشک سطح بالایی از نفوذی را اعطا کرد که بیش از هر چیز از مرزهای فیزیکی فرامیگذشت (همانطور که بحران اخیر و واکنش بانکهای مرکزی بزرگ به این بحران نشان داد) این نوع از بحث تقریباً وجود خارجی نداشته است؛ این تنها بازتابیافته
اقتصاددانها براون و کویین است که در 16 درسنامه (textbook) مقدماتی رشته دانشگاهیشان، حتی یک صفحه هم به مساله قدرت پرداخته نمیشود.
آخرین اما نه کماهمیتترین نکته این است که کتاب ما تنها کتابی است که تلاشی واقعاً پیچیده و ساختارمند برای پاسخ به پرسش «پول چیست؟» ارائه میکند. این کار شامل مسائل مذکور و همینطور واکاویهایی در اموری مثل «پول چه نقشی در زندگیهای ما بازی میکند و از این جهت در آینده موردنظر من چه انتظاری میتوان از آن داشت؟» است. آینده موردنظر من عبارت است از دموکراتیکسازی یا گوناگونیپذیرسازی اقتصاد، یعنی رسیدن به یک اقتصاد مبتنی بر به اشتراکگذاری و اقتصاد پیشکشیِ ساختارمند -هم در شمال جهان هم در جنوب جهان- که وضع موجود را که در آن همه چیز پولی شده است به چالش میکشد.
ویژگیهای اصلی پول چیست؟ اگر بپذیریم که پول باید بهطور همگانی از سوی عموم پذیرفته شود، آیا میتوان گفت که هیچ راهی برای انتشار پول خصوصی وجود ندارد؟
جریان اصلی اقتصاد با شش ویژگی پول که به نظر پیچیده و محدودکننده به نظر میرسند سروکار دارد. من به این تعریف کوتاهتر که میگوید «پول هر آن چیزی است که مردم حاضرند همانطور که هست بپذیرند» راضیام. این تعریف را برنارد لیتایر، یک متخصص برجسته در این حوزه، به شوخی گفت. او میگفت مرغها هم میتوانند پول باشند اگر مردم آنها را همانطور که هستند بپذیرند. کل مساله پول به تخیل ما وابسته است و وضع موجود این را ساکت کرده است. فقط در نظر بگیرید که تاریخ مسائل بیشماری از چندین شیء فیزیکی پیش روی ما گذاشته که مثل پول کاغذی به عنوان پول استفاده میشدند. برای مثال، در دهه 1850 در ژاپن هزار و 694 پول کاغذی، در کنار اشیای دیگر مثل برنج، چرخ کوزهگری و چتر وجود داشت.
سخن گفتن از بیتکوین در این شرایط، از آنجایی انقلابی است که نیازمند اعتماد به چیز نامحسوس، یعنی یک وعده نیست. بیتکوین یک پول الکترونیکی فاقد تمرکز است که مجموعه ثابتی از قواعد سفتوسخت را دارد و بنابراین خطر بدخواهی یک مرجع مرکزی را ندارد.
در حال حاضر، ما در نقطه مقابل این پاندول تاریخی هستیم -پولهای ملی انحصار قانوناً تضمینشدهای درون سرزمینهای مشخص دارند. این دستکم دریافت یا باوری است که اکثریت پذیرفتهاند. در اروپا و آفریقا اتحادیههای پولی وجود دارد؛ اقتصادهایی وجود دارند که رسماً یا به طور غیررسمی دلاریزه، یوروئیزه یا یوانیزه شدهاند؛ واحدهای پولی تعاونیای مثل Air Miles وجود دارند؛ صدها واحد پولی (فرا) محلی مثل پوند بریستول در سراسر جهان وجود دارند؛ و چندین پول سایبری که از مقررات بازی آنطور که مرسوم است فراتر میروند. این لیست را همینطور میتوان ادامه داد.
