تاملاتی در مورد خانههای کوچک
ظهور خانوادههای جدید
تردیدی نیست که مسکن یا سرپناه یکی از بنیادیترین نیازهای بشری است. بر اساس اکثر تعاریف از نیاز، چه تعریف صاحبنظرانی چون مازلو، چه تیلور و چه برادشو مسکن از اساسیترین آنهاست. بهطور مثال، به تعبیر و تقسیمبندی نیازها از نظر برادشو، نیاز به مسکن، نیازی است که هم احساس میشود، هم بیان میشود، هم توسط متخصصان در دولتهای رفاه تجویز میشود و هم مقایسه میشود و نیازی نسبی است، یعنی افراد دارا و ندار موقعیت خود را هم نسبت به گذشته، هم نسبت به دیگر مناطق و کشورها مقایسه میکنند.
تردیدی نیست که مسکن یا سرپناه یکی از بنیادیترین نیازهای بشری است. بر اساس اکثر تعاریف از نیاز، چه تعریف صاحبنظرانی چون مازلو، چه تیلور و چه برادشو مسکن از اساسیترین آنهاست. بهطور مثال، به تعبیر و تقسیمبندی نیازها از نظر برادشو، نیاز به مسکن، نیازی است که هم احساس میشود، هم بیان میشود، هم توسط متخصصان در دولتهای رفاه تجویز میشود و هم مقایسه میشود و نیازی نسبی است، یعنی افراد دارا و ندار موقعیت خود را هم نسبت به گذشته، هم نسبت به دیگر مناطق و کشورها مقایسه میکنند. بنابراین موضوع خانههای کوچک نیز در چارچوب سیاستگذاری مسکن و علم و اصول سیاستگذاری اجتماعی، به عنوان مسالهای که بر نیاز و رفاه افراد و خانوادهها تاثیر جدی و حیاتی میگذارد بهخوبی قابل بحث است.
علاوه بر این، اهمیت مسکن در سیاستگذاری اجتماعی در این است که وجودش حسی از امنیت ایجاد میکند؛ داشتنش به پیشرفت فرد و خانواده کمک میکند؛ آمیزشی از هویت فردی و خانوادگی با مکان ایجاد میکند و انسجام خانواده را تقویت میکند. تملک و دارایی خانه به لحاظ ثبات مکانیاش حس همسایگی را در فرد تقویت میکند، و از طریق حس همسایگی، انسجام فرد با اجتماع، جامعه و ملت افزایش پیدا میکند. همینطور، فرآیند ساخت و خرید خانه تجربه زیستهای از مسوولیتپذیری و موفقیت برای فرد و خانوادهاش پدید میآورد؛ پایگاه اجتماعی فرد را تغییر میدهد، شاخصی از تحرک اجتماعی است، و معیاری محکم برای منزلت اجتماعی قلمداد میشود. به علاوه، تملک خانه شخصی احساس پیوند نسلی را تقویت میکند زیرا فرزندان به والدین صاحبخانه بیشتر میبالند و احترام میگذارند. به همین دلیل داشتن خانه، در هر اندازهای که باشد، را لزوماً امری منفعتطلبانه نمیتوان تلقی کرد، چون معمولاً فرد این تملک و دارایی را به ارث میگذارد. از همینرو است که برخی منتقدان اجتماعی نرخهای بالای مالیات ارث بر خانه، بر این نکته تاکید میکنند که افزایش این نرخ ممکن است شکاف نسلی را تقویت
کند. تمامی موضوعاتی که ذکر شد شامل هر مسکنی میشود از جمله خانههای کوچک.
اما اندازه خانه هر چه باشد در هر سیاستگذاری مسکن باید حاوی نکاتی باشد. قبل از ورود به بحث اندازه خانه باید گفت سیاستگذاری مسکن در چارچوب سیاستگذاری اجتماعی حداقل به سه دلیل مورد توجه دولتهای رفاه است، نخست آنکه در سیاستگذاری مسکن به شکست بازار یا قوت و ضعف آن در تامین این نیاز اساسی برای شهروندان توجه میشود. دوم آنکه، مسکن با نیازهای بنیادین انسانها ارتباط پیچیده دارد. و سوم آنکه، مسکن فرد باید مسکنی مناسب باشد. در مورد سوم، باید گفت استفاده از «مفهوم خانه مناسب» مفهومی مهم است و در اینجاست که سیاستگذاری مسکن با سیاستگذاریهای دیگر از جمله محیط زیست، آموزش، بهداشت، حتی اشتغال در چارچوب سیاستگذاری اجتماعی مرتبط شده و معنا پیدا میکند. منظور این است که «خانه مناسب» یعنی خانهای که دسترسی افراد به مراکز بهداشت، آموزش و دیگر امکانات و خدمات زندگی را فراهم کند و مهمتر از همه خودش منبعی برای جرمهای مختلف اجتماعی نیز نشود. در غیر این صورت، بیشتر محققان بر این عقیدهاند که حتی اگر فرد صاحب هر نوع خانهای نیز بشود او را میتوانید بیخانمان هم بنامید. بنابراین بدیلی برای مفهوم «مسکن مناسب» در سیاستگذاری مسکن
ارائه نشده است. در همین راستا به غیر از شاخصهای محیطی و اجتماعی «مسکن مناسب»، استفاده از مفهوم «اندازه خانه» نیز برای توصیف مسکن مناسب در سیاستگذاری مسکن کافی است. حال باید پرسید آیا خانههای کوچک شاخص مطلوب و قابل اندازهگیری برای «مسکن مناسب» است؟ اگر خانه کوچک نیازهای اساسی فرد را برآورده سازد و واجد برخی از مواردی که در آغاز این یادداشت به آن اشاره شد شود، نباید در طراحی آن، بهویژه در مسکن اجتماعی که امکانات دولت در تقویت بازار مسکن محدود است، تردید کرد.
