تاریخ انتشار:
بررسی دلایل سوء مدیریت حوادثدر گفتوگو با امیر محمودزاده
سادهانگاری بحرانها
در روزهایی که از بهمنماه سپری شده، چند سانحه طبیعی و غیرطبیعی به طور همزمان در کشور رخ داده است و این حوادثهر بار، تلفات جانی و مالی قابل توجهی بر جای میگذارد. تکرار این حوادث، اگرچه تالمات بسیاری را برای مردم به بار میآورد، اما کمتر، عبرتآموز بوده است. بسیاری از کارشناسان بر این باورند که اساساً کشور از علم مدیریت بحران به دور افتاده است. امیر محمودزاده رئیس پژوهشگاه مهندسی بحرانهای طبیعی شاخصپژوه در گفتوگو با تجارت فردا این عارضه را آسیبشناسی کرده و میگوید: «در کشور هنوز هم این باور شکل نگرفته که بحران بیش از حد نزدیک است.»
در روزهایی که از بهمنماه سپری شده، چند سانحه طبیعی و غیرطبیعی به طور همزمان در کشور رخ داده است و این حوادث هر بار، تلفات جانی و مالی قابل توجهی بر جای میگذارد. تکرار این حوادث، اگرچه تالمات بسیاری را برای مردم به بار میآورد، اما کمتر، عبرتآموز بوده است. بسیاری از کارشناسان بر این باورند که اساساً کشور از علم مدیریت بحران به دور افتاده است. امیر محمودزاده رئیس پژوهشگاه مهندسی بحرانهای طبیعی شاخصپژوه در گفتوگو با تجارت فردا این عارضه را آسیبشناسی کرده و میگوید: «در کشور هنوز هم این باور شکل نگرفته که بحران بیش از حد نزدیک است.»
آقای دکتر اخیراً حوادث متعددی در کشور روی داده که از بحران چیزی کم ندارد. از حادثه پلاسکو تا سیل در استان سیستان و بلوچستان، بهمن در جاده دماوند و امثال آن. اما نوع واکنش با این بحران، نشان از عدم آمادگی کامل در مقابل این حوادث و بلایا دارد. چرا مدیریت این پدیدهها تا این حد برای ما دشوار شده و اینکه اساساً حوادث طبیعی که در ایران رخ میدهد چگونه مدیریتی را نیاز دارد؟
دلیل عمده آن است که اکنون حوزه مدیریت بحران در کشور متولی مشخصی ندارد. به عبارت دیگر، کشور فاقد وحدت فرماندهی و ساختاری در مدیریت بحران است و البته فقدان ساختار و قوانین ویژه درباره مدیریت بحران نیز مسالهساز شده است. در حال حاضر، نهادهایی همچون هلالاحمر، سازمان امداد و نجات، شهرداری و امثال آن زیر چتر واحد یک دستگاه نیستند. چالش دیگر، نبود افراد کیفی و متخصص در این حوزه است و تولید علم و پژوهشهای بنیادی در آن به کندی صورت گرفته است. علاوه بر این در کتابهای درسی مدارس و سرفصلهای درسی دانشگاهها، جای خالی مباحث مدیریت بحران به چشم میخورد.
در وهله نخست لازم است نوعی مدیریت ریسک وجود داشته باشد که البته بر مدیریت بحران مقدم است. یعنی حوادث پیش از آنکه رخ دهد، مورد پیشبینی، پیشگیری و رصد قرار گیرد. آنچه به عنوان مدیریت مبتنی بر سناریو نیز خوانده میشود که در آن متولیان مدیریت بحران به این فکر میکنند که چه اتفاقی قرار است در آینده حادث شود و چنانچه این اتفاق رخ دهد، چه اقداماتی مورد نیاز است. کلانشهری نظیر تهران نیز نیازمند تعریف چنین سناریوهای محتملی است. به عنوان مثال این سناریوها که ممکن است در آینده یک زلزله هفتریشتری رخ دهد، سیل جاری شود، توفان به وقوع بپیوندد یا همزمان در چند نقطه آتشسوزی به وجود بیاید و برای هر سناریو یک ضدسناریو تدوین میشود. بدین ترتیب برنامهریزی مبتنی بر آینده صورت میگیرد و با این رویکرد ریسک و بحران مدیریت میشود. در واقع، رویکرد از مقابله به سوی پیشبینی و پیشگیری، و از سوی برنامهریزی به آیندهپژوهی تغییر میکند. این امکان وجود دارد که مردم به صورت منطقهمحور به جای دولت، به مدیریت بحران بپردازند و در این میان دولت نظارت بر این فعالیتها داشته باشد.
