تاریخ انتشار:
پیشرفت در ریشهکنی فقر مطلق
کمتر، اما همچنان گریبانگیر
برای مردمی که معتقدند جهان قبلاً مکان بهتری بوده، و به ویژه افرادی که استدلال میکنند ضرر اقتصادی جهانیسازی از منفعت آن بیشتر بوده یک پاسخ آنی و ساده وجود دارد.
برای مردمی که معتقدند جهان قبلاً مکان بهتری بوده، و به ویژه افرادی که استدلال میکنند ضرر اقتصادی جهانیسازی از منفعت آن بیشتر بوده یک پاسخ آنی و ساده وجود دارد. طبق گزارش بانک جهانی، در سال 1981 حدود 42 درصد از جمعیت جهان در فقر مطلق بودند. طبق تعریف فقر در میان شهروندان کنونی در بیشتر کشورهای ثروتمند، آنها نهتنها از اکثر هموطنان خود فقیرتر بودند، بلکه حتی پول کافی برای رفع نیازهای ضروری خود مانند لباس را نیز نداشتند. در بدترین حالت اینکه آنها دچار گرسنگی بودند.
از آن زمان به بعد شمار افرادی که در فقر مطلق هستند یک میلیارد نفر کاهش و شمار افراد غیرفقیر حدود چهار میلیارد نفر افزایش یافته است. تا سال 2013، که آخرین سالی است که دادههای قابل اطمینان از آن وجود دارد، تنها 7 /10 درصد از جمعیت جهان فقیر بودند (معیار مدرن برای فقر این است که قدرت خرید فرد در سال 2011 روزانه کمتر از 90 /1 دلار باشد). فقر به طور قطع بیشتر از سال 2013 کاهش یافته است: برآورد تقریبی بانک جهانی برای سال 2016 عدد 1 /9 درصد است. هومی کاراس از اتاق فکر موسسه بروکینگز برآورد میکند که هر 2 /1 ثانیه یک نفر از فقر مطلق خارج میشود.
این مورد خیرهکننده و بیسابقه است. مورخان اقتصادی تخمین میزنند که حدود یک قرن طول کشید تا بریتانیا از دهه 20 قرن 19 تا دهه 20 قرن 20 فقر مطلق را از بیش از 40 درصد جمعیت خود به کمتر از 20 درصد برساند. ژاپن دیرتر اما با سرعت بیشتر این کار را آغاز کرد. با شروع دهه 70 قرن 19، این کشور سهم جمعیتی خود را که در فقر مطلق بودند طی یک قرن از 80 درصد به تقریباً صفر رساند. امروزه دو کشور بزرگ چین و اندونزی در مسیر دستیابی به سطح ژاپن در کاهش فقر با سرعت دو برابر ژاپن هستند.
متاسفانه، این فصل شاد در تاریخ جهان دارد به پایان میرسد. شمار مردمی که در فقر مطلق زندگی میکنند به طور قطع در آینده به این سرعت کاهش نمییابد و دلیلش این نیست که به صفر میرسد و دیگر نمیتواند از صفر هم کمتر شود. حتی با اینکه نسبت جهانی مردم فقیر با سرعت اندکی کاهش مییابد، فقر در بخشهایی تداوم خواهد داشت، و در تعدادی از آنها احتمالاً فقر افزایش یابد. جنگ بر سر برآوردن نیازها به دورهای از نبردهای سخت در سنگرها تبدیل میشود.
تا همین اواخر فقیرترین مردم جهان را میتوانستیم به سه گروه بزرگ تقسیم کنیم: مردم چین، هند و سایر کشورها. برآورد میشود در سال 1987 چین 660 و هند 374 میلیون فقیر داشتهاند. تمرکز فقر در این دو کشور از یک لحاظ مزیت بود، زیرا در هر دو کشور سیاستهای اقتصادی بهتر به گروهها اجازه خروج از فقر داد. در آخرین سرشماری (2011 در هند؛ 2013 در چین) چین 268 و هند تنها 25 میلیون فقیر داشت. البته جمعیت این دو کشور نسبت به 30 سال پیش بیشتر نیز شده است.
بخشی از این کاهش فقر در چین و هند ساختگی است و با نظرسنجیهای خانواری دقیقتر و تخمینهای جدید از قدرت خرید به دست آمده است. اما بخش بیشتر آن واقعی است. در هر دو کشور، رشد اقتصادی به نفع فقیر و غنی، روستانشین و شهرنشین، بوده است: مولفه جادویی در فرمول کاهشدهنده فقر در چین از دهه 80 میلادی کارخانههای آن نبوده بلکه مزارع کوچک ولی بسیار پربازده آن بوده است. همین مورد در سایر کشورهای آسیایی صدق میکند. کارولینا سانچز، یکی از مدیران بانک جهانی، به ویژه تحت تاثیر بنگلادش قرار گرفته است، کشوری که بسیاری از زنان آن با داشتن سواد اندک توانستهاند شغلهای خوبی در کارخانههای نساجی بیابند.
