چرا بعضی کشورها ثروتمند و بعضی کشورها فقیر هستند؟
شاهزاده وگدا
کتاب چرا کشورها شکست میخورند، یکی از مهمترین و نافذترین کتابهایی است که روایتی نوین از توسعه اقتصادی در جهان معاصر ارائه میکند. این کتاب را باید در زمره مهمترین کتابهای حوزه توسعه اقتصادی قرار داد.
کتاب چرا کشورها شکست میخورند، یکی از مهمترین و نافذترین کتابهایی است که روایتی نوین از توسعه اقتصادی در جهان معاصر ارائه میکند. این کتاب را باید در زمره مهمترین کتابهای حوزه توسعه اقتصادی قرار داد. کتاب اسلحه، میکروب و فولاد را شاید بتوان پیشگام بررسی این شکل از علل توسعهیافتگی و توسعهنیافتگی دانست که بر این فرض مبتنی بود که جغرافیا عامل اصلی توسعه اقتصادی است. پس از آن کتاب چرا غرب حالا حکومت میکند نوشته موریس منتشر شد که نثر سهل و ممتنعی دارد و تاریخ توسعه اقتصادی را در بازه زمانی کوتاهتری نسبت به کتاب فوق نوشته جرد دایموند مورد بررسی قرار میدهد. اما کتاب عجماوغلو و رابینسون بسیار جسورانه به این موضوع میپردازد و نظریهپردازان بزرگ این حوزه مثل جرد دایموند و داگلاس نورث را به چالش میکشد. دایموند زمان توسعه را از حدود 13 هزار سال قبل از میلاد و موریس بیش از یک میلیون سال قبل آغاز میکند. اما داستان عجماوغلو و رابینسون «تنها» از حدود 700، 800 سال قبل شروع میشود.
در زمانهای که علم اقتصاد تحت سیطره تحقیقات خرد قرار گرفته و حتی در زمینه مسائل اقتصاد توسعه و توسعه اقتصادی نیز رهیافتهای اقتصاد خرد مد نظر پژوهشگران و سیاستگذاران است، دارون عجماوغلو و جیمز رابینسون با نگاهی کلان و نهادگرا بررسی مساله ثروتمندی و فقیری کشورها را انتخاب و تلاش کردهاند توزیع ثروت و فقر در سطح جهان را توضیح دهند. این کتاب درباره تفاوتهای عظیم در درآمدها و استانداردهای زندگی است که کشورهای ثروتمند مثل ایالات متحده، بریتانیای کبیر و آلمان را از کشورهای فقیر مثل کشورهای زیر صحرای آفریقا، آمریکای مرکزی و آسیای جنوبی منفک میسازد. این کتاب درباره تفاوتهایی است که کره جنوبی را از کره شمالی متفاوت میسازد. چرا کره شمالی و کره جنوبی دو مسیر توسعه اقتصادی متفاوت را طی کردهاند در حالی که هر دو از ژن، نژاد، جغرافیا و فرهنگ یکسانی برخوردار بودهاند؟ سرنوشت مصر و تونس به ناگاه تغییر کرد و قدرتی که گویی با چسب به دیکتاتورها حسنی مبارک و زینالعابدین بنعلی چسبیده بود، وارفت. ریشه ناآرامی در این کشورها در کجا بود؟
دارون عجماوغلو و جیمز رابینسون معتقدند «ریشههای ناخشنودی در این کشورها در فقرشان است. سطح درآمد متوسط مصریها حدود 12 درصد یک شهروند متوسط ایالات متحده است و انتظار میرود شهروند متوسط مصری 10 سال کمتر زندگی کند؛ 20 درصد جمعیت در فقر مهلک به سر میبرند. گرچه این تفاوتها معنادار است، اما این تفاوتها واقعاً در مقایسه با تفاوتهای میان ایالات متحده و فقیرترین کشورهای جهان مثل کره شمالی، سیرالئون و زیمبابوه، که بیش از نیمی از جمعیتشان در فقر زندگی میکنند خیلی ناچیز است.»