به سوال شما برگردیم. همه این طرحها میتوانند به عنوان پول استفاده شوند و استفاده میشوند به دلیل 1- تقاضای موجود که پولهای ملی به دلایلی نمیتوانند تامین کنند (این دلیل میتواند ناکارآمدیهای واحدهای پولی آمریکای مرکزی یا دلار زیمبابوه باشد، یا جنبشهای مردمی که میکوشند اقتصادهای محلی یا حس تعلق و مواردی از این دست را تقویت کنند) و 2- اطمینان مردم به اینکه طرحها یا پولهای آلترناتیو میتوانند وظایف پولهای موجود را انجام دهند.
برخی اقتصاددانان باور دارند که انحصار دولتی بر پول ریشه برخی مسائل اقتصادی مثل تورم است. نظرتان درباره این ایده چیست؟
راهکارهایی که بخواهند برای همه موارد عمل کنند، معمولاً کارساز نیستند، اگر اصلاً در موردی کارساز باشند. این نکته به ویژه درباره راهکارهایی که میخواهند به نظامهای پیچیدهای مثل اقتصاد جهانیشده، بیش از همیشه بههمپیوسته و بههموابسته بپردازند صدق میکند. به همین دلیل است که باید ایجاد و توزیع پول را دموکراتیک کنیم. منظورم چیست؟
در حال حاضر، با وجود آلترناتیوهایی که در بالا اشاره کردم، بانکهای مرکزی و بازرگانی تقریباً انحصاری کامل بر ایجاد و توزیع پول دارند. هر آن چیز دیگری که وجود دارد در حاشیه است و گاهی حتی در بیرون از قلمروهای موجود. همانطور که ناهنجاری پولی کنونی نشان میدهد، این پول به راحتی نمیتواند برای آنچه اقتصاد جهانی و کنشگران منفرد آن نیاز دارند و خواهند داشت پاسخگو باشد. فقط سیاستهای پولی بیسابقهای را که به راهکارهای عجیبی انجامید که مثلاً به Henkel and Sanofi اجازه داد اوراق بهادار منفی بفروشند در نظر بگیرید. همزمان ببینید که ما در عوض رشد لنگلنگانی در اروپا، ژاپن و حتی ایالات متحده داریم که بیش از هر چیز ناشی از سیاستهای بیشازحد انبساطی بانکهای مرکزی و تاثیر نهایی آنها هستند.
به طور خلاصه، دستورالعملهای پولی دیروز و نهادهایی که آنها را تجویز میکردند دیگر کارساز نیستند و نمیتوانند باشند زیرا به طور کامل بازتاب پیچیدگی اقتصاد جهانی کنونی با همه افولها و پتانسیلهایش نیستند و به این پیچیدگی احترام نمیگذارند. طیفهای گوناگون پولهای جهانی، منطقهای، ملی، محلی، سایبر، تعاونی و غیره که به خوبی با اقتصاد جهانی منطبق شدهاند به مراتب بهتر میتوانند عمل کنند و بدینترتیب به ما کمک میکنند که واقعاً بر نتایج بحران پیشین غلبه و جهان را در آمادگی برای بحران بعدی انعطافپذیرتر کنیم.
انحصار دولتی دلالتهایی از منظر اقتصاد سیاسی دارد. این انحصار بدان معناست که دولت میتواند ارزش و دریافتکنندگان پول و امور دیگری را نیز کنترل کند. انحصار را در این بستر چگونه میبینید؟ برخی این را ریشه نابرابری و توزیع قدرت میدانند.
سوزان استرینج که یکی از بنیانگذاران اقتصاد سیاسی قلمداد میشود، توصیه میکند همواره به این بنگریم که «چه کسی سود میبرد و چه کسی زیان میبیند». اگر از این قاعده پیروی کنیم و بحران کنونی را برای مطالعه موردی در نظر بگیریم، درمییابیم که با وجود همه خواستههای مبتنی بر تمرکززدایی از قدرت درون بخش بانکی، با وجود همه خواستههای مبنی بر کوچک کردن بانکهایی که بیش از حد بزرگاند که شکست بخورند، بانکهای بزرگ همچنان بزرگ و بزرگتر از قبل میشوند. این ماجرا مخصوصاً برای آمریکا و بریتانیا -بزرگترین بانکداران جهان- صدق میکند.
