تاریخ انتشار:
بریده روزنامهها
دو کودک کار در آتش سوختند
به نقل از یک مددکار اجتماعی نوشت: دو کودک هفت و هشتساله اهل افغانستان، در گاراژی که پدرشان مشغول به فعالیت بوده، حضور پیدا کردهاند تا ضایعاتی را که جمع کردهاند تحویل پدر دهند. آنها کودک کار محسوبشده و از حق تحصیل محروم بودهاند. محلی که کودکان همیشه در آنجا به استراحت میپرداختهاند، اتاقی در یک گاراژ بوده که در زمان حادثه، در اتاق به روی دو کودک قفل شده و آنها پس از انفجار کپسول گاز، نتوانستهاند از محل خارج شوند. پدر این دو کودک نیز برای نجات جان فرزندان خود تلاش میکند وارد اتاق شود و پس از ورود، دچار سوختگی 50 درصد شده و در بیمارستان بستری میشود.
مهاجری که در ایران به یک سمت رسمی رسید
به نقل از محمدکاظم کاظمی، شاعر افغان که به عنوان دبیر جشنواره شعر فجر انتخاب شده، نوشت: «گاهی در بعضی از نهادها و برنامههای فرهنگی به عنوان داور و مولف مشغول فعالیت هستم و در پرداخت کردن به من مشکل وجود دارد. چند وقت پیش جلسه مشترکی بود که کتابخانه مجلس آن را برگزار کرده بود، آنجا رسماً اعلام کردم من یک مجرم به حساب میآیم چون به مشاغلی مشغولم که کار کردن اتباع خارجی در آن جرم است؛ مثلاً اینکه یک مهاجر کتابی تالیف کند و از آن زندگیاش را بگذراند، ناشری که به او حقالزحمه داده، مجرم است. همین موضوع در روزنامه قدس هم وجود داشت و اگر استخدام میشدم، مدیرمسوول روزنامه میتوانست زندانی شود.»
موتورسواری زنان قانونشکنی نیست
در گزارشی درباره دستگیری دو زن موتورسوار در دزفول که فرمانده انتظامی این شهر اقدام آنها را ناپسند، مخالف با ارزشها و هنجارهای جامعه و انقلاب ارزیابی کرده بود، به نقل از نعمت احمدی، وکیل پایهیک دادگستری، نوشت: «هیچ منع قانونیای برای زنان درباره استفاده از هیچ وسیله نقلیهای وجود ندارد و برای استفاده از موتورسیکلت هم صحبتی از جنسیت راننده نشده است. قانون صرفاً شرایط فرد را برای راننده اتوبوس، موتورسیکلت، کامیون و ماشینسواری ذکر کرده است. بازداشت زنان موتورسوار دزفولی غیرقانونی بوده است. در هیچکجای عرف درباره منع زنان در استفاده از موتورسیکلت نیز بحثی نشده مگر اینکه خود زنان بخواهند محدود شوند».
ادعای یک پایاننامهفروش درباره استادان دانشگاه
به نقل از فردی که پایاننامه و مقاله میفروشد نوشت: الان دیگر فقط ما نیستیم. یکسری از کارمندهای دانشگاه هم با مغازههای انقلاب کار میکنند. البته کسانی را که به من مراجعه میکردند گاهی خود استادها معرفی کرده بودند... اتفاقاً من برخی از آنها را میشناسم که وقتی دیدند این کار پول خوبی دارد گاهی خودشان هم پایاننامه مینویسند. مثلاً استاد راهنمایی را دیدهام که وقتی قرار است دانشجویش پایاننامه بنویسد بعد از مدتی که اعتمادش را جلب کرد میگوید حالا اگر فرصت نمیکنی من کسی را میشناسم که پایاننامه مینویسد، پول را به حساب استاد میریزند و آن یک نفر هم خود استاد است. چون خودش هم استاد راهنماست مشکلی پیش نمیآید.
دیدگاه تان را بنویسید