تماشای اتفاقات مصر به این میماند که ما نوار حوادثبهار عربی را به عقب برگردانیم.
فریز نلسون/
ترجمه: سالار کلانتری
تماشای اتفاقات مصر به این میماند که ما نوار حوادث بهار عربی را به عقب برگردانیم. صندوق رای به کناری گذاشته میشود، قانون اساسی معلق میشود، ارتش یک رئیسجمهور دستنشانده معرفی میکند و جمعیت معترض در میدان تحریر شروع به جشن و شادی میکنند. خاندان سلطنتی عربستان که دو سال پیش بسیار نگران بود اکنون برای ژنرالهای قاهره پیام تبریک ارسال میکند. برای خشنودی خودکامگان دنیا، به نظر میرسد تجربه کوتاه دموکراسی در مصر با شکست مفتضحانهای به پایان رسیده است. بهطور معمول رهبران غرب برای اعلام انزجار خود از کودتا صف میکشند اما دیروز به نظر میرسید حتی ویلیام هیگ مخالفتی برای اظهار نداشت. به عنوان یک قاعده کلی او میگوید بریتانیا حکومت غیرنظامی را ترجیح میدهد. اما زمانی که از او خواسته شد کودتای قاهره را محکوم کند او از این کار امتناع کرد. اکانتهای توئیتر جهان عرب که زمانی پر بود از خوشبینی انقلابی اکنون به انباری از ناامیدی و یأس تبدیل شده است. «مصر به من آموخت دموکراسی یک دروغ و رئیسجمهور منتخب یک افسانه است»، «نه پارلمانی، نه انتخاباتی و نه صندوق رایی. همه دروغ است». اینها نوشتههای احمد الحسینی
واعظی سنی اهل بحرین در توئیتر است. احمد الحسینی بیراه هم نمیگوید. مشخص شد که انتخابات در مصر مانند رفراندوم اتحادیه اروپا در ایرلند است به این معنی که رایدهندگان میتوانند به هر چه یا هرکسی که میخواهند رای دهند اما تا زمانی که رای آنها درست باشد. ارتش وضعیتی را که اوضاع مطابق آن پیش میرفت دوست نداشت، پس از رایدهندگان خواست تا دوباره دست به انتخاب زنند. در حالی که غرب داشت پیوستن مصر به جمع کشورهای دموکراتیک را جشن میگرفت، مصریها به ورطه مشکلات اقتصادی افتادهاند؛ نایابی و کمبود سوخت، غذا و امنیت بسیار نگرانکننده است. خشونتهای فرقهای با آزار و اذیت مسیحیان قبطی و نزاع شیعه و سنی ترکیب شده است. میزان قتل سه برابر شده است. همه چیز داشت از هم میپاشید و برای همین ورود دوباره ژنرالهای ارتش به سیاست مورد استقبال مردم قرار گرفت. اما بهار عربی تقاضایی بود برای آزادی بیشتر و نه لزوماً دموکراسی - و تمایز این دو بسیار مهم است. برای مثال میتوان به وضع محمد بوعزیزی -کسی که زنجیره حوادث بهار عربی با خودسوزی دو سال پیش او در تونس آغاز شد- اشاره کرد. همانطور که خانواده او اظهار داشتند او هیچ علاقهای به
سیاست نداشت. آزادیای که او میخواست آزادی برای خرید و فروش بود تا بتواند کسب و کار خود را راه بیندازد بدون اینکه مجبور باشد هر روز به پلیس رشوه پرداخت کند یا ترسی از ضبط اموالش داشته باشد. اگر بتوان او را شهید راهی به حساب آورد بدون شک او شهید راه سرمایهداری بود. همه اینها توسط هرناندو دو سوتو اقتصاددان پرویی که برای بررسی دلایل بهار عربی به مصر سفر کرده بود مطرح شده است. محققان تیم او متوجه شدند بوعزیزی الهامبخش 60 مورد خودسوزی دیگر در جهان عرب شامل پنج مورد در مصر بوده است، که تقریباً همه آنها توسط رسانهها نادیده گرفته شده است. به نظر میآید روایت انقلاب به سبک 1989 به امید تغییر رژیم برای خارجیهایی که علاقهای به بررسی بیشتر بهار عربی ندارند به اندازه کافی قانعکننده است. اما تیم دوسوتو همه کسانی که از این خودکشی جان سالم به در برده بودند و خانواده درگذشتگان را یافتند. آنها متوجه شدند ماجرای همه آنها تقریباً یکسان است؛ خودسوزی آنها یک اعتراض برای آزادیهای ابتدایی چون حق
مالکیت و به دست آوردن راس مال یا همان سرمایه بوده است. بوعزیزی پس از آن خودکشی کرد که پلیس همه میوهها و یک جفت ترازوی دیجیتال دست دوم او را ضبط کرد. این همه چیزی بود که او داشت. او فروشنده بااستعدادی بود و امیدوار بود بتواند به اندازه کافی پول پسانداز کند که بتواند یک ماشین بخرد و کاسبی خود را گسترش دهد. شاید کمی عجیب به نظر برسد که چنین شخصی در مقابل از دست دادن مقداری میوه و یک جفت ترازو دست به خودکشی بزند، اما بوعزیزی با توجه به اینکه پلیس به دشمنی با او برخاسته بود دریافت که آنها به هیچوجه دیگر به او اجازه کسب و کار نخواهند داد. خانواده او میگویند او احساس کرد که دیگر زندگی او به پایان رسیده است، در واقع اگر او برای هدفی مرده باشد آن هدف چیزی نیست جز اینکه فقرا باید اجازه و توانایی خرید و فروش داشته باشند. برای بیشتر کشورهای در حال توسعه چنین حقی وجود ندارد. در تئوری همه زیر لوای قانون محافظت میشوند. اما در کاربرد، پروسه به دست آوردن جواز کسب به وسیله فساد و رشوه و بوروکراسی اداری طوری غربال میشود که تنها اقلیت کوچکی توانایی گذر از این فرآیند را دارند. برای دوسوتو این موضوع به خوبی دلیل اصلی فقر
