پیچیدگی علم ساده
ایدههای پوپولیستی چگونه به نظام تصمیمگیری راه مییابد؟
عرصه سیاستگذاری و تصمیمگیری در کشور ما از سالهای دور جولانگاه نظرات بیاساس و خطرناک بوده و سیاستمداران پوپولیست همواره ایدههای به ظاهر ساده اما بسیار پرهزینه را مطرح کردهاند. خیلی از این ایدهها به تصمیم رسمی تبدیل نشدهاند اما انتظارات جامعه را تحریک کردهاند اما بعضی ایدهها اجرایی شده و نتایج زیانباری به دنبال داشتهاند. برخی ایدهها فقط از پشت تریبونها و شاید هم روی کاغذ مطرح شدهاند اما بودجه قابل توجهی جذب کردهاند و برخی ایدهها نیز با سروصدای زیاد مطرح شدهاند و به فهرست امور اجرایی سیاستمداران نیز راه یافتهاند اما در نهایت با تحمیل هزینه گزاف کنار گذاشته شدهاند. اظهارنظرهای عجیبوغریب در عرصه سیاسی ایران هم سابقه دارد و حتی به سیاستگذاری هم راه یافته است.
عرصه سیاستگذاری و تصمیمگیری در کشور ما از سالهای دور جولانگاه نظرات بیاساس و خطرناک بوده و سیاستمداران پوپولیست همواره ایدههای به ظاهر ساده اما بسیار پرهزینه را مطرح کردهاند. خیلی از این ایدهها به تصمیم رسمی تبدیل نشدهاند اما انتظارات جامعه را تحریک کردهاند اما بعضی ایدهها اجرایی شده و نتایج زیانباری به دنبال داشتهاند. برخی ایدهها فقط از پشت تریبونها و شاید هم روی کاغذ مطرح شدهاند اما بودجه قابل توجهی جذب کردهاند و برخی ایدهها نیز با سروصدای زیاد مطرح شدهاند و به فهرست امور اجرایی سیاستمداران نیز راه یافتهاند اما در نهایت با تحمیل هزینه گزاف کنار گذاشته شدهاند. اظهارنظرهای عجیبوغریب در عرصه سیاسی ایران هم سابقه دارد و حتی به سیاستگذاری هم راه یافته است. اینگونه هم نیست که فقط در کشور ما افراد اظهارنظرهای عجیبوغریب را مطرح کنند، هرجا که سیاستمداران پوپولیست مجالی برای فعالیت داشته باشند، چنین اظهارنظرهایی شنیده میشود اما با این تفاوت که در جهان پیشرفته، اظهارنظرهای شاذ و تخیلی معمولاً راهی به سیاستگذاری پیدا نمیکند اما در کشور ما این اظهارنظرها مورد توجه سیاستمداران قرار میگیرد و به کار برده میشود.
در طول سالهای گذشته، سنگهای بزرگی از سوی سیاستمداران پوپولیست چپ و راست در چاه جامعه و اقتصاد انداخته شده که با وجود گذشت سالهای طولانی، هنوز کسی موفق به خارج کردن آنها نشده است. سنگهای بزرگ انداختهشده در چاه سیاست، شمارشان بسیار است؛ از حمله به سفارت آمریکا در اوایل دهه 60 تا تسخیر سفارت عربستان در میانههای دهه90 که هر کدام مسیر زندگی و کسبوکار میلیونها نفر را تغییر دادند. اما سنگهای بزرگ اقتصادی هم شمارشان کم نیست؛ چه سنگهای بزرگی که در چاه انداخته شده و چه صخرههایی که پیش پای فعالان اقتصادی قرار گرفته است. به عقیده اقتصاددانان، اغلب سنگهای بزرگی که این روزها در مسیر فعالان اقتصادی قرار دارد، حاصل همین پیشنهادهای عجیبوغریب است که ابتدا به عنوان ایدههای خلاقانه و برای عبور از مشکلات مطرح شده و بعد به عنوان راهحل به سیاستگذاری راه یافته است.
