فسادِ وفادارسالاری
چرا خاک ایران برای رشد فساد مساعد است؟
در وهله اول باید گفت فساد سیستماتیک و وجود مافیاها در اقتصاد مساله جدیدی نیست و متعلق به قبل از انقلاب است. اولین نشانههای فساد ساختاری در اقتصاد ایران از حدود اوایل دهه 1340 شکل گرفت و تا نیمه دهه ۱۳۵۰ خورشیدی، قبل از انقلاب، اقتصاد ایران کاملاً به فساد گرویده بود. یکی از عوامل و علل انقلاب اسلامی همین فساد ساختاری بود. بنابراین موضوع به هیچ وجه موضوع جدیدی نیست؛ فقط دائماً این فساد تجدید حیات میکند.
هرگاه حداقل سه اتفاق در سیاستگذاریها بیفتد، فساد بازتولید میشود. عوامل بیشتری هم هست اما این عوامل ساختاری و پایه هستند. یکی انحصار، دومی مقررات و سومی رانت است. هر ساختار سیاسی این سه عامل را داشته باشد فساد هم دارد. گاهی این علتها با هم همپوشانی دارند. مثلاً رانتخواری و انحصار باهم همپوشانی دارند. در فرهنگ لغت من وقتی انحصار خصوصی میشود؛ رانت ایجاد میشود. هرگاه این سه عنصر را داشته باشیم یعنی انحصار، رانت و مقررات، حتماً دچار فساد میشویم. در اقتصادهای دنیا عموماً وقتی این اتفاق میافتد که درآمدهای نفتی کشورها بالا میرود یا درآمدهای بادآورده کشورها افزایش پیدا میکند. این شرایط بههیچوجه عجیب نیست. دیگر برای هیچ کارشناسی دور از ذهن نیست که درآمدهای بادآورده توانایی ایجاد فساد را دارند. اصلاً تصادفی نیست که کشورهایی مثل ایران، عربستان سعودی، روسیه و ونزوئلا که چهار کشور در چهار نقطه متفاوت دنیا هستند و دارای چهار نوع رژیم سیاسی متفاوت و بعضاً مقابل هم هستند ویژگی مشترکشان فساد باشد. دولتها در این کشورها به منابعی دسترسی دارند که به آنها اجازه میدهد علم اقتصاد را از موضوعیت بیندازند. درآمدهای بادآورده نفتی و گازی و همچنین معادنشان باعث شده تا رانت، انحصار و قوانین وضعشدهای در این کشورها شکل بگیرد که زیر سایه آن فساد رشد کند. مافیا هم در همین شرایط ایجاد میشود و بازار را به دست میگیرد.
اولین جملهای که استادان در اولین روز درس علم اقتصاد به دانشجو میگویند این است که اقتصاد علم تخصیص منابع محدود به نیازهای نامحدود است. بنابراین قطعاً هزینه کردن بهینه در بهترین شکل ممکن موضوع علم اقتصاد میشود؛ حالا اگر منابع یا مصارف به جای محدود به شکل نامحدود تبدیل شود، اقتصاد از معنا میافتد. مثل این میماند که در جزیرهای تنها افتاده باشید و به اندازه یک کوه طلا داشته باشید و قرار باشد از این منبع ارتزاق کنید؛ این میشود مصارف محدود با منابع نامحدود؛ پس در این مثال اقتصاد اصلاً موضوعیت ندارد. یک جای دیگر ممکن است منابع نامحدود باشد مصارف هم نامحدود باشد؛ پس هرچقدر خواستید از کیسه خلیفه خرج میکنید. حالا با درک این مثال میتوانیم دریابیم که تاریخ معاصر ایران با فساد اقتصادی همراه بوده است. اینکه فساد در اقتصاد ایران از اوایل دهه 1340 شروع به ساختاری شدن کرد و تا نیمه دهه 1350 یک فساد کاملاً سیستماتیک و علاجناپذیر در اقتصاد ایران حاکم شده بود (در دوره پهلوی دوم) به علت ایجاد منابع و نیازهای نامحدود بود. اتفاقاً این شرایط سرمایهداران را هم با خود همراه کرد و این موضوع نشان داد که ایده بورژوای خوب و بد چقدر غلط است. ما اصلاً نه بورژوای خوب و بورژوای بد داریم و نه پرولتاریای خوب و پرولتاریای بد. وقتی در سیستم درست قرار میگیرند میشوند بورژوا و پرولتاریای خوب و اگر در سیستم فاسد قرار بگیریم میشوند بورژوا و پرولتاریای بد. اینکه عدهای 43 سال بعد انقلاب، بورژوازی قبل انقلاب را تطهیر میکنند علاوه بر اینکه دروغ است حرفی غیرعلمی هم هست؛ چراکه وقتی سیستم فاسد میشود همه میکوشند از امتیازات و انحصارات موجود حداکثر استفاده را کنند.