مردم چگونه میتوانند بحرانها را مدیریت کنند؟
در کشورهای پیشرفته افراد از سنین کودکی تا بزرگسالی تحت آموزش قرار میگیرند تا فرهنگ مدیریت بحران در وجودشان نهادینه شود. چنانکه مردم خود از قواعد و ضوابط مدیریت بحران به خوبی آگاه هستند و در مواقع اضطرار مانند یک امدادگر عمل میکنند. به عنوان مثال اگر ضوابط مدیریت بحران به مردم آموزش داده شده بود، امکان ایزوله کردن محل حادثه پلاسکو تا شعاع یک کیلومتری به راحتی مقدور بود تا افراد متفرقهای در محل حضور نیابند و این امکان به وجود میآمد که طی ساعات اولیه وقوع حادثه، ساختمان به صورت کامل تخلیه اضطراری شود. حال آنکه در فقدان آموزش و فرهنگسازی، مشاهده شد متاسفانه بسیاری از افراد در محل حادثه اقدام به گرفتن فیلم و سلفی میکردند و در واقع سد راه امدادرسانان بودند.
امیدوارم نظیر زمینلرزه تاسفبار شهر بم که به نقطه عطفی در مباحثآییننامهها و مدیریت زلزله تبدیل شد، حادثه پلاسکو نیز نقطه عطفی برای تدوین آییننامهها و دستورالعملهای حریق، و نیز ارزیابی فوری ساختمانهای مرتفع موجود در تهران باشد.
شما به این نکته اشاره کردید که سازمانهای متولی مدیریت بحران فاقد وحدت هستند. اما به فرض اینکه تمامی دستگاههای تصمیمساز و اجرایی در این حوزه به وحدت برسند، آیا اساساً ما ایرانیها علم مدیریت بحران را بلد هستیم؟
البته منظور از وحدت به مفهوم فیزیکی آن نیست. باید یک ساختار یکپارچه مدیریت شهری و مدیریت بحران شکل بگیرد. اما به دلیل آنکه آموزشی در این زمینه ارائه نشده، انتظار آگاهی و همکاری از مردم غیرمنطقی به نظر میرسد. اکثر آتشنشانهای فداکاری که در حادثه پلاسکو به شهادت رسیدند، به دلیل عدم آگاهی از قوانین و ضوابط و علم مدیریت بحران متاسفانه جان باختند. یعنی اگر میدانستند که بعد از یک ساعت و نیم حریق در ساختمانی با اسکلت فلزی، باید از آن خارج شوند، چهبسا که تلفات انسانی رخ نمیداد. اگر آنها میدانستند که پس از گذشت 10 دقیقه از شروع آتشسوزی، افراد متفرقه نباید وارد ساختمان شوند، این افراد به کام مرگ نمیرفتند. یا اگر میدانستند که لازم است تجهیزات لازم رصد و پیگیری دقیق موقعیت و مسیر آتشنشانان فراهم باشد، این احتمال وجود داشت که برخی زنده از زیر آوار خارج شوند و اگر میدانستند که هنگام حریق گسترده در یک ساختمان، باید ساختمانهای مجاور به سرعت تخریب شوند و دپوی آوار در کنار آن ایجاد شود و از طریق تونل، دسترسی افزایش پیدا کند، خسارات به مراتب کمتری حاصل میشد. من معتقدم، تنها فردی که در این حادثه به نوعی مدیریت
بحران داشت، مقام معظم رهبری بودند که به واسطه پیام ایشان، از افتراق و رویارویی مباحثهای میان دولت ملی و دولت محلی (شهرداری) جلوگیری شد. چنانچه چنین پیامی از سوی ایشان صادر نمیشد، مسوولان به جای امدادرسانی به بحثوجدل با یکدیگر میپرداختند و چالش را پیچیدهتر میکردند.