چرا مصریها و تونسیها فقیر هستند؟ چرا کشورهای صحرای آفریقا فقیر هستند؟ چرا در آسیا فقط کشورهای آسیای جنوب شرقی به سطحی از توسعهیافتگی متناسب با کشورهای توسعهیافته رسیدهاند؟ آیا پاسخ این پرسشها در تفاوتهای جغرافیایی این کشورهاست؟ آیا پاسخ در تفاوتهای فرهنگی این کشورها نهفته است؟ یا اینکه این کشورها بلد نیستند منابع کمیاب خود را به خوبی مورد استفاده قرار دهند؟ نویسندگان این کتاب هر سه فرضیه و نظریه توسعه مبتنی بر فرهنگ، جغرافیا و جهل را رد میکنند و معتقدند آنها درست کار نمیکنند؟ این فرضیهها را حتی گاهی در میان متفکران، روشنفکران و اقتصاددانان و سیاستگذاران ایرانی نیز میبینیم. مثلاً ایران از کمآبی رنج میبرد و لذا توان محدودی برای کشاورزی دارد. یا فرهنگ ایرانی با سختکوشی گره نخورده است؟ اما این کتاب با ارائه مثالهای متعدد مثل کره شمالی و جنوبی و دو سوی مرز آمریکا و مکزیک این نظریهها را نمیپذیرد.
پس علت فقیر بودن بعضی کشورها و ثروتمند بودن بعضی دیگر از کشورها در چیست؟ برای این منظور ابتدا به یک روایت از این کتاب اشاره میکنم.
چه کسی از توسعه اقتصادی میترسد؟
مطمئناً حتی اشرافیترین دیکتاتور نیز به دنبال توسعه اقتصادی است. توسعه اقتصادی به معنای درآمد بیشتر، مالیاتهای بیشتر و لباس بیشتر برای پوشیدن است. به این ترتیب چه چیزی در توسعه دوستداشتنی نیست؟ راستش را بخواهید، ایده توسعه اغلب به این صورت کار نمیکند. در اوایل دهه 1980 در تاکاسرا، روستایی در منطقه روکوم در نپال غربی، گروهی از محلیها تصمیم گرفتند یک پروژه توسعه را آغاز و یک کارخانه آبی ساخت سوئیس را خریداری کنند که ماشینی قدرتمند است برای ساخت روغن و تراش. آنها گروهی از مردان را به کاتماندو ارسال کردند تا یاد بگیرند چگونه باید ماشین را پیاده و دوباره سوار کنند. در سال 1984، یک مقام دولتی در نامهای نوشت اقدام خودسرانه این مردم برای راهاندازی این پروژه، «توهین به شخص پادشاه» است و کارخانه باید تعطیل شود. وقتی محلیها از این دستور سر باز زدند، پلیس برای تخریب کارخانه اعزام شد. کارخانه نجات یافت تنها به این دلیل که روستاییان توانستند در برابر پلیس به مقاومت و آنها را خلع سلاح کنند. چرا دولت نپال با کارخانه مخالف بود؟ پاسخ این است که حکومت
سلطنتی و نخبگان دور و بر آن که دولت را کنترل میکردند، از این میترسیدند که بازندگان سیاسی این بازی شوند. پیشرفت اقتصادی تغییرات اجتماعی و سیاسی و فرسایش قدرت سیاسی نخبگان و حاکمانی را به بار میآورد که اغلب ترجیح میدهند توسعه اقتصادی را قربانی ثبات سیاسی کنند.