حتماً یکی از اصلیترین منابع فساد در اقتصاد ایران شبکه بانکی است. قبل از انقلاب هم همینطور بود. فساد بانکی چیست؟ فسادی است که هم رانت، هم انحصار و هم مقررات در آن است. یعنی چه؟ یعنی وقتی میخواهند انحصار و رانتی بدهند فقط به وفادارها میدهند. از سوی دیگر هم آنقدر مقررات تحمیل میکنند (مثلاً میگویند حق ندارید نرخ بهره و سپردهها را بالا ببرید) و مجبورشان میکنند در چارچوب مقررات دولتی فعالیت کنند که فساد ایجاد میشود. اتفاقی که میافتد این است که اکثریت مردم ایران دنبال وام گرفتن هستند؛ چون قیمت تمامشده وام بین ۲۵ تا 26 درصد است؛ اما نرخ تورم 40 درصد است. هر کسی به هر شکلی که میتواند وام بگیرد انگار دولت دست کرده در جیب سپردهگذاران. در این حالت کسی را نمیتوانیم سرزنش کنیم که چرا از این فرصت دارد استفاده میکند؛ انسانها هم مثل همه موجودات مطابق غرایز و منافعشان زندگی میکنند. بنابراین من ریشه اصلی هرگونه فسادی را بهویژه وقتی سیستماتیک میشود، در این سه موضوع میدانم. دستگاههای نظامی و شبهنظامی به هیچوجه نمیتوانند وارد حوزههایی مثل مخابرات شوند، اجازه ندارند؛ خب با همین قانون و در همین اجبار فساد ایجاد میشود. همین اتفاق الان در بانکها، شرکتهای بیمه، هواپیمایی و در انواع شرکتهای فولاد افتاده است. وقتی نوعی از مقررات را وضع میکنیم که سرمایهداران خصوصی نمیتوانند وارد حوزهای شوند و اگر وارد شدند با آنها برخورد میشود؛ این حوزهها حوزههای رانتگونه میشوند. گاهی وقتها بهانههای خوبی هم میآورند. یک موضوعی چند سال است مطرح شده به نام اهلیت قانونی؛ این اهلیت قانونی یعنی تایید امنیتی. هیچ معنی دیگری هم ندارد. مثلاً میگویند خریداران باشگاههای پرسپولیس و استقلال باید اهلیت قانونی داشته باشند، چون نمیخواهند این باشگاهها را به بخش خصوصی بدهند. به شما قول میدهم یا یک وزارتخانه این دو باشگاه را خواهد خرید یا یک دستگاه غیراقتصادی. در مورد پتروشیمیها و معادن هم همینطور است. اگر یادتان باشد برای آلومینیوم المهدی بندر عباس هم همین مشکل ایجاد شد.