در بریتانیا، بخش مالی همچنان یک الیگارشی تجاری است با چهار بانک بزرگ که در سال 2013 بر 75 درصد بازار بانکی خرد تسلط داشتند. این رقم از رقم دوره پیش از بحران 10 درصد که مقرراتگذاران یک دهه با آن میجنگیدند، افزایش داشته است. همزمان، نسبت داراییهای تحت کنترل شش بانک بزرگ آمریکا به 67 درصد رسید که به معنای افزایش 37 درصدی از 2009 تا 2014 است. بزرگترین بانک کشور، یعنی بانک جیپی مورگان، 4 /2 تریلیون دلار دارایی دارد که با حجم کل اقتصاد بریتانیا برابر است.
از این بحث نتیجه گرفته میشود که همزمان، قدرت بانکداران مرکزی افزایش چشمگیری داشته است. بانکهای مرکزی بانکهایی بودند که ابزار لازم را برای عملکرد منعطف در برابر بحران داشتند و بیشک بحران بدتری را پشت سرگذاشتند. فقط در نظر بگیرید که برای مثال بریتانیا تنها چند ساعت فاصله داشت از اینکه خودپردازها دیگر پول ندهند، اتفاقی که همانطور که میتوانید تصور کنید به آشوبی بیسابقه میانجامید. با این حال، مهندسی اجتماعی که به دنبال مدیریت ضروری ریسک آمد ضرورت نداشت و با توجه به این واقعیت که بانکداران مرکزی تا اندازه زیادی پاسخگوی عموم نیستند، حتی خطرناک بود. برای من، وضعیت مشابه وضعیتی بود که پیش از بحران فدرال رزرو احساس کرد میتواند چرخههای اقتصادی را پاک کند و رشد جاودانی را مهندسی کند.
در سطحی سیستماتیک، تمرکز مالکیت، زیاد و فزاینده است. تحلیل 43 هزار شرکت فراملیتی که ازسوی سه نظریهپرداز سیستمهای پیچیده در موسسه فدرال تکنولوژی در سوئیس انجام شده نشان میدهد یک درصد از کمپانیها قادر به کنترل 40 درصد از شبکه بودهاند. این گروه شامل بانکهای مالیای چون بارکلیز بانک، مریل لینچ و گلدمن ساکس است.
در سطح شخصی، آنهایی هستند که پیشتر از سیاستهای نجات سود بردهاند. همانطور که بانک بریتانیا در سال 2012 گزارش داد، عملیات نجات پولی آن بهای سهام و اوراق بهادار داخلی را 26 درصد افزایش داده است. حدود 40 درصد سود حاصل از این افزایش قیمت به پنج درصد از ثروتمندترین خانوارهای بریتانیا رسیده است. طبق تحقیق داوال جوشی از موسسه تحقیقاتی BCA تسهیل کمی «نابرابری درآمدیای را که پیشتر بالا بود به شدت افزایش داد». در آمریکا، پنج درصد بالای جامعه 60 درصد داراییهای تحت تملک فردی را در اختیار دارند. بدینترتیب، سیاست تسهیل کمی یک برنامه توزیعی واپسگرایانه بود.
در رابطه با پرسش قبل، میخواهم درباره نظام استاندارد طلا بپرسم. آن نظام بر چه پایه بنا شده بود و چرا از بین رفت؟ آیا میتوان گفت با آن نظام، مشکلات مالی کمتری وجود داشت؟
استاندارد طلا مثالی عالی از این نکته است که چگونه اطمینان مردم برای پایداری کل مفهومی مانند پول (و با یک تعمیم برای کل اقتصاد و علم اقتصاد) اهمیت دارد. به بیانی کلی -و در اینجا از برخی میانبرها استفاده میکنم- طلا و دیگر فلزات قیمتی از نظر بسیاری از مردم -به خاطر ظاهر جذاب و عرضه محدودشان- واجد ارزش هستند. به همین دلیل است که اولین سکهها از فلزات ساخته میشدند و ارزششان صرفاً برابر با ارزش فلز بهکاررفته بود.