همانطور که اشاره شد، افراد آزادند نظرات خود را مطرح کنند و هیچکس حق ندارد کسی را به خاطر مطرح کردن نظراتش محدود کند اما تصمیمگیری درباره زندگی و کسبوکار مردم، جای ایدههای تخیلی نیست و سیاستگذاری نباید عرصهای برای آزمون و خطا باشد. ایدههایی نظیر مجانی شدن آبوبرق، تبدیل دشتها به مزرعه، اتصال دریای خزر به خلیجفارس، صاحب خانه کردن همه مردم، خودکفایی در تولید مواد غذایی، تراشیدن کوه برای عبور ابرهای بارانزا، آوردن نفت سر سفره مردم، ساخت لامبورگینی دستساز، تولید قطعات خودرو در منزل، ایجاد اشتغال یک میلیون تومان و... به گوش ما آشنا هستند و در چند دهه گذشته به اشکال مختلف مطرح شدهاند. خیلی از این ایدهها به سیاستگذاری راه نیافتهاند اما انتظارات جامعه را تحریک کرده اما بعضی ایدهها اجرایی شده و نتایج زیانباری به دنبال داشتهاند. بهطور مثال، ایده «مجانی کردن آبوبرق برای کمدرآمدها» که نخستین بار در دولت موقت به تصویب رسید، ایدهای اشتباه با عواقب زیانبار بود که انتظارات را به شدت بالا برد و تبدیل به یک مطالبه غلط شد. همچنین «ایده خانهدار کردن همه مردم» که اوایل انقلاب توسط سیدهادی خسروشاهی، رئیس وقت بنیاد مسکن مطرح شد، نهتنها هرگز به مرحله اجرا نرسید که باعث تشدید مهاجرت از شهرها به پایتخت شد. ایده خودکفایی در تولید گندم نیز از آن ایدههای اشتباه بود که باعث برداشت بیرویه آبهای زیرزمینی شد و اکنون باعث فرونشست کشور شده است.
انحراف از مسیر
تاریخ را که مرور میکنیم با اظهارنظرهای عجیبی مواجه میشویم که هر کدام برای انحراف مسیر یک جامعه کافی است. در دهه 30 ایده ملی شدن نفت که برگرفته از سیاست ملی شدن صنایع در انگلیس بود، در نهایت به دولتی شدن نفت منجر شد. چنانکه به عقیده موسی غنینژاد، «مصدق و دوستان ایشان در جریان دولتی کردن صنعت نفت ایران ضربه سنگینی به اقتصاد ما زدند که هنوز آثار این ضربه در اقتصاد ما مشهود است. به همین دلیل معتقدم آقای مصدق با شعارهای عوامپسندانه جامعه ایران را به بیراهه برد و با اشتباهی که در دولتی کردن نفت ایران مرتکب شد، اقتصاد ایران را به مسیر نادرستی کشاند».
ممکن است از خود بپرسید که وضع موجود به شعارها و سیاستهای دهه 40 چه ارتباطی دارد؟ پاسخ این است که خیلی از رویههای غلط موجود، از دهه 40 به این طرف رایج شده و هنوز برچیده نشده است. بهطور مثال انقلاب سفید، گستردهترین برنامه برای اصلاحات ساختاری در حکومت پهلوی بود که شخص شاه بر اجرای آن تاکید داشت و آمریکاییها نیز موافق آن بودند. فارغ از هرگونه داوری ارزشی، در نظر بسیاری از مورخان، این ابرپروژه در حوزههای مختلف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بر زندگی مردم ایران اثرات بلندمدت گذاشت. امروز بیش از هرزمانی مشخص است که شاه گرایشهای سوسیالیستی داشته و تحت تاثیر اندیشه روشنفکرانی همچون خلیل ملکی بوده است. آبشخور فکری خیلی از سیاستگذاران ابتدای انقلاب هم کمابیش افرادی نظیر خلیل ملکی، جلال آلاحمد، محمود عسگریزاده، علی شریعتی و دیگر روشنفکران چپگرا بوده است.
در دهه 1340 خیلی از ایدههای خلیل ملکی به اجرا درآمد که خسارتهای زیادی بهجا گذاشت. خلیل ملکی را میتوان مبدع بسیاری از اندیشههای سوسیالیسم ایرانی دانست، ایدئولوژی ملکی، در واقع نسخه ایرانیشده نوعی مارکسیسم در ترکیب با ملیگرایی بود.
برخی از اندیشههای اقتصادی ملکی در جهت محدود کردن «سرمایهداری» و گستردن «دخالت دولت در تنظیم امور اقتصادی» در زمان مصدق و برخی نیز در سالهای اقتدار پهلوی دوم در سالهای 1340 و 1350 عملی شد. خلیل ملکی معتقد بود سرمایهگذاری در صنایع کلیدی، ارتباطات، صنعت نفت و... بهطور اساسی سرمایهگذاری عمومی بوده و باید تحت نظارت دقیق دولت باشد. ملکی کمک کرد تا زمین بازی بخش خصوصی کوچک و کوچکتر شود و در مقابل، دولت قدرت بیشتری بگیرد.
در همین دوران روشنفکرانی نظیر جلال آلاحمد، صنعت ایران را مونتاژی و وابسته به غرب میدانستند و معتقد بودند که ایران باید در زمینه خودرو به خودکفایی برسد و راه بر واردات خودرو باید بسته شود. پس اگر در حال حاضر از طرح نظرات افرادی نظیر مصطفی میرسلیم ابراز ناراحتی میشود، باید ریشه نظرات او را در دیدگاههای روشنفکران چپگرا مثل احمد فردید، جلال آلاحمد، خلیل ملکی و دیگران جستوجو کرد.