مورد کارخانه تاکاسرا نخستین بار در تاریخ نپال نبود که حاکمان نپال تلاش کردند تا توسعه را متوقف سازند. از نظر تاریخی، نخبگان سیاسی نپالی آشکارا ثبات سیاسی و وضعیت موجود توسعه را ترجیح میدادند و این امر آنها را از هر اقدامی که برای ترویج توسعه ضروری است بازداشته است. در قرن نوزدهم، جایگاه ارثی نخستوزیر، به نام رانا، به قدرت واقعی در کشور تبدیل شد و چاندار شامشر- رانا در حد فاصل سالهای 1901 تا 1929 به پادشاه انگلیس جرج پنجم گفت بریتانیا با مقاومت ملی شدن هند روبهرو شد به این دلیل که آنها اشتباه آموزش دادن هندیها را مرتکب شدند. او 30 مدرسه را در نپال تعطیل کرد، چون نمیخواست با چنین مخالفتی در نپال روبهرو شود. او پیشتر رفت و عمداً تلاش کرد تا کشور را منزوی نگه دارد، مثلاً با رد ساخت راه اتصال میان دره کاتماندو و هند در دهه 1920. پسر موهان شامشر، که از سال 1948 تا 1951 بر این کشور حکومت کرد، استدلال میکرد که «احتمالاً ما نمیتوانیم قدمهایی را برداریم که به ترتیب موجب خودبراندازی حکومت استبدادیمان شود». و این شامل توسعه اقتصادی هم میشد. از این رو توسعه اقتصادی کنار گذاشته شد.
پاسخ پرسش علل ثروتمندی بعضی کشورها و برخورداری مردمشان از استانداردهای بالای زندگی و فقیر بودن گروهی دیگر و فلاکت مردمانشان به رابطه میان نهادهای ساسی و اقتصادی بستگی دارد؟ نهادهای اقتصادی و سیاسی فراگیر/ متکثر (پلورالیست) در مقابل نهادهای سیاسی و اقتصادی بهرهکش (خودکامه). نهادهای اقتصادی فراگیر برای مثال عبارتند از حق مالکیت رسمی و نظامهای قضایی رسمی که انجام امور کسب و کار را برای مردم تسهیل، امکان بروز خلاقیت را فراهم و زمینه آموزش را ایجاد میکنند. نهادهای سیاسی فراگیر هم ظاهراً بر اساس نظر نویسندگان کتاب عبارتند از نهادهایی مانند دموکراسی انتخابی مدرن که شامل یک دولت مرکزی غیرشخصی و همینطور نهادهای حقوقی و اشکالی از مشارکت سیاسی است که اجازه نمیدهد سیاستمداران از قدرت سوءاستفاده کنند. از سوی دیگر نهادهای بهرهکش وقتی جا بیفتند دیگر نه حق مالکیت معنای روشنی دارد و نه حق مشارکت سیاسی. نه امنیتی برای سرمایهگذاری است و نه فضایی برای کارآفرینی. تفاوت این دو را باید در بیل گیتس از آمریکا و کارلوس سلیم از مکزیک دید. سلیم تنها با رانتخواری و بهرهکشی از جیب مردم ثروتمند شده و گیتس با تلاش و کوشش و
قانونگذاران هم مرتباً در پی محدود کردن او به منظور عدم سوءاستفاده از قدرت بازاری محصولاتش هستند.
جان کلام آنها این است: هرچه قدرت سیاسی متمرکزتر باشد، یک گروه کوچکتر در جامعه میکوشد تا ثروت را به زیان دیگران به استثمار ببرد: این جهانی است از نهادهای «بهرهکش». برعکس، قدرت سیاسی نامتمرکز آنطور که در دموکراسیهای موجود وجود دارد برای قابلیت رقابت و رقابت سودمند است، که شرایطی را برای رونق گسترده مشترک (جهانی از نهادهای «فراگیر») ایجاد میکند.