از آنجا که این سکهها غیرکاربردی بودند و میشد تقلبیشان را ساخت، جایگزین عملیتری در شکل کاغذی ارائه شد. با این حال، هنوز راه زیادی بود که پول آن ارزشی را که بر آن نقش بسته شده بود تضمین کند و بدین ترتیب «نهاد تضمینکننده بیطرف»ی باشد که مردم واقعاً به آن اعتماد دارند. طلا در میان همه فلزات برتر بود و استاندارد طلا که بر اساس آن ارزش اسکناس نامحسوس تحت پوشش طلای بسیار محسوس قرار گرفت به وجود آمد.
این نظام نسبتاً ناقص -که به هر حال هنوز بر این باور بنا بود که نهاد پولی مفروض واقعاً طلایی را که ادعا میکند آماده برای مبادله با اسکناسهایی که منتشر میکند، دارد- نسبتاً خوب کار کرد؛ تا زمانی که آمریکا به عنوان بخشی از نظام پس از جنگ جهانی دوم دلار را به خوبی طلا معرفی کرد و این امر پیشنهاد حقوقی آنها را به یک ارز ذخیره جهانی بدل کرد. ناگهان، دیگر هیچ ارتباط نهادینهای بین طلا و اسکناس نبود -و آنچه باقی ماند این باور بود که دلارهای کاغذی پول دارند که جمله مشهور «به خدایی که ایمان داریم» تجلی یافته است.
با وجود زوال استاندارد طلا -که تنها قدرت کسانی را نشان میداد که پول منتشر میکنند، زیرا درحالیکه آمریکاییها به جهان ضربه میزنند، این جهان است که هزینه آن را میدهد- برخی چهرههای محترم خواستار احیای استاندارد طلا هستند که به نظر نویدبخش نظم و صراحت در نظام پولی است.
نقد جریان اصلی -که من با آن موافقم- به این اشاره میکند که طلای کافی وجود ندارد. این موضوع باعث میشود که موجودی طلا نتواند پا به پای گسترش عرضه پول آنقدر که برای رشد اقتصادی سالم ضروری است پیش بیاید. این نیز به نوبه خود اشاره دارد به غیرکاربردیبودن کل نظامی که صرفاً به اندازه کافی انعطافپذیر نیست که تقاضاهای اقتصاد و جهان را تامین کند. برای اینکه تصوری از گستره تغییری که با آن دستوپنجه نرم میکنیم داشته باشیم، شرکت مشاوره مککینزی ادعا میکند که ما در حال تجربه یک تسریع اقتصادی هستیم که 10 برابر سریعتر و 300 برابر بزرگتر از انقلاب صنعتی است.
بیتکوین (Bitcoin) چیست و چرا اهمیت دارد؟ سهم آن چقدر است؟ میتوانیم بگوییم که نوعی پول خصوصی است؟ آیا ممکن است که گونههای بیشتری از آن را شاهد باشیم؟
بگذارید عقبتر بیاییم و با Blockchain آغاز کنیم -فناوریای که بیتکوین را راهاندازی کرد. به باور من، این یک قدرت انقلابی دارد که میتواند شیوه عملکرد کسبوکار و سیاست را بازتعریف کند و به همین خاطر است که چرخه ضرورتِ اعتماد به یک نهاد مرکزی را ممکن میکند.
بانکهای مرکزی در برخی از کشورها و مقرراتگذاران مستقل در کشورهای دیگر همچون نوید دستگاهی سیاسی که پول سپرده شهروندان در نهادهای مالی بازرگانی را ایمن نگه میدارد بنیاد گذاشته شدند. این نهادها به خاطر ثبات بخش بانکی و به بیانی کلیتر، برای ثبات نظام اقتصادی و سیاسی، قواعدی گذاشتند و پیروی از آنها را تضمین کردند.
متاسفانه، همانطور که تاریخ به ما میآموزد، این بدنههای مقرراتگذاری کار خود را درست انجام ندادند. گاهی، یک اشتباه رخ میداد؛ گاهی آنها صرفاً نمیدانستند چه نوع واقعهای پیش روی ماست؛ و گاهی شکست ناشی از طرح و برنامه یا فقدان آن بود. نمونه آخری که میتوان به خوبی در آمریکا مشاهده کرد، که در آنجا اشتباه قانونگذاران اخیراً بارها ازسوی لابیهای مالی پوشانده شده است. مساله بحران اخیر واکنش به آن نیز همین بود.