اکنون ساختمان پلاسکو با خاک یکسان شده و شماری از آتشنشانان و شهروندان عادی در حادثه حریق و فروپاشی این ساختمان، جان خود را از دست دادند. راهکار جلوگیری از تکرار حوادث اینچنینی چیست؟
بهترین اقدام آن است که آموزههای این حادثه، مستندسازی شود. حتی من پیشنهاد میکنم، در محل پلاسکو بنای یادبودی ساخته شود تا کودکان، معلمان، مدیران و تمامی افرادی که در حوزه فرهنگسازی فعال هستند، از آن عبرت بگیرند. تا برای مثال در 10 سال بعد، جامعه بداند که پلاسکو چه بود، چرا مدیریت زمان در این حادثه، به خوبی صورت نگرفت و به چه دلیل عملیات امداد و نجات، فاقد یک فرمانده واقعی بود. جالب اینکه در مصاحبههای گسترده در آن مقطع، هیچگاه مدیرعامل سازمان آتشنشانی تهران دیده نشد و صرفاً سخنگوی این سازمان به تشریح عملیات پرداخت. این موارد، مسائلی است که باید در مورد آنها گفتوگو کرد. اکنون شیب فرهنگی در کشور، زاویه بسیار کمی پیدا کرده و در مقابل اما شیب تکنولوژی به شدت مرتفع و زاویهدار است. در واقع هنگامی که یک تکنولوژی وارد کشور میشود، از آنجا که عمدتاً فرهنگ استفاده از آن ترویج شده، تنها استفادههای منفی آن مورد توجه قرار میگیرد.
بسیار مرسوم است که تیم ملی ایران برای صعود به جام جهانی مربی خارجی استخدام کند. اما حاضر نیستیم برای موضوع اساسی مدیریت بحران، از وجود افراد متخصص یا آییننامههای بینالمللی جهت مشاوره و آموزش بهره بگیریم.
به نظر شما اشتباهات استراتژیک در مدیریت بحران حادثه پلاسکو چه مواردی بود؟
اشتباه اول عدم مدیریت زمان بود؛ چرا که زمان باارزشترین مولفه در مدیریت بحران است. لازم بود در همان یک ساعت اول شروع آتشسوزی، حریق به کلی مهار شود تا شرایط به سوی پیچیدهتر شدن پیش نمیرفت. اما به دلیل ضعف تکنولوژیک و تجهیزاتی در ساختار اطفای حریق، مولفه طلایی زمان از دست رفت و حریق در طبقات توسعه پیدا کرد. اشتباه دوم این بود که ضوابط تخلیه اضطراری جمعیت از محل حادثه پیادهسازی و رعایت نشد. یعنی اطراف ساختمان با ازدحام شدید افراد روبهرو بود و برخی نیز همچنان در حال تردد به ساختمان و طبقات آن بودند. اشتباه سوم در عملیات مهندسی و آواربرداری رخ داد؛ زمانی که یک سازه با حجم 12 تا 15 هزار تن تخریب میشود، بریدن آهن و ستونها با تجهیزات هوابرش اقدامی نادرست است. چرا که به دلیل افزایش دما در لایههای زیرین، یک سازه جدید و حجیم در زیر آوار در حال تشکیل شدن بوده و تنها راه نجات افراد گرفتار در زیر آوار، تونل زدن از مسیر خیابان است. اما وقتی که نقشه ساختمان در دسترس نیست، وقتی تیمهای میدانی مشخص وجود ندارد، وقتی اتاق فکرهای مجرب وجود ندارد و اعضای اتاق فکر موجود را عمدتاً افراد سیاسی تشکیل میدهند و وقتی به جای
فرمانده بحران، تماشاگرانی با کتوشلوار دیده میشود، تکرار اشتباهات و عمق چالش بیشتر میشود. ایکاش برخلاف حوادث دیگری چون حریقهای پتروشیمی، تصادف قطارها و نظیر آن، حریق پلاسکو را هیچگاه فراموش نکنیم. امیدوارم نظیر زمینلرزه تاسفبار شهر بم که به نقطه عطفی در مباحث آییننامهها و مدیریت زلزله تبدیل شد، حادثه پلاسکو نیز نقطه عطفی برای تدوین آییننامهها و دستورالعملهای حریق، و نیز ارزیابی فوری ساختمانهای مرتفع موجود در تهران باشد. آموزههای پلاسکو اکنون ارزش بسیاری دارد؛ چنانکه بدانیم و یاد بگیریم که چه اشتباهاتی در روند مدیریت این حادثه داشتهایم تا در آینده آن را تکرار نکنیم.