همچنین افرادی نظیر محمود عسگریزاده و سعید محسن ایده خودکفایی را مطرح کردند و دنبال این بودند که بیابانهای ایران را به زمین کشاورزی تبدیل کنند اما اکنون حضور ندارند که ببینند ایدههای تخیلی آنها چگونه به فرونشست دشتهای ایران منجر شده است. همچنین میتوان به پیشنهادهای سران حزب رستاخیر اشاره کرد که در دهه 50 با هدف مهار تورم مطرح شد اما به سرکوب گسترده بازاریان و تشکیل صندوق حمایت مصرفکنندگان در دهه 50 انجامید و زمینهساز تخریب اقتصاد ایران برای سالهای بعد شد.
در همان سالها که جامعه ایران تحت تاثیر شعارهای روشنفکری، ژست استعمارستیزی گرفته بود، اظهارنظرهای عجیبوغریبی از سوی جوانانی که مدعی مبارزه با بیعدالتی و ظلم بودند مطرح میشد. به عنوان مثال محمود عسگریزاده یکی از جوانان منتقد حکومت پهلوی بود که ایدههای عجیبوغریب خود را به صورت کتابی با عنوان «اقتصاد به زبان ساده» منتشر کرد. این کتاب در مقطعی که بسیاری از جوانان تشنه یادگیری اصول علم اقتصاد بودند، به صورت جزوهای برای مجاهدین خلق نوشته شد و خیلی از مبارزان چپگرا برای یادگیری اقتصاد به آن روی آوردند.
«اقتصاد به زبان ساده «عسگریزاده برداشتی ساده از دیدگاههای پیچیده «کارل مارکس» بود و تا مدتها منبع اصلی چریکهای مسلمان و غیرمسلمان در حوزه اقتصاد محسوب میشد که با هدف ریشهکن کردن امپریالیسم و مقابله با استثمار خلق به پا خاسته بودند و میخواستند حکومتی کارگری مبتنی بر آموزههای مارکسیستی برپا کنند. عسگریزاده در این کتاب، با استدلالهای عجیب علیه اصول اقتصاد آزاد موضع میگیرد و با ماموریت سادهسازی مفاهیم علم اقتصادی که از غرب آمده، اراجیف زیادی به نام علم اقتصاد به خورد جامعه میدهد. یکی دیگر از منابع مهم مجاهدین در این زمینه جزوه «استثمار از دیدگاه ایدئولوژی اسلامی ما» اثر سعید محسن است که نویسنده در آن حتی موضوع ترافیک و راهبندان را هم به نظام سرمایهداری ربط داده و داشتن ماشین سواری شخصی را یک نیاز کاذب و غیرضروری دانسته که با افزایش حجم ترافیک، اوقات باارزش انسانها را تلف میکند.
ایدههای نشدنی انقلابی
فهرست افراد و گروههایی که با پیشنهادهای عجیبوغریب خود وضع آشفته موجود اقتصاد ایران را رقم زدهاند، بسیار طولانی است. از جوانانی که پیشنهاد ترور مدیران و کارآفرینان را در دهه 50 دادند و شماری از کارآفرینان کشور را ترور کردند تا آنها که از دیوار سفارت آمریکا بالا رفتند، همه و همه شوکهای بزرگی به اقتصاد ایران وارد کردند.
در سالهای منتهی به انقلاب، فعالیت فرهنگی و تبلیغی گروههای سیاسی به اوج رسیده بود. بیشترین فعالیت توسط اعضای سازمان مجاهدین خلق صورت میگرفت و گروههای مذهبی هم مجال زیادی برای فعالیت پیدا کرده بودند.
عمده تبلیغات گروههای سیاسی بر فقر مردم، فساد گسترده حکومت، وابستگی به غرب و اقتصاد بیمار متمرکز شده بود. انقلابیون مدعی بودند که حکومت پهلوی دستنشانده است و نمیتواند مشکلات کشور را حلوفصل کند. نیروهای انقلابی معتقد بودند کشور در عصر پهلوی ناعادلانه اداره میشود و در اختیار طبقه خاص قرار دارد. این تفکر در طول دهه 50 به شدت فراگیر شد و عموم مردم با چنین تصوراتی به استقبال انقلاب اسلامی رفتند. با پیروزی انقلاب، سکانداران جمهوری اسلامی تلاش کردند برنامههایی را پیش ببرند که مرتفعکننده فقر و از بین برنده نابرابری باشد، بنابراین شعارها و برنامههای پس از انقلاب به سمت توزیع منابع برای از بین بردن فقر سوق داده شد. در این مقطع، انقلابیون دو ماموریت مهم برای خود تعریف کردند؛ یکی اینکه کام جامعه را از عدالت شیرین کنند و دیگر اینکه اقتصاد را از وابستگی به غرب خلاص کنند.