وقتی الگوی مسلط مسکن در جامعه ما، تملک خانه شخصی است و هر کس آرزوی داشتن خانهای را میکند، و در وهله اول به اندازه آن نمیاندیشد بلکه به تملک آن فکر میکند، تقریباً آرزوی داشتن خانهای بزرگ، خواب و خیالی بیش نیست. یکبار هم که در چند سال گذشته وعده واگذاری هزار متر زمین به هر ایرانی داده شد، کمتر انسان خوشخیالی نیز آن را جدی گرفت.
اما خانه مناسب در سیاستگذاری مسکن هدفی نیست که دولت بتواند آن را نادیده بگیرد، یعنی خانه هر اندازه که باشد باید فرد رفاهی را از آن به دست آورد که به آن نیاز دارد. مثلاً یک خانواده با دو فرزند دختر و پسر به خانهای سهخوابه نیاز دارند، در حالی که ممکن است سیاستگذاران مسکن برای یک خانواده با دو فرزند پسر نیاز آنها به خانهای دوخوابه را تجویز کنند که مسلماً کوچکتر است، زیرا اولادهای ذکور میتوانند در یک اتاق بخوابند. بنابراین، بعد خانوار و جنسیت فرزندان با نیاز تجویزی مرتبط است و این نوع نیاز بر تقاضای مسکن و برنامه دولت تاثیر میگذارد.
به غیر از این مساله که در استانداردهای مسکن اجتماعی نیز در نظر گرفته میشود، اندازه خانه نیز ممکن است موجب تقویت و ترویج نوعی از الگوی زندگی شود که خانهمحوری فراغت را کاهش دهد. منظور این است که فرد مجبور میشود بسیاری از فراغتهای خود را بیرون از خانه سامان دهد. این مساله در سالهای اخیر در دولت رفاهیهای پیشرفته که الگویی به نام «خصوصی شدن خانه»، یعنی گذران زمان بسیار بیشتری از فراغت در خانه، مطرح و مسالهساز شده، مورد توجه سیاستگذاران مسکن قرار گرفته است. در توضیح این پدیده باید گفت که از این رشد «آیینهای شخصی» نشات میگیرد. آنتونی گیدنز، جامعهشناس انگلیسی، میگوید درست است که این پدیده به رفتار و طرز تلقی فرد از خود و جامعهاش برمیگردد و به انسانی اشاره دارد که روزبهروز از سنتها و آیینهای جمعی میگریزد، اما فضا و مکان بر میزان رشد آن نیز موثر است. شاید بتوان گفت هرچه اندازه خانه بزرگتر باشد ممکن است نوعی سبک زندگی خانهمحور، که مبتنی بر رفتارهای فردگرایانه و آیینهای شخصی است تشدید شود. به تعبیر او بروز و رشد این پدیده نقطه تاریک مدرنیته است.
بنابراین نقد اندازه خانه در سیاستگذاری مسکن تنها در چارچوب مسکن مناسب مورد توجه است، و استفاده از مفهوم «قفس» برای توصیف خانههای کوچک مفهوم مناسبی نیست. به علاوه، این مفهوم با بار ارزشی که دارد خانههای بزرگ را نیز به عنوان قفسهای بزرگ دربر میگیرد. همینطور، استفاده از این مفهوم برای نقد سیاستگذاری مسکن، حتی مسکن اجتماعی، از اینرو مناسب نیست که امکان تحقق خرید و ساخت خانههای بزرگ برای بخش زیادی از مردم ممکن نیست. به علاوه، استفاده از این مفهوم به نوعی، تحقیر سبک زندگی گروههای زیادی از مردم است که توان تغییر وضعیت خود را ندارند. حتی اگر برخی خانههای کوچک در محلات ثروتمندنشین باشد.
بحث مربوط دیگر، رابطه فضا و رفتار است. رابطه اندازه خانه و سبک زندگی رابطه مناقشهآمیزی در تحقیقات اجتماعی-فضایی بوده است. برخی تحقیقات بر تاثیر فضا و مکان بر ذهن و رفتار تاکید میکنند. در مقابل، برخی محققان، تغییرات در معماری و تقاضا برای ساخت خانههای کوچک را ناشی از ظهور نوع جدیدی از خانواده از جمله خانوادههای هستهای و شبیه به آنکه در شهرهای بزرگ ایران نیز روبه افزایش است، میدانند. در هر دو صورت، شرایط اجتماعی و اقتصادی مدرن و جهانیشوندهای که در آن قرار داریم امکان بازگشت به نوع خانههای بزرگ را هم به دلایل اقتصادی و هم اجتماعی غیرممکن ساخته است. افزایش اندازه خانهها ممکن است تاثیرات رفاهی و مصرفی بیشتری داشته باشد، اما با توجه به ظهور پدیده آیینهای شخصی، پیامدهای اجتماعی بسیار ناگواری نیز برای آن محتمل است.
دیدگاه تان را بنویسید