تاریخ انتشار:
چالش اصلی اقتصاد ایران اشتغال است یا تورم؟
مشکلات اقتصادی و راهحلهای اقتصاددانان
در دومین همایش پولی روزنامه دنیای اقتصاد، با عنوان چالشهای بانکداری و تولید، اقتصاددانان در مورد مسائل روز به بحثنشستند.
البته این نبود که به مخاطبان خویش منتقل نکنند که «سیاست اقتصادمحور» بسی بهتر از «اقتصاد سیاستمحور» است. به عبارت دیگر خواسته بلندمدت آنان این بود که این تغییر رویکرد در نهایت باید اعمال شود، وگرنه توسعه مداوم کشور با موانع بزرگ برخورد خواهد کرد. اما تا آن شرایط ایدهآل نیز میتوان سیاستهای اقتصادی را اعمال کرد که وضعیت آتی بهتر از پیشبینیها باشد.
تورم، شاخص کلیدی
در همایش پولی به جز دکتر مسعود نیلی که چالش اصلی اقتصاد ایران را اشتغال میدانست و دیگر مشکلات را در راستای آن تعریف میکرد، اکثر شرکتکنندگان بر تورم پافشاری میکردند. نظر کلی بر این بود که تورم نهتنها به سطوح خطرناکی رسیده است بلکه بدتر از آن نشانهای برای تلطیف آن در آینده وجود ندارد. چه باید کرد که در این زمینه مطرح شد آن بود که ابتدا ما باید، تعریف پول در دنیای مدرن را با پول غیرمدرن تفکیک کنیم. خلق پول در عهد فعلی با توجه به گسستگی آن با طلا، تنها با تعهد و بدهی به وجود میآید. بانک مرکزی قادر است از هیچ پول بسازد، اگر نتوان نسبتی بین تولید و خلق پول ایجاد کرد، تورم است که پایهها و شاکله اقتصاد را از هم میپاشد.
از سوی دیگر در این همایش مطرح شد که راه خروج از تورمهای فعلی آن است که دیدی عملی به ابزارهای پولی داشته باشیم و بسنجیم که چه اهدافی دستیافتنی هستند. بده بستان بین تورم و تولید که موجب شده برخی بر این امر پافشاری کنند که بانک مرکزی میتواند تولید را افزون کند، همواره یکی از دلایل تورم بوده است. اضافه بر این، سیاستهای تثبیت پولی که گاهی مطرح میشود که باید وجود داشته باشد نیز خود بخشی از مساله تورم امروز است. در واقع استفاده از ابزار پولی برای ثباتسازی، یکی از عوامل تورم است. اما چرا؟ مگر نه آنکه در همه جای دنیا، برای ثباتسازی در کوتاهمدت از سیاستهای پولی استفاده میشود، پس چرا ما نتوانیم از این ابزار بهره بگیریم؟ پاسخ آن است که شوکهای ما متفاوت از شوکهایی است که در کشورهای توسعهیافته وجود دارد. شوکهای ما از طرف عرضه کل اقتصاد است و به تنگناهای اقتصادی از ساختار تولید تا فقدان انباشت سرمایه برمیگردد، در حالی که شوکهای کشورهای توسعهیافته مرتبط با بخش تقاضای کل است. چون اصولاً بانک مرکزی دارای ابزار مناسب برای مبارزه با شوکهای طرف عرضه نیست، ثباتسازی پولی راه به جایی نمیبرد و در نهایت ثباتسازی مترادف با تورم میشود. عامل دیگر کسب درآمد از چاپ پول است. عاملی بس مخرب که میتواند سریعتر از عوامل دیگر بنیانهای اقتصاد را از بین ببرد. این خطری است که با بسته شدن درهای دیگر سیاستگذاری بازتر و بازتر میشود و باید به هر شکل ممکن از آن دوری گزید.