اولین منابعی که میتوانست عادلانه توزیع شود، آب و برق بود که عده زیادی از انقلابیون در سخنرانیهای خود وعده آن را دادند. دومین وعده میتوانست، دسترسی عادلانه به سرپناه باشد که در همان روزهای آغازین انقلاب قول آن به مردم داده شد. وعده پرداخت تسهیلات بانکی به عموم مردم، توزیع مواد غذایی رایگان، تقسیم درآمدهای نفتی و آزاد کردن منابع طبیعی به کرات داده شد. همچنین برخی از خانهدار کردن همه مردم سخن گفتند و برخی هم پیشنهاد کردند که پارکینگ منازل تبدیل به واحد مسکونی شود. سیدهادی خسروشاهی، نخستین رئیس بنیاد مسکن انقلاب در سال 1358 قول داده همه مردم را خانهدار کند و سراجالدین کازرونی وزیر وقت مسکن بخشنامهای صادر کرد که بر اساس آن به تمام مالکان اجازه داده شد تا پیلوتها و پارکینگها را تبدیل به واحد مسکونی کنند؛ در مدت زمانی کوتاه 200 هزار پارکینگ تبدیل به واحد مسکونی شد و به این ترتیب، خیابانها و معابر پر از ماشین شد و خانههای غیراستانداردی هم به وجود آمد که به هیچ عنوان برای زندگی مناسب نبود. آلونکهایی درون ساختمانها شکل گرفت که از نور و هوای خوب محروم بود. در ادامه گزارش، به سه ابرایده نشدنی اشاره میکنیم که آثار مخرب آنها هنوز در اقتصاد ایران دیده میشود.
آب و برق مجانی
ایده «مجانی شدن آب و برق» یکی از پوپولیستیترین ایدههایی بود که سیاستمداران در روزهای آغازین پیروزی انقلاب اسلامی مطرح کردند و به سیاستگذاری هم راه پیدا کرد. این وعده در همان روزهای آغازین پیروزی انقلاب اسلامی، در اظهارنظرهای انقلابیونی که هنوز به نظام تصمیمگیری راه نیافته بودند، به کرات مطرح شد تا اینکه نخستین بار در دولت موقت به تصویب رسید. روزنامه کیهان روز 8 اسفند 1357 دو خبر به نقل از سخنگوی دولت موقت منتشر کرد. خبر مهم عباس امیرانتظام این بود که «آب و برق برای کمدرآمدها مجانی میشود» و «مالیات معاملات زمین و ساختمان لغو شد». به این ترتیب دولت موقت در حالی که هنوز انقلاب به یکماهگی نرسیده بود، یکی از ناممکنترین وعدههای اقتصادی را تصویب کرد.
خانهدار کردن همه مردم
همانطور که اشاره شد، «خانهدار کردن همه مردم» نیز یکی از پوپولیستیترین ایدههایی است که در چند دهه گذشته مطرح شده و به سیاستگذاری هم راه پیدا کرده است. آنها که روزنامه کیهان را در تاریخ 21 آذر 1358 خریدند، با تیتر بزرگی مواجه شدند که از اعطای وام با اقساط 100ماهه و بدون پیشپرداخت خبر میداد. خبر را آیتالله سیدهادی خسروشاهی -اولین رئیس بنیاد مسکن انقلاب اسلامی- به روزنامهها داده بود و کیهان، آن روز با تیتر بزرگ «خانه نخرید، همه را صاحب خانه میکنیم»، این خبر را به اطلاع خوانندگان خود رساند. بنیاد مسکن انقلاب اسلامی در فروردینماه ۱۳۵۸ تاسیس شد و سیدهادی خسروشاهی نخستین رئیس این بنیاد بود. او به کیهان گفته بود: «از این پس، بانک مسکن امور زمین و خانه را برعهده خواهد داشت و همه خانهها و اراضی واگذارشده یا تصاحبشده پس از انقلاب پس گرفته خواهد شد و متجاوزان به اراضی دولت و مردم و متصرفان منازل چنانچه داوطلبانه خود را معرفی نکنند، شناسایی و به دادگاههای انقلاب تسلیم خواهند شد.» آقای خسروشاهی گفته بود: «بهره وام مسکن حذف شده و شامل وامهای قدیم هم خواهد شد و نیز قانون اراضی موات اجازه میدهد که مالکان یک خانه و یک آپارتمان تنها بتوانند برای یک زمین دیگر پروانه ساختمان بگیرند.»