در بیشتر کشورهای در حال توسعه را توضیح میدهد. همانطور که نیل هیلتون میگوید شما در دنیای اینترنت، دستگاه یخساز و آنتیبیوتیک به حال خود رها نمیشوید. بله، فقرا اگر واقعاً بخواهند به همه اینها دسترسی دارند. آنچه آنها در آن نادیده گرفته شدهاند دنیای قوانین قابل اجرای مبادله حق مالکیت است. در واقع امثال بوعزیزی هیچ قانونی را نقض نکردهاند؛ این قوانین است که آنها را نقض کرده است. نمونهای دیگر فادوا لاروئی مادری مراکشی است که خودکشی او فیلمبرداری شده است. او دلیل خودکشی خود را قبل از به آتش کشیدناش توضیح میدهد. فادوا میگوید: «من تصمیم دارم خودسوزی کنم. من این کار را برای اعتراض به هوجرا و محرومیت اقتصادی انجام میدهم.» هوجرا یعنی اهانت و تحقیر علیه فروشندههای خردهپا، همان اهانت و تحقیری که بوعزیزی توسط پلیس تجربه کرد. مشابه همین داستان توسط نجاتیافتگان و بستگان درگذشتگان دیگر قربانیان خودسوزی نقل شده است. همانطور که برادر بوعزیزی برای دوسوتو تعریف کرده است «امثال محمد فقط به دنبال کسب و کار هستند. آنها هیچ درکی از سیاست و... ندارند». در تئوری قانون همه را پوشش میدهد. اما برای مثال در حکومت حسنی
مبارک بوروکراسی اداری برای راه انداختن یک نانوایی کوچک در قاهره بیشتر از 500 روز طول میکشید. راه انداختن یک کسب و کار در مصر یعنی سر و کله زدن با 29 نهاد دولتی. همین داستان در مورد کل منطقه خاورمیانه صادق است. اعراب مجبورند چهار دوجین سند ارائه و دو سال دوندگی را تحمل کنند تا بتوانند بهطور قانونی مالکیت یک زمین یا کسب و کار را به دست آورند. اگر زمان یا پول لازم برای این کار را ندارید دیگر مهم نیست چقدر در کار خود خوب هستید، شما محکوم هستید که زیر لوای بازار سیاه زندگی کنید و به این ترتیب شما هیچ وقت قادر نخواهید بود خود را از فقر خلاص کنید. اعراب چنان از این وضعیت ناراضی هستند که حاضر هستند دست به خودسوزی بزنند. دیروز ویلیام هیگ گفت مصریها آزادی میخواهند تا رای و نظر خود را اظهار و دولت خود را انتخاب کنند. او گفت «ثبات از نهادهای دموکراتیک حاصل میشود.» اما همانطور که سعودیها با خوشحالی بیان داشتند تاکنون به طور ناامیدکنندهای شواهد بسیار اندکی از ثبات در مصر دموکراتیک مشاهده شده است. موضوع مصر سرمشق بسیار بدی برای همه دموکراسیهای نوپاست به این صورت که اگر اوضاع خوب پیش نرفت ارتش میتواند دولت
را خلع کند و دوباره شروع کند. هر کس جانشین محمد مرسی شود خواهد دانست که در حقیقت او باید کارها را خوشایند پیش ببرد. چند هفته پیش دوسوتو به کنگره آمریکا گفت که غرب بهطور بنیادی بهار عربی را بد تعبیر کرده است و به همین علت فرصت بزرگی را از دست داده است. بوعزیزی و پنج مصری دیگر که خودسوزی کردهاند سخنگوی 380 میلیون عرب دیگری بودهاند که با فقدان حق مالکیت و هرگونه حمایت قانونی روبهرو هستند. این موضوع برای بریتانیا هم صادق است. اگر ما به قهرمان این مردم تبدیل میشدیم و در مقابل کمکهای خارجی خود، از آنها درخواست گسترش حقوق مالکیت را میکردیم، میتوانستیم کاراترین استراتژی ضدفقری را که تاکنون ابداع شده است به اجرا بگذاریم و میلیونها دوست در جهان عرب برای خود به ارمغان بیاوریم. این یک استراتژی جدید نیست بلکه احیای یک راهکار قدیمی است. همانطور که مارگارت تاچر زمانی گفت «تنها دموکراتیک بودن کافی نیست- اکثریت نمیتواند آنچه را نادرست است به درست تبدیل کند.» «آزادی به قدرت نهادها، نظم و قانون، مطبوعات آزاد و پلیس و ارتشی که در خدمت دولت باشد و نه ناظر بر آن، بستگی دارد.» تجربه تاریخی در روسیه، افغانستان،
عراق و اکنون مصر گفته تاچر را ثابت کرد. ظاهر دموکراسی میتواند به شدت فریبنده باشد؛ اما این قدرت نهادهاست که تصمیم میگیرد ملتها ترقی یا سقوط کنند.
دیدگاه تان را بنویسید