امروزه حدود چهارپنجم از کل افرادی که در فقر مطلقاند، در حومه شهرها، و نیمی از آنها در کشورهای جنوب صحرای آفریقا زندگی میکنند. به همان اندازه که در آسیا داستان موفقیت وجود دارد در آفریقا داستان شکست میبینیم. کائوشیکا باسو، اقتصاددانی از دانشگاه کورنل میگوید نیجریه را در نظر بگیرید. در سال 1985 سهم این کشور که کمتر از خط فقر بینالمللی بود حدود 45 درصد برآورد شد که کمتر از سهم چین یا اندونزی بود. اکنون نیجریه سهم بسیار بزرگتری از افراد فقیر نسبت به این دو کشور دارد. برنامه جهانی غذا، که شاخهای از سازمان ملل متحد است، بستههای غلات را به کشورهای بیقانون و گرسنه در شمال شرقی آفریقا میفرستد.
کشورهای جنوب صحرای آفریقا واقعاً در حال پسرفت نیستند. نرخ فقر مطلق از 54 درصد در سال 1990 به 41 درصد در سال 2013 رسیده است. اما از آنجا که جمعیت آفریقا به سرعت در حال افزایش است (5 /2درصد در سال، در مقایسه با یک درصد در آسیا) و اینکه نرخ فقر اکنون به کندی کاهش مییابد، شمار آفریقاییهای فقیر بیش از دهه 90 است. کشورهای جنوب صحرای آفریقا با داشتن ساکنان فقیر بیش از هر ناحیه دیگر اکنون دارند نرخ جهانی فقر را افزایش میدهند.
تلاش در جهت رفاه
اینها اخباری بد است، زیرا فقر به ویژه در آفریقا غیرقابل ردیابی است. مشکل نخست این است که رشد اقتصادی در آنجا با توجه به انفجار جمعیت در این قاره ضعیف بوده است. طبق گزارش صندوق بینالمللی پول، از سال 2000 تولید ناخالص داخلی سرانه در برابری قدرت خرید در کشورهای جنوب صحرای آفریقا دو برابر شده است؛ در آسیای نوظهور این رقم تقریباً چهار برابر شده است. کشورهای تولیدکننده نفت مانند آنگولا و نیجریه که دورههای رونق را دیدهاند نتوانستهاند فقر را کاهش دهند، و در هر صورت، دچار رکود شدهاند.
مشکل دوم این است که بسیاری از دولتهای آفریقایی بیدوام، بیکفایت، خودکامه یا مستبد هستند. گروه OECD متشکل از کشورهای ثروتمند 56 مکان در جهان را «بیثبات» قلمداد کرده است، که بیشتر آنها کشور هستند و کرانه باختری و نوار غزه نیز در میان آنها قرار دارد. 36 مکان در آفریقا قرار دارد و این قاره به اندازه دهههای 80 و 90 میلادی درگیر جنگ نیست، اما همچنان در چند کشور آن مانند جمهوری خلق کنگو و سودان جنوبی فجایع رخ میدهد، و شمار زیادی از کشورهای آن مانند ساحل عاج و کنیا گهگاه دچار خشونت سیاسی میشوند. خشونت هم سبب ایجاد فقر میشود و هم دولتها را از تلاش برای کاستن از فقر باز میدارد.
مشکل سوم این است که افراد فقیر در آفریقا همگی واقعاً بسیار فقیرند. روآندا را با بنگلادش مقایسه کنید. هر دو کشورهایی کمدرآمد هستند؛ هر دو، دولت باکفایت دارند؛ هر دو در چند سال پیش رشد خوبی داشتهاند. اما فقیران روآندا از فقیران بنگلادش فقیرترند. بسیاری از آنها حدود یک دلار در روز درآمد دارند. لارنس چاندی از یونیسف میگوید روآندا رشد پنجدرصدی را در 10 سال گذشته تجربه کرده و این رشد یکنواخت بوده است. در پایان این دوره چشمگیر، یکچهارم از مردم روآندا همچنان پایینتر از خط فقر مطلقاند.
روآندا غیر از یک لحاظ در موقعیتی بدتر از بنگلادش قرار دارد. از آنجا که جمعیت زیادی در آن پایینتر از خط فقر 90 /1 دلار در روز هستند، روآندا باید بتواند برای هر نقطه از رشد افراد بیشتری را بالاتر از خط فقر برساند (با فرض اینکه گسترش رشد یکنواخت است). در بنگلادش عکس این مورد درست است. این کشور دارای جمعیت زیادی از افرادی است که بهتازگی بالاتر از خط فقر رفته و دارای نسبتی رو به کاهش از افراد است که درست زیر خط فقر قرار دارند و میتوانند به آسانی به بالای خط فقر برسند. بنگلادش تاکنون پیشرفت بسیار خوبی در مبارزه با فقر داشته است. احتمالاً از این به بعد پیشرفت آن در این زمینه کند شود.