اولین رئیس بنیاد مسکن انقلاب اسلامی تاکید کرده بود که «نمیگذاریم معاملات مستغلات به وضعیت ناهنجاری که در دوران طاغوت داشت بازگردد زیرا مسکن وسیله ضروری زندگانی است، نه تجارت، بورسبازی و انباشت پول. در حقیقت حذف بهره وام مسکن، به مفهوم ایجاد توانمندی برای همه مردم برای خرید خانه بود چرا که وقتی وام بدون بهره در اختیار همگان قرار میگیرد دیگر دلیلی برای بدون خانه ماندن وجود ندارد». ایده آقای خسروشاهی تعادل بازار مسکن را در نخستین ماههای پیروزی انقلاب به هم زد و همچنین باعث شد شمار زیادی از مردم از شهرهای کوچک به پایتخت مهاجرت کنند.
ایدهای که به فرونشست منجر شد
در ادبیات رسانههای چپگرا، واردات کالا از دیگر کشورها امری مذموم شمرده میشد. این تفکرات ریشه در آموزههای غربستیزانه روشنفکران سوسیالیست داشت. درجه ناپسند بودن واردات کالاهای خارجی، وقتی به محصولات کشاورزی میرسید چند برابر میشد و بهطور مشخص اگر دولتی گندم وارد میکرد، مرتکب گناهی نابخشودنی شده بود. ایده مخالفان واردات محصولات کشاورزی پیش از انقلاب این بود که واردات میتواند به نابودی کشاورزی در کشور منجر شود و مهاجرت را تشدید کند. پس از انقلاب اما این استدلال مطرح شد که گندم یک کالای استراتژیک است و واردات آن به معنی وابستگی کشور به بیگانگان است پس باید خودمان گندم را تولید کنیم. به این ترتیب سیاست خرید تضمینی گندم مطرح شد که اجرای این سیاست هزینه گزافی به کشور تحمیل کرده است. از یکسو ذخایر آبهای زیرزمینی مستمراً کاهش یافته و از سوی دیگر باعث افزایش کسری بودجه دولت و افزایش بدهی بانکها به بانک مرکزی شده که به صورت تورم خود را در سفره مردم نشان داده است.
همان همیشگی
دادن هرگونه وعده و بهخصوص وعدههای نشدنی در سالهای ابتدایی انقلاب به نوعی طبیعی بود. عدهای که علیه حکومت قبل به پا خاسته بودند، تجربه حکومتداری نداشتند و شعارها و برنامههای جدیدی مطرح کردند. زمان زیادی لازم نبود که غیرممکن بودن خیلی از شعارها اثبات شود. به همین دلیل هرچه زمان گذشت، سیاستمداران سنجیدهتر سخن گفتند و عاقلانهتر تصمیم گرفتند. بهخصوص بعد از جنگ که سیاستها به نسبت گذشته، قابل دفاعتر بود و تصمیمها سنجیدهتر. سیاستمداران پوپولیست هم به حاشیه رانده شدند و نسل جوانتر مدیران جمهوری اسلامی که در دهه 60 بسیار آزمون و خطا کرده بودند، در دهه 70 تا نیمههای دهه 80 فضای مناسبی برای اقتصاد فراهم آوردند. اما از سال 1384 ورق برگشت و همه چیز تغییر کرد. به عقیده مسعود نیلی، «با در نظر گرفتن یک بازه بلندمدت، یک مشاهده پذیرفتهشده این است که از سال 1384 به بعد حکمرانی اقتصادی ما شکل متعارفی نداشته است. قبل از آن سال هم مشکلات زیادی در اقتصاد وجود داشت اما تلاش نظام حکمرانی در جهت ایجاد نهادها و وضع سیاستهایی بود که از بار مشکلات کم کند». برای نمونه برنامه سوم توسعه تلاشی برای کمک به حکمرانیِ در حال یادگیری ما بود که بتواند یکسری نهادهای ضروری را ایجاد و تثبیت کند و شرایط را برای بهبودی فراهم کند که استمرار داشته باشد. ذینفعان آن بهبود شرایط، فعالان اقتصادی، سرمایهگذاران و کارآفرینان و در واقع انبوه مردم بودند که از آن بهرهمند میشدند. اما در سال 1384 یک تغییر بزرگ رخ داد که نقطه چرخش حکمرانی اقتصادی در دوره پس از انقلاب محسوب میشود؛ در حدی که از نظر مسعود نیلی «بعد از سال 1357 که کل نظام سیاسی با انقلاب اسلامی تغییر کرد، 1384 مهمترین سال در تحولات حکمرانی اقتصادی، سیاست خارجی و داخلی و حتی رویکردهای اجتماعی و فرهنگی محسوب میشود. در این سال دگرگونیهای زیادی رخ داد که آن را به یک نقطه عطف تاریخی تبدیل کرده است. بنمایهای که آن تحولات و استمرار شرایط جدید را امکانپذیر کرد، درآمدهای بسیار بالای نفت بود که امکان قدرتنمایی زیادی را برای دولت فراهم کرد».