از زلزله بم یاد کردید. آیا وقوع این زلزله، واقعاً به نقطه عطفی برای مدیریت زلزله تبدیل شده است؟
این بلای طبیعی سبب شد که نگاه به مقوله زلزله تغییر پیدا کند. چنانکه آییننامه زلزله 2800 با تغییرات اساسی همراه شد، ساختار امداد و نجات در این حوزه در موارد بسیاری مورد اصلاح قرار گرفت و نظارتها بر مهندسی ساختمانها شدت قابل توجهی یافته است. پس از آن بود که در زلزلههای قشم، بروجرد، زرند، اهر و ورزقان تلفات به مراتب کمتری ایجاد شد چراکه پس از تراژدی بم در سال 1382 ما هوشیار شده بودیم. آتشسوزی پلاسکو نیز شاید گستردهترین حریقی بود که تاکنون رخ داده و تجربه چندانی برای مقابله با آن وجود نداشت. حال آنکه پلاسکو نسبت به برجهای بلندمرتبهای که در تهران وجود دارد، تنها دارای 17 طبقه است. اگر این حادثه در یکی از برجهای با ارتفاع بیش از 50 طبقه رخ داده بود، چه خسارتهایی قابل تصور بود؟ اگر حریق در چندین نقطه همزمان روی دهد، چه؟ آیا آمادگی جهت عملیات اطفا یا احیاناً امداد و نجات وجود دارد؟ بنابراین لازم است این حادثه به عنوان یک نقطه چرخشی برای یک آغاز جدید در نگاه مسوولان و سرمایهگذاری در این حوزه، مباحث مدیریت بحران حریق و مقوله امداد و نجات تلقی شود. در واقع تا نگاه تغییر نکند، لزوم تربیت افراد کیفی و
متخصص در حوزه مدیریت بحران احساس نخواهد شد.
سه راهکار برای بهبود مدیریت بحران در کشور وجود دارد؛ نخست، پیادهسازی مفاهیم مدیریت ریسک و بحران از طریق آموزشوپرورش، رسانه ملی، ادارات و سازمانها. راهکار دوم نهادینه کردن این باور است که بدون قواعد و آییننامهها نمیتوان به اداره بحران پرداخت و نهایتاً راهکار سوم سرمایهگذاری مالی در این حوزه است؛ چراکه بدون امکانات و تجهیزات نمیتوان بحران را کنترل کرد.
شما و دیگر کارشناسان به این مساله اذعان میکنید که علم مدیریت بحران در ایران ضعیف است. سوال اینجاست که به چه دلیل در مواقع بروز حادثه برای هدف بزرگی مانند کاهش تلفات جانی و مالی از کارشناسان بینالمللی به صورت مستشاری کمک گرفته نمیشود؟
استفاده مستشاری از کارشناسان بینالمللی در مدیریت بحران ایرادی ندارد. چرا که مدیریت بحران، موضوعی فراسیاسی است و بر اساس قوانین بینالمللی، شرعی و اسلامی، یاری گرفتن از نیروی تخصصی سایر کشورها مجاز شمرده شده است. به عنوان مثال زمانی که تیم ملی فوتبال به دنبال تحقق هدف صعود به جام جهانی است، مربی خارجی استخدام میکند. بنابراین در فوتبال ایران این اتفاق افتاده اما ما حاضر نیستیم برای موضوع اساسی مدیریت بحران، از وجود افراد متخصص یا آییننامههای بینالمللی جهت مشاوره و آموزش بهره بگیریم. همانطور که اشاره کردم به دلیل نبود وحدت در مقوله مدیریت بحران، این اراده متاسفانه وجود ندارد. به عبارت دیگر مشخص نیست اداره یک بحران در شهر تهران، بر عهده چه کسی یا چه نهادی است. آیا این عجیب نیست که هنوز نمیدانیم علت بروز حریق و فروپاشی ساختمان حادثه پلاسکو دقیقاً چه بود. اینکه به صورت پراکنده و در قالب نظرات شخصی، گفته میشود اتصال برق علت حادثه بود، به هیچ وجه معتبر نیست و برای بررسی علل حادثه گروهی از کارشناسان این حوزه باید آن را مورد واکاوی قرار دهند.
پرسش دیگری که وجود دارد آن است که چرا اساساً تجهیزات ما بهروز نیست. اگر خدای ناخواسته هنگام وقوع زلزله، چندین نقطه دچار حریق شود، آیا تجهیزات فعلی ما پاسخگوست؟ در حادثه پلاسکو، حدود 85 درصد از امکانات تهران بسیج شد، حال اگر حادثه بدتری در تهران رخ دهد، معلوم نیست که چگونه بتوان آن را مدیریت کرد.