کتاب حاضر حاوی 15 فصل است که ضمن ارائه و بررسی مثالهای متعدد تاریخی، فرآیندهای توسعه اقتصادی در دل نهادهای سیاسی و نحوه اثرگذاری تصمیمگیری و تصمیمسازی سیاسی بر عرصه اقتصاد و نحوه تعامل و دخل و تصرف سیاست در اقتصاد را مورد بررسی قرار میدهد. بر اساس این کتاب مصر به همان دلایلی فقیر است که کره شمالی و سایر کشورهای فقیر فقیر هستند و ریشه آن چیزی نیست جز نهادهای سیاسی و اقتصادی
بهرهکش/خودکامه. چرخههای فضیلت و رذیلت و نحوه بازتولید آنها در فرآیند توسعه مورد بررسی قرار میگیرد و درسهایی از دل آنها درمیآید که میتواند راهنمایی برای کشورهای در حال توسعه باشد. البته این نیست که رشد اقتصادی فقط در قلمرو نهادهای سیاسی فراگیر رقم بخورد. شوروی سابق مثال خوبی است، اما این رابطه پایدار نخواهد بود. چین هم مثال دیگری است که نویسندگان این کتاب معتقدند به این نحو با تمرکز قدرت سیاسی در دست گروهی نخبه و محدود نمیتواند راه توسعه خود را اینچنین ادامه دهد.
خواندن این کتاب را به اقتصاددانان، اقتصادخوانان، سیاستگذاران و سیاستمداران توصیه میکنم.
عجماوغلو و رابینسون به فهم این موضوع که چرا کشورهایی که ظاهری مشابه دارند، از جنبه توسعه اقتصادی و سیاسی چنین متفاوتند، کمک مهمی کردهاند. آنها با طرح نمونههای تاریخی پرشمار نشان دادهاند تحولات نهادی که گاه بر اساس اوضاع کاملاً تصادفی شکل میگیرند، چسان موجد پیامدهای بزرگ میشوند. سعه صدر جامعه و آمادگیاش برای تن دادن به تخریب خلاق، و حکومت قانون بر توسعه اقتصادی تاثیر قاطع میگذارد. دارون عجماوغلو و جیمز رابینسون با نگاهی کلان بررسی مساله ثروتمندی و فقیری کشورها را انتخاب و تلاش کردهاند توزیع ثروت و فقر در سطح جهان را توضیح دهند.
مولفان به طرز مجابکنندهای نشان دادهاند که کشورها فقط اگر دارای نهادهای اقتصادی مناسب و به ویژه مالکیت خصوصی و رقابت باشند، خواهند توانست از چنبره فقر رها شوند. بحث مبناییتر آنها این است که کشورها به شرطی میتوانند نهادهای شایسته ایجاد کنند که نظام سیاسی آزاد و تکثرگرا و رقابت بر سر مناصب سیاسی انتخابات آزاد و آغوشی گشوده بر روی سیاستمداران جدید داشته باشند. نقطه کانونی کار مولفان، رابطه تنگاتنگ میان نهادهای سیاسی و نهادهای اقتصادی است و به مطالعهای بسیار مهم در باب پرسشهای اساسی انجامیده است.
این کتاب مهم و خردمندانه که حاوی مثالهای تاریخی است، روشنگر این موضوع است که حمایت نهادهای سیاسی فراگیر از نهادهای اقتصادی فراگیر برای رسیدن به رونق پایدار ضروری است. کتاب، شرحی است بر اینکه رژیمهای خوب، چرخههای فضیلت ایجاد میکنند و رژیمهای بد چرخههای رذیلت. این تحلیلی مهم است که نباید آن را از دست داد. این کتاب درباره تفاوتهایی است که کره جنوبی را از کره شمالی متفاوت میسازد. چرا کره شمالی و کره جنوبی دو مسیر توسعه اقتصادی متفاوت را طی کردهاند در حالی که هر دو از ژن، نژاد، جغرافیا و فرهنگ یکسانی برخوردار بودهاند؟
دارون عجماوغلو و جیم رابینسون، برای کسانی که گمان میکنند تقدیر اقتصادی کشورها به جغرافیا یا فرهنگ گره خورده است، خبر بدی دارند. آنچه موجب فقر یا غنای ملتها میشود، عوارض جغرافیایی یا تقدیر نیاکان ما نیست، بلکه نهادهایی که خود انسانها میسازند، چنین سرنوشتی را رقم میزنند. عجماوغلو و رابینسون، با ترکیب هوشمندانه آثار نظریهپردازان از آدام اسمیت تا داگلاس نورث با پژوهشهای تجربی اخیر توسط مورخان اقتصاد، کتابی درخشان و واقعاً خواندنی نوشتهاند. اگر جوامعی پیشرفت نکردند به خاطر آن بوده که عدهای صاحب قدرت به خاطر نفع گروهی خود و به هزینه عدم پیشرفت کل جامعه، منافذ ترقی را بستند.