با تکیه بر همین درآمد بود که محمود احمدینژاد بیسابقهترین تصمیمهای اقتصادی را گرفت. او که پس از اولین حضور در نیویورک و شرکت در اجلاس عمومی سازمان ملل از «هاله نور» سخن گفت در اقدامی عجیب، سازمان برنامه و بودجه را منحل کرد و قول داد پول نفت را سر سفره مردم بیاورد و فساد را ریشهکن کند. وعده خانهدار کردن همه ایرانیان را داد و حتی پا را فراتر گذاشت و قول داد به هر خانواده ایرانی ویلای هزارمتری بدهد. او بارها تحریمها را بیاهمیت تلقی کرد و آنها را «کاغذپاره» خواند. او در یکی از مساجد جنوب شهر تهران در اظهارنظری عجیب گفت: «یک دبیر به من گفت که یکی از شاگردانش در خانه انرژی هستهای کشف کرده. من زنگ زدم به رئیس سازمان انرژی هستهای که بررسی کنید. دانشمندان هستهای ما تحقیق کردند و دیدند این دختر راست میگوید و در خانهاش انرژی هستهای تولید کرده. الان خب این دختر یک دانشمند هستهای شده است. این خودباوری است.» مثالهای بیشماری از نظرات عجیب محمود احمدینژاد وجود دارد که هرکدام را جداگانه میتوان بررسی کرد.
با کنار رفتن محمود احمدینژاد از قدرت، راه او توسط سیاستمداران جوان ادامه پیدا کرد. بهطور مشخص در سالهای گذشته حجت عبدالملکی که ویژگیهای مشابهی با محمود احمدینژاد دارد، چند اظهار نظر عجیب مطرح کرده که هنوز هم در شبکههای اجتماعی مورد توجه مردم قرار دارد. او گفته بود: «با یک میلیون تومان هم میشود کار تولید کرد. حتماً میپرسید چگونه؟ حق دارید آموزش ندادهایم.» آقای عبدالملکی که مدتی سکان وزارت کار و امور اجتماعی را در دست داشت، همچنین در یک برنامه تلویزیونی اینترنتی ادعا کرد: «پنج جوان ایرانی خودرو لامبورگینی در ابعاد جهانی ساختهاند» او در اظهار نظر دیگری راز صنعت خودرو کرهجنوبی را اینطور تبیین کرد: «درِ پارکینگ خانهها در کرهجنوبی به گونهای طراحی شده که ماشین آمریکایی نمیتواند وارد پارکینگ شود؛ فقط ماشین کرهای، و این راز موفقیت صنعت خودرو در کره است.»
حجت عبدالملکی در مدت کوتاهی که در وزارت کار و امور اجتماعی حضور داشت، ساختار اداری این وزارتخانه را به معنای واقعی شخم زد. او صدها کارمند قدیمی وزارتخانه را به این بهانه که انقلابی نیستند، اخراج کرد و نیروهای جدیدی به جای آنها استخدام کرد.
عبدالملکی حتی پس از خروج از وزارت کار نیز به اظهارنظرهای عجیب خود ادامه داد. او در کسوت دبیر شورای عالی مناطق آزاد گفت: «اماراتیها آمدند و اتاق سرمایهگذاری خارجی امارات گفتند که ما تا ۱۰۰ میلیارد دلار حاضریم سرمایهگذاری کنیم، طرحهایتان را بدهید. آنها هم تمام طرحها را یکجا بردهاند و دارند بررسی میکنند. در حال رفت و برگشت هستیم.»
اما اخیراً سیدیاسر جبرائیلی نیز که از نظر فکری به محمود احمدینژاد نزدیک است، در برنامه تلویزیونی «جهانآرا» در قامت بزرگترین مخالفان سرمایهداری، نظیر کارل مارکس، ولادیمیر لنین، امانوئل والرشتاین، فیدل کاسترو، مهاتما گاندی و دیگران ظاهر شد و از طرح خود برای کنار زدن سرمایهداری سخن گفت. آقای جبرائیلی در این برنامه، ضمن برشمردن معایب نظام سرمایهداری، پیشنهادهایی درباره بدیل آن مطرح کرد. او گفت: «تولید کوچکمقیاس و غیرمتمرکز، بدیل نظام سرمایهداری است که عموم مردم امکان تولید و مشارکت در اقتصاد داشته باشند؛ تنها در این سیستم است که مردم میتوانند از مزدوری برای دیگران خلاص شوند.»