در مورد بانکها؛ هیچ بانک خصوصی به معنی واقعی در ایران وجود ندارد. یعنی بانکی وجود ندارد که کنترلش دست حکومت نباشد؛ به همین دلیل ما بانک خصوصی نداریم. چه چیزی باعث میشود که دولتها اینطور انحصارگرایانه و رانتخوارانه منابع را به وفاداران خود داده و به جای شایستهسالاری وفادارسالاری میکنند؟ به خاطر آنکه اقتصاد برایشان موضوعیت ندارد؛ آنجایی موضوعیت پیدا میکند که منابع بادآورده شروع میکند به کاهش پیدا کردن؛ این امید همواره پدید میآید که ما بتوانیم از قوانین کم کنیم، انحصارزدایی و رانتزدایی کنیم و اجازه دهیم که اقتصاد اقتصادیتر عمل کند.
با همه اینها من به آینده اقتصاد ایران بسیار خوشبین هستم؛ چون سهم نفت در تولید ناخالص ملی ایران که تا نیمه دهه 1350 به حدود 54 تا 55 درصد GDP ایران رسیده بود الان به ۱۴ تا ۱۵ درصد رسیده است. فکر میکنم هر وقت سهم نفت در اقتصاد ایران در تولید ناخالص ملی به زیر 10 درصد برسد ما شروع خواهیم کرد به اینکه اقتصاد را اقتصادی اداره کنیم. از کشورهایی که عملکردشان مطابق عملکرد ایران است نمونههایی هم داریم؛ مثل اندونزی و الجزایر. این دو کشور از جمله کشورهایی هستند که زمانی بهشدت وابسته به درآمدهای نفتی بودند الان که درآمدهای نفتیشان کاهش قابل توجهی پیدا کرده به ناچار مجبور شدند کشور را اقتصادیتر اداره کنند. در اندونزی دیکتاتوری آقای سوهارتو جای خودش را به دولت عملگرایی داده است که به اقتصاد اقتصادیتر نگاه میکند و با نظام بازار یا رقابتی همخوانی بیشتری دارد. من فکر میکنم تنها راه اقتصاد ایران هم همین است. ما در دهه گذشته هم گامهای مقدماتی خوبی در این زمینه برداشتهایم. طول میکشد تا آثارش دیده شود. مثلاً خود پرداخت یارانههای نقدی توسط آقای احمدینژاد عملاً درآمد نفت در اقتصاد ایران را بلاموضوع کرد. من مثالی میزنم که بارها از آن استفاده کردهام. فرض کنید از الان در عرف اقتصاد جهانی هر گردشگر بینالمللی که به کشوری میآید حدود هزار دلار درآمد برای کشور ایجاد میکند. فرض کنید الان ما پنج میلیارد دلار برای اداره کشور به درآمد ارزی نیاز داشته باشیم. دو راه وجود دارد. یا ما پنج میلیون گردشگر وارد کشور کنیم که این میزان در سال هفت تا هشت برابر ظرفیت گردشگری ایران است. خب این میزان گردشگر نیازمند تغیرات بسیار زیادی در کشور است. از نظر زیرساختها، از نظر فرهنگی و سیاسی، از نظر مواجهه با جاسوسها و آزادی رفتوآمد باید خودش را تطبیق دهد. برای ساختار هزار نوع دردسر دارد. حالا در مقابل برای این پنج میلیارددلاری که میخواهیم با دردسر به دست بیاوریم فرض کنید دعوایی بین حماس و رژیم صهیونیستی ایجاد شود و پنج دلار روی قیمت نفت برود. در شرایط عادی هر دلار افزایش قیمت نفت به یک میلیارد دلار درآمد ارزی ایران منجر میشود. خب معلوم است که در این حالت ساختار سیاسی راه دوم را انتخاب میکند.