عجماوغلو و رابینسون- دو کارشناس برجسته توسعه در جهان- این را نشان میدهند که چرا جغرافیا، بیماری یا فرهنگ علت فقر و غنای کشورهای جهان را توضیح نمیدهند، بلکه موضوع نهادها و سیاست هستند که توضیحدهنده این وضع هستند. این کتاب به غایت قابل فهم، برای خوانندگان عام و متخصصان، چشماندازی به این مسائل نشان میدهد. در این کتاب مهمترین مسائل اقتصاد و سیاست و فرهنگ و حتی پارهای مسائل علمی مهم که بر تحولات اقتصادی اثر گذاشتهاند، چنان استادانه مطرح شدهاند که برای خوانندگان غیرمتخصص دانشی گسترده فراهم آورده است و برای متخصصان و دانشوران الهامبخش پژوهشهای جدید است.
کتابی درخشان و شورانگیز- و در عین حال کتابی که خوابها را آشفته میکند. عجماوغلو و رابینسون نظریهای قانعکننده در باب تقریباً همه مسائل توسعه مطرح کردهاند. کشورها، آنگاه که نهادهای سیاسی سالم و حامی توسعه ایجاد میکنند کامیاب میشوند و آنگاه که نهادهای سیاسیشان صلب میشوند و توانایی انطباق خود را از دست میدهند، شکست میخورند. قدرتمندان همواره و همه جا به دنبال قبضه قدرت، مستولی شدن بر دولت و قربانی کردن ترقی اجتماعی در جهت تمناهای خود هستند. هر ملتی که این قدرتمندان را مهار نکند، محکوم به شکست است.
محور این کتاب جذاب و خواندنی، تحول در هم تنیده و پیچیده نهادهای سیاسی و اقتصادی در جهات مطلوب و نامطلوب است. کتاب، کاشفِ موازنهای ظریف میان منطق رفتار سیاسی و اقتصادی و تغییر مسیرهایی است که رخدادهای -کوچک و بزرگ- تاریخی تصادفی در بزنگاههای تاریخی را رقم میزنند. عجماوغلو و رابینسون، برای نشان دادن اینکه چنین تغییر مسیری چسان به سوی نهادهای مطلوب، نوآوریهای مترقیانه، و کامیابی اقتصادی راه میبرد یا اینکه به سوی نهادهای سرکوبگر و مآلاً تباهی و رکود ختم میشود، مثالهای تاریخی پرشماری ارائه کردهاند. آنها با این کارشان موجد هیجان و تامل شدهاند.
کتاب «چرا کشورها شکست میخورند» چیزی فراتر از اثری جذاب و جالب است: «چرا کشورها شکست میخورند» کتابی حقیقتاً مهم است. تحقیق بکر استادان عجماوغلو و رابینسون راجع به چگونگی حضور توامان نیروهای اقتصادی، سیاست، و انواع سیاستگذاریها و نحوهای که اینها یکدیگر را مهار میکنند، و اینکه نهادها به چه طرقی بر این تحولات اثر میگذارند، برای فهم کامیابیها و ناکامیهای جوامع و کشورها حیاتی است. و اینجا در این کتاب، این معارف به شکل بسیار قابل فهم و در واقع مسحورکننده ارائه شده است. کسی که خواندن این کتاب را آغاز کند نمیتواند آن را زمین بگذارد.
دیدگاه تان را بنویسید