به نظر میرسد منظور آقای جبرائیلی این است که برای بازی گرفتن یا مشارکت مردم در اقتصاد باید تولید کوچکمقیاس، جای تولید انبوه در نظام سرمایهداری را بگیرد. به همین دلیل در ادامه نظرات خود این پرسش را مطرح میکند: «آیا نمیتوانید قطعات ماشین را با دستگاههای تولید کوچکمقیاس تولید کنید؟» وقتی مجری میپرسد «مثلاً گیربکس تولید کنند در خانهشان؟» یاسر جبرائیلی میگوید: «نهبابا، گیربکس که قطعه کوچکمقیاس نیست که. چراغ ماشین را نمیتوانید با دستگاه تزریق پلاستیک تولید کنید؟» بعد که مجری با تعجب از او میپرسد آیا این چراغ اتومبیلی را که «در خانه» تولید شود میتوان صادر کرد؟ آیا «کیفیتش» را میشود تضمین کرد؟ با استحکام جواب میدهد که چرا نشود؟»
اظهار نظر جدید آقای جبرائیلی درباره تولید خانگی قطعات خودرو به عقیده گزارشنویس روزنامه سازندگی، «یادآور طرح شکستخورده مائو تسهتونگ برای تولید فولاد خانگی است. طرحی که میلیونها چینی را در ورطه فقر گرفتار کرد».
مائو تسهتونگ در دوران حکومت خود بر چین اشتباهات زیادی را مرتکب شد. قتلعام گنجشکان، کورههای خانگی فولاد و...، از جمله اشتباهات فاحش مائو در دوران زمامداری بر چین است. مهمترین این اشتباهات، بهطور ویژه طی سالهای 1958 تا 1962 یعنی دوران اجرای سیاست «یک گام بزرگ به جلو» انجام شد که عواقب هولناکی داشت.
مائو بدون اینکه هیچگونه دانشی از علم متالورژی داشته باشد، دستور ساخت کورههای خانگی فولاد (backyard steel furnaces) را که کوچکتر از کورههای صنعتی بودند در هر منطقهای از چین صادر کرد؛ کورههایی که با هدف تولید فولاد باکیفیت در ذهن مائو نقش بسته بودند. در نتیجه روستاییان و کشاورزان باید تلاش میکردند با استفاده از این کورهها، از آهن ضایعاتی، فولاد تولید کنند. برای تامین سوخت این کورهها، کار به جایی رسیده بود که در محیط، هیچ چوبی یافت نمیشد زیرا روستاییان مجبور بودند برای روشن نگه داشتن کورههای خانگی فولاد، وسایل چوبی و اسباب و اثاثیه و حتی درهای خانه خود را درون این کورهها بیندازند. همچنین دیگها، ماهیتابهها و سایر وسایل فولادی در کورههای خانگی ریخته میشدند تا به فولاد تبدیل شوند و مائو را به آنچه در ذهن داشت، نزدیک کنند.
همچنین بسیاری از کشاورزان مرد، همانند کارگران تعداد زیادی از کارخانهها و حتی کارمندان مدارس و بیمارستانها، به منظور افزایش تولید فولاد، به کورههای خانگی منتقل شدند. با همه اینها نتیجه این اقدام مائو، چیزی نبود جز اجسام بیکیفیت آهن که ارزش اقتصادی نداشت. مائو تنها زمانی متوجه اشتباه خود شد که در سال 1959 از کارخانه بزرگ تولید فولاد در ایالت منچوری چین دیدن کرد و فهمید فقط میتوان در کارخانههایی با مقیاس بزرگ و با سوخت مناسب همچون زغالسنگ، فولاد باکیفیت تولید کرد. اگرچه مائو در آن زمان هم تصمیم نگرفت بهطور کامل ایده کورههای خانگی فولاد را کنار بگذارد و پس از مدتزمان زیادی در همان سال، سرانجام بهطور کامل از تصمیم خود برگشت.
آنچه سیدیاسر جبرائیلی و دوستان ایشان مطرح میکنند، شباهت بسیار به ایدههای طرفداران مائو در سراسر جهان دارد. مائوئیستها در کشورهایی که چنین ایدههایی را حاکم کردند، فقر و گرفتاری به ارمغان آوردند. حتی در چین میلیونها نفر در اثر اجرای این ایدهها از بین رفتند و تا زمانی که دن شیائوپینگ اصلاحات اقتصادی را آغاز نکرد، چین در مسیر بهبود قرار نگرفت. آنچه رهبر اصلاحطلب چین در پیش گرفت، از اساس با سیاستهای مائو متفاوت بود و ملموسترین نتایج اصلاحات اقتصادی در چین که به یمن اصلاحات گسترده اقتصادی حاصل شد این بود که ظرف سه دهه چین را از یک کشور حاشیهای و نسبتاً کماهمیت در نظام بینالمللی به یک بازیگر قدرتمند در عرصه جهانی تبدیل کرد. همه این تاثیرگذاریها هم از اقدامات اقتصادی و بهبود معیشت مردم آغاز شد. چین امروز از هیچ منظری با ویرانهای که مائو در میانههای دهه 1970 میلادی بر جای گذاشت قابل مقایسه نیست. به گواهی آمار و ارقام درآمد هر فرد چینی طی سه دهه گذشته بیش از شش برابر شده است و در حال حاضر در رقابتی تنگاتنگ برای کسب رتبه بزرگترین اقتصاد جهان با آمریکا قرار دارد (معیارهای مختلف درآمدی رتبهبندیهای متفاوتی را ارائه میدهند). در همین راستا چین یکی از بزرگترین صادرکنندگان و واردکنندگان کالاهای اقتصادی است و در زمینه تولید برخی از کالاها حتی از آمریکا و اروپا هم پیشی گرفته است. حجم عظیمی از سرمایهگذاری خارجی مستقیم در این کشور انجام شده است و به دلیل وجود نیروی کار ارزان یکی از مناسبترین محیطها برای فعالیتهای تجاری است. از درآمدهای حاصل از این شکوفایی اقتصادی چین موفق به اصلاح و کارآمد کردن زیرساختهای اقتصادی نظیر صنایع، جادهها، پلها، سدها و... شده است.