همین موضوع اوکراین میزان بسیار زیادی از درآمدهای نفتی ایران را در همین شرایط تحریمی افرایش داده است؛ به گونهای که علاقهمندی جمهوری اسلامی ایران را برای رسیدن به یک توافق هستهای با ایالات متحده آمریکا کاهش داده است. یعنی افزایش قیمت نفت به صورتی که سی تا چهل دلار بوده است در این دو ماهی که از جنگ با اوکراین میگذرد. خود صادرات نفت هم به دلیل بحران ایجادشده افزایش پیدا کرده و باعث شده که روزانه با حدود صادرات یک میلیون و پانصدهزار بشکه نفت خام درآمد ارزی امروز ایران از بالاترین عملکرد دولت آقای روحانی بیشتر باشد. وقتی این اتفاق میافتد بسیاری از اصلاحات بلاموضوع میشود. چرا؟ به اقتصاد امروز کشورهای غربی ورود کنید. چون درآمد نفتی ندارند روی هر سنت هزینهها و افزایش درآمدهایشان حساب میکنند. زمانی یادم است شرکت بریتیش ایرویز (هواپیمایی دولت بریتانیا) دنبال این بود که هزینههایش را کنترل کند تا ورشکسته نشود. آنها دیدند که در کنار هر منو غذایی که به مسافرانشان میدهند یک دانه زیتون میگذارند. به این نتیجه رسیدند که با حذف آن زیتون سالی 60 هزار پوند صرفهجویی میکنند و اینکار را هم کردند. اما وقتی شما فراوانی داشته باشید به آن توجه نمیکنید. مثل رفتاری است که با آب در گیلان و یزد میشود. تفاوت این دوتا مثل درآمدهای ارزی ایران است. به همین علت میبینید که تا بحران اوکراین پدید آمد ما از لحاظ سیاسی رفتارمان با مساله توافق هستهای تقلیل پیدا کرده است. از نظر اقتصادی بسیاری از کارهایی که دولت آقای رئیسی میخواست انجام دهد الان در حالت تعلیق است؛ مثل حذف دلار 4200تومانی. هم رئیس سازمان برنامه و بودجه اعلام کرد و هم وزیر امور اقتصاد و دارایی گفتند که حذف ارز 4200تومانی فعلاً متوقف شده است و به تدریج انجام میشود.
بخواهم به سوال اصلی یعنی علت ایجاد مافیاها برگردم میگویم یکی از تجلیهای فساد در ایران همین ارز ۴۲۰۰تومانی است که مطالعات علمی بانک مرکزی نشان میدهد بیشتر این منابع مابهالتفاوت به جیب سرمایهداران رفته است. اگر به آمار افزایش قیمت کالاها و موادی که با ارز 4200تومانی وارد میشد نگاه کنید (هفته گذشته مرکز آمار این گزارش را منتشر کرده است)، چه در مورد گوشت قرمز و سفید، چه شکر، چه انواع و اقسام مواد غذایی از جمله نان رشد قیمتشان هیچ تفاوت چشمگیری با بقیه کالاها نداشته است. یعنی آنچه دولت یارانه داده است (سالانه 10 تا 15 میلیارد دلار) چه در دولت آقای روحانی و چه دولت آقای رئیسی، همه غارت شده است و همه الان بهزعم من در کاناداست و فسادی از این بزرگتر نمیتوانید پیدا کنید. وقتی آقای روحانی یا بعدتر آقای رئیسی تصمیم گرفتند این یارانه را حذف کنند برای وقتی بود که ما منابع نداشتیم. الان که منابع داریم از حذف این ارز فعلاً منصرف شدهاند. با این مثال به شما ثابت میکنم اثر ماده بر ذهن چقدر مقدم است. اینکه شما از دو سیاره متفاوت سیاسی باشید، هنگامی که طوفان درآمدهای نفتی به سراغتان میآید یک رفتار واحد انجام میدهد. جهت اطلاع بگویم که امیرعباس هویدا هم وقتی درآمدهای نفتی افزایش پیدا میکرد همین رفتار را انجام میداد. همه این رفتارها که به فساد منجر میشود ناشی از وفور است. وفور چشمها را میبندد تا دوران بعدی که کمبود ایجاد شود و در این کمبود رفتارها علمی شود.