تاریخ انتشار:
چرا ثبت خاطرات بازاریان مسلمان انقلابی اهمیت دارد
بازاریان انقلابی
حیاطی کوچک در ساختمانی قدیمی پارکینگ خودروهای شخصی شده است. دو دروازه فوتبال نشان میدهد، محوطه زمین فوتبال است.
بهراد مهرجو
حیاطی کوچک در ساختمانی قدیمی پارکینگ خودروهای شخصی شده است. دو دروازه فوتبال نشان میدهد، محوطه زمین فوتبال است. ساعت به پنج صبح نزدیک میشود و زمین بازی پر از خودروهای گرانقیمت شده است. کمی دورتر خانهای ساده در کنار برجی بزرگ قرار گرفته است. نمای ساختمان سیمان سفید و دور از تکلف است. پارچههای مشکی روی نمای سیمان سفید را پوشاندهاند، ولی پرچمی روی دیوار نصب نشده است. حیاط خانه با پارچههای برزنتی پوشانده شده است. داخل محوطه حسینیه را فرشهای دستباف پوشانده است. پیرمردها روی صندلی مینشینند و جوانترها روی زمین جایی برای خود پیدا میکنند. ساعت پنج صبح است. راهبندان تهران هنوز آغاز نشده است. مداح سرشناس تهرانی پشت تریبون میرود. صدای خشدارش در حسینیه میپیچد. زیارت عاشورا را آغاز میکند. پیرمردهای بازار تهران روی صندلیها برای خود جایی پیدا کردهاند. مدیران اقتصادی، اعضای اتاق بازرگانی و گاهی هم اهالی محله همگی به هیات رسیدهاند. مقابل ورودی سالن حسینیه، پیرمرد ایستاده است. شالی بر گردن دارد و با حضور هر میهمان از روی صندلی فلزی بلند میشود. میهمانان ویژهتر به اتاقی کنار حسینیه میروند و دیگران به صحن
اصلی راهنمایی میشوند. ساعت هنوز به شش صبح نرسیده ولی جمعیت از مرز 500 نفر عبور کرده است. دومین مداح، حاجآقا بهتاش پشت تریبون میرود. قاب عکسی کنار منبر قرار گرفته است. چهره پیرمردی در قاب با موهای سفید پیداست. بهتاش منبر را از او آغاز میکند. چند سال قبل او نیز در جلسات صبحگاهی منزل حاجآقا علاءالدین میرمحمدصادقی حاضر میشد. حاجآقا بهاءالدین میرمحمدصادقی، برادر بزرگتر حاج علاءالدین عادت داشت، روی صندلی کنار ورودی اصلی جایی برای خود پیدا کند. حاجآقا بهتاش از او یاد میکند. عدهای از میهمانان زیارت عاشورا در دست گرفتهاند. حسینیه با پنجرههای قدی و شیشهای از حیاط جدا شده است. حاجآقا میرمحمدصادقی پشت همین شیشهها در حیاط قدم میزند. مدام داخل را رصد میکند. چند دقیقه یک بار یکی از میزبانان جوانتر را به سمت خود میخواند و از او میخواهد یاری به میهمانی برساند. وزیر دادگستری، معاونان وزیر صنعت، معدن و تجارت، بازاریان سرشناس و اعضای حزب موتلفه اسلامی هر کدام با استقبال جداگانه میرمحمدصادقی به سمت سالن اصلی میروند. یکی از اعضای باسابقه حزب کارگزاران سازندگی، همشهری حاجآقا و همسایه او به محوطه ورودی
میآید. پیش از حضور در سالن اصلی جایی در حیاط میان جمعیت پیدا میکند و روی زمین مینشیند. میرمحمدصادقی او را میبیند. به سختی از میان جمعیت عبورش میدهد و به صندلی در بالادست سالن میرساند. حسینیه سالها محل حضور بسیاری از چهرههای سیاسی و اقتصادی بوده است. در میانه دهه 70 حتی رئیس دولت اصلاحات نیز گاهی در دهه دوم ماه محرم به حسینیه میآمد. چند باری هم که فرصت حضور پیدا نکرد با نامهای از صاحب مجلس عذرخواهی کرد. پشت حیاط اصلی، پارچههای برزنتی محوطه آشپزخانه را از محل حضور میهمانان جدا کردهاند. سه آشپز مدام دیگهای بزرگ را هم میزنند. چهار نفر روی زمین نشستهاند و با دقت نانهای سنگک را برش میزنند. یکی دیگر در گوشهای نشسته و ظرفهای یک بار مصرف را روی زمین میچیند. در سالن اصلی، آشپزخانه شلوغتر شده است. آبدارچی از مدرسه مطهری به جلسه حاجآقا آمده است. ظهر عاشورا در مسجد مطهری پنج هزار چایی میدهد. روز آخر مجلس منزل علاءالدین میرمحمدصادقی حداقل دو هزار چایی به میهمانان میرساند. ساعت به هفت نزدیک شده است. حاجآقا بهتاش توصیههای اخلاقی و اصول کسبوکار را
به میهمانان میگوید. گاهی نگاهی به جمع میاندازد. چند پیرمرد روی کاغذ درس مکاسب او را یادداشت میکنند و برای جوانترها هم توصیههای «اساماسی» دارد. در حیاط منزل حاجآقا میرمحمدصادقی در میان میهمانان میچرخد. مدام به همراهانش توصیه میکند، کسی بدون صبحانه نماند. ساعت هشت صبح را نشان میدهد. میهمانان حسینیه را ترک میکنند. حاجآقا روی صندلی فلزی کنار حسینیه نشسته است. به سالن خالی نگاه میکند. مراسم دهه دوم ماه محرم سال 1391 هم در منزل او به پایان رسیده است. کسی نزدیک میشود و نامهای به او میدهد. امضا میکند. باز هم سرش را به سمت سالن حسینیه میچرخاند. چند دقیقه بعد چراغهای حسینیه خاموش شده است. کسی در حیاط نیست. حیاط خانه مقابل منزل میرمحمدصادقی هم از اتومبیلهای شخصی خالی شده است. چند پسر 10 تا 12 ساله در حیاط فوتبال بازی میکنند. ساختمان محل نگهداری کودکان بیسرپرست است. از صبحانه منزل حاجآقا هر روز صبح بخشی به صورت مستقیم به آشپزخانه همین خانه میآید و باقیمانده میان میهمانان توزیع میشود. ایده کتاب خاطرات میرمحمدصادقی در همین حیاط خالی از اتومبیلهای شخصی شکل گرفت. نسل بازاریان مسلمان پیوندی
میان دین، سیاست و اقتصاد ایجاد کردهاند. جلسات صبحگاهی را برگزار میکنند، پیش از ساعت هشت صبح به محل کار خود میروند و پیش از نماز مغرب و عشاء محل کسبشان را ترک میکنند. ثبت خاطرات گروهی از فعالان اقتصادی که تصمیمهای کلانشان را در جلسات صبحگاهی روضه میگیرند و پیوندهایشان را در افطارهای ماه مبارک رمضان تقویت میکنند، لابیهایشان را به جلسات محفلی میبرند و مازاد درآمدشان را صرف امور خیریه میسازند. سبک زندگی نسل بازاریان مسلمان شباهتی به مردان صنعتی ایران در دهه 40 ندارد. ثبت خاطرات آنان تفاوتها را آشکار میسازد. حیاط منزل حاجآقا وقتی خالی میشود، شباهتی بیبدیل به بازار تهران دارد.
دیدگاه تان را بنویسید