تا زمانی که درهای اشتغال باز نشود و سهم آیندهسازی برای ایرانیان برابر نباشد، مهاجرت نخبگان کم نمیشود
برنامههای انگیزهکشی
شنیدن این خبر که معاون وزارت خارجه از کاهش مهاجرت ایرانیان به خارج از کشور صحبت کند، قطعاً خوشایند و موجب دلگرمی است.
شنیدن این خبر که معاون وزارت خارجه از کاهش مهاجرت ایرانیان به خارج از کشور صحبت کند، قطعاً خوشایند و موجب دلگرمی است. اما اینکه واقعاً چقدر این آمار برمبنای دادههای درست به دست آمده است و بررسیهای دقیق این نتیجه را به معاون وزیر خارجه نشان داده کمی قابل تامل است. چون آنچه در واقعیت و در فضای عمومی و اتفاقاً علمی به چشم میآید این است که تغییری در وضعیت ایجاد نشده است.
با اینکه به طور ملموس احساس امید برای آینده بعد از روی کار آمدن دولت جدید در بطن جامعه وجود دارد، اما واقعیت این است که امید به تنهایی نمیتواند در روند زندگی و پیشبرد اهداف هر فرد موثر باشد. امید به تنهایی نمیتواند انگیزه ادامه زندگی باشد برای همین است که همچنان در میان نخبگان این امید و آرامش در مورد آینده عمیق و باورپذیر نشده است. چون تا جوانه امید سبز میشود و کمی سربرمیکشد عدهای به قصد از بین بردن آن با تراکتور از روی همان جوانه رد میشوند و ذرهای امید به وجودآمده را هم له میکنند. انگار واقعاً گروهی تلاش میکنند که مبادا انگیزه یا امیدی ریشه بزند تا شکل زندگی مردم تغییر کند.
واقعیت این است که بیشتر نخبگانی که از کشور به دیگر نقاط دنیا مهاجرت میکنند کمتر انگیزه سیاسی یا اجتماعی دارند، بلکه بیشتر آنها با انگیزه شغلی و برای تامین آینده خود یا حتی خانواده ترک وطن میکنند. این موضوع به خوبی نشان میدهد هر چه شرایط اقتصادی و وضعیت کار و شغل بهتر میشود انگیزه خروج از کشور کم میشود و علاقه به ادامه زندگی در ایران افزایش پیدا میکند.
وضعیتی که با امروز ایران، زمین تا آسمان فاصله دارد. وضعیت اشتغال امروز ایران اسفناک است. بخشی از این وضعیت ناشی از مساله تورم فارغالتحصیل از دانشگاههاست که بیرویه و بدون برنامهریزی برای آینده وارد بازار کار میشوند و متاسفانه نه از نظر علمی و نه از نظر مهارتآموزی علمی توان کافی برای حضور مناسب در بازار کار ندارند. اما بخش دیگری از این نابسامانی در بازار کار نگرانی در مورد نبود امکانات کافی برای حضور در بازار کار است. این مساله به نظر من باید به عنوان پدیده اجتماعی طرح و در مورد آن تحقیق و بررسی شود و اتفاقاً برای آن راهکار مفید و مناسب در نظر گرفته شود.
پدیده اجتماعی ماندگاری نیروهای قدیمی در راس امور است. خیلی ساده همین امروز اگر به فضای علمی و حتی مدیریتی ایران نگاهی بیندازید بهرغم اینکه مدام از جوانگرایی و جذب مدیران و نیروهای جوان صحبت میشود اما در عمل نیروهای قبلی صندلی خود را ترک نمیکنند تا نیروهای جدید با دانش و تجربه جدیدتر بر آن تکیه بزنند.
هماکنون در بسیاری از دانشگاهها استادان در کنار تدریس موظفی خود ساعتهایی را هم حقالتدریس آموزش میدهند. این تقسیم وظایف به خوبی نشان میدهد نیاز به نیروی کار است و کار وجود دارد. اما همین دانشگاهها با این پدیدهای که به نظرم باید «بختک» کار نامیده شود روبهرو هستند. با همه این شرایط و با تاکید مراکز علمی برای حضور دائم نیروهای قدیمی کسی تلاش نمیکند جای خود را ترک کند. پدیده نگرانکننده بختک مسوولیت؛ در اصول برنامهریزی و حتی سرفصلهای اشتغال تا به حال کمتر به این پدیده توجه شده است. پدیدهای که عملاً تحول اجتماعی در نهادهای شغلی را یا غیرممکن کرده یا این حرکت را بسیار کند و غیرقابل فهم کرده است. البته در زمان دولت قبل (احمدینژاد) از این موضوع صحبت شد و بر اساس همین گفتهها بسیاری از نزدیکان مقامات و کسانی که توان علمی مناسب نداشتند وارد بازار علم و آموزش شدند و حالا تغییر شرایط را بسیار مشکل کردهاند.
نیروی جوان کارآمد و باسوادی که چندین مدرک معتبر از دانشگاههای بینالمللی دارد برای ماندن در این مرز و بوم در کنار امید نیاز به انگیزه واقعی دارد که بداند تلاش او دیده شده و سپس برای حفظ انگیزه او تلاش میشود. نیروهای قدیمی و اتفاقاً خیلی هم باتجربه باید کمک کنند تا این نیروها وارد بازار شوند و برای تغییر ایران برای فردای بهتر باانگیزه عمل کنند.