در نتیجه، در روند بحران اخیر -اما این اصلاً یک استثنا نبود- هزینهای که با اشتباه قانونگذاران ایجاد شد، بر دوش مردم معمولی، مالیاتدهندگان و مشتریان بخش بانکی فلکزده افتاد. به طور خاص، نهادهای مالی فلکزده آمریکا و اروپا با پول مالیاتدهندگان نجات پیدا کردند، و در قبرس، وعده قانونگذاران به حمایت از سپردههای مردم پس از اینکه مردم مجبور به پرداخت خسارت ناشی از بحران شدند شکسته شد.
در این نقطه، میخواهم به شباهت با پایان ناگهانی استاندارد طلا اشاره کنم. یک مرجع پولی آنهایی را که به آن اعتماد داشتند (خواه داوطلبانه، یا با نقشهای که مردم نمیتوانستند از آن بگریزند) ناامید کرد. از منظری سیستماتیک، امور قرار نبود تغییری کنند. درست است که گاهی بدیل بهتری در دست نبود. با این حال، گاهی چیزی جز مقاومت در برابر تغییر وضع موجود ازسوی کسانی که در قدرتاند، اصلاح امور را ناممکن نمیکند. من باور دارم این جایی است که الان قرار داریم.
به باور من، ما باید امور پولی را متکثر کنیم و بیتکوین یا Blockchain نیرویی خواهد شد که نقش برجستهای در غلبه بر مقاومت مراکز قدرت دربرابر تغییر ایفا میکند. این بدان معنا نیست که من طرفدار جهانی بدون بانکهای مرکزی هستم یا چنین جهانی را پیشبینی میکنم. آنچه من از آن دفاع میکنم و فکر میکنم در حال آمدن است نظمی است که به مردم شانس این را میدهد که انتخاب کنند کدام پول را برای مبادله جنسی خاص به کار ببرند و به کدام وعدهای اعتماد کنند که یک طرح مفروض یا یک نهادی که این وعده را میدهد حامی آن است.
سخن گفتن از بیتکوین در این شرایط، از آنجایی انقلابی است که نیازمند اعتماد به چیز نامحسوس، یعنی یک وعده نیست. بیتکوین یک پول الکترونیکی فاقد تمرکز است که مجموعه ثابتی از قواعد سفتوسخت را دارد و بنابراین خطر بدخواهی یک مرجع مرکزی را ندارد. اعتماد لازم به این نمونه اعتماد به فناوری است که هنوز در حالت نوزادی است، و بنابراین در معرض خطاهایی مثل دزدی، بدنامی یا نوسانهای شدید نرخهای مبادله است. با این حال، ممکن است این خطاها به طرز چشمگیری کاهش یابند و استفاده از اپلیکیشنها و پلتفورمها بهطور گسترده بیتکوین را به بخشی از یک اقتصاد معقول بدل کند.
با وجود این، بقای بیتکوین یا قدرتمندشدنش در اقتصاد آینده نیست. پولهای سایبری بسیاری وجود دارند از جمله پولهای بانکهای بازرگانی جهانی بزرگ یا بانک چین که اخیراً اعلام کرده میخواهد این نوع از پول را امتحان کند. این فناوری blockchain است که به بیتکوین قدرت انقلابی میدهد. حتی جریان اصلی اقتصاد آگاه است از اینکه ما در میانه یک انقلاب قرار داریم، که ما یک تحول بنیادی را تجربه میکنیم. اخیراً شانس این را داشتم که با شخصی که مسوول دیجیتالسازی در یکی از بزرگترین بانکهای مرکزی اروپا بود صحبت کنم و او صریحاً به من گفت «یا بانکها سریعاً با این واقعیت جدید تطبیق مییابند، یا نقششان به عنوان قطعه مرکزی سیستم به تاریخ خواهد پیوست.»
دیدگاه تان را بنویسید