اشتغال پایین
برخلاف انتظاری که از درآمدهای نفتی میرفت، متاسفانه دولت نتوانست، آنچنان که بودجه به وی اجازه میداد، ایجاد اشتغال کند و در حالی که درآمد نفتی ایران در بین سالهای 1385 تا 1390 دهها برابر درآمد ما بین سالهای 1380 تا 1385 بود، میزان اشتغال به مراتب کمتر بوده است. این عملکرد نامتجانس با روندهای گذشته باعث شد تا بسیاری ورود خود به بازار کار را با تاخیر انجام دهند و در نتیجه، اکنون اقتصاد ایران منتظر سیل جستوجوگران شغل است که میتواند به طور محسوسی اقتصاد ایران را آسیبپذیر کند. اینکه چگونه میتوان این وضعیت را مرتفع کرد و نگذاشت تا نرخ بیکاری کاهش قابل ملاحظهای داشته باشد، امر آسانی نیست. همچنان که دکتر نیلی در این همایش بیان کرد، آمارها نشان میدهد که با افزایش درآمدهای نفتی، قابلیت دولت در مدیریت اقتصاد افت داشته است و نمیتوان مطمئن بود که با کاهش درآمدهای نفتی این قابلیتها با همان سرعت که از دست رفت، به دست آید. آنچه میتواند در این تحلیل پراهمیت باشد آن است که دولت با کاهش درآمد نفتی، خودبهخود دارای شرایط لازم برای تغییر رویکردش است، در نتیجه اگر دولتی مدیریت اقتصاد را بر عهده گیرد که ملتزم به سطوح حداقلی مورد نظر اقتصاددانان باشد، ای بسا با وجود تمامی این مشکلات گفتهشده بتوان شرایط مساعدتری را ایجاد کرد.
افت درآمدهای نفتی
در اقتصاد بعضاً پیش میآید که تحلیلگر مقاطعی را میبیند که کل ساختار اقتصاد تغییر میکند. در واقع یک عامل کلیدی موجب میشود که اقتصاد در دو رژیم متفاوت با ساختارهای مختلف قرار گیرد و اگر این تحول رخ دهد دیگر نمیتوان و نباید اقتصاد در رژیم و چارچوب جدید را با قدیم مقایسه کرد و باید بر مبنای مختصات تازه به تحلیل آن پرداخت. افت محسوس کنونی درآمدهای نفتی ایران نه به واسطه قیمت که به خاطر تحریم ایجاد شده است و این عامل موجب شده که بسیاری معتقد باشند از این به بعد اقتصاد ایران در چارچوب دیگری کار میکند. در واقع سال 1391، یک شوک ساختاری به اقتصاد وارد شده است که باید اقتصاد ایران را در رژیم متفاوت با شرایط خاص خود تحلیل کرد.
پرسش این است که آیا اقتصاد ایران میتواند این تغییر ساختار را تحمل کند؟ از آنجا که این افت درآمدی برای بلندمدت دوام خواهد داشت، چگونه میتوان هم توازن بودجه را برقرار کرد و هم تا جای ممکن رشد اقتصادی را حفظ کرد و چگونه میتوان عطش چاپ پول برای متوازن کردن تصنعی بودجه را برطرف کرد؟ این مشکل کوچکی نیست؛ اقتصادی که برای دههها به نفت عادت کرده است، چگونه میتواند دست از این عادت بشوید، در حالی که از سوی دیگر و با وجود تحریمها، نمیتواند با اقتصاد جهانی همراه شود و برای مبادلات کوچکترین اقلام پولی نیز دردسر دارد. در واقع اگر درآمد نفتی حذف میشد اما وضعیت مبادلات تجاری ما با دنیای خارج عادی بود، چه بسا میتوانستیم در عرض چند سال مشکلات را برطرف کنیم و اقتصاد بهتری را سامان دهیم؛ اما اکنون چگونه میشود مشکل را از میان برد؟
شاید مهمترین توصیه آن است که تا جای ممکن نگذاریم افت درآمد نفتی از سطحی بیشتر شود. حداقل سطحی که بتوان امور جاری را سامان داد و پس از آن بدین اندیشید که اگر حتی قرار است درآمد نفتی نداشته باشیم باید بتوانیم تجارت خارجی خود را در سطح مطلوبی نگه داریم. در واقع بسیار دور از ذهن میآید که هم بتوان از نفت چشم پوشید و هم نتوان تجارت خارجی را به عنوان ابزاری برای مدیریت اقتصاد دنبال کرد. آیا سیاستگذاران میتوانند حتی بدون نفت؛ ابزار دیگر را احیا کنند. اگر چنین نشود، به نظر میرسد نتوان راهحل بلندمدتی برای مشکلاتی که در بالا بدان اشاره شد، پیدا کرد.
دیدگاه تان را بنویسید