تاریخ انتشار:
نقدی بر پرونده «ارزیابی کارآمدی یارانههای بخش کشاورزی»
آیندهنگری به جای حمایت کوتاهمدت
اگر بخواهیم از بُعد کلان و با در نظر گرفتن آیندهنگری به موضوع حمایت دولت از طریق حمایتهای یارانهای در کشاورزی بنگریم، نمیتوان گفت دولت در اندیشه تحولات زیرساختی در بخش کشاورزی است.
هرچند معتقدم میتوان از مسیر توسعه در بخش کشاورزی، به توسعه در اقتصاد ملی دست پیدا کرد اما وقتی رفتارهایی مانند اختصاص یارانه برای پرتقالهای دورریز را از دولت در باب حمایت از کشاورزی مشاهده میکنیم باید بگویم در مسیری خاص قرار گرفتهایم. اگر بخواهیم از بُعد کلان و با در نظر گرفتن آیندهنگری به موضوع حمایت دولت از طریق حمایتهای یارانهای در کشاورزی بنگریم، نمیتوان گفت دولت در اندیشه تحولات زیرساختی در بخش کشاورزی است. در این حمایتها بیرویگی از جنس عدم توجه به خدمات حمایتی عمومی قابل مشاهده است؛ حمایتهایی که صرفاً بخش تولیدکننده یا در حالت خوب آن، مصرفکننده نقش دارد، شاید نمیتواند نگاه کلان به توسعه کشاورزی را تداعی کند. برعکس آن، توجه به مبانی توسعه کشاورزی یعنی، سرمایهگذاری زیربنایی در آب، خاک، بازار، حملونقل، تحقیق، آموزش و ترویج کشاورزی، بهداشت و سلامت مواد غذایی، بدون شک مسیر مدیریت در اقتصاد کشاورزی کشور را تغییر خواهد داد و آن را در جایگاهی مطلوب قرار خواهد داد. امروز هیچ نشانی از توسعه آموزش در کشاورزی به عنوان شاخص در جهت توسعه نیروی انسانی در این بخش بهرغم وجود دانشگاهها و مراکز آموزشی
آکادمیک قابل مشاهده نیست. وجود این مراکز آموزشی آکادمیک و علمی نتوانسته است بخش مورد نیاز و اساسی در کشاورزی را ساماندهی کند. امروز به اصلاح ساختاری در نگرش و توجه به کشاورزی نیاز داریم. هر زمان به این نقطه رسیدیم که کشاورزی عامل اساسی رشد و نمو اقتصادی کشور است، میتوانیم در این زمینه تصمیمگیری و اولویتها را در حمایتها و سرمایهگذاریها تعریف و مشخص کنیم. هنوز این تفکر و نگرش در تصمیمگیریهای کلان دیده نمیشود. در نتیجه کشاورزی به جای ایفای نقش اول، به نقشهای سیاه لشکری در اقتصاد بدل میشود، نه حتی نقش مکمل. سوال اینجاست که چند درصد از آن کارشناسان و فارغالتحصیلان کشاورزی جذب بازاری میشوند که در آن دغدغه اصلی کشاورزی و توسعه اقتصادی آن است؟ نتیجه و بازخورد آن حلقه مفقوده در بخش کشاورزی، یعنی آموزش، تصمیمگیریهای آنی و کوتاهمدت در این باب از اقتصاد است که میتواند نقشی کلیدی در تولید ناخالص داخلی در کشور داشته باشد. در واقع صرف هزینههایی ۳۰ میلیاردتومانی در حوزهای که به نظرم حتی اگر محصول پراهمیتتر از پرتقال یا گوجهفرنگی باشد، باز هم نمیتواند کشاورزی و اقتصادش را به مسیر درست و در جایگاهی
جهانی به پیش ببرد. در عوض، صرف اینگونه هزینهها در آموزش و توسعه منابع انسانی بخش کشاورزی و سرمایهگذاری در آن، بدون شک تاثیر خود را در بلندمدت خواهد گذاشت. ریشه و علل این اقدامات، مقوله تفکر کوتاهمدت و عدم توجه به آینده و آیندهشناسی است. دولت نمیتواند با تکیه به این توجیه که اولویتهای من در توجه به این نوع حمایتها، مساله امنیت غذایی است که به عنوان راهبردی اساسی در برنامهریزیهای کلان است، این دست از تصمیمگیریها را در بخش کشاورزی داشته باشد. موضوع دیگر که به نظر میرسد از اهمیت بالایی برخوردار باشد مساله مدیریت ریسک است. درست است که دستاندرکاران و تصمیمگیرندگان کلان در کشاورزی کشور، برای جلوگیری از خطرات و کاهش آنها، اینگونه تصمیمگیریها را انجام میدهند اما اینها بخشی از آن تفکر کوتاهمدت و سطحیاندیشی در اقتصاد کشاورزی به شمار میآید. اینکه بخواهیم در این زمینه به موضوع بیمه بپردازیم باز هم تصمیمگیریهای مقابلهای و آنی و کوتاهمدت است. هرچند که خودِ مقوله بیمه، یک استراتژی بلندمدت و آیندهنگرانه به موضوع کشاورزی است اما آنجا که در مقام مقایسه با اولویتهایی نظیر سرمایهگذاری در آموزش و
ترویج نهادینه پردازش به کشاورزی به عنوان زمینهای برای اشتغال و توسعه اقتصاد روستایی و بعد از آن اقتصاد ملی میرسد، از اهمیت آن کاسته میشود. بدون شک حمایتهای کشاورزی در جهت کاهش فقر، تامین امنیت غذایی، افزایش درآمد تولیدکننده و پایداری تولید است اما طراحی و نوع این حمایت را در کشوری همچون ایران با توجه به ظرفیتها و مزیتهای متنوعش در کشاورزی، باید از نو ساخت و استراتژی دیگری را طراحی کرد؛ استراتژی که در آن مقولههای رشد پایدار با تکیه بر فناوری نوین در بخش کشاورزی از راه آموزش کارا و موثر به کشاورزان و نهادینه کردن عملیات توسعه و اصلاح زیرساختها میسر خواهد بود. تنها در این صورت است که میتوان ارزش افزوده بخش کشاورزی را با در نظر گرفتن متغیرهایی همچون آموزش و توسعه نیروی انسانی بخش کشاورزی، نگاه کلاننگر و آیندهمحوری به کشاورزی و تمرکز و توجه به رشد و توسعه آن در جهت اقتصادی کردن عملیات و حمایتها از بخش کشاورزی، رشد داد و میتوان در زمره اقتصادهای نوظهوری قرار گرفت که در آنها کشاورزی سهمی عمده در تولید ناخالص داخلی دارد.
دیدگاه تان را بنویسید