اما نه تنها موانع این بختک مسوولیتی برای جوانان برداشته نمیشود، بلکه در معدود مواقعی هم که امکان حضور آنها در منصب و مقام یا مسوولیت و مدیریتی فراهم میشود آنچنان درگیر سیاسیکاری میشوند که عملاً یا ورود آنها امکانپذیر نمیشود یا آنچنان هفتخوان رستمی مقابل آنها چیده میشود که رسیدن به نقطه پایان بسیار سخت شود. گاهی به نظر میرسد همان نیرویی که تراکتور خود را مدتهاست روشن کرده تا هر جوانه امیدی را که میشکفد له کند، با چیدمان نیروهای بیتجربه با بررسیهای سختگیرانه و گزینشهای عقیدتی و اعتقادی اندک انگیزه جوانان را هم از بین میبرد.
تکرار آمار در مورد اینکه چون مدارک وزارت خارجه کمتر صادرشده بنابراین تعداد خروج یا مهاجرت نخبگان از کشور کم شده کمکی به واقعیت امروز جوان ایرانی نمیکند. گره اشتغال و ادامه زندگی در ایران باز نشده است. همین امروز اگر به همان وزارت خارجه نگاهی بیندازید کمتر نیروی دیپلمات جوان و پر از شور و دانش جدید میبینید. خب وقتی در بهترین نهادها و سازمانهای اداری چشماندازی از دعوت به کار جوانان دیده نمیشود، باید در کنار ادامه مهاجرت نخبگان از کشور کمکم به کاهش سطح علمی یا بیانگیزگی جوانان برای تحصیل رسید و در سالهای آینده به عنوان معضل آنها را بررسی کنیم.
ایران کشوری سرشار از پتانسیلهای جوان امروز به یکی از نقاط مهم صدور متخصص و جوان باانگیزه برای بسیاری از کشورها تبدیل شده است. در کشورهای اروپایی یک جوان به خوبی میداند که اگر بتواند رزومه مناسب با مدرک تحصیلی و پر از تجربه و مدارک تحصیلی ذخیره کند آینده خوبی در انتظارش است. اما در ایران کسی نمیداند نیروهایی که در همین کسادی بازار جذب میشوند با کدام رزومه و با پشتوانه کدام دانش و تجربه وارد میشوند!
تلاش برای حفظ نخبههای موجود در کشور باید یکی از اصلیترین برنامههای سیاستگذاری دولت باشد. برنامهریزی برای تشکیل کمیته بازگشت ایرانیان نخبه یا سخت کردن مسیر خروج از کشور کمکی به وضع موجود نمیکند و گرهی را از مهاجرت ایرانیان باز نمیکند.
ایرانی متخصص یا کارشناسی که سالها در خارج از کشور زندگی و تحصیل کرده و امروز با چندین وعده و قول مساعد به بازگشت به ایران تشویق میشود، برای آینده ایران موثر نخواهد بود. تفاوتهای فرهنگی و همچنین تصویر و توقعات متفاوت ساختهشده برای او با واقعیت، شرایط را نه برای او مناسب میکند و نه برای ایران. فضای کار یا هر نوع امکانات و توانایی موجود از آنِ جوان ایرانی است که سالها در ایران تحصیل کرده و برای کسب هر رتبه چندین مانع و سد را پشت سر گذاشته است.
امروز کارشناسان و متخصصان بنامی در ایران هستند که با فروتنی با کمبود امکانات و با همه سختیها در انتظار باز شدن درهای اشتغال هستند. کم شدن اعداد یا صدور مجوزهای خروج از کشور تغییری در واقعیت ایجاد نمیکند. برنامهریزی برای کنترل فارغالتحصیلان در هر رشته، تلاش برای افزایش اعتبار علمی مراکز علمی و بهروزرسانی فضاهای اشتغال چند مسیر واضح و مشخص است که شاید ستارهای روشن را در انتهای نهچندان نزدیک این راه پرپیچ و خم به آنها نشان دهد.
تغییر استانداردهای جذب نیرو، جذب امکانات آموزشی و سرمایهگذاری علمی، همراهی برای حضور نخبگان در دورههای پساعلمی در کشورهای پیشرفته و خالی کردن صندلیهای مدیران ارشد و کلان برای جوانان، انگیزههای موثری هستند که به سادگی بعد از چند وقت میتواند معاون وزیر خارجه را برآن دارد که با آماری دقیقتر از ماندگاری و عدم تمایل برای خروج از کشور مقابل رسانهها بنشیند.
شاید پیش از همه این تغییرها باید به فکر آن تراکتور یأس و ناامیدی بود که هرروز به دنبال له کردن جوانه امید و آرزوی مردمان این سرزمین راه میافتد. شاید اگر آن تراکتور خاموش شود، خیلی از این تغییرات به سادگی و بدون صرف هزینه سرمایه هنگفتی را در ایران ذخیره کند.
دیدگاه تان را بنویسید