آقای باسو که قبلاً مشاور ارشد اقتصادی در دولت هند بوده اشاره میکند هند در موقعیتی مشابه بنگلادش قرار دارد. با وجود شمار زیادی از افراد درگیر فقر، هماکنون هند باید افراد در آستانه فقر را از افتادن در دام آن نجات دهد، در حالی که فقیرترین افراد را نیز سریعتر از آنچه رشد اقتصادی میتواند انجام دهد از بیچارگی نجات دهد.
به طور خلاصه، هند و کشورهایی مانند آن به نظامهای رفاهی مناسب نیاز دارند. آنها همچنان در راه دستیابی به آن هستند. در کل، مخارج دولت از تولید ناخالص داخلی در کشورهایی با درآمد کمتر از متوسط نسبت به کشورهای فقیرتر یا غنیتر کمتر است. کشورهای جنوب آسیا به ویژه با کشورهای آمریکای لاتین مقایسه میشوند. در سال 2014 هند تنها 7 /0 درصد از GDP خود را صرف برنامههای امنیت شبکههای اجتماعی کرد. سه سال پیش برزیل 4 /2 درصد از GDP خود را صرف چنین برنامههایی کرد و نیمی از مخارج هند صرف پروژههای عمومی روستایی و تغذیه کودکان در مدرسه میشود. پرداختهای برزیل تقریباً همگی به پول نقد است، که کارآمدتر است. هند بعضی از کمکهای خود مانند یارانه سوخت را که به درستی هدفگیری نمیشود حذف کرده و در فکر درآمد پایه جهانی است که با نظام هویت بیومتریک آن عملی میشود، برنامهای که هماکنون حدود 1 /1 میلیارد نفر را تحت پوشش قرار داده است. اما این هنوز در مرحله حرف است.
فقر مطلق در همهجا به جز آفریقا محو میشود، و در کشورهای آسیایی با نظام رفاهی ضعیف مبارزه برای ریشهکنی فقر دارد رو به کاهش میگذارد. بانک جهانی تخمین میزند حدود چهار درصد از جمعیت جهان تا سال 2030 همچنان در فقر مطلق هستند؛ اگر اقتصادها به سرعت 10 سال پیش رشد کنند و اگر درآمد مردم با همان نرخ یکسان برای همه افزایش یابد. شمار مردم فقیر حتی ممکن است اندکی افزایش یابد.
مشکل آخرین مایل
پس از دههها رشد خیرهکننده، طلسم کاهش کند فقر یک ناامیدی بزرگ است. در میان تمام موارد دیگر، این مورد احتمالاً به معنای از دست دادن یک هدف بزرگ است. در سال 2000 اعضای سازمان ملل متحد برای کاهش فقر به نصف میزان سال 1990 تا سال 2015 توافق کردند. پیشرفت به قدری سریع بود که جهان حداقل پنج سال زودتر به هدف خود رسید. بنابراین دو هدف جدید تعریف شد- مورد نخست در فهرست بلند «اهداف توسعه پایدار». جهان هماکنون باید نرخ فقر مطلق را تا سال 2020 به 9 درصد و تا سال 2030 به 3 درصد برساند. جهان به نخستین هدف از میان این اهداف میتواند و احتمالاً میرسد. اما هدف دوم به نظر دور از دسترس میرسد.
اما همچنان به نظر میرسد هدف جهانی برای کاهش فقر مطلق بیربط است، زیرا فقر مطلق مشکلی جهانی نیست. در اواسط قرن 19 میلادی هر قاره جمعیتی بزرگ از فقرا داشت. اکنون، پس از آنکه ظاهراً فقر مطلق در یک به یک مناطق ریشهکن میشود (اروپا، آمریکای شمالی، آمریکای لاتین و هماکنون شرق آسیا)، مشکلی مختص جنوب آفریقا و کشورهای جنوب صحرای آفریقاست. به نظر میرسد فقر هرچه بیشتر مشکلی مختص آفریقا میشود.
میتوان آیندهای را تصور کرد که در آن حتی با ریشهدارتر شدن فقر در چند کشور بدشانس، که درگیر جنگ و دولتهای بیکفایت هستند، نرخ جهانی فقر همچنان کاهش یابد. این میتوانست پیشرفتی بزرگ در گذشته باشد، اما شادمانی از رسیدن به آن دشوار است. جهانی سراسر عاری از فقر، که در آن چند کشور همیشه غمگین وجود دارد، به اندازه کافی خوب نیست.
منبع:اکونومیست
منبع:اکونومیست
دیدگاه تان را بنویسید