درنهایت این تغییر پارادایم که از زمان زمامداری شیائوپینگ آغاز شد کاملاً به این ایده کلیدی وابسته بود که رشد اقتصاد صرفاً عامل لازم برای توسعه نیست و در آن زمان این باور ایجاد شده بود که تنها یک راه برای حفظ منافع و امنیت ملی و حاکمیت حزب کمونیست وجود دارد و آن اجرای سیاست اصلاحات اقتصادی و افزایش توانایی علمی و فناوری بهمنظور بیرون آمدن از شمار کشورهای جهان سوم و پیوستن به کشورهای توسعهیافته است. در نتیجه این تغییر پارادایم چین امروز در جایگاهی قرار دارد که پایههایش را سه دهه قبل پیریزی کرده بود. هرچند شیائوپینگ در سال 1989 و در پی دستور حمله به معترضان در میدان تیانآنمن شهر پکن از سمت خود استعفا کرد، اما نقش بیبدیل او در توسعه چین در تاریخ جاودانه شد. نتایج سیاستهایی که او آغاز کرد طی چهار دهه گذشته در عرصههای مختلف اقتصادی و اجتماعی در چین پدیدار شده است.
ایدههای هولناک
سالها از وقوع انقلاب اسلامی میگذرد و مردم از نظام حکمرانی انتظار پختگی در سیاستگذاریهای اقتصادی دارند. جامعه ایران در سالهای گذشته حوادث زیادی را پشت سر گذاشته و به گواه آمارهای رسمی هرچه زمان گذشته، قدرت خرید خود را از دست داده است. بهطور مشخص اقتصاد ایران از بیکاری، تورم بالا، نااطمینانی، توقف سرمایهگذاری و ناترازی در نظام بانکی و... رنج میبرد اما عدهای حواس سیاستگذاران را به مسائلی جلب میکنند که بر عمق بحرانهای موجود میافزاید. بهطور مشخص میتوان جامعه ایران را به فردی بیمار و رنجور تشبیه کرد که به خاطر سکته قلبی بستری شده اما افرادی خارج از کادر درمان پیشنهاد جراحی زانو را مطرح میکنند. طرح ایدههای عجیبوغریب در شرایط فعلی کمکی به حل مشکلات اقتصاد کشور نمیکند و در عوض اقتصاد کشور را به سمت نابودی میکشاند. تضعیف مداوم اقتصاد، مردم را فقیر و پایههای امنیت ملی را تضعیف میکند. ایدهپردازان جوان که حتماً نیت خیر دارند، متوجه نیستند که اقتصاد عرصه آزمون و خطا نیست. اقتصاد مظلوم هم نیست و اتفاقاً بسیار جدی واکنش نشان میدهد و اعلام میکند تصمیمگیران بد عمل میکنند. اقتصاد زبان دارد و حتی اگر دولتها آمارهایش را پنهان کنند، به اشکال مختلف مشکلات خود را نشان میدهد. بد کار کردن اقتصاد پیامدهای سنگینی دارد. متاسفانه این پیامدهای بد در جریمه شدن مردم نمود پیدا میکند که قدرت خریدشان کم میشود و رفاهشان کاهش مییابد. اما در نهایت اقتصاد یک موجود همیشه زنده است، موجودی که همیشه زودتر هشدار میدهد، میگوید مشکل کجاست، میگوید باید کجا را درست کرد و بعد واکنش نشان میدهد. چنانکه مسعود نیلی اعتقا دارد؛ «اقتصاد معلم بسیار دلسوزی است که شاید خیلی مهربان نباشد؛ اما مشکلات را بهطور شفاف به شما میگوید، توضیح میدهد که کمبود ارز داریم، تورم داریم و باید برای خروج از این شرایط برنامهریزی کنیم نه برای ماندن در این شرایط.»