در بخشی از صحبتهایتان به این مساله اشاره کردید که تولید علم در حوزه مدیریت بحران ضعیف بوده است. این پرسش ایجاد میشود که پژوهشگاه مهندسی مدیریت بحران شاخصپژوه که شما در راس آن فعالیت میکنید و سایر مراکز تحقیقاتی مشابه تاکنون چه میکردهاند؟
وظیفه اصلی ما تولید علم و تربیت افراد کیفی و متخصصانی است که بتوانند در این حوزه تصمیم بگیرند. چهبسا در مدیریت بحران اتخاذ دو تصمیم غلط بهتر از تعلل در تصمیمگیری است و باید توجه داشت که مهمترین رکن در مدیریت بحران، وحدت فرماندهی است. پژوهشگاه همچنین میتواند به تدوین آییننامهها و دستورالعملها یاری برساند و با مطالعه ساختمانهای موجود، گزارشی از خطرپذیری آنها ارائه دهد. به هر حال مشابه حادثه پلاسکو، میتواند در بسیاری از ساختمانها و زیرساختهایی نظیر مترو تهران رخ دهد و باید این آمادگی جهت رویارویی با چنین بحرانهایی همواره وجود داشته باشد. با عبرتآموزی از حادثه پلاسکو و به دور از نگاههای سیاسی، باید مشخص شود که فرمانده عملیات چه کسی یا چه نهادی بود و قصور از کدام سو بود؟ البته که باید بپذیریم ما هم به عنوان پژوهشگاه مهندسی مدیریت بحران نیز قصور داشتهایم. تولید علم کمتر یا عدم پافشاری روی هشدارهایی که داده بودیم و نیز عدم آموزش و فرهنگسازی بهنگام برای مسوولان و مردم از جمله موارد قصور ماست. اما باید توجه داشته باشید که پژوهشگاه، به عنوان بخش خصوصی فعالیت دارد و فاقد اهرم موثر است. حال آنکه بخش
دولتی دارای اهرم و بازوی اجرایی است. تصور من این است که فقر در باور اینکه، بحران در بیخ گوش ما قرار دارد و به آن توجه نمیکنیم، ما را زمینگیر کرده است. ما اکنون هر روز در حال زندگی کردن در بحران هستیم و مدیریت بحران برای ما به یک موضوع روزمره تبدیل شده است.
طی چند ماه اخیر حوادث و بلایای طبیعی متعددی نظیر ریزش بهمن، سیل، معضل ریزگردها در کشور رخ داده و تعدادی در این حوادث جان خود را از دست دادهاند. آیا اساساً این حوادث، بحرانهایی هستند که قربانی میگیرند یا کشور ما آسیبپذیر است؟
متاسفانه این ما هستیم که بسیار آسیبپذیریم. به عنوان نمونه، جان باختن چند هموطن زیر بهمنی که طی هفته گذشته در جاده دماوند رخ داد بسیار جای تعجب دارد. به عنوان یک شهروند، بسیار مغموم میشوم هنگامی که مشاهده میکنم هموطنان کشورم به این راحتی از دست میروند. ریزگردها به یک بحران عمومی برای کشور تبدیل شده و عملاً ایدهپردازی برای این پدیده صورت نمیگیرد و در عین حال کسی هم به حرف ما گوش نمیدهد. جالب است بدانید در مهرماه سال جاری یک کارگاه آموزشی با عنوان مدیریت بحران برف و بهمن در پژوهشگاه برگزار شد که مدرس آن بودم. پیش از برگزاری با شهرداریها، راهداریها، و تمامی مراکز مربوط به این حوزه در کشور نامهنگاری صورت گرفت و از آنها برای شرکت رایگان در این کارگاه دعوت شد، اما تنها هفت نفر از کل مسوولان کشور در دوره حضور یافتند. بنابراین هنوز به این باور نرسیدهایم که پدیدههایی همچون ریزگردها و برف و بهمن بحران به شمار میرود و این غفلت میتواند از توانمندی کشور در پاسخ به چنین بحرانهایی بکاهد. امیدوارم روزی بیاید که ما دریابیم که سرمایه انسانی در حال از دست رفتن است و لازم است مقوله مهم بحرانهای چندگانه را جدی
بگیریم. طی 10 روز، ذهن بیش از 70 میلیون نفر از مردم، درگیر حادثه پلاسکو شد و این یعنی بحران. ضعف در مدیریت سبب شد، آتشسوزی پلاسکو که نهایتاً در دو ساعت باید خاتمه مییافت تا این حد به درازا بکشد. اکنون سه راهکار میتوان به منظور رفع این مساله عنوان کرد. راهکار اول پیادهسازی مفاهیم مدیریت ریسک و بحران از طریق آموزشوپرورش، رسانه ملی، ادارات و سازمانها. راهکار دوم تدوین قوانین و دستورالعملهاست و نهادینه کردن این باور که بدون قواعد و آییننامهها نمیتوان به اداره بحران پرداخت و نهایتاً راهکار سوم سرمایهگذاری مالی در این حوزه است، چراکه بدون امکانات و تجهیزات نمیتوان بحران را کنترل کرد.
دیدگاه تان را بنویسید